گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ از جمله موضوعاتی که درباره آن بحث و چالش زیادی وجود دارد، تناسب افراد دردسترس مجازی با هویت حقیقی خود است. بارها شده که تناقضهای رفتاری چهرههای اینستاگرامی در همین فضای مجازی روایتشده است. اما آنچه نیاز به درک آن است تغییرات هویتی افراد در پی گسترش شبکههای اجتماعی است. در این بخش از پرونده سعی داریم به ابعاد این موضوع بپردازیم. به همین جهت به سراغ دکتر حسین ایمانی جاجرمی، استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رفتیم. وی مدیرمسئول مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران است و تحقیقات و مقالات مختلفی در این خصوص داشته است.
آقای دکتر به نظر شما اینستاگرام از نظر هویتی چه جایگاهی در بین کاربران خودش دارد؟ بسیاری از سلبریتیها در این فضا به نحوی حضور دارند که اگر روزانه از خودشان پستی منتشر نکنند، اصطلاحا روزشان شب نمیشود و حضور در این فضا به بخشی از زندگی آنها تبدیل شده است.
ایمانی جاجرمی: این موارد را باید در پرتو چندین ملاحظه بحث کرد. یعنی خود اینستاگرام به عنوان یک پلتفرم تقریبا در این خصوص بیطرف است و تاثیرگذاریهای متفاوت آن در جوامع مختلف بر اساس محیطهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی جوامع باید بررسی شود که چرا در برخی جوامع به عنوان بخشی از رشد اقتصادی به حساب میآید و در جایی دیگر بخشی از سیاستهایی محسوب میشود که برای پر کردن شکاف دیجیتال میشود از آن استفاده کرد و در جایی مثل کشور ما نیز به نظر میرسد که همراه با آسیبهایی است که نگرانی مقامات و برخی از جامعه را فراهم آورده است.
به عقیده من این مشکل به نوع سیاست گذاریها و نوع درک و برداشت ما از تحولات فناورانه برمیگردد. به عنوان مثال شما با تلفن میتوانید احوال و پرسیهای خانوادگی انجام دهید، میتوانید معاملات اقتصادی داشته باشید و یا با آن حرفهای رکیک بزنید و اصطلاحا مزاحم تلفنی بشوید پس عملا آن محیط فرهنگی بر روی استفاده از پلتفرمهایی مثل اینستاگرام، یوتیوب و یا توییتر تاثیر دارد.
ما متاسفانه یک ذهنیت فیزیکالی نسبت به اینها داریم و فکر میکنیم که میتوانیم آنها را جمع کنیم و یا جلوی آنها را بگیریم. میدانید که ما با رادیو هم برای اولین بار مشکل داشتیم. در زمان رضاشاه استفاده از رادیو ممنوع بوده و اگر کسی قصد استفاده از آن را داشته باید از شهربانی اجازه میگرفت و قطعا هنوز این اجازه نامهها در اسناد وجود دارد و البته طبیعی است، چون ما یک جامعه قدیمی هستیم و تفکرات جدیدی نداریم و مقداری برخورد ما با پدیدههای مدرن مبتنی بر محافظه کاری و ترس است. منتها نباید اجازه دهیم که این ترس ما را فلج و دچار اشتباه کند.
من معتقدم که سیاستهای مبتنی بر بستن و فیلتر کردن دیگر جواب نمیدهد حالا شاید درخصوص رادیو، تلویزیون و تلفن شما تا یک اندازهای کنترلهایی داشتید، اما در حال حاضر با اینترنت، تلفنهای هوشمند و این پلتفرمهای جذابی که وجود دارند، شما نمیتوانید آنها را با قانون از جامعه تان منع کنید و دیگر خیالتان راحت باشد که مانع حضور آنها شدهاید. چون بلافاصله با انواع فیلترشکنها همه تمهیدات شما باطل خواهد شد یا خود شهروندان در برابر این قانون شما مقاومت میکنند.
در ابتدا شما باید بفهمید که دلیل جذابیت اینستاگرام چیست و چرا این پلتفرم آنقدر بین کاربران خود محبوبیت دارد؟ البته که اصل و اساس همه اینها بر پایه اقتصادی و تجارت بنا شده است و فهمیدن آن کار دشواری نیست. همه پلتفرمهای فیسبوک، توییتر، یوتیوب و اینستاگرام تجاری و برای سود اقتصادی طراحی شده اند.
به عقیده من یک مساله مهمی که در جامعه ما از آن غفلت شده، مساله کسب و کار است. یعنی در درجه اول ما باید این پلتفرمها را به عنوان ابزار کسب و کار بشناسیم و حتی شاید لازم باشد ما با مالکان این پلتفرمها وارد مذاکره شویم و برای آنها پروانه فعالیت در ایران صادر کنیم و از آنها مالیات هم بگیریم و چون از اساس این پلتفرم مبتنی بر کسب و کار است، تمام اعتراضهای شما بینتیجه میماند، ولی وقتی با منطق خودشان، وارد معامله شوید، میتوانید به یک جواب منطقی برسید. مثلا اتحادیه اروپا چه برخوردی با اینها دارد؟ آنها میدانند که منطق اینها کسب و کار است و بر اساس همان منطق، اگر خطا کنند، میدانند که با آنها چگونه برخورد، جریمه و برایشان محدودیت ایجاد کنند و آنها، چون شرکتهای تجاری هستند، این انعطاف را نشان میدهند. پس یک نکته مهم این است که اینها را وارد چارچوب اقتصاد مدرن و کسب و کار کنیم و شاید برخی از مشکلات ما با این پلتفرمها حل شود.
به نظر میرسد جامعه ما دارای تحولاتی است که ما آنها را خوب نمیشناسیم، ولی انعکاس آنها را در اینستاگرام میبینیم. در این پلتفرم اگر شما مدام در حال نمایش خود، به رخ کشیدن ثروت و تمایز بودن هستید، اینستاگرام مقصر آن نیست؛ این مثل یک آیینهای است که واقعیتهای بنیادین جامعه را بازتاب میدهد. ما یک کشور در حال گذاریم و نمیشود این را انکار کرد
یک نکته دیگری که از بعد فرهنگی و اجتماعی شاید قابل تامل باشد این است که به نظر میرسد جامعه ما دارای تحولاتی است که ما آنها را خوب نمیشناسیم، ولی انعکاس آنها را در اینستاگرام میبینیم. در این پلتفرم اگر شما مدام در حال نمایش خود، به رخ کشیدن ثروت و تمایز بودن هستید، اینستاگرام مقصر آن نیست؛ این مثل یک آیینهای است که واقعیتهای بنیادین جامعه را بازتاب میدهد. ما یک کشور در حال گذاریم و نمیشود این را انکار کرد. یعنی شما از یک جامعه سنتی مبتنی بر خانواده گسترده و روابط اجتماعی خویشاوند مبنا و عمدتا کشاورزی و روستایی خواسته و یا ناخواسته به سمت جامعه شهری حرکت کرده اید. قسمتی از جمعیت شما الان در تهران به عنوان یک کلان شهر زندگی میکنند. مسکن، نوع مشاغل، شیوه آموزش شما تغییر کرده است پس ایرانیهای الان با ۵۰ سال پیش تفاوت کرده اند و ما با واقعیتهای اجتماعی جدیدی مواجه ایم. شما الان خانواده هستهای و تعداد فرزندان محدودی دارید، نوع مسکن شما مشوق خانواده هستهای کوچک است و حتی همین الان هم که مسکن میسازید برای همان جنس خانواده میسازید نه خانواده گسترده! پس دولت هم در ایجاد این تغییرات نقش مهمی داشته است. جامعه به سمت فردگرایی رفته است که در آن مسائل فردی از مسائل جمعی مهمتر شده است. در گذشته اگر انسانها خیلی از کارها را انجام نمیدادند، به خاطر حضور در جمع بود؛ مثلا انجام دادن برخی از آداب معاشرت و یا مناسک مذهبی را از خانواده یاد میگرفتند و همه اینها در یک فرآیند نه چندان طولانی مدت حذف شدهاند و این تحولات خیلی سریع در جامعه ما اتفاق افتاده است. پس با یک نوع هنجارگسیختگی مواجه هستیم که پیامد طبیعی این تحولات است و حالا بخشی از اینها را میشود در فضای مجازی مشاهده کرد و به همین دلیل به نظرم خود پلتفرم که ماهیت تجاری دارد، خیلی قابل ملامت نیست و بعد وقتی آزادی بیان ما با محدودیت همراه باشد، وقتی سیاست گذاریهای ما در جای درست خودش انجام نشود اوضاع همین است.
شما با دانشکدههای تخصصی ارتباطات و جامعه شناسی سر و کار دارید و به نظر میرسد اگر جایی برای مسائل ارتباطات فضای مجازی باید کار و تلاش کند و مساله طرح کند، همین دانشگاهها و این آدمها هستند و سوال من این است که این آدمها الان کجا هستند؟! ممکن است شما به صورت فردی به سراغ آنها بروید، ولی عملا ما از نقش نهادی آکادمیها غفلت کردهایم و از آنها به عنوان دستگاهی که به رصد، نظارت، تولید اطلاعات و سیاست گذاری کمک کند، استفاده نکرده ایم.
پس به نظر شما خود اینستاگرام به لحاظ ماهیتی هویت ساز نیست بلکه برخی محدودیتهای اجتماعی فرهنگی در جامعه باعث شده تا آن کاربر با کنار هم قرار دادن آنها به صورت پازل وار در اینستاگرام برای خودش یک هویت جدیدی ایجاد کند. درست است؟
ایمانی جاجرمی: ببینید این پلتفرمها در محیطهای اجتماعی و فرهنگی مختلف، عملکردهای متفاوتی دارند. اگر این عملکردها در همه جای دنیا یکسان بود، ما میتوانستیم این بحث را که این پلتفرم چه اشکالی دارد را دنبال کنیم، اما وقتی اینستاگرام در محیطهای مختلف عملکردهای متفاوتی دارد، نتیجه میگیرید که این چیزی جز یک ابزار تکنولوژیک نیست.
و به عقیده شما اگر هم تغییراتی داشته باشد، باید ریشه آن را در تغییرات خود جامعه مان دنبال کنیم؟
ایمانی جاجرمی: بله شما باید ببینید که در جامعه خود شما چه تغییراتی اتفاق افتاده است که چرا اینستاگرام مثلا عرصهای برای نمایش ثروت و یا نفرت پراکنی قومی شده است؟ چرا عرصهای برای انتشار اخبار کذب شده است؟ این مساله اینستاگرام نیست، بلکه به عملکرد و کارکردهای نهادهای جامعه شما برمی گردد و فضاهایی که به واسطه این کارکردها ایجاد کرده اید. اتفاقا باید دید که آنها چه چیزهایی هستند که حالا اینستاگرام آنها را بازتاب میدهد. یعنی راه حل آن بستن این فضاها نیست، چون با این کار ما خودمان را نسبت به واقعیتهای جامعه کور میکنیم.
به عقیده من اتفاقا این فضاها را باید باز گذاشت و از آنها نترسید، چون بالاخره اینها جای خودشان را در جامعه باز خواهند کرد و هرچه قدر ما در مبارزات قبلی خود با ویدیو و ماهواره موفق بودیم، پس این بار هم موفق خواهیم بود، ولی با یک ارزیابی منصفانه خواهید دید که اتفاقا آن سیاستهای ایجاد محدودیت به جامعه شما لطمه زده است. اگر همان موقع به جای اعمال محدودیت شما به فکر تولید محتواها در قالب همان ویدیو بودید، میتوانستید به همان خانوادهها محتوای سالم تزریق کنید، ولی ما فکر کردیم که فضا را بستیم و موضوع را رها کردیم در صورتی که آن کاربر بالاخره به خواسته خودش میرسید و همان موقع یک شبکههای فساد گستردهای به صورت قاچاق برای ما در حال تولید محتوای مثلا فرهنگی بودند.
من معتقدم که هر جامعه پویا و دانا مرتبا سیاستهای خودش را ارزیابی میکند و بر اساس همان ارزیابیها سیاستهای غلط خود را تغییر میدهد و، چون واقعیتهای اجتماعی مدام در حال تغییر است، سیاستهای شما نیز باید این انعطاف را داشته باشد تا تغییر کند؛ بنابراین نباید با ذهن فیزیکال سراغ این موضوع رفت و دیگر فیلترینگ در این باره جواب نمیدهد و اوضاع را بدتر میکند.
چون موضوع اصلی بحث ما درباره تغییرات سبک زندگی بر اساس حضور این شبکههای اجتماعی است، قدری درباره مفهوم سبک زندگی صحبت کنیم و آیا اساسا تغییر سبک زندگی امری مطلوب و یا نامطلوب است و در مرحله بعد آیا اینستاگرام چقدر توانسته این تغییرات را در سبک زندگی کاربران خود بوجود بیاورد؟
ایمانی جاجرمی: من سبک زندگی را محصول عوامل دیگری میبینم. مثل کالایی است که از خط تولید خارج شده، بنابراین شما اگر میخواهید انتقادی وارد کنید، به خود آن محصول خیلی نمیشود انتقاد کرد؛ به عنوان مثال سبک زندگی یک تهرانی را در نظر بگیرید. تهران شهری است که دانشگاهها و شرکتهای زیادی دارد و بالقوه جوانهای زیادی را بیش از هر شهر دیگری جذب خود میکند و در اینجا شما با مسالهای به نام تجمع جوانان مواجه اید. جوانهایی که هنوز آمادگی تشکیل زندگی خانوادگی را ندارند و در سنی قرار دارند که تفریح، لذت، یادگیری، ایجاد روابط اجتماعی خاص برای آنها مهم است و، چون بسیاری از آنها مهاجرت کرده اند و از خانواده هایشان دوراند؛ درنتیجه مجموعه رفتارهای آنها یک گرایشهای فرهنگی خاصی را در این شهر ایجاد میکند که شما مثلا میتوانید نام آن را سبک زندگی جوانان تهرانی بگذارید. البته این هم جالب است که همین سبک زندگی بر اساس محلات مختلف شهر تفاوت میکند. واقعیتهای اجتماعی بسیار پیچیدهتر از این حرف هاست و شما نمیتوانید اینها را در دو سه مقوله خلاصه کنید و بخواهید برای آنها سیاست گذاری کنید.
این طبقه ثروتمند فیک بیشتر نگرانیهای شما در اینستاگرام است که معمولا ادای طبقه ثروتمند را درمیآورد بدون اینکه زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن طبقه را داشته باشد. یعنی بخش زیادی از این مواردی که در اینستاگرام اتفاق میافتد نمایشهایی دروغین از موقعیت افراد است
بلکه شما باید ابتدا این واقعیت را بپذیرید که با تکثر و تنوع سبکهای زندگی مواجه اید که این سبکهای زندگی خود برآمده از جریانهای افتصادی، اجتماعی است. مثلا شما یک گروهی از ثروتمندان را دارید که بعد از انقلاب شکل گرفتند. اینها خودشان را از باقی افراد جامعه متمایز کرده اند و مثلا شهرکی به نام باستی هیلز درست کرده اند. حال شما باید ببینید که چه سیاستهایی اتخاذ کرده اید که اینها منتفع شده اند. شما به آنها اجازه تولید ثروت داده اید و یا احتمالا به دلیل اینکه افراد براحتی توانسته اند از این پیچ و خمهای قانونی فرار کنند و یا خود شما مشوق این فعالیتها بوده اید. مثلا ما دست شهرداریها را در تولید درآمد باز گذاشته ایم و تقریبا هیچ کاری هم به آنها نداشته ایم و یا چرا ایران را بهشت فرار مالیاتی لقب داده اند. شما یک جاهایی در سیاست گذاریهای اقتصادی و اداری خود اشتباه کرده اید و در جامعه موجب ایجاد فاصله طبقانی شده اید و معلوم است که طبقه ثروتمند به مانند همه جای دنیا خودش را از جامعه متمایز میکند و نکته مهم ماجرا این است که شما یک طبقه ثروتمند اصلی و یک طبقه ثروتمند فیک و جعلی دارید.
این طبقه ثروتمند فیک بیشتر نگرانیهای شما در اینستاگرام است که معمولا ادای طبقه ثروتمند را درمیآورد بدون اینکه زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن طبقه را داشته باشد. یعنی بخش زیادی از این مواردی که در اینستاگرام اتفاق میافتد نمایشهایی دروغین از موقعیت افراد است. حتی برخی شروع به داستان تعریف کردن میکنند و برخی برای دیده شدن بیشتر در این فضا داستان خلق میکنند.
البته این موارد در بیشتر جوامع به صورت کم و زیاد وجود دارد، اما هرچه قدر بنیانهای جامعه مبتنی بر برابریهای نسبی باشد یعنی یک نوع عدالت اجتماعی در جامعه حکم فرما باشد و از آن طرف فاصله طبقاتی کمتر باشد، این جنس تظاهرات و خودنماییها در جامعه و فضای مجازی و اینستاگرام کمتر دیده میشود. به عنوان مثال باید این فضای اینستاگرام را در کشورهایی مانند سوئد، دانمارک، نیوزلند و کشورهایی که به لحاظ توسعه انسانی وضعیت مطلوب تری دارند مورد بررسی قرار داد.
به عقیده من عمده مشکل ما به فاصله طبقاتی که در دهههای گذشته حکومت به دست خودش شکل داده، بر میگردد و حالا آن نظام اجتماعی از هم گسیخته شده است و به نظر من بخش عمدهای از مشکلات اجتماعی به خطاهای شهرسازی و عدم مدیریت شهری بر میگردد. حالا شما چرا اینستاگرام را مقصر میدانید؟ اتفاقا اینستاگرام به مانند یک تابلو و آیینه این مشکلات را مدام به ما نشان میدهد که آدمهای شما چنین رفتاری دارند.
ما عملا درها را به روی گفتن، شنیدن و گفتگو کردن بسته ایم و گلایه داریم که چرا اوضاع هر روز بدتر میشود؟ خب معلوم است. برای اینکه شما شناخت درستی از مساله ندارید، درباره آن گفتگو نکرده اید، ابعاد مختلف آن را نشناخته اید و عملا هم هیچ راهکاری برای حل آن ندارید به جز بستن، محدود کردن و فیلترینگ کردن! که بدون شک این کارها مشکلات را بدتر میکند. ما با این کار عملا خودمان را در وضعیت بن بست اجتماعی قرار میدهیم.
بالاخره در ده سال گذشته هم همه این مشکلات فاصله طبقاتی، مشکلات اقتصادی و ... وجود داشته و به نظر شما با وجود شبکههای اجتماعی این مشکلات نمود بیشتری پیدا کرده و یا این شبکهها به بستری برای نشان دادن این مسائل تبدیل شده؟ و به قول شما ما باید خوشحال باشیم که اتفاقا وجود این شبکهها باعث شده تا ما واضحتر با این مسائل روبرو شویم؟ شما اگر بخواهید در ادامه بحث، سیر تغییرات این شبکه بر کاربرانش را بررسی کنید چه تحلیلی دارید؟
ایمانی جاجرمی: اولا این مسائل همه جدید هستند و نمیشود اینها را با ده سال پیش مقایسه کرد.
یعنی ده سال گذشته در ایران فاصله طبقاتی وجود نداشته است؟
ایمانی جاجرمی: قطعا وجود داشته، ولی بدون شک تشدید شده است. چون ما که برای حل این مساله هیچ اقدام خاصی انجام نداده ایم. چون ما هنوز به مانند گذشته مسکن میسازیم و هنوز به همان شیوه مدیریت شهری داریم و این بی سیاستی در امور کماکان ادامه دارد. البته منظور من هم این نیست که اینها را شما رها کنید. بلکه باید در جایگاه خودش تحت ضابطه قرار بگیرد. وقتی اساس یک پلتفرمی بر مبنای تجارت است، خب این باید ذیل قانون تجارت باشد و وقتی زیر مجموعه آن قانون باشد، قطعا ملاحظات حقوقی دارد و دیگر هر کسی در آنجا هر حرفی را نمیتواند بزند، هر کالایی را نمیتواند بفروشد و یا در صورت به دست آوردن درآمد باید مالیات آن را پرداخت کند. یعنی شما بدون اینکه دخالت مستقیمی داشته باشید، فضا را مدیریت میکنید.
شاید به قول شما قابلیتهای تجاری این پلتفرم بیشتر باشد، اما آیا در ایران استفاده تجاری از اینستاگرام بیشتر است یا استفاده از سرگرمیها و استفاده از قابلیتهای تصویری و جذابیتهای این پلتفرم که به شکلی دارد بر سبک زندگی کاربران آن تاثیر میگذارد. البته شما ریشه اینها را در واقعیتهای موجود در اجتماع تحلیل میکنید، ولی شما زن خانه داری را تصور کنید که روزانه در معرض خودنماییهای شاخهای اینستاگرام از زندگی روزمره خود است و این سبک زندگی را میبیند و به دلیل محدودیتهای اقتصادی و اجتماعی از همه آنها محروم است و احتمالا باعث سرخوردگی و خشم بیشتر آنها میشود. کمی درباره این فضا صحبت کنیم.
ایمانی جاجرمی: من فکر میکنم ما در سیاستهای فرهنگی خودمان مشکلاتی داشتیم و عملا به سمت افراط حرکت کردیم. به عنوان مثال اگر یک جاده را در نظر بگیرید که در یک طرف جاده خودی تتلو باشد و در آن سوی جاده مثلا مدونا، شکیرا و ... ما به آدمهای میانه این جاده مثل شجریان حمله کردیم، برای فرهاد محدودیت ایجاد کردیم و مدام به این رفتارها ادامه دادیم.
به عقیده من هر فضای اجتماعی قادر است تا خودش را کنترل کند. مثلا اگر دولت کاری به داستان هنرمندان نداشته باشد و اجازه بدهد تا با تعامل، آنها خودشان مشکلاتشان را برطرف کنند، بر اساس این قاعده اجتماعی، خودش به سمت تنظیم گری حرکت میکند، ولی ما همه چیز را بروکراتیزه و دولتی کردیم و مشکلی که دولت دارد این است که کند، محدود و قابلیت انعطاف ندارد و بر اساس ترجیحات سیاسی با عدهای مهربان و با برخی دشمن میشود و دولت با دخالتهای خودش آن تعادل طبیعی را به هم زده است. پس ما الان در یک فضای فرهنگی نرمال به سر نمیبریم و این فضا به شدت از هم گسیخته است، چون ما آن قسمت نرمال را تقریبا از بین برده ایم و این وسط افراد افراطی در حال میدان داری اند که دست ما هم به آنها نمیرسد.
به عقیده من در بعد فرهنگی تا زمانی که ما آزادی ندهیم و این تنوع فرهنگی را به رسمیت نشناسیم، چون این تنوع فرهنگی خودش فضا را برای شما پالایش میکند. شما زنان خانه دار را مثال زنید. الان این زنان در جامعه چه گزینههای فرهنگی در اختیار دارند؟ چقدر در فضای واقعی این امکانات برای آنها فراهم است؟ چقدر خانه فرهنگ درست کرده ایم؟ چقدر آموزشهای فرهنگی برای آنها گذاشته ایم؟ عملا همه این موارد وجود خارجی در شهرهای ما ندارند. به عقیده من اتفاقا اینستاگرام در حال پر کردن کمبودهای ما است منتها به روشی غلط؛ و باز هم میگویم که اینستاگرام این وسط مقصر نیست، چون بر مبنای سود تجاری طراحی شده است. به عنوان مثال توییترو فیسبوک هم در زمان انتخابات آمریکا به این متهم شدند که از روسها پول گرفته اند تا نتایج را دستکاری کنند. اینستاگرام نیز بر اساس طبیعت خود که میخواهد پول دربیاورد، هر روز سعی میکند قابلیتهای خود را ارتقا دهد، آن را جذابتر کند، منتها حالا ما باید ببینیم که با چه مشکلاتی مواجه ایم که این پلتفرم آمده و تقریبا تمام فضای زندگی ما را پر کرده است. تمام زمان آدمها را به خودش اختصاص داده است.
خب به نظر شما چه گزینههای دیگر فرهنگی بوده که ما زمان خود را با آنها پر کنیم؟ چقدر این بستر فراهم بوده؟ چقدر شما سرای فرهنگ و سرای محله حرفهای درست کرده اید نه اینهایی که شهرداری درست کرده بود! ما هیچ هزینهای برای فرهنگ انجام نداده ایم. جالب است اینکه در زمان رژیم گذشته، آنها کاخ جوانان درست کرده بودند، کانون پرورش فکری کودکان درست کرده بودند، خانههای فرهنگ روستایی درست کردند، چون فهمیده بودند که باید کار فرهنگی بکنند، اما ما تمرکز خودمان را صرفا بر روی رادیو و تلویزیون گذاشتیم و از فضاهای دیگر غفلت کردیم. وقتی آدمها کتاب نمیخوانند، باید ببینید چه چیزهای دیگری میشود جایگزین کتاب شود.
گوشی و فضای مجازی به نوعی کمبودهای زندگی شما را جبران میکند. ما جامعه را به سمت اعتیاد به فضای مجازی برده ایم و این قطعا به خاطر جذابیتهای صد درصدی اینها نیست بلکه بخش عمده آن به خاطر فقر فضای فرهنگی اجتماعی شماست. شما باید آنقدر برای آدمها گزینههای مختلف فرهنگی بگذارید که آنها قدرت انتخاب داشته باشند و بعد باید به آنها اعتماد کنید
به نظر من اگر شما جامعه را به تعامل اجتماعی تشویق کنید و آدمها بتوانند با یکدیگر معاشرت داشته باشند، بتوانند بیشتر به همدیگر نزدیک شوند، آن وقت دیگر اصلا وقتی برای فضای مجازی باقی نمیماند؛ چون آنقدر فضای واقعی جذاب و دلنشین است که وقتی برای این کارها برای شما نمیگذارد. گوشی و فضای مجازی به نوعی کمبودهای زندگی شما را جبران میکند. ما جامعه را به سمت اعتیاد به فضای مجازی برده ایم و این قطعا به خاطر جذابیتهای صد درصدی اینها نیست بلکه بخش عمده آن به خاطر فقر فضای فرهنگی اجتماعی شماست. شما باید آنقدر برای آدمها گزینههای مختلف فرهنگی بگذارید که آنها قدرت انتخاب داشته باشند و بعد باید به آنها اعتماد کنید و متاسفانه ما به افراد جامعه اعتماد هم نداریم و فکر میکنیم که آنها ذاتا متمایل به انجام کار خلاف اند. بلکه درسهای جامعه شناسی به ما میگوید که انسانها رفتار خودشان را در جوامع با نظر اکثریت تنظیم میکنند؛ بنابراین هرچه قدر شما انسانها را تشویق به تعامل بیشتر کنید، در جامعه یک اکثریت متنوعی شکل میگیرد که آن هنجارگذاری هایش به سمت کار خلاف نیست. چون ما اینها را از بین بردیم و تضعیف کردیم، آدمها مرجع داوری ندارند و مثلا چند هنرپیشه، سلبریتی و یا خواننده جای اینها را گرفته اند. چرا؟ چون به هر دلیلی شما اجازه ندادید و یا سخت گیری کردید، هزینه نکردید تا مرجعیت فکری دیگری در طیف گسترده فرهنگی جامعه شکل بگیرد. جامعه سرمایه گذاری سخاوت مندانهای در عرصه فرهنگ انجام نداده و حالا دارد اصطلاحا چوب همان را میخورد.
به نظر شما با همه این توضیحاتی که عرض کردید، اگر اینستاگرام کلا وجود نداشت، ما باز شاهد این مدل تغییرات در سبک زندگی افراد بودیم؟
ایمانی جاجرمی: بدون شک پلتفرمهایی مثل اینستاگرام این مدل تغییرات را تسریع میکنند. منتها مساله اصلی همان تغییرات است؛ یعنی اتفاقاتی که در بطن جامعه شما افتاده و شما نسبت به آنها غفلت کرده اید. مثلا ما هر سال باید گرایشهای اجتماعی فرهنگی و وضعیت سرمایه اجتماعی جامعه را رصد کنیم. چند بار این کار را انجام داده ایم؟! حتی به نظر من بسیاری از این گذارههایی مثل میزان رخنه فساد در جامعه، میزان بالای افسردگی ایرانیها بحثهای بیشتر عوام فریبانه برای گرفتن بودجه و جلب توجه است. ما باید بتوانیم یک تصویر واقعی از فضای فرهنگی اجتماعی خودمان داشته باشیم و این کار را باید دانشگاه انجام دهد و در همه جای دنیا این دانشگاهها هستند که دادههای اجتماعی را جمع آوری و تحلیل میکنند. چون دانشگاه میتواند مرکزی بی طرف از سوگیریهای سیاسی باشد تا در صورت وجود اختلاف بتواند با بی طرفی مساله را حل کند.
/انتهای پیام/