رفتارشناسی کاربران شبکه‌های اجتماعی در گفتگو با محمد سعید ذکایی؛
قرائن محدود تجربی نشان می‌دهد که بعدازاین ماجراجویی‌های اینستاگرامی، حداقل حالا باید به یک دوره‌های بازنگری، بازاندیشی و یا دوره‌های مترقی‌تر و بهتر برسیم. کم‌وبیش در برخی از سایت‌ها و کانال‌ها نقد‌هایی می‌بینم در خصوص اینکه خسته شدیم از این‌همه بیهوده‌گویی در این فضا و اینکه اگر همه ما به خاطر این مشکلات بخواهیم از ایران مهاجرت کنیم، پس چه کسی می‌خواهد این کشور را بسازد؟!

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ بیش از یک دهه از حضور جدی اینستاگرام در جامعه ایرانی می‌گذرد و امروزه شاهد تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم این شبکه اجتماعی در سبک زندگی‌ها هستیم. خشم، انزوا، فردگرایی، پرخاشگری و... همه پیامدهایی است که با گسترش اینستاگرام در جامعه، سرعت گرفت و گسترش یافت. از طرفی تغییر الگوهای اجتماعی و رشد گروه‌های مرجع کم‌سواد را در این دوره شاهد هستیم. اما از طرف دیگر برخی از کنش‌های آزاد اجتماعی را به ارمغان آورد. آنچه دراین‌بین حائز اهمیت است توجه فواید و مضرات تغییر رفتار و سبک زندگی به‌واسطه حضور شبکه اجتماعی مانند اینستاگرام در جامعه ایرانی است. در پرونده حاضر سعی داریم به ابعاد این موضوع بپردازیم.

به همین جهت به سراغ دکتر محمد سعید ذکایی، استاد مطالعات فرهنگی و مدیر گروه مطالعات فرهنگی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران رفته ایم.

 

اینستاگرام از نظر هویتی چه جایگاهی در میان کاربران خود دارد؟

ذکایی: ما در حال حاضر در یک دنیای دیجیتال و شبکه‌ای به سر می‌بریم و اطلاعات بخش جدانشدنی از واقعیت زندگی ما شده است چه برای اطلاعات و سرگرمی و چه برای رشد و ارتقای مهارت، دانش و سرمایه؛ بنابراین در وجه مثبت و منفی آن سرمایه‌های اجتماعی، ارتباطی و اقتصادی با زندگی شبکه‌ای و مجازی پیوند زیادی خورده‌اند و همه این اتفاقات در مدت‌زمان اندکی رخ داده است و تفسیر و فهم اثرات پایدار و پابرجای آن به وقت و تأمل بیشتری نیاز دارد؛ حتی کشورهایی که در این زمینه مطالعات فراوان‌تری دارند و ابزارهای فراوان‌تری برای مشخص کردن نقش و آثار این رسانه‌ها دارند هم با کمی احتیاط برخی تفسیرها را عرضه می‌کنند اما در حد آنچه می‌شود دید و قضاوت کرد این است که ما هم در ایران به فراخور آن جایگاه توسعه‌ای که از آن برخوردار هستیم و به فراخور جایگاه این شبکه‌ها، در زندگی روزمره ما مورد استفاده قرار می‌گیرند و به ترمیم و جبران فرصت‌هایی که موجود نیست، می‌پردازند و به معنایی جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی ما شده‌اند. بنابراین در پاسخ کوتاه به سؤال شما که اینستاگرام کلاً خوب است یا بد، سیاه یا سفید و چه تأثیری بر هویت ما دارد، طبیعتاً من می‌گویم که اینستاگرام یک هویت خاکستری دارد و اگر آن را جزء یک بازه (مجموعه پیوسته) ارزشی بدانیم و مورد قضاوت قرار دهیم، بسته به موقعیت هم خوب است و هم بد.

شاید اینجا باید وارد مصادیق، روندها و تحلیل‌ها شد و موقعیت کاربران را دید و برآیند و تخمینی از این داده‌هایی که در اختیار ما قرار دارد انجام دهیم و باید به نحوی دو طرفه عمل کرد یعنی آنچه ما در این فضا انجام می‌دهیم و آنچه این شبکه‌ها به مصادیق یک میدان مستقل و یک بازیگر در زندگی اجتماعی و فرهنگی ما انجام می‌دهند. بنده معتقدم که رسانه هم یک بازیگر و یک کنشگر است و به یک تعبیری اساساً خنثی بازی کردن آن هیچ معنایی از اعراب ندارد.

پس این آثار در هر دو وجه خود می‌تواند مدعیانی داشته باشد و یا قرائنی برای آن یافت؛ اینکه بالاخره در فضایی مثل جامعه ایرانی که سرخوردگی‌ها، محدودیت‌ها و کنار گذاری‌ها و طردهای اجتماعی در آن زیاد است، نابرابری‌ها زیاد است و تشدید هم شده و حالا استفاده از اینستاگرام یک حظ بصری، یک نشئگی مجازی را نصیب آنهایی می‌کند که در این فضا مثلاً بازی می‌کنند، گپ و گفت می‌کنند، یا وارد ماجراهای رمانتیک می‌شوند، ارتباطات ساده و معصومانه برقرار می‌کنند و طبیعتاً این فضا عرصه‌ای را برای کسی تنگ نمی‌کند.

البته در دو سالی که با کرونا گذشت، فضای مجازی -و نه اینستاگرام- به عنوان ابزاری در دست همه ما قرار داشت تا یک جایی بتواند جای کلاس‌های از دست رفته را بگیرد و ارتباط بین والدین و معلمین را برقرار کند و طبیعتاً این اثر جایی برای نگرانی ندارد و یا اینکه به من محصل، دانشجو و یا خانه دار این شانس را می‌دهد که بتوانم با کمترین زحمت خبر، کتاب و مقاله‌ای را جستجو کنم و سرگرم بشوم و این سخاوتمندی که به مثابه یک توفیق اجباری ولو مقطعی از آن بهره‌مند می‌شویم اینکه من می‌توانم به‌راحتی یک گردشگری مجازی داشته باشم، بالاخره یک هیجانی است که به‌رایگان نصیب آن کاربر می‌شود و می‌خواهم عرض کنم که در معنا و آن چیزی که قالب‌های مثبت آن را می‌سازد و به صورت همگانی یک حدی از اشتراک، نزدیکی و دموکراسی را ایجاد می‌کند، مصادیق زیادی می‌شود برای آن پیدا کرد و یا اینکه برای ما (البته برای ما ایرانی‌ها کمتر) به عنوان یک رسانه‌ای که اخبار و اطلاعات روز را می‌شود از طریق آن به‌سرعت جستجو کرد در میان رسانه‌های رسمی که کمتر می‌شود به آنها اعتماد کرد، می‌تواند خبر خوبی باشد و البته به این لیست می‌شود این را اضافه کرد که این فضا قابلیت‌های جبرانی و تکمیلی دارد از محدودیت‌ها و کمبودهایی که ما در شرایط واقعی در معرض آن قرار داریم، به‌خصوص برای گروه‌هایی که بالقوه استعداد کنار گذاشته شدن را بیشتر دارند و این تجربه را در عمل با آن مواجه بوده‌اند مثل زنان، دختران و جوانان و این به نظرم اتفاق بدی نیست و عملاً بخشی از جاذبه‌ها و انگیزه‌های رجعت و یا افراط را در مواجهه با شبکه‌های اجتماعی و یا رسانه‌های دیجیتال را می‌شود از این طریق فهمید.

 

برخی‌ها معتقدند که در سایر کشورها اینستاگرام بیشتر یک هویت اقتصادی دارد و جنبه تجاری آن بر جنبه سرگرمی و جذابیت‌های معمول آن بیشتر به چشم می‌آید. اما در ایران به دلیل محدودیت‌هایی که در جامعه وجود دارد به نمادی برای خودنمایی و گذر از آن محدودیت‌ها تبدیل‌شده و بسیاری حتی اعتراضات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود را از این طریق اظهار می‌کنند و به این پلتفرم پناه می‌آورند. تحلیل شما در این خصوص چیست؟

به نظر می‌رسد که این خصلت، بیشتر ایرانی‌هاست که ما سریع فضا را به سمت قطبی شدن هدایت می‌کنیم و موضع‌گیری‌های سیاسی سریع خودش را نمایان می‌کند و بر اساس تصوری که حداقل از نیات تولیدکنندگان و افراد آنجا هست، این نوع مواضع گرفته و تنظیم می‌شود، یا به طنز برگزار می‌شود و یا از یک منظوری به منظور دیگری تغییر می‌کند و یا فرصتی برای تصفیه‌حساب‌های شخصی و یا گروهی ایجاد می‌کند و تداعی‌گر سرکوب‌ها و گلایه‌ها و شکایت‌های دیگری است که به صورت بینا متنی انعکاس پیدا می‌کند

ذکایی: بله همین‌طور است. وقتی در جامعه‌ای عرصه عمومی ضعیف و با محدودیت روبرو می‌شود عملاً این کنش‌های جبرانی که پیش‌تر از آن یادکردم، مجرا و میدان تازه‌ای پیدا می‌کند و آن میدان بدون شک فضای مجازی است و آن‌هم به‌واسطه سرعت انتقال، دامنه گستردگی و جاذبه‌های دیگری که دارد و عملاً می‌شود از آن استفاده‌های چندمنظوره داشت. من هم با این گزاره موافقم که در ایران کاربران اینستاگرام بیشتر از عرف جهانی، وقت بیشتری برای این پلتفرم می‌گذارند و واضح است که در شرایط تنگنا مقداری انحراف از مسیر اصلی اتفاق می‌افتد اما تفاوت اصلی همچنان بر سر همین شیفت پیدا کردن و جبران شدن این محدودیت‌ها از طریق فضای مجازی است و به واسطه اینکه همیشه با نسخه اصل خود و نسخه‌ای که در شرایط واقعی خودش می‌توانست ایفا کند، برابری نمی‌کند، گاهی صورت طنز، غیرواقعی و کاریکاتوری به خود می‌گیرد و فضایی که به شدت سیاسی می‌شود؛ یعنی وقتی یک اتفاق تلخی می‌افتد که نیاز به همدلی و کنار آمدن افراد برای یک هدف مشترک دارد، آنجا هم باز این شکاف‌های اجتماعی و تضادها خودشان را نشان می‌دهد و به نظر می‌رسد که این خصلت، بیشتر ایرانی‌هاست که ما سریع فضا را به سمت قطبی شدن هدایت می‌کنیم و موضع‌گیری‌های سیاسی سریع خودش را نمایان می‌کند و بر اساس تصوری که حداقل از نیات تولیدکنندگان و افراد آنجا هست، این نوع مواضع گرفته و تنظیم می‌شود، یا به طنز برگزار می‌شود و یا از یک منظوری به منظور دیگری تغییر می‌کند و یا فرصتی برای تصفیه‌حساب‌های شخصی و یا گروهی ایجاد می‌کند و تداعی‌گر سرکوب‌ها و گلایه‌ها و شکایت‌های دیگری است که به صورت بینا متنی انعکاس پیدا می‌کند و دائما به تعبیری این فضا مشاجره را به سمت اینکه چه کسی حرف درست را می‌زند و چه کسی غلط می‌گوید، چه کسی حق و چه کسی ناحق است، خیر و شر کدام است، ظالم و مظلوم چه کسی است.

این رفتارها و مواضع قطبی و رادیکال در این فضا نشانه یک مریضی و یک وضعیت کاملاً ناسالم را انعکاس می‌دهد. به‌عنوان مثال یک اتفاق ساده از طرف یک مدیر، یک مربی که با یک عذرخواهی ساده برطرف می‌شود، روزها و هفته‌ها موضوعی برای مشاجره و تصفیه‌حساب باقی می‌ماند و عملاً به تنش‌ها اضافه می‌کند. بنابراین در ادامه نگاهی که هم خیر و شر ظرفیت ابراز وجود در این فضا دارند، در وجه منفی آن می‌شود به همین تعارض‌ها و بازسازی و بازتولید شکاف‌های اجتماعی و فرهنگی اشاره کرد و یا می‌شود به اینکه اساساً آن پتانسیل‌هایی که برای گفت‌وگو و یا مشارکت وجود دارد بر اساس معیارهای ایدئولوژیک و یا معیارهای سیاسی تصفیه شده‌اند و به نحوی استهلاک و فرسایش سرمایه‌های اجتماعی را به همراه آورده‌اند و اگر ساده‌تر بخواهم عرض کنم ما خیلی کم از قابلیت‌های این فضا برای افزایش سرمایه‌های اجتماعی خود بهره می‌بریم.

 

خب عملاً چه اتفاقی افتاده که به‌جای افزایش تعاملات اجتماعی و گفت‌وگوهای چهره‌به‌چهره به این شبکه‌های اجتماعی پناه آورده‌ایم و اینجا را مکانی برای هویت جدیدمان تبدیل کرده‌ایم؟

ذکایی: بستر اجتماعی و فرهنگی آن مهیا نشده است؛ شما ببینید همین فرهنگسراها باید جایی باشد که گروه‌های مختلف در آنجا فعالیت کنند اما معمولاً شیوه مدیریت، کلاس‌هایی که در آنجا برگزار می‌شود فرسنگ‌ها از سلیقه افراد حتی آن محل دور است و معمولاً کج‌سلیقگی‌ها باعث شده تا برنامه‌ای که مثلاً در فرهنگسرای بهمن برگزار می‌شود در فرهنگسرای ارسباران نیز اجرا شود و این قطعاً خواسته‌ها، سلیقه‌ها و نیازهای آن محله را در خودش ندارد و فارغ از اینکه معمولاً این برنامه به‌صورت جذاب طراحی نمی‌شود، با آموزش‌های حرفه‌ای همراه نمی‌شود، معمولاً یک خط در میان تشکیل می‌شوند، معلم خوبی نمی‌آورند، جای خوبی برگزار نمی‌شود، نظارت کافی برای آن انجام نمی‌شود و همه ما کم‌وبیش با این مسائل آشنا و درگیریم و چقدر افراد محله و خانواده‌ها درگیر این مسائل می‌شوند تا حداقل خواسته‌های محله را انعکاس دهند.

بالاخره ما مسیر تکنولوژی را نمی‌توانیم معکوس کنیم و حتی دست‌کاری آن‌هم ساده نیست و آنچه که می‌تواند در این مسیر تفاوت و تعادل ایجاد کند استفاده از آموزش‌های مهارت‌های زندگی و یا سواد رسانه‌ای است

این موضوع را البته در عرصه‌های فرهنگ عمومی نیز بیشتر می‌شود مشاهده کرد. در شرایطی که خیلی از مظاهر فرهنگ‌عامه پسند بازنمایی درستی در رسانه‌های رسمی ما ندارند، موسیقی خیابانی با برچسب همراه می‌شود و یا اینکه هر تظاهری از فرهنگ عمومی به نحوی با نگاه امنیتی همراه است و واضح است که همه اینها به سمت فضاهای زیرزمینی و مجازی کشیده می‌شود و آن پویایی، سرزنده بودن و آن نشاطی را که عرصه عمومی باید داشته باشد را به بهانه و ترس کاذبی که مثلاً مدیریت کردن آن به لحاظ امنیتی دشوار، سخت و یا مشروعیت و در کمترین حالت آن ضرورت ندارد، از جامعه گرفته‌ایم.

 

اگر ریشه آغاز این گفت‌وگوها باید از خانواده و بین والدین و فرزندانشان شروع شود، امروزه مشکلات فراوان معیشتی و کار کردن همزمان پدر و مادر و خستگی‌های روزمره اصلاً اجازه برقراری چنین بستری را نمی‌دهد که این گفت‌وگوها از دل خانواده به محله و از محله به جامعه تسری پیدا کند و شاید همه این فشارها پازل‌وار جمع می‌شود و سر از شبکه‌های اجتماعی درمی‌آورد و شاید دولت‌ها نیز بخواهند بر روی این گفت‌وگو برچسب‌های سیاسی بزنند و آنها را به نحوی سرکوب کنند. 

ذکایی: بله و متأسفانه حوزه عمومی ما سرزنده نیست و شاید به‌جز زمان اندکی در اوایل انقلاب که نقش محلات و مساجد پررنگ‌تر احساس می‌شد و این میل وجود داشت که مشارکت از دل جوانان و محلات باشد اما بعدازآن و سپری کردن مشکلاتی از قبیل جنگ تحمیلی و بعدازآن مشکلات سیاسی که همه کم‌وبیش در معرض آن قرار داشتیم و حتی در سال‌های اخیر با تحریم‌های اقتصادی که همه درگیر آن شدیم، فضای زندگی بیشتر به سمت گذران، رفت‌وآمد و نه فضایی برای مصرف و گفت‌وگو طی شد.

شما با چند میلیون دانش‌آموز و دانشجو مواجهید که کمتر مکان مناسب تفریحی برای آنها تدارک دیده‌اید تا نیازهای عاطفی، روحی و جسمی خود را در آنجا تخلیه و یا ارتقا دهند. ورزش کردن در محلات ما الآن چقدر ارزان و سهل‌الوصول است؟ من به شما پاسخ می‌دهم که خیلی کم و ناچیز

البته مکان‌هایی نیز برای تفریح مهیا شده که البته استفاده از آنها نیز به تمکن مالی نیاز دارد و برای خانواده‌هایی با دو سه فرزند هزینه زیادی ایجاد می‌کند و می‌شد مثلاً این امکانات در محدوده کوچک‌تر و در محلات تعبیه می‌شد تا گروه‌های بیشتری از آنها بهره‌مند می‌شدند. شما با چند میلیون دانش‌آموز و دانشجو مواجهید که کمتر مکان مناسب تفریحی برای آنها تدارک دیده‌اید تا نیازهای عاطفی، روحی و جسمی خود را در آنجا تخلیه و یا ارتقا دهند. ورزش کردن در محلات ما الآن چقدر ارزان و سهل‌الوصول است؟ من به شما پاسخ می‌دهم که خیلی کم و ناچیز؛ چقدر در جامعه کلاس‌های آموزشی موسیقی، ورزش و هنری حتی به شکل آماتوری برای بچه‌هایی که به‌اجبار در خانه‌ها به شبکه‌های مجازی پناه آورده‌اند، مهیا است؟ قطعاً خیلی کم و کلاس‌های ما از ۴۰ سال پیش تا الآن خیلی به‌روز نشده، به تنوع و سلایق نسل جدید توجهی نشده و اصلاً به فکر مشارکت آنها نبوده‌ایم.

نه تنها در حوزه عمومی ما سرزندگی وجود ندارد بلکه ما به وجوه زیاد فرهنگ‌عامه معمولاً با تردید نگاه می‌کنیم، مشروع نمی‌دانیم و سعی می‌کنیم از نگاه تربیتی به آن بپردازیم نه از موضع ارتقایی و سبک زندگی و دائما به این فکر می‌کنیم که چگونه فرهنگ را مدیریت و مهندسی کنیم؛ و شما حالا با اینستاگرامی مواجهید که فضای مهندسی‌شده‌ای ندارد و نوجوان ما با جاذبه‌هایی مواجه می‌شود که در این فضا تعبیه‌شده و بیشتر دارد فرهنگ مصرفی را ترویج می‌کند، روحیه فردگرایی را تشویق می‌کند و برای کاربر آن ذهنیتی بیگانه و بی‌تفاوت شکل می‌دهد و ما با توجه به اینکه بدیل مناسب و عینی برای آن پیشبینی نکرده‌ایم، به نظرم باید بیشتر سکوت کنیم چون اگر نوجوان ما چندساعتی هم در این فضا سرگرم نباشد، پس باید چه کار کند؟! نوجوان و یا جوان فارغ‌التحصیلی که کار ندارد، دورنمای زندگی او معمولاً با ریسک همراه است، فضای درون خانواده هم پر از تلاطم است و آن‌وقت درک می‌کنیم که این استفاده می‌تواند برای او حکم تخدیر موقتی را داشته باشد هرچند قبول داریم که بخش زیادی از آن اتلاف وقت است و باعث رفتار انفعالی می‌شود.

 

با همه این توضیحاتی که فرمودید بر اساس همان تغییراتی که اینستاگرام بر سبک زندگی این کاربران به‌خصوص نوجوانان و جوانان تحمیل می‌کند، فواید استفاده از این پلتفرم بیشتر است یا ضررهای آن؟

می‌شود حدس زد که بسیاری از این مدل تغییرات ناشی از وجود اینستاگرام پس از دوره‌ای کوتاه که طولانی هم نخواهد بود، این میل و عطش و هیجان، اندکی فروکش کند و ما یک وضعیت متعادل‌تری درباره برخی از جوانانمان داشته باشیم که مثلاً من‌بعد از چند سال که طرفدار فلانی بودم، عکس و ویدیو بازنشر دادم و عمرم را تلف کردم چه نتیجه‌ای داشته است؟

ذکایی: ببینید بالاخره ما این مسیر تکنولوژی را نمی‌توانیم معکوس کنیم و یا حتی دست‌کاری آن‌هم ساده نیست و آنچه که می‌تواند در این مسیر تفاوت و تعادل ایجاد کند استفاده از آموزش‌های مهارت‌های زندگی و یا سواد رسانه‌ای است. مواردی که سال‌ها درباره نیاز به آنها صحبت کرده‌ایم ولی در عمل هیچ تدبیری برای آن نداشته‌ایم. البته می‌شود حدس زد که بسیاری از این مدل تغییرات ناشی از وجود اینستاگرام پس از دوره‌ای کوتاه که طولانی هم نخواهد بود، این میل و عطش و هیجان، اندکی فروکش کند و ما یک وضعیت متعادل‌تری درباره برخی از جوانانمان داشته باشیم که مثلاً من‌بعد از چند سال که طرفدار فلانی بودم، عکس و ویدیو بازنشر دادم و عمرم را تلف کردم چه نتیجه‌ای داشته است؟ این مدل بازاندیشی‌های فردی و یا حتی گروهی بالاخره اتفاق می‌افتد اما به عقیده من در مرحله بزرگ‌تر و مهم‌تر آن اگر ما به دنبال تصحیح این وضعیت هستیم باید یک اتفاقاتی را در وضعیت ساختار اقتصاد فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای خود دامن بزنیم تا اندکی این نگرانی‌ها را ترمیم کنیم و اینکه بخشی از رسالت مدرسه می‌تواند آموزش برخی از این مهارت‌ها باشد که استفاده کارآمد و یا نکات مضر این رسانه‌ها را بتواند متذکر شود و بخشی از آن نیز می‌تواند مهیاکردن فرصت‌های جایگزینی سالمی باشد که در غیاب آنها جوان‌ها به این رسانه‌ها شیفت پیداکنند.

 

شما در بخشی از صحبت‌هایتان فرمودید که از هیجان استفاده از اینستاگرام کاسته شده؛ با چه گذارهای این را تحلیل می‌کنید چون برخی از کارشناسان معتقدند کماکان این هیجان نه تنها وجود دارد بلکه بر میزان آن افزوده‌شده است.

ذکایی: البته من معتقدم که در آینده‌ای نزدیک این هیجان کاسته خواهد شد و نه اینکه مثلاً شیب کاهشی آن از حالا شروع‌شده ولی قرائنی که می‌بینم و حدسی که می‌شود آن را تحلیل کرد و با یک قرائن محدود تجربی نیز آن را همراه کرد این است که بعدازاین ماجراجویی‌های اینستاگرامی که به قول شما یک دهه است به طول کشیده، حداقل حالا باید به یک دوره‌های بازنگری، بازاندیشی و یا دوره‌های مترقی‌تر و بهتر برسیم؛ از رفتارهای مدنی بهتر در محیط‌ زیست و یا نسبت به حقوق کودکان، حقوق زنان و یا نگاه‌های حرفه‌ای‌تر و تجاری‌تری در خصوص بازی‌های رایانه‌ای داشته باشیم و یا به یک تعادل و تنوعی در ارتباط‌های عاطفی و گفت‌وگوهای خود در این فضا برسیم و به این سمت‌وسو برویم که به هر حرف و انتقادی توهین نکنیم؛ کم‌وبیش در برخی از سایت‌ها و کانال‌ها نقدهایی می‌بینم در خصوص اینکه خسته شدیم از این‌همه بیهوده‌گویی در این فضا و اینکه اگر همه ما به خاطر این مشکلات بخواهیم از ایران مهاجرت کنیم، پس چه کسی می‌خواهد این کشور را بسازد و یا اصلاً همه مسئولین آدم‌های فاسد و بد، من که می‌توانم خوب باشم و خوبی را از خودمان شروع کنیم؛ بله گفتن اینها و خلاف آب شنا کردن نیاز به شجاعت و جسارت دارد، ولی شروع‌شده و من این موارد را می‌بینم و ذاتاً به آینده خوش‌بینم.

 

اگر همه این تغییرات سبک زندگی ناشی از اینستاگرام را قبول کنیم، آیا در نبود این پلتفرم، باز ما شاهد این تغییرات بودیم؟

این ویترین مجازی که خودش عاملیت هم دارد و بازیگری می‌کند و طبیعتاً به‌واسطه ظرفیت و امکاناتی که دارد، خودش این فضا را تقویت و تشدید کرده است و اگر قبلاً از دو جهانی‌شدن صحبت می‌کردند و از شیفت واقعیت به مجاز حرف می‌زدند، الآن مگر می‌شود از این دفاع کنیم که این‌ها دو فضا هستند؟!

ذکایی: بالاخره زندگی جامعه مدرن یک ظروف به هم مرتبطی شده است. اینکه جامعه شناسان چند دهه است از فشرده شدن زمان و مکان صحبت می‌کنند، اتفاقی است که به شبکه‌های مجازی و این ده و یا بیست ساله مربوط نمی‌شود و فرایندی است که شاید از یک نقطه‌ای به بعد شیب افزایشی آن بیشتر شده است. بدیهی است که اگر این ظرفیت تکنولوژی و فرهنگ دیجیتال در حد امروز نبود و یا اصلاً مهیا نبود، این تغییرات و این همه فردگرایی‌ها کمتر بود اما طبیعتاً باز هم بود و عرصه‌های دیگری به آن دامن می‌زد. به نظر من بحث بیشتر بر سر میزان درجه آن است تا بودن و یا نبودن؛ این سبک اساساً با دنیای مدرن، با تجارت، سفر با هواپیما و سفرهای زمینی، گردشگری و توریسم و جابجایی‌های جمعیتی، با شهرنشینی‌های فزاینده، با توسعه آموزش عالی و... و اینکه نیازهای پایه‌ای همچنان برقرار می‌بود اما بله این ویترین مجازی که خودش عاملیت هم دارد و بازیگری می‌کند و طبیعتاً به‌واسطه ظرفیت و امکاناتی که دارد، خودش این فضا را تقویت و تشدید کرده است و اگر قبلاً از دو جهانی‌شدن صحبت می‌کردند و از شیفت واقعیت به مجاز حرف می‌زدند، الآن مگر می‌شود از این دفاع کنیم که این‌ها دو فضا هستند؟! این‌ها همه به یک فضا تبدیل‌شده‌اند؛ الان من همزمان که با شما صحبت می‌کنم مدام یک چشمم به گوشی است و پیام‌های مهم خود را چک می‌کنم و درعین‌حالی که از آخرین اخبار جامعه آگاه می‌شوم از لذت‌ها و سرگرمی‌های این فضا نیز استفاده می‌کنم و بنابراین همین حالا هم با زندگی ما گره‌خورده است و همه ماجرا بر حجم این تغییرات است و حتماً بدون این فضا، باز هم زندگی ما به شکل سنتی آن باقی نمی‌ماند.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha