به گزارش «سدید»؛ شاید دهه هشتادیها داستان «ننه مریم و خرمشهر» را نشنیده و یا نخوانده باشند، داستانی که افسانه نیست بلکه واقعیتی است که در پس کوچههای خرمشهر توسط یک مادر ایرانی در دل تاریخ ثبت شده است.
برای شنیدن داستان ننه مریم که خرمشهریها او را با نام مادر جنگ میشناسند، پای صحبت قاسم صادقی، مسؤول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری و یکی از رزمندگان لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) نشستیم، کسی که در سالهای حیات ننه مریم به یاد پسران شهیدش در کنار او بود. برای خواندن این داستان جذاب همراه ما باشید:
افسانهای به نام ننه مریم!
وقتی دشمن بعثی به خرمشهر حمله کرد، خانواده ننه مریم و بابامراد همراه با دختر و دو پسرش برای دفاع از شهرشان ماندند. گلنار گلبی که به خاطر نام دخترش او را ننه مریم صدا میکردند، در خانه ۷۰ متریشان در کوی طالقانی ـ کوچه زنبق جلسه روضه ماهیانه برگزار میکرد. او برای احترام به خانم جلسهای سفارش ساخت منبر چوبی داد که این منبر در حسینیه یادمان شهدای دشت ذوالفقاری نگهداری میشود.
جلسات روضه تا زمان انقلاب ادامه داشت و ننه مریم با دعوت از خانم جلسهای به روشنگری زنان خرمشهری میپرداخت. وقتی انقلاب پیروز شد، خانه ننه مریم و بابامراد، پاتوق انقلابیون شد و در چنین فضایی فرزندان ننه مریم بزرگ شدند.
گرفتن اطلاعات از ضدانقلاب به شیوه ننه مریم
در آن روزهای ابتدایی انقلاب که گروهکهای ضدانقلاب خلق عرب فعالیت میکردند، ننه مریم باز هم بیکار ننشست و با شگردهای خاص خودش در آنها نفوذ و اطلاعات را به سپاه منتقل کرد. وقتی دختر ننه مریم به خانه بخت رفت، جنگ شروع شد. حالا او با بچههایش شبانهروز به کمک خانوادههای آسیب دیده میرفتند.
صادقی از آن روزهای خونینشهر و ننه مریم میگوید: به خاطر اینکه خانه ننه مریم نزدیک قبرستان شهر بود، او با جمعآوری ملحفه و پارچه از مردم به قبرستان میرفت و بانوان شهید را غسل میداد و دفن میکرد. او شبها آن قدر خسته بود که یک غذای حاضری میخورد و صبح زود دوباره راهی قبرستان میشد. البته از آنجایی که خمپارههای دشمن هم به قبرستان اصابت میکرد، قبرها شکافته میشدند و جنازههای متلاشی سر از قبر در میآوردند و گاهی هم سگها تکه گوشتی از پیکرها را به دهان میگرفتند. ننه مریم دوباره، پیکر شهدا را جمع میکرد.
آخرین خانوادهای که خرمشهر را ترک کرد
ننه مریم تقریباً هر روز تا سقوط خرمشهر این کار را انجام میداد. اواخر مهرماه سال ۱۳۵۹ دشمن در کنار خانه، بابامراد را به اسارت گرفت. خانواده او از اسارت بابامراد خبر نداشتند. برای همین چند روزی را به آبادان رفتند تا مگر خبری از بابامراد بگیرند. حتی به خرمآباد هم رفتند، اما باز هم خبری نبود و به ناچار به آبادان بازگشتند و در هتل کاروانسرا ساکن شدند.
مسؤول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری بیان میکند: همه شهر خرمشهر را ترک کرده بودند و تنها عدهای از رزمندگان برای مقاومت در برابر دشمن بعثی در شهر مانده بودند، ننه مریم تنها زنی بود که در خونینشهر ماند.
ذبح گوسفند توسط ننه مریم برای آزادسازی خرمشهر در پلی شکسته
در واقع خانواده بابامراد، آخرین خانوادهای بودند که از روی پل به سمت آبادان آمدند و از این شهر دفاع کردند. موقعی هم که خرمشهر آزاد شد، ۲ فرزند ننه مریم یعنی محمد و مرتضی جزء نفرات اولی بودند که وارد این شده بودند. ننه مریم هم اولین زن مبارزی بودکه یک گوسفند آورد و روی پل شکسته به میمنت پیروزی رزمندگان ذبح کرد.
ننه مریم بعد از آزادسازی خرمشهر یک سر به آبادان رفت و دوباره به خونین شهر بازگشت. در این هنگام به او خبر دادند که محمد پسرش برای پاکسازی شهر رفته که بر اثر انفجار مهمات شهید شده است. او خودش را به محل شهادت پسرش رساند و با بدن قطعه قطعه شده محمد مواجه شد. ننه یک پتو آورد و پیکرهای فرزند شهیدش را جمع کرد و همراه با رزمندگان خرمشهری، او را در قبرستان خرمشهر دفن کرد و بعد راهی خانهاش شد.
به تهران نمیآیم، اینجا ننه دارم!
در اوایلی که ننه مریم در آبادان مستقر شده بود، مرتضی و محمد که در خط پدافندی کنار رودخانه کارون خدمت میکردند، به مادرشان سر میزدند. ننه مریم هم در آن مدت، بیکار ننشسته بود و پیگیر کارهای خانوادههایی بود که از خرمشهر به آبادان هجرت کرده بودند. چون نیروهای فدائیان اسلام هم در هتل کاروانسرا ساکن بودند، آنها را از مادرانهاش دریغ نمیکرد.
ننه مریم لباس رزمندهها را میگرفت و میشست. هنوز چند صباحی نگذشته بودکه مهر ننه مریم در دل آنها افتاده بود. وقتی رزمندگان از خط برمیگشتند، اول از همه سراغ او را میگرفتند. از سویی دیگر موقعی هم که شهیدی به مقر میآمد ننه مریم، خانمها و دخترها را جمع میکرد و برای شهید نوحهسرایی میکرد.
برپایی بساط سور و شادی در ۲ کیلومتری خط مقدم!
صادقی «ننه مریم» را حلقه اتصال فرماندهی و رزمندگان جهت حل مشکلات میداند و میافزاید: با اینکه در زمان شهید زیاد میآوردند، اما ننه مریم از جریان زندگی غافل نبود و دختران و پسران را به هم میرساند؛ یعنی در ۲ کلیومتری خط مقدم و در زیر آتش دشمن، مراسم عقد و ازدواج را راه میانداخت. برای رزمندگان غذا میپخت و با ماشین به خط مقدم میبرد. در آن شرایط وقتی با مادرم تماس میگرفتم، میگفتم ما اینجا یک مادر جنگی داریم و اصلاً احساس دلتنگی نمیکنم! برای همین یک سالی به تهران نرفتم. پدر و برادرانم که دیدند من تهران بیا نیستم، به آبادان آمدند و پای آنها هم به جبهه باز شد.
این نوع زندگی ننه مریم تا زمان شکست حصر آبادان ادامه داشت و بعد از برگزاری جشن پیروزی در هتل کاروانسرا، گروه فدائیان اسلام با دستور مقامات نظامی به کار خودش پایان داد و به دیگر گردانهای جبهه پیوستند. در عملیات آزادسازی خرمشهر، مرتضی پسر ننه مریم شهید شد و پیکرش با توجه به شرایط آن روزها، در گلزار شهدای آبادان دفن شد.
بازگشت ننه مریم به خرمشهر بدون پسرهایش
ننه مریم به عنوان مهاجر دائم در خرمشهر و آبادان در حال سفر بود تا سال ۱۳۶۳ و آزاد شدن بابامراد، تصمیم گرفتند به خانهشان در خرمشهر بروند. آنها در میان ویرانهها خانهشان را پیدا کردند و به کمک بچههای سپاه و جهاد خانه کوچک آنها بازسازی شد و این گونه شد که خانواده ننه مریم به عنوان اولین خانواده خرمشهری در خانه خودشان مستقر شدند.
ثواب حجی که بابامراد به دنبال آن بود
صادقی با بیان اینکه همیشه پیگیر احوال ننه مریم از همرزمانش بوده است، از تلاشهایش برای پیدا کردن ننه مریم میگوید و ادامه میدهد: یک روز به خرمشهر رفتم و از طریق سپاه خانه ننه مریم را پیدا کردم. در خانه باز بود و تازه آب و جارو شده بود. «یا الله» گفتم و وارد شدم. بعدها هم که تشکیل خانواده دادم، مدتی که به جنوب میرفتم به منزل بابامراد و ننه مریم میرفتم و آنجا ساکن میشدم. گاهی بابامراد به من میگفت: حاجی قاسم مرا سر قبر بچهها ببر که ثواب حج دارد، چون یکی در صفا (آبادان) و یکی در مروه (خرمشهر) دفن هستند.
مادر شهر خرمشهر
این زوج انقلابی بعد از سالها مجاهدت در آرمانهای اسلام و انقلاب به فاصله ۴۰ روز از یکدیگر (سال ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴) به فرزندان شهیدشان پیوستند و اینک خانهشان وقف روضهخوانی شده است و بر سر مزار ننه مریم نوشتند: مادر شهر خرمشهر.
پایان پیام/