نظر ملاصدرا درباره نگرش انسان در گفتگو با عبدالله صلواتی؛
نزد ملاصدرا، تغییر نگرش انسان به عالَم و آدم، پیش از آنکه در گرو مقدمات تفکری باشد مبتنی بر تحول وجودی است. انسانی که از تجرد خیالی به تجرد عقلانی رسیده وجود و تمام قوای ادراکی و تحریکی او صبغه اخروی می‌گیرد و می‌فهمد اموری را که در گذشته نمی‌فهمید و هدفمندی، ارزشمندی و کارکرد داشتن امور در چشم او از سطح خیالی به سطح عقلانی ارتقا یافته و دقیقاً به همین دلیل می‌توان گفت با وجود و در پی آن با تفاضل و شدت و ضعف در وجود انسانی معنا‌های مختلفی برای زندگی قابل تصور و تبیین است.

به گزارش «سدید»؛ حکمت متعالیه نظام فلسفی بود که صدرای شیرازی در برابر فلسفه مشاء و فلسفه اشراق که دو مکتب فلسفی رایج تا عصر او بود، بنیان گذاشت و سعی کرد با تاکید بر اصالت وجود، تعالیم قرآن، برهان و عرفان را درهم‌آمیزد و به پرسش‌های بنیادین بشر پاسخ دهد. درباره میزان ابتکار و نوآوری ملاصدرا و همچنین ظرفیت این نظام فلسفی در حل مشکلات حوزه علوم عقلی، بحث بسیار است. برخی از پژوهشگران معاصر تلاش کردند با تکیه بر تعالیم فلسفی حکمت متعالیه، به تحلیل و تبیین مسائل روز بپردازند که یک نمونه جالب آن کتاب «دو فیلسوف شرق و غرب؛ ملاصدرا و انیشتین» اثر حسینعلی راشد است که هماهنگی نظریه حرکت جوهری ملاصدرا با نظریه نسبیت انیشتین را تبیین کرد.

 

درباره اهمیت معنای زندگی و پاسخ‌های فیلسوفان به آن توضیح دهید.

عبدالله صلواتی: نفس کشیدن در دنیای بیکران و پر از رمز و راز و معما و پرسش، انسان را گرفتار وحشت و اضطراب و احساس گم‌شدگی می‌کند. از سویی انسان زندگی آرام را دوست دارد؛ بنابراین سعی می‌کند در دل هیاهوی جهان نامتناهی، دنیایی کوچک، اما آرام برای خود بسازد تا فارغ از هجوم حیرت‌ها و پرسش‌ها آسوده زندگی کند. آرامش دنیای کوچک و مأنوس او هم شکننده است و اتفاقاتی همانند بیماری‌های سخت، مرگ عزیزان، جنگ‌ها و حوادث طبیعی همه آن آرامش را در هم می‌پیچد. در کنار این مسائل که هسته مشترک میان همه دوره‌های تاریخی است، طوفان نیهیلیسم و تکانه‌ها و لرزه‌های پشت سر هم ناامیدی در عصر دیجیتال، آدمی را به سمت و سوی بی‌خانمانی سوق داده و گام برداشتن در سرزمین معنا را بیش از پیش برایش دشوار کرده است.

طیفی معتقدند که یکی از مشکلات و مسائل آدم‌های امروزی به ویژه در شهر‌های بزرگ، تنهایی و به تعبیر برخی اسیر شدن در سلول انفرادی بزرگی به وسعت جامعه است. برخی تنها شدن انسان‌ها را پیامد ناخواسته روند زندگی مدرن می‌دانند. این تنهایی می‌تواند یکی از کانون‌های پمپاژ پوچی و بی‌معنایی باشد. به هر روی، انسان امروز به دلیل درگیری ملموس و عینی با بحرانِ‌های متعدد و ناامیدی، تنهایی و از خود بیگانگی به سوی طرح مباحث معنای زندگی کشیده شد.

در فقره معنای «معنای زندگی» سه مولفه ذکر شده است: هدف، ارزش، و کارکرد؛ بنابر مولفه نخست، زندگی‌ای معنادار است که در پی هدفی باشد یا الگویی برای زیستن داشته باشد. در پاسخ به این پرسش که چه امری زندگی را معنادار یا معنادارتر می‌کند نیز دو کلان دیدگاهِ طبیعت‌گرایی و فراطبیعت‌گرایی جریان دارد: هسته سخت معنا در دیدگاه فراطبیعت‌گرایی بر پایه امور روحانی است اعم از خدا و روح و هرآنچه در غیب عالَم است و نسبت درست ساخت ما با امور یادشده معنای زندگی را رقم می‌زند یا زندگی را معنادارتر می‌کند و آیدوس معنا در نظریه طبیعت‌گرایی برعهده امور این جهانی است و شاخه‌هایی، چون شخص‌گرایی و عین‌گرایی ذیل دیدگاه طبیعت‌گرایی مطرح هستند. گفتنی است طبیعت‌گرا، لزوماً معنابخشی خدا یا روح یا امور غیبی را نفی نمی‌کند، اما بر این باور است که خدا و روح نمی‌توانند شرط ضروری معنابخشی باشند.

 

آیا می‌توان از اندیشه ملاصدرا نظریه‌ای را درباره معنای زندگی استخراج کرد؟ در این صورت ویژگی‌ها و تمایزات این اندیشه از اندیشه‌های رقیب چیست؟

عبدالله صلواتی: پرسش از معنای زندگی با صورت‌بندی جدید، ناظر به رخداد‌ها و بحران‌های انسان امروز و برآمده از دنیای مدرن است، اما می‌توان این پرسش را به ملاصدرا یا هر فیلسوف پیش از دنیای مدرن عرضه کرد و در پی پاسخ بود. چنانکه امروزه پرسش‌های جدید را به فیلسوفان پیشین عرضه می‌کنند و بنابر امکانات درونی میراث فکری فیلسوف یادشده دنبال پاسخ می‌گردند. رویکرد وجودی ملاصدرا و اصول و مبانی متکثر و غنی او، ظرفیت خوبی برای پاسخ به پرسش معنای زندگی دارد؛ مبانی‌ای همانند اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، حدوث جسمانی و بقای روحانی، کثرت نوعی انسان و به تعبیر دقیق‌تر زیست نوع‌های انسانی، اتحاد عاقل و معقول، تجرد لایقفی نفس، نظریه انشا.

بنابر امکانات درونی فلسفه ملاصدرا هم می‌توان به پرسش از معنای زندگی آدمی پاسخ داد و هم از معنای زندگی خود پرسید و پاسخ گرفت. در سال ۹۴ در مقاله‌ای با عنوان تبیین تأثیر انسان‌شناسی ملاصدرا در تنوع معنای زندگی که با همکاری خانم دکتر شهناز شایان‌فر، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا نگاشته شد تبیین متفاوتی از معنای زندگی و تنوع آن و پوچ‌گرایی عرضه کردیم که به اجمال بیان می‌کنم. معنای زندگی در فلسفه ملاصدرا مؤلفه‌های مشکک و متنوع است نه متواطی، و تنوع یاد شده برآمده از نگاه انسان‌شناسانه ملاصدرا است؛ نگاهی که بیان می‌دارد: انسان، نه نوع واحد متواطی که نوع مشکک یا جنس مشتمل بر انواع متباین است.

وجود در فلسفه ملاصدرا، در تحلیل و تبیین مسائل به ویژه مسئله معنای زندگی، نقش اساسی داشته و به نوعی آغاز و انجام امور است. در نگاه انسان‌شناسانه ملاصدرا، وجود و تحولات وجودی ارتباط مستقیم با قوای ادراکی و تحریکی دارد. به همین دلیل، ملاصدرا، فهم معارف را بیشتر منوط به هم افقی با معارف براساس تحول وجودی و بصیرت حاصل از آن می‌داند تا اقامه براهین متعدد. به دیگر سخن او معتقد است کسی که باطنش به نور حق، روشن نشده و بصیرت قلبی پیدا نکرده بیان براهین متعدد تأثیری در او نخواهد داشت.

بنابراین، نزد ملاصدرا، تغییر نگرش انسان به عالَم و آدم، پیش از آنکه در گرو مقدمات تفکری باشد مبتنی بر تحول وجودی است. انسانی که از تجرد خیالی به تجرد عقلانی رسیده وجود و تمام قوای ادراکی و تحریکی او صبغه اخروی می‌گیرد و می‌فهمد اموری را که در گذشته نمی‌فهمید و هدفمندی، ارزشمندی و کارکرد داشتن امور در چشم او از سطح خیالی به سطح عقلانی ارتقا یافته و دقیقاً به همین دلیل می‌توان گفت با وجود و در پی آن با تفاضل و شدت و ضعف در وجود انسانی معنا‌های مختلفی برای زندگی قابل تصور و تبیین است.

بسته به اینکه ما به حضور مؤلفه‌های معنوی‌ای، چون تعقل، حقیقت، روح و خدا در زندگی اعتقاد داشته باشیم یا آن‌ها را یکسره انکار کنیم، تلقی متفاوت از زندگی خواهیم داشت. اگر انسان موجودی تک‌ساحتی تلقی شود و منحصراً ارزش‌های مادی، حسی و غریزی زمام مقدرات او را در دست گیرند و اهتمام او صرف برآوردن نیاز‌های ضروری زندگی دنیوی شود با فقدان آزادی، حقیقت و معنای حقیقی زندگی مواجه خواهیم بود و زندگی او در حد برآوردن نیاز‌های مادی معنا دارد، اما حضور مؤلفه‌های معنوی، معنای حقیقی را به زندگی برمی‌گرداند و دقیقاً در فلسفه ملاصدرا مولفه‌های معنوی حضور پررنگ و جوهری دارند.

محققانی همانند گرت در کتاب معنای زندگی سعی کرده‌اند معناداری زندگی را در سطوح مختلف مطرح کنند یعنی از معانی زندگی من بحث می‌کند، اما عوامل تنوع معنای زندگی نزد او چیزی جز زمینه‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و علاقه‌های شخصی نیست، اما بر اساس نگاه انسان‌شناسانه ملاصدرا افزون بر عوامل گرت، عوامل مهم‌تر و جدی‌تری وجود دارد؛ عاملی که ریشه در تفاوت تفاضلی و تباینی انسان‌ها دارد.

همچنین، تقابل دو نظریه طبیعت‌گرایی و فراطبیعت‌باوری در معنای زندگی ریشه در یک پیشفرض نادرست انسان‌شناختی، یعنی تواطی‌انگاری انسان دارد، اما با متزلزل شدن این پیش‌فرض در انسان‌شناسی ملاصدرا، افق گسترده‌ای از معنای زندگی فراروی ما گشوده می‌شود؛ با این توضیح که هر یک از انسان‌هایی که به حسب وجود متفاوتند، معنای زندگی متفاوتی دارند. انسان موحد، معنای توحیدی و انسان غیرموحد، معنایی غیر توحیدی؛ اما برهان، شهود و قرآن در انسان‌شناسی صدرایی حکم می‌کند حیات طیبه و معنای حقیقی زندگی از آنِ انواع و افراد انسانی‌ای است که قبله وجودشان به حسب سلوک، خدای متعال است.

افزون بر آن، در نظریه فراطبیعت باوری به طور عام، خدا یا هر مؤلفه روحانی دیگر شرط لازم و کافی برای معناداری زندگی است. در نگاه انسان‌شناسی ملاصدرا نیز خدا به مثابه کانون معنابخشی است، اما خدایی که ظهورات متفاوت اسمایی دارد و بر اساس آن، نه با یک معنای زندگی که با تنوعی از معنای زندگی مواجهیم.

 

چگونه می‌توان بر اساس نظریه انسان‌شناختی ملاصدرا پوچی را تبیین کرد؟

عبدالله صلواتی: هدف و معنای زندگیِ یک زیست نوع انسانی، می‌تواند عینِ بی‌معنایی برای زیست‌نوعی دیگر ارزیابی شود؛ بنابراین مومنان و غیرمومنان در مواردی، زندگی یکدیگر را فاقد هدف، کارکرد و ارزش و در نتیجه بی‌معنا ارزیابی می‌کنند. بنابراین، هر یک از انواع انسانی، اهداف و معنایی برای زندگی تعریف کرده و مطابق با آن‌ها اعلام می‌دارد زندگی ارزش زیستن و جنگیدن برای استمرار آن را دارد، اما زمانی که هر یک از انواع انسانی، به مدد دین، عقل سلیم و فلسفه الهی از تخته‌بند زمان و چارچوب وجودی‌اش به لحاظ نظری فاصله گیرد، خدا را معنای حقیقی زندگی دریافته و زندگی‌هایی که در نسبت با خدا و سلوک به سوی او در صراط مستقیم الهی نیستند، فاقد معنا و ضنک یعنی تنگ و تاریک تلقی می‌کند.

پس بر اساس مبانی انسان‌شناختی صدرایی می‌توان پوچ‌گرایی انسان‌ها را چنین تبیین کرد: احساس بی‌معنایی زمانی به انواع متفاوت انسانی دست می‌دهد که در آستانه خروج از یک نوع به نوع دیگر یا از مرتبه‌ای از یک نوع به مرتبه دیگری از آن است. به دیگر سخن در مرز انواع انسانی، و مرز سطوح و مراتب نوع واحد مشکک انسانی، بی‌معنایی و پوچی معنا می‌شوند. البته مؤلفه‌هایی همانند برهان و نفحات نجات‌بخش ما را موقعیت مرزی سرگردانی در مرز انواع رهانیده و به درون نوع هدایت می‌کند.

/انتهای پیام/

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha

امور جاری مملکت نظام نمایندگی و وکالت نیاز دارند

«گدار» تا آخر در کنار فلسطین و آرمان‌هایش ماند

رقابت جشنواره‌های مد و لباس با لباس قاچاق باکیفیت و قیمت پایین!

خدمت را باید در عمل نشان داد نه رتوریک!

عدالت‌گستری مهم‌ترین هدف قیام «مهدی موعود» است

ایده حکمرانی امام خمینی علاوه بر فقه مبتنی بر فلسفه، کلام و عرفان بود

«جنگ داخلی» نمایش خون‌بازی در کاخ سفید

از زمان مواجهه ایرانیان با مدرنیته،جامعه ما پیچیده تر شده است

معمار‌ ایران مستقل و آزاد

نفوذ به عمق دستگاه تئوری‌پرداز و تمدن غرب!

تغییر نگرش انسان به عالَم و آدم، مبتنی بر چیست؟

می‌توان از ابزار‌های جدید در آئین‌های مذهبی استفاده کرد

حکمرانی اسلامی را به حکمرانی فقهی تقلیل ندهیم

حرکت شهید رئیسی در مسیر تبدیل «قدرت» به «خدمت» بود

جا زدن ترجیحات شخصی به عنوان تحلیل علمی!

نگاه «رنه گنون» به وضعیت میانجای و میانجی بودن فرهنگ ایرانی

مختصات جنگ فرهنگی را درک نکردیم

«تهران جان» در کتابفروشی‌ها

روشنفکران ما نسبت به انسجام ملی بی‌تفاوت‌اند

هویت نوجوان طی فرایند مستمر در معرض بازاندیشی است