به گزارش «سدید»؛ بخش عظیمی از ادبیات فارسی بهویژه بخش کلاسیک آن مبتنی بر حکمت، اخلاق و آموزههای مورد تایید و تاکید دین اسلام است. حتی در نظم و نثر بزرگانی، چون سعدی، حافظ، مولانا و دیگر بزرگان ادبیات فارسی بارها شاهد اشارات مستقیم یا تلمیح به آیات و روایات هستیم، اما کمتر بحث و بررسی اختصاصی درباره وجوه اسلامی در ادبیات فارسی صورت گرفته یا شاخه ویژهای بهعنوان ادبیات ایرانی- اسلامی تعریف شده است.
برای روشن شدن وجوه نامعلوم این موضوع و پرسش درباره اینکه آیا اساسا چیزی بهعنوان ادبیات ایرانی- اسلامی در ادبیات فارسی قابل تقسیمبندی است یا خیر، در سرویس فرهنگی ایکنا، مجموعه گفتگوهایی را با تعدادی از نویسندگان و شاعران ترتیب دادهایم.
در سومین بخش از این سلسله گفتگوها با رحیم مخدومی، نویسنده و مدرس دانشگاه که داوری و دبیری چندین جشنواره از جمله دبیری هفدهمین دوره جشنواره «قلم زرین»، ششمین جایزه ادبی «یوسف» و پنج دوره جشنواره ادبی «رسول آفتاب» را در کارنامه فرهنگی خود دارد، گفتگو کردیم.
با توجه به اینکه بخش بزرگی از ادبیات فارسی با مضامین اخلاقی و حکمت و دیگر آموزهها دینی درآمیخته است آیا میتوانیم تقسیمبندی با عنوان ادبیات ایرانی-اسلامی داشته باشیم؟
بله. معمولا یکی از منابعی که داستاننویسها و رماننویسها مورد استفاده قرار میدهند، منابع دینی ماست. نویسندهها این منابع را از دو منظر مورد استفاده قرار میدهند. اول اینکه اسطورههایی که در این منابع آمده به عنوان اسطوره در داستانها استفاده میشود؛ چنانکه در شاهنامه شاهد آن هستیم و در رمانها و داستانهای امروز هم به وفور میبینیم.
معمولا این اسطورهها را با عناوینی مانند «کهنالگوها» یا «دینگونهها» یاد میکنند و بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با تلفیق این اسطورهها با قهرمانان بومی و قهرمانان عصر حاضر به قصهپردازی مبادرت میورزند.
یک دلیل استفاده و برداشت از این اسطورهها اطمینان خاطری است که از صحت و سلامت این اسطورهها و الگوها دارند چراکه در قرآن کریم آمده و به عبارتی اسطورههای معرفیشده از جانب خداوند است.
بخش دوم مفاهیمی است که از قرآن و احادیث گرفته میشود و در آثار ادبیات داستانی ما مورد استفاده قرار میگیرد.
مثال و نمونه بارزی داریم؟
بله، مثلا در بخش اول ما نمود و ظهور شخصیت حضرت ابراهیم (ع) و حضرت اسماعیل (ع)، موضوع ذبح، قربانی شدن و تسلیم شدن را در آثار متعددی شاهد هستیم. یا مثلا موضوع رمی جمرات به اقسام مختلف در ادبیات ما پرداخت شده است، زیرا ماجرای مبارزه با شیطان همواره در زندگی انسان هست.
قصه زندگی حضرت موسی (ص) نیز هست که بخشهای متعدد و معجزات قابل توجه دارد. نویسندهها مواردی مانند تبدیل شدن عصای حضرت موسی (ص) به اژدها یا شکافتن دریا و موارد متعدد از این دست را با بومیسازی و تغییراتی در داستانهای خود بهکار میبندند.
همچنین اتفاقات شاخص عاشورای حضرت سیدالشهدا (ع) و شخصیتهای شاخص آن دوران مانند حضرت قاسم (ع)، حضرت علیاکبر (ع)، حضرت علیاصغر (ع) و حضرت اباالفضل (ع) فراوان در آثار ادبی و اشعار ما وارد شده و تشبیهات و تلمیحاتی که در ادبیات ما درباره ماجرای هرکدام اتفاق میافتد، فراوان است.
این اسطورهها و الگوها از قرآن کریم هم به همین شکل برگرفته میشود و در آثار ادبی نویسندگان بهوفور مشاهده میشود. البته میزان آن به مقدار ارزشمداری این منابع در معرفت نویسنده نسبت به آنها، بستگی دارد. یعنی ما این انتظار را از نویسندههای متعهد داریم و غالبا این بهرهبرداری را در آثارشان دیدیم.
به این ترتیب به گفته شما قصص قرآنی منبع اقتباسی برای آفرینش داستانهای حماسی و اساطیری است؟
بله، البته در برداشت از منابع یک شکل ارائه مستقیم هم داریم که اینجا نویسنده یک قصه قرآن را انتخاب و با نگاه، نثر و ادبیات خود عین همان قصه را روایت میکند، اما نکتهای که بنده اشاره کردم اقتباس و الهامگیری است. یعنی نویسنده و شاعر ما از اسطوره یا کهنالگوی قرآنی الهام میگیرد و در اثر خود که ممکن است یک قصه کاملا امروزی باشد، آن را به کار میبندد.
اگر به تاثیرگذاری مفاهیم و الگوهای اسلامی در ادبیات فارسی قائل باشیم، این تاثیرگذاری در ادبیات کلاسیک بیشتر موثر بوده یا ادبیات معاصر ایران؟
مطمئنا در ادبیات کلاسیک به خاطر قدمت آن پررنگتر بوده است، زیرا ادبیات معاصر و بهویژه گونه داستانی و رمان، بهگونهای وارداتی است و قدمت زیادی ندارد.
بنابراین طبیعی است که ادبیات کلاسیک ایران -باتوجه به سابقه دیرینهای که دارد- خیلی پیشتر از ادبیات معاصر به استقبال منابع دینی و اسلامی رفته باشد. ورود این منابع در ادبیات کلاسیک را در آثار قدما بهوفور شاهد هستیم؛ یعنی طبق شواهد تاریخی، این منابع بلافاصله بعد از دوران ظهور اسلام وارد ادبیات فارسی شده است.
ادبیات فارسی در شعر و داستان از قدیم تا به امروز همیشه متعهد به اخلاق و حکمت و ادب و این دست آموزههایی است که اتفاقا مورد تایید و تاکید دین اسلام هم هست. از این منظر میتوان گفت ادبیات ایران ادبیاتی اسلامی است؟
بله؛ وجه غالب همین است. با توجه به اینکه فطرت انسان، فطرت پاک خدایی است و از زمان حضرت آدم (ع) که بشر مورد تعلیم و تربیت انبیا (ع) قرار میگیرد، اخلاق بر زندگی انسان حاکم میشود و همه پیامبران بعد از حضرت آدم (ع) به تجدید همین بیعت و به تذکر بازگشت به همان پاکی فطرت تاکید میکنند؛ بنابراین اینطور نیست که این اخلاق و انسانمداری و خدایمحوری از زمان رسول گرامی اسلام (ص) شکل گرفته باشد. انسانها پیش از اسلام هم تحت تربیت و تعالیم انبیا (ع) قرار گرفته بودند، بعضی اقوام پذیرش بیشتر و ماندگارتری و بعضی کمتر داشتند، اما تاریخ پیشینیان نشان میدهد ایران زمینه و آمادگی این را داشته و علت اینکه دین مبین اسلام بهراحتی توسط ایرانیان پذیرفته میشود، به دلیل همین زمینه است.
درواقع ایرانیان آموزههای دین اسلام را در راستای آنچه میدیدند که از پیشینیان خود فرا گرفته و به آن عمل میکردند و از اینکه با این سبک و سیاق اخلاقمدارانه زندگی میکنند، خرسند بودند و اینها همه پیشزمینهای بود که از دین مبین اسلام استقبال کنند.
اگر یک نویسنده یا شاعر تصمیم به خلق یک اثر بگیرد که هم نمود ایرانی و هم اسلامی داشته باشد، این اثر باید چه شاخصهها و ویژگیهایی داشته باشد تا آن را بهعنوان یک اثر ادبی ایرانی-اسلامی معرفی کنیم؟
طبیعتا باید فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهای ایرانی در اثر مشهود و درعین حال سنتها و آموزههای اسلامی هم در آن پررنگ باشد.
ما یکسری شاخصها برای آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی داریم که بعضی از آن در سطح جهان عمومیت دارد و اینها نمیتواند نمود فرهنگ ایرانی باشد، اما بعضی از آن مختص همین مرز و بوم است.
از این رو فرد قبل از خلق اثر نیاز به تحقیق و مطالعه دارد تا سنن مختص این مرز و بوم را شناسایی کند و مطابق همین هرآنچه از تعالیم دینی اسلام در همین راستا وجود دارد و میتوان آنها را کنار هم قرار داد را به کار ببندد تا رنگآمیزی برای پیرنگی که شکل داده است، تلقی شود.
در این صورت اثر نهایی رنگ و بوی ایرانی-اسلامی به خود خواهد گرفت؛ اگرچه بعضی از این آداب و رسوم اشتراک دارد؛ یعنی دین مبین اسلام بر فرهنگ ایرانی صحه گذاشته و این عمومیت پیدا کرده است.
وقتی این اشتراکات و حتی افتراقات کنار هم قرار بگیرد با تکیه بر آن تحقیق و پژوهشی که راجع به شاخصها صورت میگیرد، امکان خلق اثری ایجاد میشود که هم رنگ و بوی ایرانی و هم عطر و رنگ اسلامی داشته باشد.
برخی صاحبنظران قالب حماسه را محمل مناسب این نوع ادبیات میدانند؛ به نظر شما حماسه چقدر میتواند محمل ادبیات ایرانی- اسلامی باشد؟
خود حماسه با ضمیمههایی به این مرز و بوم اختصاص پیدا میکند. ما در حماسه جوانمردی، ایثار، فداکاری و گذشت داریم و وقتی که حماسه با این ضمیمهها کمال خود را پیدا میکند، تبدیل به یک فرهنگ برای این مرز و بوم و دین مبین اسلام میشود.
بهعنوان مثال شخصیتی مانند «پوریای ولی» وقتی جوانمردی را در حماسه خود نشان میدهد، شاید در سطح بینالملل عمومیت نداشته باشد، اما ما این را الهام گرفته از فرهنگ صدر اسلام یا عاشورا میبینیم. اینجا اگر حماسه یا قدرتنمایی اتفاق میافتد، برای خودنمایی نیست؛ بلکه در آن روح فتوت و جوانمردی بر قهرمانی غالب است.
اینجا است که در فرهنگ ما بین «پهلوانی» و «قهرمانی» تفاوت است و برای حماسهای مانند حماسه پوریای، ولی نام زیبای «پهلوانی» برمیگزینند که در خود هم قهرمانی و هم جوانمردی دارد. درحالی که قهرمانی صرفا برتریجویی و عرضاندام است و هر فردی توانمندی بیشتری داشته باشد -با هر درجه نازل از اخلاق- قهرمان است.
انتهای پیام/
منبع:ایکنا