در گفتگو با سعید فلاح‌فر مطرح شد؛
زلزله بم که اتفاق افتاد، به عنوان کارشناس حفاظت و مرمت بنا‌های تاریخی میراث فرهنگی به بم رفت. در آن لحظاتی که توجه عکاسان خبری به اتفاق دردناک بم بود و عکس‌ها همه معطوف این حادثه، او توجهش به بنا‌های تاریخی بم به عنوان یک کارشناس بود تا یک عکاس خبری. به قول خودش، چون به بنا‌های تاریخی عرق خاصی دارد، خرابه‌های بنا هم هیچ وقت برایش زشت نیستند. او در آن واقعه همچنان ارگ بم را باشکوه می‌دید.

به گزارش «سدید»؛  زلزله بم که اتفاق افتاد، به عنوان کارشناس حفاظت و مرمت بنا‌های تاریخی میراث فرهنگی به بم رفت. در آن لحظاتی که توجه عکاسان خبری به اتفاق دردناک بم بود و عکس‌ها همه معطوف این حادثه، او توجهش به بنا‌های تاریخی بم به عنوان یک کارشناس بود تا یک عکاس خبری. به قول خودش، چون به بنا‌های تاریخی عرق خاصی دارد، خرابه‌های بنا هم هیچ وقت برایش زشت نیستند. او در آن واقعه همچنان ارگ بم را باشکوه می‌دید. برخلاف عکاسان خبری که از خرابی‌های ارگ بم گفتند، او آن را یک سیر تاریخی توصیف کرد و از آن عکاسی کرد. عکس‌هایی که سعید فلاح‌فر گرفت، اکنون با دیدگاهی فلسفی و با نگاهی نو در نمایشگاهی با عنوان «مُ خاطره» و با موسیقی اختصاصی محمد نصرتی در گالری «یافته» در معرض دید علاقه‌مندان قرار گرفته است و تا ۲۴ تیرماه هم نمایشگاهش ادامه دارد. گفت‌وگوی حاضر درباره چیدمان ۹ اثر عکاسی در ابعاد ۱۲۰ در ۱۸۰ است؛ عکس‌هایی که نگاتیوشان در اثر گذشت زمان و شرایط طبیعی تغییر شکل داده‌اند و انگار ارتباطی تاریخی با خود آثار پیدا کرده‌اند.


در ابتدا بفرمایید چه شد که نام «مُ خاطره» را برای نمایشگاهتان انتخاب کردید؟
این اسم در واقع ترکیبی است که اگر با میم خوانده شود، مخاطره است و اگر میم را کنار بگذاریم، همان خاطره است. این نمایشگاه در حقیقت تداعی مخاطره و خاطره است. به عبارتی خاطره یک ارجاع تاریخی به رویدادی است که در گذشته اتفاق افتاده و بر اثر گذشت زمان آن را به خطر نابودی می‌اندازد. مثلثی با سه ضلع خاطره، زمان و خطر که به نوعی لذت زندگی کردن را تشکیل می‌دهد. اینکه تلاش کنیم جلوی زمان بایستیم و خاطرات‌مان را طوری نگه داریم و محافظت کنیم تا از خطر در امان بمانند. این خاطرات گاهی به صورت نوستالژی، میراث فرهنگی، یا تاریخ خود را نشان می‌دهد. این‌ها ترکیباتی است که دراین نمایشگاه به آن توجه شده و در حقیقت «مُ خاطره» خلاصه آن است؛ چکیده‌ای است از فلسفه زمان، هنر، تاریخ، میراث فرهنگی که همه با هم دراین آثار به چشم می‌خورد.


جریان پژوهش متنی در این نمایشگاه چیست؟
به طور مشخص تعریف من از نمایشگاه کنار هم چیدن چند تا عکس نیست. اصرار دارم که یک کانسپت پایه وجود داشته باشد و یک چیزی فراتر از کنار هم چیدن چند عکس اتفاق بیفتد. نمایشگاه نیاز به یک اتمسفر به هم پیوسته دارد؛ اینکه هر عکس برای خودش یک حرفی بزند دیگر نیازی به برگزاری نمایشگاه در یک فضای منسجم نیست. شما آن عکس را در فضای مجازی هم می‌توانید ببینید. این انسجام است که به یک نمایشگاه معنا می‌دهد.
جریان پژوهش متنی هم زمانی رخ داد که من برای نمایشگاهم تا مرحله اجرا نشست‌های بسیاری برگزار کردم. با جامعه‌شناس صحبت کردم و نیز بحث فلسفی کار و نوع اجرای چیدمان نمایشگاه در گالری انجام شد. در این نشست‌ها کلی خاطره تعریف کردم تا از نظر روحی با هم هماهنگ شویم، چون عکس‌ها به زلزله بم ارتباط داشت پیشنهاد دادند تا در ۵ دی ماه نمایشگاهم را برگزار کنم، اما من مخالف بودم.


چرا؟
چون بحث نمایشگاه صرفاً بم نبود. موضوع کار من فلسفی است. اینکه نظرم راجع به زیبایی شناسی چیست؟ بنابراین یک پژوهش متنی انجام دادم تا مخاطبی که حوصله ندارد متن بخواند آن ارجاعات را ببیند و به نتیجه برسد. مخاطب با دیدن عکس‌ها به تحلیل فلسفی می‌رسد. آن چیدمان پیش‌زمینه‌ای است که مخاطب را آماده می‌کند تا تفکر کند. قرار نیست که فقط حظ بصری ببرد. به نوعی مخاطبان را در این نمایشگاه درگیر می‌کند.


با توجه به اینکه چند روزی از آغاز نمایشگاه می‌گذرد، آیا مخاطبان‌تان توانسته اند با فلسفه کارتان ارتباط برقرار کنند؟
بله وقتی سؤال می‌کردند معلوم بود که دچار تفکر شده‌اند. آدم‌ها روی کار‌ها خیره می‌ماندند. طبیعی بود که بحث به سمت خاطره‌های زلزله برود، ولی خوشبختانه این طور نبود. آنقدر بحث من در مورد فلسفه عکس‌ها مهم بود که نگاه سطحی در بین مخاطبان پیش نیامد. سؤالات به سمت زیبایی‌شناسی عکس‌ها می‌رفت.


کمی راجع به فلسفه و نگاه زیبایی‌شناسی آثارتان توضیح دهید؟
زلزله بم که آمد، من به عنوان کارشناس میراث فرهنگی حفاظت و مرمت بنا‌های تاریخی به بم اعزام شدم. خیلی طبیعی بود که در آن لحظات دردآور عمدتاً عکاسان توجه‌شان به مرگ همنوعان و فاجعه‌ای که رخ داده بود، معطوف شود. گذشته از همدردی با همنوعان‌مان، اما برای من خرابه‌های بنا هیچ وقت زشت نیست. منظورم بنای تاریخی است. من همچنان ارگ را باشکوه می‌دیدم، در حالی که عکاسان خبری خرابی ارگ بم را می‌دیدند و آن را همان طور در اخبار توصیف می‌کردند، اما من همان لحظه گفتم ارگ بم خراب نشده است فقط سیر تاریخی خود را می‌گذراند. ما نمی‌توانیم جلوی خرابی را بگیریم. آنچه می‌ماند، هویت واقعی ارگ بم است که باقی مانده است. هویت هم فقط خشت و آجر نیست که با افتادن آن از بین برود. این طبیعت زندگی است. هیچ پزشکی نمی‌تواند بگوید که نمی‌میرد. ارگ بم مثل یک مادربزرگ است که پیشانی‌اش چین افتاده، اما شکوهش را حفظ کرده است. عکس‌های من خیلی متفاوت بود. به جای تلخی ویرانه‌ها، شکوه ارگ را نشان می‌داد.


چطور شد که با گذشت ۱۸ سال از واقعه بم این نمایشگاه را برگزار کردید؟
من نگاتیوهایم را گم کرده بودم. بعد از ۱۸ سال آن‌ها را پیدا کردم. دیدم اتفاقات متفاوتی روی نگاتیو‌ها افتاده است. آن‌ها خراب نشده بودند، اما مسیر زندگی‌شان را مثل ارگ بم ادامه داده بودند. رنگ‌ها بهم ریخته و جای انگشت روی نگاتیو‌ها مانده بود و رویش پرز نشسته بود وقتی نگاتیو‌ها ظاهر شدند، دیدم شکوهش چند برابر شده است. انگار نگاتیو من در تغییر شکل و باشکوه ماندن مقیاس کوچکی است از همان اتفاقی که در بم افتاده بود. یعنی هر دو چین به پیشانی دارند، ولی باشکوه و زیبا هستند. یکی در بازه زمانی ۱۸ ساله و دیگری در بازه زمانی چند صد ساله که هر دو دریچه و ابعادی را به روی من بازی کردند و چقدر حرف دل من را زدند. زیبایی با زمان و ویران شدن از بین نمی‌رود، فقط از یک زیبایی به یک زیبایی دیگر تبدیل می‌شود.

برش
اصواتی از جنس گذر زمان
محمد نصرتی/ موزیسین: برخورد من با عکس همیشه مثل لحظه‌ای ثبت شده از ماجرایی ملموس در زندگی بوده که همچنان در ذهن و تخیل من و در تجربیات واقعی و اکتسابی من از محیط ادامه حیات می‌دهد. طبیعتاً این فضای تخیلی یا واقعی را با حواس خودمان تجربه می‌کنیم و نمی‌توانیم تصویر و صدای محیط و عطر و بوی آن را تصور نکنیم. بنابراین، نمایشگاه عکس یا نقاشی یا مجسمه و... همراه با اصوات و فضای خاص خود بوده و هست. باور دارم که نمی‌توانیم برای فضای نمایشگاه هر صدا و موسیقی را پخش کنیم، یا اجرا کنیم چرا که همانند ذهنیت هنرمند عکاس یا نقاش و... باید تا حد امکان بیننده در جریان فضای ذهنی خالق اثر قرار بگیرد و صوت و موسیقی که لایه‌های مختلفی دارد به این مهم کمک شایانی می‌کند و ما انتظار داریم تأثیر بازدید از نمایشگاه با دیدن آثار در کتاب یا فضای مجازی متفاوت باشد و ما همان آدم قبل از بازدید نمایشگاه نباشیم. نمایشگاه به مثابه تئاتر یا سینما آداب خودش را دارد و گردش در فضای آن امکان مشاهده و درک ما از یک ایده را از زوایای مختلف فراهم می‌کند. هر نمایشگاه شرایط دیداری و شنیداری و موقعیت خود را دارد. ما با تصویر و صدا و مکان و زمان روبه‌رو هستیم و هماهنگی این چهار شاخصه از مهم‌ترین موضوعات یک رویداد هنری محسوب می‌شود. در نمایشگاه «مُ‌خاطره» با عکس‌هایی از یک حادثه طبیعی (زلزله بم) و یک اتفاق دیگر، یعنی تأثیر گذر زمان بر نگاتیو آن‌ها روبه‌روایم و این موضوع اصوات خود را می‌طلبید. من برای این کار ۲۲ دقیقه صوت و موسیقی طراحی کردم که لحظاتی با شدت زیاد و لحظاتی شدت کم بوده و عوامل صوتی برای ذهن بیننده ایده‌هایی متفاوت را به همراه مشاهده عکس‌ها متبادر می‌کند و در عین حال بیشتر در عمق ماجرای گذر زندگی و زمان قرار می‌گیرد. من اعتقاد دارم هر رویداد هنری و خصوصاً نمایشگاه آثار هنری، اصوات مخصوص به خود را دارد و هنرمند طراح باید آن‌ها را با توجه به مکان و چیدمان آثار کشف کند؛ بنابراین من تصور می‌کنم با قرار گرفتن در چنین نمایشگاهی باید به مشاهده تأثیر صدا و عکس در ترکیب با فضا و زمان بر عاطفه خود بپردازیم و با قضاوت عجولانه لذت دیدار از نمایشگاه به مفهوم واقعی خود را از دست ندهیم.

 

انتهای پیام/

منبع:روزنامه ایران

ارسال نظر
captcha