به گزارش «سدید»؛ عکاسان در دوران دفاعمقدس نقش مهمی را برعهده داشتند، آنها منتقلکننده واقعیات درون جبههها به دیگران بودند و هر عکسشان گوشهای از تاریخ را روایت میکرد. حالا که سالها از دفاعمقدس میگذرد، این عکسها هم ارزش تاریخی پیدا کرده است و به عنوان یک سند باارزش به شمار میرود. عکاسان دفاعمقدس باوجود سختیهای آن زمان و با تمام خطرات، با عشق و علاقه وارد مناطق عملیاتی و مشغول ثبت لحظات ناب جبههها میشدند. ناصر عظیمی یکی از عکاسانی است که در اوج جوانی به جبهه رفت و مشغول عکاسی از رزمندگان شد. عظیمی معتقد است اگر عکاسان دفاعمقدس آن زمان امکانات و لوازم بهتری در اختیار داشتند، قابهای ماندگار بیشتری از آن دوران ثبت میشد. در ادامه تجربیات و خاطرات ناصرعظیمی از دفاع مقدس را در گفتگو با ما میخوانیم.
چگونه پای شما به عنوان عکاس به جبهه باز شد؟
استخدام من در روزنامه رسالت همزمان با جنگ تحمیلی بود. مدتی از جنگ گذشته بود و من جوانی ۲۲ ساله بودم. آن زمان هر کس داوطلب میشد، میتوانست از جبههها عکاسی کند و کسانی هم که داوطلب نبودند، دورهای عازم جبهه میشدند. مثلاً یک گروه به مناطق عملیاتی میرفتند و یک گروه دیگر در تهران میماندند و پس از مدتی جای این گروهها جابه جا میشد. مأموریتها هم ۲۵ روز تا یک ماه طول میکشید. من هم از این طریق عازم جبهه شدم و به عنوان عکاس، تصویربرداری از رزمندگان را شروع کردم.
رفتن یک جوان ۲۲ ساله بدون سلاح به مناطق عملیاتی برایش سخت و دلهرهآور نبود؟
من عکاسی از جنگ را قبلاً تجربه نکرده بودم و اصلاً با کار در چنین فضایی آشنا نبودم، ولی زمانی که به جبهه رفتم و خودم را به ستاد تبلیغات جنگ معرفی کردم، هنوز دقیق شرایط را درک نکرده بودم. وقتی کمی بیشتر از حضورمان در منطقه گذشت و آن صداهای انفجار و شرایط را دیدیم، فضای خاص و عجیبی برایمان پیش آورد. وقتی که در جبهه مستقر شدیم و چند ساعتی از حضورمان گذشت، انگار از کودکی آنجا بودیم و با محیط اخت پیدا کردیم. هر کسی که به جبهه رفته و این فضا را درک کرده، میفهمد از چه چیزی صحبت میکنم. ما هیچ فرقی با رزمندگان نداشتیم و تنها تفاوتمان این بود که اسلحه نداشتیم. وقتی وارد منطقه میشدیم به ما هم مثل رزمندگان پلاک میدادند و آنجا ما هم خودمان را آماده هر اتفاقی میکردیم. آنجا در شرایطی بودیم که شاید الان به نظر سخت بیاید، ولی من اصلاً متوجه آن نبودم و اتفاقاً حس خیلی خوبی از آن شرایط میگرفتیم. من الان هر روز حمام میروم و نمیدانم چطور آن زمان در آن خاک و دود کار میکردیم و انگار یادمان رفته بود، کجا هستیم. جو معنوی جبههها و بودن در کنار نیروها آنقدر فضای خوبی به وجود میآورد که ما جز زیبایی چیز دیگری نمیدیدیم.
عکاسی در جنگ تفاوت زیادی با عکاسی خبری غیرجنگی دارد؟
تفاوتها خیلی زیاد است. کسی که میخواهد در جنگ عکاسی کند، اول باید ایثار و از خودگذشتگی داشته باشد تا چنین کاری را قبول کند. وقتی که داخل محیط جبهه میشوید، آدمها یی را میبینید که همه عاشقند. البته تمام عکاسان آن زمان یک مشکل اساسی داشتند و آن هم این بود که لوازممان خوب نبود. فیلمهایمان حساسیتش بالا نبود و همین کار را برایمان سخت میکرد. دوربین و لنزهایمان هم مناسب و پیشرفته نبود و لوازم عکاسی خیلی ساده بود. زمانی که هوا تاریک میشد دیگر لنزهایمان برای عکاسی جواب نمیداد یا فاصله کانونیمان با منطقه درگیری اگر از یک حدی بیشتر میشد، دیگر قادر به عکاسی نبودیم. باز با آن سادگی وقتی بعضی از عکسهای همکارانم را میبینم، میگویم چه هنر و استعداد عجیبی در کارشان داشتهاند. الان لوازم یک عکاس نیمه حرفهای از یک عکاس حرفهای در زمان جنگ خیلی بهتر است. همان زمان وقتی به سفر خارجی میرفتیم یا عکاسان خارجی برای مسابقات ورزشی به ایران میآمدند، میدیدیم که چقدر لوازمشان با ما تفاوت دارد و خیلی از ما جلوتر بودند؛
و اینکه به خاطر انداختن فیلم در دوربین، با محدودیت در شاتر زدن هم روبهرو بودید؟
بله. آن زمان سه مدل فیلم داشتیم که بیشترین تعدادش ۳۶ تایی بود. کسانی که در رسانه کار میکردند فیلمهای ۳۶ تایی میانداختند و ما برای عکاسیکردن باید به موضوع، کادر، نور و وضعیت فکر میکردیم و بعد دکمه شاتر را فشار میدادیم. اگر خطا یا اشتباه میکردیم راه برگشتی نداشت و یکی از آن فیلمها از بین میرفت. درست مثل کسی بودیم که یک قمقمه آب دارد و باید مسافت زیادی را طی کند. به همین خاطر باید طوری آب مینوشیدیم که در طول مسیر برایمان آب بماند. البته این محدودیت و سختی از یک نظر برایمان خوب بود و باعث میشد نگاهمان تیزبینتر باشد تا لوازممان هم کمتر آسیب ببیند.
در دوران دفاع مقدس بیشتر در چه مناطقی حضور داشتید؟
من بیشتر سمت کردستان و خوزستان بودم. روزی که خرمشهر آزاد شد، من در تهران بودم و پس از اینکه موقعیت تثبیت شد، ما به خرمشهر رفتیم و از وضعیت شهر عکاسی کردیم.
برای خودتان چه سوژههایی جلب توجه میکرد؟
رزمندگان در هنگام استراحت یا هنگامی که به همدیگر کمک میکردند و خدمات میدادند، برایم خیلی جذابیت داشت. مثلاً به همدیگر شربت میدادند یا سنگر را تمیز میکردند. این فضای همدلی بین رزمندگان را خیلی دوست داشتم و نیروها چنان با عشق برای هم کار میکردند، انگار آن کار را برای خودشان انجام میدهند. همچنین اگر رزمندهای جانباز میشد، سعی میکردم سریع آن لحظه را ثبت کنم تا برای همیشه ماندگار شود. من به صحنههای عاطفی، اجتماعی خیلی علاقه داشتم تا اینکه بخواهم از صحنههای خشن عکس بگیرم. خیلی دوست داشتم زندگی روزمره رزمندگان را به تصویر بکشم، فقط متأسفانه، چون نگاتیو را به رسانه تحویل میدادیم، دیگر به عکسهای خودمان دسترسی نداشتیم. اگر عکسهای خودمان در زمان جنگ را امروز دوباره میتوانستیم ببینیم، برایمان تجدید خاطره میشد و خیلی از صحنهها در ذهنمان تداعی پیدا میکرد. ما نگاتیوها را به رسانهها میدادیم و اتفاقات زیادی برایشان پیش میآمد یا به خوبی نگهداری نمیشد یا مهر محرمانه میخورد یا جابهجا میشد و دیگر به دست خودمان هم نمیرسید. عکاسان خیلی کمی به تمام آثارشان دسترسی دارند.
قاب ماندگاری از میان عکسها در ذهنتان مانده است؟
زمان جنگ من با خبرنگاری به نام آقای احمدی به جبهه رفتم، ترکش به ایشان خورد و مجروح شد و مجبور شدیم با همان وضعیت مجروحیت با هلیکوپتر به عقب برگردیم. این خبرنگار با اینکه مجروح شده بود، ولی یک لبخند زیبایی بر لب داشت و بدون هیچ ناراحتی و گلایهای از این اتفاق استقبال میکرد. همچنین عکسی دارم که تعدادی خانم در اهواز مشغول جداکردن وسایل شهدا بودند و مقام معظم رهبری هم از آنجا بازدید کردند که در ذهنم ماندگار شده است.
رزمندگان از حضور عکاسان و خبرنگاران در جبهه استقبال میکردند؟
بله، برخی از رزمندگان جلوی دوربین شوخی و شیطنت میکردند و برخی دیگر هم ژست میگرفتند و علامت پیروزی نشان میدادند. در جبهه انگار ما هم جزیی از رزمندگان بودیم و خیلی احساس راحتی و صمیمیت با نیروها داشتیم. طوری نبود که ما را به شکل یک غریبه ببینند. دیگر به حضور ما عادت کرده بودند، البته این را هم بگویم که عکاسان در لحظه از هر چه که بود، عکاسی میکردند و اصلاً اینطوری نبود که کسی بخواهد صحنهسازی کند. تمام روایات، واقعی بود و شما فقط با یک دکمه ثبتش میکردید. رزمندگان در جبهه در حال خودشان بودند و آنقدر نیتشان خدایی و خالص بود که با همه ارتباط خوب برقرار میکردند.
وضعیت جبهه و رزمندگان در مناسبتهای مذهبی مثل محرم را چگونه میدیدید؟
در جبهه هر روزش محرم بود. از نگاه من هر روز جبهه تاسوعا و عاشورا بود. عزاداریها، نمازخواندنها و تمام اعمال را میدیدید که رزمندگان بجا میآوردند. کسانی که جبههها را دیدهاند، متوجه حرفهایم میشوند.
میتوان گفت عکاسی از هشت سال دفاع مقدس ماندگارترین دوره کاریتان است؟
بله، گوشهای از تاریخ زندگی من است. هر کسی در زندگیاش یک دورههای طلایی دارد و برای شخص من در آن سن، حضور در جبهه بخش مهمی از خاطرات زندگی من است. همچنین فکر میکنم ما مقطعی را تجربه کردیم که الان دیگر به تاریخ پیوسته و خیلی خوش شانس بودم که توانستم گوشهای از این مقطع را با چشم خود ببینم. حضور در جبهه برای من خیلی آموزنده بود. آدمهای جنگ با بقیه آدمها تفاوت داشتند و فضای جبهه با هرجای دیگری متفاوت بود. آن زمان فرماندهان درجه نداشتند و اصلاً بحث درجه، رتبه و موقعیت مهم نبود. فرمانده میرفت کفش نیروهایش را واکس میزد و همه فکر خوبی و کمککردن به هم بودند. دفاع مقدس مثل یک خواب برایم بود و آن زمان شاید در ظاهر سختی میدیدیم، ولی در باطن و در دلش فقط زیبایی و خوبی وجود داشت.
/انتهای پیام/