به گزارش«سدید»؛ «هنر اسلامی» عنوانی آشنا، اما تعریف نشده است و با وجود اینکه بارها درباره آن در رسانهها سخن گفته شده، اما هیچگاه مختصات معینی ندارد. در این راستا گفتگوهایی را با هنرمندان مختلف انجام دادهایم و در سومین بخش با حسین سلطانمحمدی پژوهشگر و کارشناس هنر به گفتگو نشستهایم.
برای هنر اسلامی تعاریف بسیاری ارائه شده، اما هیچگاه پیرامون این موضوع یک وحدت نظر واحدی وجود نداشته است. بهعنوان یک پژوهشگر و کارشناس در حوزه هنر و رسانه نظر شما درباره این موضوع چیست؟
اینکه برای عنوان هنر اسلامی تعاریف بسیاری وجود دارد امری دور از ذهن نیست، چون هنر اقسام مختلف دارد که هر یک خصوصیات و ویژگیهای خاص خود را طلب میکند. پس عجیب نیست در این شرایط اظهارنظر واحدی وجود نداشته باشد. در تفکر اسلامی یک وحدت نظریه واحد وجود دارد، چون همه نگاهها معطوف به کعبه است و شکلی منحنی دارد درصورتیکه این وحدت در مسیحیت وجود ندارد و عموماً از اشکال مثلثی بهره برده میشود.
خصیصهای که بیان کردم در هنر و ادبیات هم مدنظر قرار گرفته است، زیرا نویسنده منبعث از فرهنگ اسلامی که بر اساس آن رشد کرد کارش را خلق کرده است. البته در سالهای اخیر میشنویم که هنرهای نمایشی اصالتی واحد دارند، اما باور من این است این شکل از هنر هم خصیصههای ذاتی هنرمند را مورداستفاده قرار میدهد.
در بحث هنر اسلامی آنچه بیشتر مورد بحث قرار میگیرد این است که آیا این ویژگی در ظاهر نمود پیدا میکند یا اینکه معنا قادر است اسلامی بودن اثری را نشان دهد؟
این دو از یکدیگر جدا نیست. در علوم تربیتی گفته میشود وقتی فردی را میبینیم باید بهواسطه پوشش او بتوانیم شخصیتش را توصیف کنیم. در این میان مطمئناً استثناهایی وجود که ظاهر متمایز از باطن است، اما عموماً آنچه در ظاهر دیده میشود با درونیات همداستان است. در عالم نمایش هم ظاهر همراه بامعنا است. یک بازیگر مسلمان باید ظاهری دینی داشته باشد تا بتوان حرف دینی وی را پذیرفت والا بدون چنین شرطی کاری بهفایده انجام میشود. این نکته در قرآن هم مورد تأکید قرارگرفته یعنی مؤمن باید بهگونهای باشد که عطر الهی او به مشام مردم برسد.
در تفکر اسلامی حتی رنگها هم بیانگر معنا و مفهوم هستند. در همین رابطه مثالی از حضرت امام (ره) میزنم که به نوهاش پیرامون رنگ تیرهای که پوشیده سؤال میکند. این موضوع نشان میدهد اگر رنگ در موقعیت صحیح خود استفاده نشود سؤالات مختلف را در ذهن به وجود خواهد آورد. تأکید روی ظاهر به معنای ظاهرگرایی صرف نیست، چون به محض اینکه نظریه همسویی ظاهر با معنا مطرح میشود اولین نقد این است. تأکید روی نحوه و شکل بیان مفهوم دلیلش این است که اگر پیام با ظاهر همخوانی نداشته باشد باورپذیر نخواهد بود.
بگذارید اهمیت ظاهر را با ذکر مثالی از آقای قرائتی بیان کنم. وی در یکی از برنامههای خود میگوید کاشیکاریهای که در مساجد دیده میشود بسیار زیبا و ارزشمند است، اما خطوط روی این کاشیها بهگونهای نوشته شود تا بیننده بتواند آن را بخواند وگرنه اگر قرار باشد ظاهر معنا را توصیف نکند، اثر مربوطه تأثیرگذاری لازم را نخواهد داشت و تنها یک لذت بصری مقطعی را به بیننده منتقل خواهد کرد. این گفته در حقیقت در تکمیل همان نظری است که میگوید ظاهر باید در خدمت معنا باشد.
موضوعی بعدی به این امر مربوط میشود که موضوعات اسلامی در چه شکلی از هنر قادر است جریانسازی بهتری داشته باشد؟
اگر بخواهیم برداشتی سطحی از این سؤال داشته باشیم باید خوشنویسی را نام بریم که کار کتابت قرآن را هم انجام میدهد، ولی باور من این است مهم نیست ما چه شکلی از هنر را محور قرار میدهیم بلکه آنچه اهمیت دارد معنایی است که مورد توجه قرار میگیرد. برای نمونه سمفونی «خرمشهر» آقای انتظامی بهاندازهای زیباست که شنونده به عمق آنچه رخداده پی میبرد؛ اتفاقی که ممکن است در یک فیلم دفاع مقدسی هم رخ ندهد. نمونه دیگر آهنگی است که سالار عقیلی برای وطن خوانده است. در مقابل این دو کار هستند آثاری که با وجود غنی بودن معنا به دلیل پیچیدهگویی نتوانستند با مخاطب ارتباط برقرار کنند.
سؤال پایانی به حوزه سینما برمیگردد. برخی مواقع فیلمهای خارجی به لحاظ معنایی در خدمت مفاهیم دینی هستند. آیا این دست تولیدات را میتوان همسو با آثار اسلامی توصیف کرد؟
ریشه همه ادیان ابراهیمی یکی است بنابراین تشابهاتی وجود دارد. پس ممکن است در سینمای غرب نیز آثار دینی بسیار ساخته شوند که به لحاظ موضوعی، مفهومی بسیار عزیز را مدنظر قرار دادهاند. اما صرف دینی بودن به معنای اسلامی بودن نیست، چون همانگونه که در ابتدای سخنانم گفتم برخی فرق در نوع نگاه ما به خداوند وجود دارد که راهمان را از هم جدا میکند.
انتهای پیام/
منبع:ایکنا