به گزارش «سدید»؛ ۳۰ مرداد در تقویم تاریخ، به نام روز بزرگداشت «علامه شیخ محمدباقر مجلسی» نامگذاری شده است. عالمی بصیر که حقی بزرگ بر شیعه دارد و در زمان حیاتش، خدماتی بزرگ به مردم مسلمان ایران و همچنین به نسلهای بعد از خویش داشته است. یکی از ادوار در خور مطالعه زندگی این عالم فرزانه، دوران حیات سیاسی و عهدهداری مسئولیت شیخ الاسلامی اوست که متأسفانه در مقطعی از تاریخ معاصر، این بخش از زندگانی او آماج تهمتهایی شد که وی را همراه با حاکمان جور، آخوند درباری و دنیاطلب و تأییدکننده ظلم معرفی میکرد. در مقال زیر ضمن بررسی زندگی و زمانه علامه مجلسی، دوران حیات سیاسی او نیز مورد کنکاش قرار گرفته است. امید آنکه مفید و مقبول آید.
صفویه و علمای شیعه
به جرئت میتوان ادعا کرد که گسترش تشیع در ایران، در دوران حاکمیت مغولان به وجود آمد. دورانی که دیگر خبری از تسلط دست نشاندگان خلفای عباسی نبود و عالمان شیعه به ویژه در دوره «الجایتو» (محمد خدابنده) و در دوره ایلخانان بعد از او توانستند با آزادی به بسط و ترویج عقاید و تفکر شیعی در ایران بپردازند. از آنجا که در طول قرنها، محبت اهل بیت پیامبر (ع) در دل ایرانیان موج میزد و آمادگی پذیرش مذهب تشیع را داشتند، بعد از یک قرن و در پی تسلط صفویان بر حاکمان کمقدرت تیموری، عملاً عمده جمعیت مردم ایران، به مذهب تشیع گرویده بودند و صفویان هم بر همین مبنا، این مذهب را به عنوان مذهب رسمی کشور تعیین کردند، اما از آنجا که در مقطع روی کار آمدن صفویان، ایران از لحاظ وجود عالمان و فقهای طراز اول شیعه، دچار فقر بود و بیشتر علمای بزرگ شیعه در مناطقی چون: جبل عامل، حله، نجف، کرکوک، مدینه و دمشق ساکن بودند و از سوی دیگر مردمان جای جای ایران، نیازی مبرم به شناخت معارف اهل بیت (ع) و احکام تشیع اثنی عشری داشتند، مهاجرت علما از مناطق مختلف جهان اسلام به ویژه مناطق تحت تسلط عثمانیها، با درخواست روحانیون و پادشاهان صفوی به ایران آغاز شد. گرچه در این دوره علمایی چون: زینالعابدین بنعلی معروف به «شهید ثانی» و فقیه و محقق بزرگ «مقدس اردبیلی»، با وجود آزارهایی که از طرف دولت عثمانی میدیدند، با درخواست پادشاهان صفوی موافقت نکرده و حاضر به مهاجرت به ایران نشدند، اما مانعی هم برای آمدن شاگردان خود به ایران ایجاد نکردند. مهاجرت شاگردان آنها به کشورمان، موجب گسترش تفکر و آثارشان در ایران شد (۱). صدالبته که مهاجرت علمای بزرگی، چون عالمان و فقهای منطقه جبل عامل، همچون پدر شیخ بهایی یا مهاجرت علمای نجف، حله و کرک عراق همچون محقق کرکی و... به ایران، سبب غنیشدن حوزههای علمیه کشور، از وجود بزرگان دینی شیعه شد. اتفاق مبارکی که در دورههای بعد، به تربیت علمای بزرگی چون: «ملاصدرا»، «ملاصالح مازندرانی»، «فیض کاشانی» و «علامه مجلسی پدر و پسر»
منتهی شد.
خاندان علامه مجلسی
بعد از تربیت چند نسل از روحانیون و طلاب علوم دینی در حوزههای علمیه دوران صفوی، در زمان شاه سلیمان دوم، عالمی رشد کرد که فخر شیعه شد؛ عالمی که نامش محمدباقر مجلسی بود و صاحب کتاب ارزشمند بحارالانور.
پدر ایشان ملامحمدتقی مجلسی، در سال
۱۰۰۳. ق در شهر اصفهان و به روایتی در روستای مجلس اصفهان متولد شد. پدرش «مقصودعلی»، کاسبی متدین بود و مادرش زنی مؤمن و باتقوا. از ایام کودکی علامه مجلسی اول، حکایت جالبی وجود دارد که نشان از عمق معرفت مادر و تلاش تحسین برانگیز وی برای کسب علوم دینی دارد. چنانچه روایت شده محمدتقی کودک بود که پدرش راهی سفری دور شد، اما قبل از سفر اول دو پسرش محمدتقی و محمدصادق را برای آموزش احکام و مسائل دین، نزد ملاعبدالله شوشتری سپرد و بعد هم دکان کوچکش را اجاره داد تا خانوادهاش مالی برای گذران زندگیشان داشته باشند. مدتی گذشت تا اینکه روز عیدی رسید و، چون ملاعبدالله شوشتری از کوشش محمدتقی در درس خواندن بسیار راضی بود، مقداری پول برای کمک هزینه زندگی به او داد. محمدتقی تازه به نوجوانی رسیده و به استادش گفت که برای گرفتن این پول، باید از مادرش اجازه بگیرد. پس، چون از مادر برای گرفتن پول اجازه گرفت، او جواب داد: «ما مخارج زندگی خود را براساس درآمد دکان پدرت تنظیم و به قناعت و صرفهجویی عادت کردهایم. حال اگر این پول را دریافت کنیم و زندگی با توسعه و رفاه برایمان عادت شود، دیگر با قناعت و مناعت نمیتوانیم رفتار کنیم. پس بعد از آن باید پیش معلم و دیگران دست دراز کنیم و این کار هرگز شایسته ما نخواهد بود، پس ما نمیتوانیم چنین پولی را بپذیریم.»
علامه محمدتقی مجلسی بعد از کسب علوم دینی در حوزههای علمیه اصفهان و نجف، تدریس را در مسجد جامع اصفهان شروع کرد. ایشان در حوزههای اصفهان و نجف، محضر علمایی چون: شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی و امیر اسحاق استرآبادی را درک کرد و در علوم مختلف به تبحر رسید. ایشان در دوران استادی و تدریس، ضمن نگاشتن و تدوین رسالههای گوناگون از جمله «روضه المتقین» و «ریاض المؤمنین»، اقامه نماز جمعه را هم در این مسجد آغاز کرد. مقام علمی و فقهی ایشان، در نزد سایر علما بسیار بلند و شاخص بود (۲).
پسری که به دعای پدر «علامه» شد
خداوند به علامه مجلسی اول، سه پسر و چهار دختر عطا کرد. در میان این هفت فرزند پسر سومش، یعنی علامه محمدباقر و دختر اولش «آمنه بیگم»، بیش از بقیه طالب علم و معرفت بودند. از علامه مجلسی اول نقل شده است: در یکـى از شبها بعد از نماز شب، حال خـوشـى به مـن دست داد که فهمیدم هر حاجتى از خدا بخـواهـم برآورده مى شود و فکر کردم که در امـور دنیا و آخرت، چه چیز از خـدا مسئلت نمایـم؟ ناگاه صداى گـریه محمـدبـاقـر از گهواره بلنـد شد. عرض کردم: الهى به حق محمد و آل محمـد (ص)، این طفل را مروج دیـن خـودت و نشرکننده احکام سیدرسولانت قرار بده و او را موفقکـن به تـوفیقـاتـى که انتهایـى بـراى آن نبـاشـد! دعای پدر در حق محمدباقر چنان مستجاب شد که از کودکی نشانههای نبوغ در او عیان بود، به طوری که خود علامه مجلسی پسر در مقدمه یکی از کتابهایش مینویسد: «من باید حمد و ستایش خداوند را بسیار به جای بیاورم، زیرا وقتی چهار ساله بودم، همه مسائل خداشناسی، احکام نماز و مطالب مربوط به بهشت و دوزخ را میدانستم. نماز شب میخواندم. وقتی برای نماز صبح در مسجد صفا شرکت میکردم، کودکان هم سن و سال خود را نصیحت و راهنمایی به راه خیر و صلاح میکردم و آیههای قرآن و احادیثی را که از پدر آموخته بودم، به آنان تعلیم میدادم.»
جالب است که خواهر بزرگتر محمدباقر هم دارای مقام و مرتبه علمی بود. آمنه بیگم از کودکی و پس از طی یادگیری علوم مقدماتی، تحصیل را در نزد پدر و سپس نزد همسر شیخ بهایی - که کرسی درس برای بانوان داشت- ادامه داد تا اینکه در علوم مختلف دینی، از اصول و کلام و تفسیر گرفته تا ادبیات فارسی و عربی متبحر شد. به همین دلیل علاوه بر تحقیق و مطالعه، تدریس به دختران طلبه را هم آغاز کرد. درباره ازدواج این بانو روایت شده: در زمانی که علامه مجلسی اول در حوزه علمیه اصفهان مشغول تدریس بود، در میان شاگردانش طلبهای بسیار کوشا، اهل تقوی و علم به نام «ملا صالح مازندرانی» بود، اما، چون ملا صالح بسیار فقیر بود، همسری نداشت و تنها زندگی میکرد. روزی علامه، ملاصالح را بعد از درس صدا زد و از او پرسید: میخواهی دختری را برایت خواستگاری کنم؟ ملاصالح با خجالت گفت: اگر کسی باشد که بتواند با زندگی فقیرانه من بسازد، چه بهتر از این! بعد علامه به خانه خود رفت و از دخترش آمنه بیگم پرسید: «دخترم! شوهری برای تو معین کرده ام که در نهایت فقر و منتهای فضل و صلاح و کمال است، ولی این امر موقوف به اجازه توست.» آمنه بیگم در پاسخ گفت: «پدرجان! فقر عیب مردان نیست.» به این ترتیب آمنه بیگم در نهایت سادگی به عقد ملاصالح درآمد و زندگی سرشار از معرفت و علم را در کنار هم آغاز کردند. بعد از ازدواج، آمنه بیگم در کنار وظایف همسری و بعدها مادری، همچنان به تحقیق، تألیف و تدریس مشغول بود. به طوری که علاوه بر شرحنویسی بر دو کتاب ارزشمند اصول کافی شیخ صدوق و معالم شهید ثانی، بر دو کتاب الفیه ابن مالک و شواهد سیوطی هم شرح نوشت. به علاوه این بانو در جمعآوری احادیث بعضی از مجلدات بحارالانوار، به برادرش علامه مجلسی دوم نیز کمک کرد (۳).
دوره شیخالاسلامی علامه مجلسی دوم
علامه مجلسی از سال ۱۰۹۸. قمری و در زمان شاه سلیمان صفوی و در حالی که ۶۱ساله بود، عهدهدار منصب شیخالاسلامی شد. بنا بر آنچه که در تاریخ آمده، علامه با اصرار زیاد شاه این منصب را به عهده گرفت. اما بعد از مرگ این پادشاه و جانشینشدن شاه سلطان حسین صفوی، علامه همچنان در این منصب ابقا شد. شیخالاسلام در دوران صفویان، علاوه بر دریافت وجوهات شرعی، به نظارت بر اجرای احکام دینی و دستگاه قضاوت، اداره امور مدارس و مساجد و زیارتگاهها و تعیین ائمه جمعه و سایر مسائل مذهبی کشور میپرداخت. با این حال برخی از اقدامات علامه در این دوره، نام او را از سایر شیخ الاسلامهای دوره صفویه متمایز کرد. در واقع به غیر از «نگارش فارسی کتابهای دینی و ترجمه متون دینی از زبان عربی به فارسی» و «تألیف کتاب جامع و ارزشمند بحارالانوار»، اقدامات اجتماعی و دینی او در دوره شیخالاسلامی، نام وی را در تاریخ به عنوان عالمی کمبدیل ثبت کرد و از همین رهگذر هم بود که برخی در همان زمان و نیز در قرون بعدی، آن عالم نامور را مورد انتقاد قرار داده و حتی آماج تهمتها کردند!
نخستین کسی که در دولت صفویه با صوفیه درافتاد و عقاید خرافی آنها را به باد انتقاد گرفت، عالم جلیلالقدر «ملا محمدطاهر قمی»، استاد اجازه علامه مجلسی بود که از فقها و محدثین نامور قم به شمار میآمد. ملامحمدطاهر در مبارزه خود برای از بین بردن صوفیه، چندان توفیقی نیافت و فقط توانست زمینه را برای فعالیت عالمان بصیر و اهل تفکر و شاگردانی که پیرو اندیشههای او بودند، بر ضد رواج بازار بدعتها و خرافات صوفیه آماده کند. بعد از وی و در میان شاگردانش، علامه محمدباقر مجلسی بیش از دیگران راه او را دنبال کرد و عملاً جلوی بدعتهای صوفیه ایستاد و در کتابهای فارسی و عربی خویش، سخت بر آنها تاخت! علامه مجلسی در رساله اعتقاداتش مینویسد: «جماعتی از مردم عصر ما به نام صوفیه، بدعتهایی را آورده و آن را مسلک خود قرار داده و گوشهگیری و رهبانیت را شعار خود ساختهاند تا به نظر خود بدان وسیله خدا را عبادت کنند. پسای برادران من! دین و ایمان خود را از فریبهای این شیاطین و دغلبازیهای آنها حفظ کنید و از خدعه و نیرنگ ساختگی آنها پرهیز کنید.»
گفتنی است که علت اصلی مبارزه علامه با صوفیگری، علاوه بر بدعت در برخی احکام دین، برگزاری مجالس «وجد» و «سماع» از سوی آنان بود که در آن اشعاری به غنا میخواندند، در حالی که در فقه شیعه «غنا» حرام است. این برخورد البته به مذاق برخی از روحانیون که گرایش صوفیگرایانه داشتند، خوش نیامده و در همان زمان زبان به انتقاد از علامه میگشودند. از دیگر اقدامات ایشان، شکستن بتهاى هندوها در دولتخانه شاهى بود. محدث بزرگ سیدنعمت الله جزائرى - که از شاگردان مشهور علامه مجلسى است- در کتاب «مقامات» مینویسد: به استاد ما خبر دادند بتى در اصفهان هست که کفار هند آن را پنهانى میپرستند. استاد هم دستور داد آن را خرد کنند. بتپرستان هند حاضر شدند، مبالغ هنگفتى به شاه ایران بدهند که نگذارنند آن بت شکسته شود و اجازه دهند آنها بت مزبور را به هندوستان ببرند، ولى شاه ایران (شاه سلیمان صفوى) نپذیرفت. همچنین احیای سنت امربه معروف و نهی از منکر در صحنه اجتماع، منع شرابخواری و فروش مشروبات، از دیگر اقدامات دینی و اجتماعی ایشان بود (۴).
«تشیع صفوی»ای که بد فهمیده شد
دکتر علی شریعتی در ماه رمضان سال ۱۳۵۰. ش سلسله سخنرانیهایی با موضوع تفاوتهای «تشیع علوی و تشیع صفوی» داشت که بعدها این مجموعه سخنرانیها به شکل کتاب چاپ شد. دکتر شریعتی در این کتاب، با مقابل هم قراردادن شیعه علوی که برگرفته از تفکر امیرالمؤمنین (ع) معرفیاش میکرد، با تشیع صفوی که آن را برگرفته از تفکر ابوسفیان میدانست، تشیع صفوی را نماد تشیع جبری و قومیتی و کنار آمده با ظلم به مخاطب نشان داد. وی همچنین در این کتاب، سخت به علمای دوران صفوی به ویژه علامه مجلسی حمله کرده و حتی گاندی را از او شیعهتر نامیده است! (۵). مدتی بعد از چاپ کتاب، انتقادها به این رویکرد دکتر از سوی بزرگان حوزه شروع شد؛ انتقادهایی که در آن عنوان میشد: دکتر شریعتی با استناد به اطلاعات نادرست تاریخی و رویکردی اشتباه، به دوران صفویه و عملکرد علما در آن دوره پرداخته و رسماً مصادیق تشیع علوی و صفوی را نابجا فهمیده است. در واقع دکتر شریعتی متوجه این مطلب نشده بود که فقهای شیعه در دوره صفویه، هیچ گاه به سلطنت پادشاهان صفوی مشروعیت مستقل نبخشیدند، بلکه آنها خود را نایبان امام زمان (عج) میدانسته و در دستگاه حاکم جور، براساس نیابت از ائمه (ع) و احکام ثانویه عمل میکردهاند نه نیابت از حاکم وقت. به این معنا که آنها از ورود به مناصب حکومتی در آن دوره، به دنبال اهداف دینی خود بودهاند. چنانچه محقق کرکی در جامع المقاصد، در ذیل نظریه علامه، همکاری با دولت جور را حرام میداند، مگر در صورتی که این همکاری امکان امر به معروف و نهی از منکر را فراهم سازد و قید میکند: شخص باید یقین داشته باشد که در صورت پذیرش همکاری دولت جور، قادر به امر به معروف و نهی از منکر است و باید بداند که قبول مناصب در دستگاه جور، متضمن همکاری با او در کارهای حرام نیست (۶).
البته باید انصاف داد که دکتر شریعتی چند سال بعد از آن، خردمندانه با شنیدن نقد دوستانی همچون: دکتر سیدجعفر شهیدی، دوست صمیمیاش زندهیاد محمدرضا حکیمی و شهید آیتالله مطهری به برداشتهای نادرست خود در این کتاب پی برد و مصمم به تصحیح کتابش شد که البته اجل به او مهلت این کار را نداد.
کلام آخر
نگاهی به عملکرد علامه مجلسی در دوره شیخ الاسلامی، آشکارا نشان میدهد که این عالم نامور با غنیمت شمردن فرصت، بر مسندی تکیهزده است که با استفاده از آن، بتواند به ترویج معارف دین و مبارزه با منکرات و بدعتها بپردازد، هدفی که به میزان قابل توجهی به آن دست یافت. نهایتاً علامه شیخ محمدباقر مجلسی، پس از عمری تلاش در راه اعتلای دین و مذهب تشیع و خدمت به مردم، در تاریخ ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰. ق در ۷۲ سالگی در اصفهان درگذشت و در جوار مرقد پدرش در آن شهر به خاک سپرده شد. روحش شاد.
منابع:
۱- رحمتی، کاظم، «ستارهای از جُبع» - مروری بر زندگی و آثار شهید ثانی-، انتشارات همشهری، چاپ اول ۱۳۸۹. ش، ص ۴۱، ۵۳، ۶۲،
۲- صادقی اردستانی، احمد، «کودکی زنان و مردان بزرگ جهان»، مؤسسه انتشاراتی، اما عصر (عج) - قم-، چاپ اول ۱۳۸۷. ش، ص ۴۱۴ و ۴۱۵ - و – دوانی، علی، «مفاخر اسلام»، جلد نهم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم ۱۳۸۱. ش، فصول مربوط به علامه محمدباقر مجلسی
۳- دوانی، همان
۴- نساجی زواره، اسماعیل، مقاله «نگاهی به عملکرد علامه مجلسی در حوزه دین و فرهنگ»، ماهنامه درسهایی از مکتب اسلام، شماره ۱۰، سال ۴۵، مورخ دی ۱۳۸۴. ش
۵- شریعتی، علی، «تشیع علوی و تشیع صفوی»، بیجا، چاپ اول ۱۳۵۱. ش، صفحات ۳۳، ۳۷، ۴۴، ۸۱ تا ۸۴ و ۱۲۲،
۶- قاسم علی، صداقت، «روحانیت و تعامل با حکومت در حقوق اساسی عصر صفویه»، ماهنامه معرفت، شماره ۹۳، مورخ شهریور ۱۳۸۴. ش، ص ۸۱ تا ۹۱
انتهای پیام/