به گزارش «سدید»؛ آنچه مراد و مطلوب از علم در آموزههای قرآنی است و بر لزوم یادگیری و فراگیری آن تاکید بسیار شده و آن را واجب همانند نماز و روزه شمردهاند، علم دیگری است که در روایات از آن به علم نوری تعبیر کردهاند که قلبها و دلها را روشن میکند و موجب هدایت شخص و دیگران به سوی کمال باطنی و روحانی میشود. در روایت است که امام صادق (ع) فرمود: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء؛ علم نوری است که خداوند در دلهای هر کس که بخواهد میافکند. (بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴)
این همان علم حضوری یا شهودی است که با ذات آدمی آمیخته میشود و جزو جوهر ذات آدمی شده و نه تنها در دنیا او را متحول میسازد بلکه با او، چون نور تا قیام قیامت نیز همراه است.
با این همه، علم نوری و شهودی نیز دارای مراتبی است که در ادامه این نوشتار علل و عوامل و آثار وجودی آن و نیز مراتب یقین براساس آموزههای قرآنی تبیین خواهد شد.
اطمینان و آرامش مقطعی و حقیقی
حضرت ابراهیم (ع) یکی از بزرگترین پیامبران خدا و پیامبری اولوالعزم است که سر سلسله سه دین بزرگ جهانی اسلام، یهودیت و مسیحیت و اولین منادی جهانی توحید و پرچم دار کمالات انسانی و اسوه بشریت به شمار میرود.
وی پس از سالها پیامبری، با خود اندیشه میکند که چگونه مردگان از خاک بر میخیزند و رستاخیز و معاد جسمانی تحقق مییابد. او دوست میداشت تا تجربه عینی و حسی از آن داشته باشد و همانند رجعت، آن را ببیند تا شاید این اضطراب و دلهرهاش نسبت به معاد جسمانی پایان یابد. از این رو به پیشگاه خداوند عرضه میدارد که بار الها! اگر میشود کیفیت رستاخیز و زنده کردن مردگان را به من نشان دهی. خداوند به وی میفرماید: مگر به معاد و رستاخیز جسمانی ایمان نداری؟ حضرت در پاسخ خداوند میفرماید: بله که ایمان قلبی به رستاخیز دارم، ولی میخواهم دلم آرامش یابد و به مقام اطمینان برسد. (بقره آیه ۲۶۰)
به نظر میرسد که اطمینان و آرامش قلبی که از راه مشاهده حسی و عینی حقایق به دست میآید غیر از آرامشهایی است که از طریق علم حصولی و شنیدنیها به دست میآید. از این رو میتوان گفت که اطمینان قلب میتواند از راههای مختلف، چون مطالعه قصههای پیامبران و تحصیل علم حصولی (هود آیه ۱۲۰) و راه دیگری به دست آید که در بحث اطمینان میبایست به همه آنها پرداخته شود، ولی آنچه این اطمینان را به نوعی آرامش خاطر تبدیل میکند همان مشاهده عینی حقایق و بلکه مراتب بالاتر آن یعنی شهود حقی که خود نوعی همذاتی با معلوم است، میباشد.
انسان گاه با چیزی مواجه میشود و تنها نسبت به آن علم حصولی پیدا میکند که قابل تشکیک است مانند علومی که شاگرد از استاد و آموزگار خویش در مدرسه از طریق مفاهیم و الفاظ و اصطلاحات به دست میآورد. این علم بسیار سست بنیاد است و هردم کاخی که بر پایه آن بنیاد گذاشته شده فرو میریزد و اینگونه است که دورهای بهعنوان بحران هویت علمی پدید میآید و شخص در همه دانستههای خویش تشکیک میکند. از این رو باورهایی که براساس علم حصولی و مدرسی برپا میشود آرامش مقطعی است که به سرعت تحت تاثیر شبهات، به اضطراب و تشویش تبدیل میشود. بهعنوان نمونه شخص، عمری یک قانون علمی را بهعنوان باوری علمی پذیرفته و براساس آن مسائل و مطالب و باورهایی را ساخته است و ناگهان میبیند که این قانون اصولا خلاف واقع و حقیقت است و مثلا نسبت عام و خاص اینشتین در آن تردید افکنده است. دراین زمان است که خود را در بحران باورها و نگرشها و نوعی سفسطه گرفتار میبیند و نسبت به همه چیز بیاعتماد میشود و با بحران هویت مواجه میگردد.
مرحله دیگر، علم حضوری و شهودی است که خود دارای مراتبی سهگانه است. این مرحله دیگر فراتر از علم حصولی است و از آن به یقین در آیات قرآن یاد میشود.
چیستی یقین
یقین به علوم شهودی اطلاق میشود، از اینروست که در آیات قرآن از مرگ نیز بهعنوان یقین تعبیر شده است؛ زیرا در هنگام مرگ، همه پردههایی که بر دلها و چشمها و گوشها قرار دارد و مانع دیدن و شنیدن و فهمیدن است بر کنار میشود، چنانکه خداوند در آیه ۲۲ سوره ق میفرماید: به محتضردر هنگام مرگ مىگویند: واقعاً که از این حال سخت در غفلت بودى. پس ما پردهات را از جلوى چشمانت برداشتیم و دیدهات امروز تیز است؛ بنابراین یقین یا همان علم شهودی برای بسیاری از مردم درباره مسائل مهم و اساسی هستی پس از مرگ حاصل میشود. انسانها تنها در مورد برخی از امور جزیی، چون وجود خویش و یا غم و شادی، علم شهودی و یقینی دارند، اما نسبت به اموری، چون عوالم برزخ و قیامت و مانند آن تنها علم حصولی دارند که بسیار سستبنیاد و تشکیکپذیر میباشد.
بسیاری از مردم زمانی که با مرگ مواجه میشوند و پردهها کنار میرود به این حقایق علم شهودی پیدا میکنند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند. اما واکنشهایشان نفعی به حالشان ندارد؛ زیرا ایمان میبایست پیش از دیدن مرگ و شهود عالم برزخ باشد. ایمان زمانی سود میدهد که مرگ را مشاهده نکرده و یا با عذاب دیداری نداشته باشند. از اینروست که ایمان فرعون هنگام دیدن عذاب الهی هیچ سودی به حال وی نداشت و او را از غرق شدن (یونس آیه ۹۰) و آتش دوزخ رهایی نبخشید. (غافر آیه ۶۴)
خداوند در آیه ۹۹ سوره حجر از پیامبر (ص) بهعنوان اسوه بشریت میخواهد که عبادت خویش را تا هنگام مرگ و رسیدن به یقین (مرگ) ادامه دهد، زیرا آفرینش انسان برای عبودیت و بندگی خداوند است (ذاریات آیه ۵۶) و این عبودیت است که آدمی را به کمال مطلق و همانند و متاله شدن با خدا میرساند. چنانکه اگر عبودیت به درستی و براساس آموزههای شریعت انجام شود انسان به نوعی یقین و مرگ اختیاری میرسد که کشفالغطاء در همین دنیا حاصل میشود چنانکه برای معصومان و بسیاری از پیامبران و اولیای الهی حاصل شد و ملکوت هستی را در همین دنیا دیدند که از جمله ایشان حضرت ابراهیم است که خداوند دربارهاش میفرماید: و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از یقینکنندگان باشد. (انعام آیه ۷۵)
پس آن حضرت (ع) در همین دنیا به یقین و مرگ اختیاری رسید و توانست شهود کاملی از ملکوت آسمانها و زمین داشته باشد.
امیر مومنان علی (ع) درباره خویش میفرماید: لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً، اگر پردهها به وسیله مرگ کنار رود چیزی بر یقین من افزوده نمیشود (کشفالغمهًْ، ج۱، ص ۱۷۰)؛ زیرا ایشان به مرگ اختیاری همه پردهها را کنار زدهاند و دیگر پردهای نمانده است که موجب شود تا با کنار رفتن آن در اثر مرگ اجلی به حقایق دیگری دست یابند که پیش از این بدان نرسیده و کشف و شهود یقینی نداشته است.
مراتب یقین، رویت و شهود
برای یقین مراتب سه گانهای است که در آیات قرآن بدان اشاره شده است. مرتبه نخست آن را علم الیقین میگویند و آن مرتبهای است که گاه از آن به نظر نیز یاد میشود. انسانها میتوانند با بهرهگیری از ابزارها و منابع شناختی حسی به علمالیقین برسند. خداوند در آیه ۱۸۵ سوره اعراف از مردمان میخواهد که علم حضوری را در کنار علم حصولی به کار گیرند و با نگاه به آسمان و نگریستن در آیات مشهود هستی به حقیقت خداوندی و آفرینش دست یابند: آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریستهاند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد؟ پس به کدام سخن، بعد از قرآن ایمان مىآورند؟
به نظر میرسد که حضرت ابراهیم (ع) چنین مرتبه از شهود یقینی را از خداوند میخواست که موجبات اطمینان وی شود؛ زیرا عالم رستاخیز از نظر زمانی برای انسان متاخر است و پس از زمانی اتفاق میافتد و حضرت میخواست نوعی از آن را در این زمان تجربه کند. از اینروست که منابع حسی برای دستیابی به این نوع شناخت ملکوت رستاخیز و کیفیت معاد جسمانی مورد نظر وی بوده است و خداوند نیز از وی میخواهد که پرندگانی را بگیرد و آنها را بکشد و خرد کرده و با هم بیامیزد و سپس در کوههای مختلف بپراکند تا دوباره با خواندنشان جمع شده و زنده گردند. (بقره آیه ۲۶۰)
حضرت موسی (ع) نیز رویت شهودی خداوند را در دنیا میخواست که از آن به نظر و رویت تعبیر میکند که خود نوعی مشاهده حسی حقایق است که خداوند به وی جواب رد میدهد؛ زیرا مشاهده حسی حقیقت خداوند امکانپذیر نیست؛ اما به وی پیشنهاد میدهد تا به تجلی خداوند در مقام شهود حسی بنگرد که آیا این تجلی را بر میتابد تا چه رسد که مقام برتر را میخواهد مشاهده کند: و، چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر، پس اگر بر جاى خود قرار گرفت بزودى مرا خواهى دید.» پس، چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و، چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم.» (اعراف آیه ۱۴۳)
کاربردهای قرآنی نگریستن نشان میدهد که مراد مشاهده حسی حقایق است که نوعی اطمینان به وجود میآورد. همین مسئله در داستان عزیر نیز وارد شده است که میفرماید: یا، چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد [و با خود مى]گفت: «چگونه خداوند، [اهلِ]این [ویرانکده]را پس از مرگشان زنده مىکند؟». پس خداوند، او را [به مدت]صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، [و به او]گفت: «چقدر درنگ کردى؟» گفت: «یک روز یا پارهاى از روز را درنگ کردم.» گفت: «[نه]بلکه صد سال درنگ کردى، به خوراک و نوشیدنىِ خود بنگر [که طعم و رنگِ آن]تغییر نکرده است و به درازگوش خود نگاه کن [که چگونه متلاشى شده است. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم]و هم تو را [در مورد معاد]نشانهاى براى مردم قرار دهیم؛ و به [این]استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مىدهیم سپس گوشت بر آن مىپوشانیم.» پس هنگامى که [چگونگىِ زنده ساختن مرده]براى او آشکار شد، گفت: «[اکنون]مىدانم که خداوند بر هر چیزى تواناست.» (بقره، آیه ۲۵۹)
در هر حال نخستین مرتبه از یقین و شهود، دانشی است که از راه منابع حسی شناخت به دست میآید. از اینرو گفتهاند که مشاهده تاثیرگذارتر در جانها از شنیدههاست. دانشی که از راه گوش به دست میآید دانش حصولی است، ولی آنچه به دیده میآید شهودی است هرچند که به عللی که جای بحث در اینجا نیست، مرتبه نخست شهود و یقین میباشد.
مرتبه دوم از شهود و دانش شهودی همان است که از آن به رویت تعبیر میشود و در فارسی از آن به دیدن یاد میکنند. این دیدن نوعی هم ذات پنداری با مشهود و معلوم است و احساسات به سادگی از یک طرف به طرف دیگر منتقل میشود. از این مرتبه به عینالیقین تعبیر میشود. این اصطلاح قرآنی در آیه ۷ سوره تکاثر به کار رفته است.
خداوند در آیه ۵ سوره تکاثر هنگامی که از علم الیقین و مرتبه نخست سخن میگوید آن را به علم نسبت میدهد و میفرماید: کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ؛ چنین نیست اگر (حقیقت امر را) به علم الیقین (علم غیرقابل تشکیک) مىدانستید.
اما در آیه ۷ درباره مرتبه دوم آن را به رویت (نه علم) نسبت میدهد و میفرماید: ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ؛ سپس آن را قطعاً به عینالیقین درمىیابید.
هرچند که مرتبه نخست از علم حصولی بیرون است، ولی نوعی علم حصولی و شبه آن دانسته شده است، ولی مرتبه دوم، چون نوعی همذاتپنداری و شهود درونی و باطنی است به رویت تعبیر شده است. از این رو خداوند در آیاتی، نگریستن را به یک معنا تصویب و تایید میکند، ولی رویت خدا در دنیا را بهطور کلی انکار میکند که از جمله میتوان به آیه ۱۴۳ سوره اعراف اشاره کرد.
مرتبه سوم حق الیقین است که مرتبه فنای ذاتی عالم و معلوم و علم است. به این معنا که هرگونه چندگانگی میان آنها از میان میرود. در اینجا شخص عالم، عین علم و معلوم است و هیچگونه تفکیکی میان سه چیز نمیتوان یافت.
حقالیقین همان مقام قرب فرائضی است که مقام فنای ذاتی بشمار میرود و بهعنوان نمونه خداوند در این مقام فعل مجاهدان را فعل خویش میشمارد و بهطور کلی از آنان هرگونه مجاهدت و مقاتله را سلب و به خود نسبت میدهد. (انفال آیه ۱۷؛ اصول کافی، ج ۲، ص ۳۵۲)
در کتب عرفانی در بیان تمثیلی سه مرتبه یقین گفتهاند که مرتبه نخست از یقین همانند علم پروانه به وجود نور شمع و دیدن آن از راه دور است. مرتبه دوم، مرتبهای است که پروانه به آن نزدیک میشود و برخی از آثار آن را در هنگام گردش دور آن درک میکند و با برخورد هرازگاهی با شعلههای آتش شمع میسوزد و گرما و حرارت آن را میچشد و مرتبه سوم آن است که پروانه خود به آتش زده و آتش شده باشد. (فیه ما فیه- جناب مولانا جلالالدین)
خداوند درباره شهود کافران هنگام مرگ میفرماید که آنان نخست به علمالیقین دست مییابند و آن هنگامی است که در حالت احتضار هستند (تکاثر، آیه ۵) و سپس برخی از آثار آتش دوزخ را میچشند و رویت میکنند که مقام عینالیقین است (تکاثر، آیه ۷) و زمانی که در درون آتش قرار میگیرند و قیامت ایشان برپا میشود در مقام حقالیقین وارد میشوند. (واقعه، آیه ۹۵)
راه رسیدن به مراتب شهودی در دنیا
برای رسیدن به این مراتب شهودی نسبت به ملکوت هستی میبایست از راه عبودیت و ریاضت اقدام کرد. از این روست که بسیاری از آیات قرآن شهود و یقین و علم نوری را در همه مراتب به تقوا نسبت میدهد و میفرماید: یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما [نیروى]تشخیص [حقّ از باطل]قرار مىدهد و گناهانتان را از شما مىزداید و شما را مىآمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است. (انفال آیه ۲۹)
همچنین در آیه ۲۸۲ سوره بقره میفرماید: و از خدا پروا کنید و خدا [بدینگونه افزون بر چیزهای دیگر]به شما آموزش هم مىدهد و علم میآموزاند.
این همان علم لدنی و علمالکتاب است که علم نوری میباشد و تنها از راه ریاضت و تقوا و عبودیت محض به دست میآید. از این رو بسیاری از برجستگان از اولیای الهی تنها از راه ریاضت شرعی به علم نوری دست یافتند و به جایی رسیده بودند که طیالارض میکردند و دارای چشم بصیرت و برزخی بودند و با مرگ اختیاری خویش کشف ملکوت داشتند و هزاران کرامت و عملی که بیرون از دایره تصوری علم حصولی ماست را انجام میدادند.
انتهای پیام/