به گزارش «سدید»؛ ماجرای غدیرخم و وجوه مختلف شخصیت و زندگی حضرت امیر (ع) در عرفان اسلامی نیز بازتاب و تأثیری محوری داشته که کمتر به آن پرداخته شدهاست. اصولا بخش مهمی از عرفان اسلامی را عرفان شیعی تشکیل میدهد که مانند دیگر گرایشهای عرفانی اسلامی، به شدت تحت تأثیر و شیفته شخصیت امیرالمؤمنین است. حجتالاسلام و المسلمین دکتر امیر جوان آراسته عضو هیأت علمی دانشکده عرفان دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی در گفتوگوی پیش رو، درباره تأثیرات امام علی (ع) بر عرفان اسلامی صحبت کرده است.
ولایت در عرفان شیعی جایگاه محوری دارد. در این میان ماجرای غدیرخم در عرفان شیعی چه جایگاهی دارد؟
در باب ولایت همه ما میدانیم که ولایت در عرفان شیعی یک رکن اساسی است و شاید بتوانیم بگوییم مهمترین رکن است. اصلا سلوک در فضای تصوف و عرفان برای این است که انسان بتواند با، ولی ا... مرتبط بشود و از ولایت، ولی ا... به ولایت ا... راه پیدا کند. در فضای عرفان، این مسیر هم کاملا روشن است که شما باید از مسیر ولایت، ولی خدا به ولایت خدا برسید. اینکه ما میبینیم در فضای حتی تصوف غیرشیعی جایگاه امیرالمؤمنین بسیار برجسته است و تمام فرق صوفیه، خودشان را به امیرالمؤمنین میرسانند و سلسله سندشان را از ایشان به پیامبر و طبیعتا از پیامبر به خداوند. فقط در سلسله نقشبندیه گروهی هستند که سلسله سندشان از مسیر امیرالمؤمنین رد نمیشود. با تمام این گستردگی بیشماری که در فضای تصوف داریم، اما همه به نوعی افتخارشان این است که خودشان را به امیرالمؤمنین برسانند. یعنی به تعبیری آنها هم این ولایت را در امیرالمؤمنین برجسته دیدند و خیلی روشن است، شما وقتی وارد فضای تصوف میشوید حتی تصوف سنی رنگوبوی ولایت خیلی غالب است و جایگاه امیرالمؤمنینی که شما در فضای تصوف سنی میبینید، خیلی برتر و فراتر از امیرالمؤمنینی است که در فضاهای غیر تصوف سنی یعنی در اهلسنت مطرح میشود. این نشان میدهد از این جهت تصوف یک قرابتهایی با تشیع دارد. در کنار این قضیه، طبعا وقتی وارد فضای عرفان شیعی میشویم، این جریان کاملا پررنگتر میشود.
در فضای سنی شاید تعارضی که بین جایگاه امیرالمؤمنین در سلوک الیا... با نگاهشان به موضوع خلافت که امیرالمؤمنین را خلیفه چهارم میدانند، وجود دارد، اما وقتی وارد فضای عرفان شیعی میشوید امیرالمؤمنین رکن، اساس، محور، میزان الاعمال و حق مجسم است. مسلما این توافق پررنگتر است؛ یعنی ما هم از جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین در امور دنیایی صحبت میکنیم و هم اینکه امیرالمؤمنین مجرای فیض الهی و سلوک الیا... است. ما درمورد ائمه اعتقاد داریم فیض خداوند از عالم بالا وقتی میخواهد بر انسان و بر عالم نازل بشود، از مجرای ائمه میگذرد که «بکم فتح ا... و بکم یختم و بکم ینزل الغیث...» و هم سلوک الی ا... از مجرای امام اتفاق میافتد. «من أراد ا... بدأ بکم...» یعنی هم از زمین به آسمان از مسیر امام است و هم از آسمان به زمین. این حلقه واسط بودن در نگاه امامشناسی شیعی هم در قضیه هدایت باطنی و ولایت و هم در قضایای رزق مادی و معنوی خیلی پررنگ است. طبیعتا جایگاه غدیر در اینمیان خیلی جایگاه برجستهای خواهد بود. یعنی روشنترین سند بر ولایت امیرالمؤمنین و آن ولایت هم به معنای ولایت تام است، نه یک ولایت جزئی و موردی و خاص، نه یک ولایت به معنی دوستی. طبیعتا نگاه عرفانی شیعی بر داستان غدیر خیلی متمرکز میشود. برجستگی داستان غدیر به تعبیری در این است که آن حقیقتی که وجود داشته حالا دارد علنی میشود؛ یعنی به تعبیری غدیر مقام اثبات است نه مقام ثبوت.
این حقیقت بوده که امیرالمؤمنین نفس پیامبر است و همیشه نفس پیامبر بوده، ولی برای کسانی که ممکن است ظاهربین باشند و نتوانستند در طول این ۲۳سال حضور پیامبر، از گفتهها، اشارهها و اکرامهای پیامبر جایگاه امیرالمؤمنین را بفهمند و حالا فرصتی است که علنا این قضیه مطرح شود که: لئلا یکون للناس علی ا... حجه که دیگر حجت تمام و حرف نهایی زده میشود.
از بین دریای بیکران فضایل امیرالمومنین (ع) بیشتر کدام برتریهای ایشان سبب شد که حضرت رسول صلی ا... علیه و آله حضرت علی را به خلافت بلافصل خود منصوب کنند؟
اینکه چه صفتی در امیرالمؤمنین هست که باعث میشود نبی مکرم اسلام (ص)، حضرت را جانشین بلافصل خودشان قرار دهند؛ به نظرم میرسد شاید نیازی نباشد که بر یک صفت جزئی متمرکز بشویم. ما میتوانیم روی جامعیت امیرالمؤمنین تمرکز بکنیم. یعنی ما در امیرالمؤمنین حتی ویژگیهای متضادی را کنار هم میبینیم که در هیچ انسان دیگری غیر از نبی مکرم اسلام در این سطح اصلا شما شاهد نیستید. یعنی همان چیزی که ما در ذات اقدس الهی میبینیم یعنی جمع بین اضداد و جمع در صفات متضاد را در ذات الهی میبینیم، یک رقیقهای و یک لایه نازکی از آن را در امیرالمؤمنین طبیعتا شاهد هستیم.
به نظر من شاید بتوانیم بگوییم این جامعیت، همان تعبیری است که در بحث انفسنا و أنفسکم مطرح شده که امیرالمؤمنین نفس پیامبر است. این نفس پیامبر بودن به تعبیری بیان دیگری است از همان جامعیت امیرالمؤمنین در آینگی؛ یعنی او یک آینه تمامنماست. وقتی میگوییم آینه تمامنما یعنی هم جمال را و هم جلال را توامان نشان میدهد.
سوالی که برای برخی مطرح میشود این است که با توجه به آیه شریفه «یا أَیها الرسول بلِّغ ما أُنزل إِلَیک من رَبِّک وإِنْ لم تَفْعل فَما بَلَّغت رسَالتَه» پس میتوان به برتری ولایت بر رسالت حکم داد. این حرف درست است؟
تعبیری که در آیه شریفه هست که: «ان لم تفعل و ما بلغت رسالته» که به تعبیری رسالت نبی متوقف میشود بر این ابلاغ، اما اینکه ما از این امر، چنین برداشت کنیم که غدیر و مسأله ولایت، اهمیتش بیشاز رسالت است، برداشتی صحیح نیست.
ببینید رسالت پیامبر اجزای متعددی دارد و پیامبر باید برای مردم احکام را بیان کند، احکام را در جامعه جاری کند و امور مختلف دیگر... در کنار اینها یک وظیفه دیگری که پیامبر دارد، ابلاغ جانشین، وصی و، ولی است. این هم جزئی از وظایف پیامبر است.
ممکن است بگوییم اهمیت این جزء خیلی بیشتر از بقیه اجزاست. گفتن مسأله به این شکل اشکال ندارد، ولی ما وقتی از یک کل صحبت میکنیم، این کل اجزائی دارد که اگرهر کدام از این اجزاء نباشند، این کل شکل نمیگیرد و از هم میپاشد.
اگر ما در رسالت پیامبر یک جزء را تبلیغ ولایت و بیان ولایت امیرالمؤمنین میدانیم، طبیعتا وقتیکه این جزء را حذف بکنیم «فما بلغت رسالته» اتفاق میافتد و این به این معنا نیست که ولایت برتر از رسالت است؛ چراکه اگر این تعبیر در آیه میآید کهای پیامبر اگر این کار را نکنی رسالت را انجام ندادهای، یعنی به یک جزء از آن تکلیف کلی عمل نکردهای. پس میتوانیم بگوییم که آن کل محقق نشدهاست. نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که در نگاه شیعی ما خیلی وقتها مراجعه اولیهمان به ساحت امامت است و شاید این توهم به وجود میآید که در نگاه شیعی امامت و ولایت برتر از رسالت و نبوت دیده میشود؛ ولی این باز نیازمند یک توضیح است.
وقتی پیامبر خودشان و به تصریح قرآن، مجال تبیین بسیاری از آنچه باید را پیدا نمیکند، طبیعتا این پیامبر باید این بار را به دوش کسان دیگری بگذارد؛ کسانی که از خود او و از جان او باشند و علمشان مثل خود پیامبر علم الهی باشد، عصمت داشتهباشند و مورد تأیید پیامبر باشند. این افراد بهعنوان مفسران دین، مبلغان و توضیح دهندگان دین به ما معرفی میشوند. آن وقت، وقتی میخواهیم مفهوم توحید را بفهمیم، میرویم سراغ امام. ما از امام توحید صحیح را میفهمیم و همان امام به ما میگوید توحید برتر است از نبوت و نبوت برتر است از امامت. امامت خاصه یعنی، چون ائمه ما مجال بیشتری برای تفصیل، تبیین و توضیح دقیق این حقایق و معارف داشتهاند لذا ما میرویم سر سفره اهلبیت، سر سفره ائمه و از مجرای آنها توحید و نبوت را میفهمیم. این هیچگاه بهمعنای این نیست که در نگاه شیعی امام برتر از نبی است یا امامت برتر از نعوذ بالله مثلا توحید و معاد و ارکان دیگر دین است. این فقط بهمعنای این است که برای ایجاد یک فهم صحیح و درست از این معارف، از این مسیر بروید. این روشی است که خود خداوند و پیامبر پیش پای ما گذاشتهاند که «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» یا «.. وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ ا... وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» که اینها راسخون در علم هستند. ما در خانه اینها زانو میزنیم و از آستانه اینها نسبت به این امور کسب معرفت میکنیم.
پیشینه فتوت و نسبت آن با پیامبران
حجتالاسلام جوان آراسته علاوه بر تدریس دروس حوزوی، مقالات و کتب علمی و دینی نیز در کارنامهاش دارد که از آن جمله میتوان به «معارف کلامی شیعه»، «تشیع در عراق»، «فتوت اسلامی و جایگاه اخلاق در حرفهورزی»، «تأثیرپذیری تصوف از اسماعیلیه»، «مبانی عقلی امامت در شیعه» و «جانپروری در سایه شمشیر» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب فتوت اسلامی و جایگاه اخلاق در حرفهورزی به قلم جوان آراسته آمده است: ازجمله خدمات عرفان و عرفا خدمت به ساحت اخلاق است که جایگاه اخلاق در حرفهآموزی با توجه به «فتوتنامهها» نشانگر آن است. فتوتنامهها، رسالهها و کتابهایی هستند که بزرگان اهل فتوت در مقام آموزش اخلاقی پیروان و مریدان خود، درباره شیوه جوانمردی در حرفهورزی مینوشتند. در فتوت، پیش از ورود به هر حرفهای باید «فتا» شد؛ لازمه فتا شدن نیل به ویژگیهایی اخلاقی است که در مشرب جوانمردان برای رسیدن به این جایگاه شریف ضروری است.
در این نوشتار با گذری بر مفهوم واژگانی و اصطلاحی فتوت، موارد کاربست این واژه در قرآن رصد شده و به پیشینه فتوت و نسبت آن با پیامبران اشارتی رفته و سپس ارتباط میان اصناف و فتوت بررسی شده است. همچنین رویکرد خاص جوانمردان به اخلاق در عرصه حرفهورزی با مراجعه به فتوتنامهها تبیین شده است.
انتهای پیام/