جایگاه تاریخی زنان در حیات سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در گفتگو با مظفر شاهدی/ بخش اول؛
حتی همان جامعه سنت‌گرا و دینیِ ایرانیِ عصرِ قاجار هم که اینک با فرهنگ و مدنیتِ جدید غرب مواجه شده بود، عموماً زن‌ستیز نبود. البته که محدودیت‌ها در مورد زنان کم نبود، اما همه این‌ها مانع از حضور کسر بزرگی از زنان در عرصه‌های گوناگون حیات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه نمی‌شد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مرضیه سهامی‌احمد: دکتر مظفر شاهدی، فارغ‌التحصیل دکتری رشته تاریخ انقلاب اسلامی از پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی و پژوهشگر عرصه تاریخ انقلاب اسلامی است. او در این گفتگو پیرامون حرکت‌های اجتماعی زنانه در ایران و مطالبات آن‌ها در گذر سالیان سخن می‌گوید. به عبارت روشن‌تر اینکه موضوع اصلی این گپ‌وگفت درباره جریان‌شناسی حضور و مطالبه‌گری اجتماعی زنان ایرانی در طی دویست سال اخیر، خصوصا سالیان پس از مشروطه است.

 

زنان یکی از مهمترین نقش‌آفرینان عرصه عمومی هر جامعه‌ای به‌حساب می‌آیند. مرور تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران نیز نمونه‌های فراوانی از این امر با خود دارد. به‌نظر شما مهمترین و نخستین عرصه ورود زنان به‌عنوان نقش‌آفرین اجتماعی کدام دوره تاریخی و واقعه است؟

شاهدی: واقعیت این است که وقتی اسناد، منابع و قراینِ قابل دسترس را بررسی می‌کنیم درمی‌یابیم که زنان در مقاطع مختلف تاریخ چندهزار سالهِ اخیر ایران، به‌انحاء گوناگون، در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی- امنیتی ایران‌زمین نقش‌های مستقیم و غیرمستقیمِ دیرپایی داشته‌اند. حتی در تاریخ اسطوره‌ای و دنیای پهلوانی ایران هم، ما به‌وضوح می‌توانیم از نقش و جایگاهِ گاه بسیار مؤثر زنان در حیات سیاسی و اجتماعی و بلکه نظامی ایران اطلاعاتی به‌دست بیاوریم. چنان‌که در شاهنامه فردوسی که نه‌تنها تاریخ شاهان بلکه تاریخ اقشار گوناگون مردم ایران‌زمین است، ما بار‌ها به‌اسامی زنانی برمی‌خوریم که علاوه بر نقش‌های اجتماعی و سیاسی، حتی در میادین نبرد نظامی رودر رو با خصمِ انیرانی حضوری پررنگ و دلیرانه دارند. در سنگ‌نبشته‌ها و پیکره‌های سنگیِ برجای مانده از تاریخ باستانیِ ایران هم ما به‌تناوب با نماد‌های زنانه روبرو می‌شویم. ضمن این‌که هیچ سند، مدرک یا قرینه‌ای وجود ندارد که نشان دهد در تاریخ باستانی ایران، که تا آستانه فتح ایران توسط اعراب مسلمان در ربع اول قرن هفتم میلادی ادامه می‌یابد، رویکردی مردسالارانه و زن‌ستیزانه از جامعه ایرانی ارائه داده و جایگاه زنان را تخویف دهد. هم‌چنان‌که در دوران پادشاهی سلسله ساسانیان، ما شاهد به‌پادشاهی رسیدن چند تن از زنان و دختران منسوب به‌خاندان سلطنت هستیم. علی‌ایحال، بی‌آنکه قصد داشته باشیم درباره نقش و جایگاه سیاسی و اجتماعی زنان در دنیای باستانی ایران‌زمین در مسیر اغراق و برجسته‌سازی قرار بگیریم، باید عرض کنم، در مجموع، جامعه ایران در عهد باستان، رویکرد و نگرشی عمدتاً ایجابی و کمتر سلبی به‌حضور زنان در عرصه اجتماعی نشان داد.

در دوران حکومت خوارزمشاهیان و سلجوقیان در مقاطع مختلف با اسامی زنانهِ ترکان خاتون (به‌معنای ملکه) مواجه می‌شویم که یا نیابت حکومت و سلطنت را در دوران صغارت فرزندانِ به‌سلطنت‌رسیده خود برعهده دارند و یا در در نقش حامیان دائمی سلاطین وقت (که می‌تواند همسر یا فرزند آن‌ها باشد) ظاهر شده‌اند و گاه حتی خودشان عملاً به‌طور مستقل بر قلمرو تحت سلطه خود حکم می‌رانند و یا در رقابت‌های درون‌خانوادگی و در پیوند با امرای لشکری و کشوری و غیره، موجبات تثبیت یا خلع و یا برآوردن سلطان یا پادشاهی جدید را فراهم می‌کنند. این روند تا سال‌های پایانی دوره سلطنت صفویه با نوساناتی ادامه می‌یابد

وقتی وارد دوره اسلامیِ ایران می‌شویم، تا چند سدهِ آغازین، که ایران‌زمین بخشی از امپراتوری گسترده اسلامی محسوب می‌شود، اطلاعاتِ ما از حضور احتمالیِ زنان در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعیِ جامعهِ ایرانی، که در کلیت خود، پای در حیات اسلام و مسلمانی نهاده است، اندک است. خوب البته زن ایرانی حتی در همان دوران تاریخ  باستانی ایران هم، مراتبی از حجاب و پوشیدگیِ تن و نه لزوماً موی سر را پذیرفته بود، که به‌معنایِ مستوری و پنهان ماندنِ از حیات و حضورِ اجتماعی نبود؛ اما، قراین نشان می‌دهد، پس از گسترش اسلام در ایران، بر دامنه کمی و کیفیِ حجاب زنانِ مسلمان و احیاناً غیرمسلمان، در عرصه عمومی و اجتماعی، افزوده شد. در همان حال، در آن دوره، ما شاهدِ تکوین و قوت گرفتنِ فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ مردسالارانه‌تری در بخش‌های مختلف دنیای اسلام در شرق و غرب عالم هستیم که ایران‌زمین هم بخشی از آن محسوب می‌شد. علی‌ایحال از اواسط  قرن سوم هجری قمری و هم‌زمان با تکوین و شکل‌گیریِ حکومت‌های محلیِ عناصر ایرانیِ ولو مسلمان، که با مرکز خلافت اسلامی در بغداد هم به‌تناوب در همگرایی و همراهی و احیاناً مناقشه و معارضهِ سیر می‌کردند، به‌تدریج رگه‌های نازلی از نقش و حضور اجتماعی و بعضاً سیاسی زنان را می‌توانیم ردیابی کنیم. به‌ویژه، با ورود روزافزون قبایل ترک به‌ایران که با آمیختگی و مراوده و تعامل گزیر یا ناگزیرِ تدریجی فرهنگی و دینی و نژادی و... میان ساکنان ایران (به‌طور مشخص‌تر اعراب و ایرانیان و ترکان) هستیم، بار دیگر فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ جامعه ایرانی دگرگونی‌های تدریجی، ولی تداوم‌یابنده فراخ‌تری را تجربه می‌کند. در چنین شرایطی است که به‌ویژه در طبقات فوقانی‌تر جامعه و به‌طور مشخص دربار‌های حکمرانان و پادشاهان و امرای محلی، حضور سیاسی و اجتماعیِ زنان محسوس‌تر و مؤثرتر می‌شود. چنان‌که در دوران حکومت خوارزمشاهیان و سلجوقیان در مقاطع مختلف با اسامی زنانهِ ترکان خاتون (به‌معنای ملکه) مواجه می‌شویم که یا نیابت حکومت و سلطنت را در دوران صغارت فرزندانِ به‌سلطنت‌رسیده خود برعهده دارند و یا در در نقش حامیان دائمی سلاطین وقت (که می‌تواند همسر یا فرزند آن‌ها باشد) ظاهر شده‌اند و گاه حتی خودشان عملاً به‌طور مستقل بر قلمرو تحت سلطه خود حکم می‌رانند و یا در رقابت‌های درون‌خانوادگی و در پیوند با امرای لشکری و کشوری و غیره، موجبات تثبیت یا خلع و یا برآوردن سلطان یا پادشاهی جدید را فراهم می‌کنند. این روند تا سال‌های پایانی دوره سلطنت صفویه با نوساناتی ادامه می‌یابد و مخصوصاً در مقاطع مختلف سلطنت صفویه شاهد حضور مؤثر و گاه بسیار تعیین‌کننده زنان دربار و طبقات فوقانی جامعه در مجموعه تصمیم‌سازی‌های حکومت و سلطنت هستیم. با این توضیح که، حداقل تا اواسط دوره سلطنت قاجارها، که می‌تواند تا دوره سلطنت محمدشاه (سلطنت: ۱۲۶۴ - ۱۲۵۰ ق) ادامه داشته باشد، وقتی از حضور یا تأثیر اجتماعی و سیاسی زنان در حیات جامعه ایرانی سخن به‌میان می‌آید، این معنا، کمترین نسبتی با مفهوم جدیدِ حضور اجتماعی و سیاسی ندارد که جان‌مایه‌های اصلی فکری و نظری خود را از مدنیت جدید و مدرنِ غرب اقتباس و بلکه اخذ کرده است. خوب البته نقش مؤثر زنان دربار و طبقات فوقانی در امور سیاسی و اجتماعی در تمام دوره قاجار ادامه پیدا کرد؛ اما، متأثر از تجددگرایی و ورود و نفوذ تدریجیِ اندیشه‌های سیاسی و فکریِ مدنیت جدید غرب به‌ایران، حضور اجتماعی و سیاسی زنان در ایران هم به‌تدریج معنا و ماهیتِ کمی و کیفیِ تحول‌یابندهِ دیگری پیدا کرد. علی‌ایحال در دوره معاصر، احتمالاً اولین و در همان حال انقلابی‌ترینِ تحرک و بلکه تعرضِ سیاسی و اجتماعیِ زنان علیهِ سنت، در سال‌های پایانی دوره سلطنت محمدشاه قاجار و سال‌های نخست سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار (سلطنت: ۱۳۱۳- ۱۲۶۴ ق) و در جریان شورش و ظهور بابیه رخ داد که به‌طور مشخص زنی طاهره نام و مشهور به‌قره‌العین با پشت پا زدن به‌شیوه زیستِ دیرپای زنانه و با حمایت از مدعیاتِ شبه‌دینی سیدعلی‌محمد باب و بابیه، حجاب از چهره گشود و چند سالی میدان‌دارِ ترویج و تبلیغ بدایعی شد که بهائیه در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مروج آن بودند. بگذریم که این تظاهر و بدعتِ زنانهِ قره‌العین در عرصه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایرانِ آن روزگار رهروان و تبعیت‌کنندگانِ چندانی پیدا نکرد. با این احوال، طی سال‌های آتیِ دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار، که شاهد حضور گسترده‌تر سیاسی و اقتصادی و نظامی کشور‌های غربی و به‌تبع آن ورود و نفوذ روزافزون تجدد و افکار و اندیشه‌های جدید غربی (در شئون و سطوح گوناگون) در ایران هستیم، در روندی تدریجی، ولی مداوم، زنان ایرانی هم متأثر از آنچه در حیات سیاسی و اجتماعی کشور در حال شکل‌گیری و گسترش بود، نقش و جایگاه پررنگ‌تر و ملموس‌تری در حوزه‌های گوناگون عمومی و آشکارتر جامعه ایرانی برعهده می‌گرفتند. با این توضیح که واکنش زنان ایران به‌تجدد و فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ جدیدی که در حال نفوذ و حضورِ در فضای سیاسی و اجتماعی ایران بود، محتاطانه و شاید بشود گفت به‌طور گزینشی و توأمان سلبی و ایجابی بود. ضمن این‌که مواجههِ سنت‌های دیرپای فکری، فرهنگی و مذهبی ریشه‌دواندهِ در ساختار‌های عمیق‌تر اجتماعیِ جامعه ایرانی، در برابر وضعیت جدیدی که متأثر از مدنیت جدید غرب، در کشور رخ می‌نمود، محافظارانه، محتاطانه و گاه سخت‌گیرانه و سلبی بود. اما باید این نکته را هم تأکید نمایم که حتی همان جامعه سنت‌گرا و دینیِ ایرانیِ عصرِ قاجار هم که اینک با فرهنگ و مدنیتِ جدید غرب مواجه شده بود، عموماً زن‌ستیز نبود. البته که محدودیت‌ها در مورد زنان کم نبود، اما همه این‌ها مانع از حضور کسر بزرگی از زنان در عرصه‌های گوناگون حیات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه نمی‌شد. علی‌ایحال شاید بشود تا قبل از دوره مشروطیت، مهمترین نمود و حضور اجتماعی و سیاسی زنان ایرانی در دوره معاصر را در واقعه موسوم به‌قیام تنباکو در سال‌های ۱۳۰۹ - ۱۳۰۸ قمری جستجو کرد، که همگام با کلیت جامعه ایرانی علیه امتیازداران خارجی و حاکمیت وقت قاجاریه برپا خاستند و در موفقیت آن قیام نقشی مؤثر ایفا کردند.

 

حضور اجتماعی و نقش‌آفرینی زنان به‌عنوان اکتور اجتماعی در مشروطه نمود و جلوه ویژه‌ای داشت. آیا در این حضور تفاوتی میان فضای اجتماعی و فرهنگی شهر یا روستا وجود داشت؟

در دوران سلطنت قاجار و همان ایام بود که واکنش زنان ایران به‌تجدد و فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ جدیدی که در حال نفوذ و حضورِ در فضای سیاسی و اجتماعی ایران بود، محتاطانه و شاید بشود گفت به‌طور گزینشی و توأمان سلبی و ایجابی بود

شاهدی: باید عرض کنم که، انقلاب مشروطه در کلیت خود یک انقلاب شهری بود و جامعه روستایی ایران نقش قابل توجهی در تکوین، شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطه ایفا نکردند. انقلاب مشروطه به‌طور کلی دو هدف جایگزین ساختن شیوه استبدادگرایانه و خودکامه حکمرانی با روش دموکراتیک و مشروطه پارلمانیِ سیاست‌ورزی و حکمرانی و مقابله با نفوذ، مداخله و بلکه سلطه روزافزونِ سیاسی، اقتصادی و نظامی- امنیتیِ کشور‌های خارجی بر مقدرات کشور را دنبال می‌کرد. در فرایند تکوین، شکل‌گیری، گسترش و پیروزی نهایی انقلاب مشروطه هم دو جریان بزرگ روشنفکریِ متأثر از افکار و اندیشه‌های سیاسی و فکری غرب و روحانیت و مرجعیتِ نوگرا و تحول‌خواه شیعه نقش رهبری و هدایت‌گرایانهِ تعیین‌کننده‌ای ایفا کردند. به‌تبع آن، همگام با مردان، زنانِ پرشماری هم، که در مجموع متأثر یا حتی پیرو مبانی فکری، سیاسی و فرهنگیِ هر یک از دو جریانِ اصلیِ هدایتگرِ تحرکات انقلاب مشروطه (روشنفکران غربگرا و روحانیت و مرجعیت نوگرا و تحول‌خواه جهان تشیع در ایران و عراق) بودند، در فرایندِ سیاسی و اجتماعیِ جنبشی که نهایتاً انقلاب مشروطیت ایران را به‌پیروزی رساند، مؤثر واقع شدند. البته که در این روند زنان نوگرا و بلکه متمایل به‌جریان روشنفکری حضوری محسوس داشتند اما، بیشترینِ زنانِ مشروطه‌خواه را حامیان و پیروانِ روحانیت و مرجعیت نوگرا و تحول‌خواه شیعه تشکیل می‌دادند. در آن برهه، هنوز رقم زنان و دخترانی که در مدارس و آموزشگاه‌های جدید مراتبی از تحصیل و سوادآموزی را طی کرده و می‌کردند، قابل توجه نبود؛ اما، اقلیتی از زنانِ تأثیرگذارترِ در حیات سیاسی و اجتماعی، که اکثراً در خانواده‌ها و اقشار و طبقات فوقانی و آگاه‌تر جامعه (مانند تجار و بازرگانان، روحانیون بلندپایه، دیوانسالاران و الیت اداری و سیاسی، شاهزادگان و زمینداران بزرگ که عموماً مقیم شهر‌ها بودند) زندگی می‌کردند و به برخی از ابزار‌ها و امکانات فرهنگی و  آموزشی (مانند تحصیل در مدارس و آموزشگاه و دسترسی به‌روزنامه و نشریات و کتب و مراودات و آمدوشدها) دسترسی بیشتری داشتند، به‌مراتب بالاتری از فهم و ضرورت‌های کسب آزادی‌ها، حقوق و علایقِ سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادیِ زنان و محرومیت‌زدایی فکری و فرهنگی از جامعه زنان رسیده بودند و یا در آن حوزه‌ها می‌اندیشیدند. در همین راستا هم بود که طی یک دهه بعد از پیروزی انقلاب مشروطه به‌تدریج شاهدِ تأسیس و ادامه انتشار نشریات و روزنامه‌هایی با عنوان و موضوع پیگری حقوق و خواسته‌های زنان در شئون و سطوح گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هستیم. علی‌ایحال، حتی تا دهه‌ها بعد، به‌سختی می‌توان، نقش و حضور احیاناً تأثیرگذار زنان روستایی در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی را با همنوعانشان در شهر‌های کشور مقایسه کرد.

 

شیوه مواجهه دربار در دوره قاجاریه با حرکت‌های اجتماعی زنانه چطور بود؟ مرور گزارش‌های تاریخی نشان از آن دارد که این مواجهات در کمتر مواردی رنگ و بوی خشونت به‌خود گرفته و علیه زنان شده است. تحلیل شما از این دوران و مواجهات چگونه است؟

شاهدی: هم‌چنان‌که قبلاً هم عرض کردم تاریخ دیرپای ایران نشان می‌دهد جامعه ایرانی، در کلیت خود، هیچ‌گاه و در هیچ دوره‌ای از تاریخ گذشته، به‌معنای دقیق کلمه، زن‌ستیز نبوده است. البته که در ادوار مختلف، سنت‌های سیاسی و اجتماعی، آداب و رسوم و فرهنگ دینی، محدودیت‌های پیداوپنهانی را بر زنان تحمیل می‌کرده است؛ اما در هیچ دوره‌ای دامنه این گونه محدودیت‌سازی‌ها تا آن حد گسترش نیافته است که به‌معنای زن‌ستیزی و حذف کلی زنان از حیات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایرانی بوده باشد. به‌تبع آن، در دوره سلطنت قاجار‌ها هم که حدود ۱۴۰ سال شمسی ادامه یافت، همگام با تغییر و تحولاتِ تدریجی، ولی مداومی که عمدتاً متأثر از ورود و نفوذ فرهنگ و مدنیت جدید غرب در کلیت جامعه ایرانی بروز و ظهور می‌یافت، فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ جامعه ما هم، تا آن اندازه، ظرفیت و تولرانس از خود نشان می‌داد که بتواند نقش و جایگاهی ولو محدودتر و البته محترمانه‌تر را برای جامعه زنان در نظر بگیرد. به‌ویژه زنان دربار و طبقات فوقانی‌تر اجتماع (مانند روحانیون عالی‌مقام، تجار و بازرگانان، دیوانسالاران و الیت سیاسی) در همه برهه‌های حیات سلسله قاجار، از مراتبی از آزادی و تأثیرگذاری اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی برخوردار بودند و چه‌بسا در موارد متعدد تصمیمات سیاسی شاهان، صدراعظم‌ها و دیوانسالاران مهم‌تر کشور از نقش‌های پیداوپنهان و البته مستقیم و غیرمستقیم زنان دربار و امثالهم متأثر می‌شد. بعد‌ها و از دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه هم که بتدریج شاهد شکل‌گیری ناآرامی‌ها و تحرکات سیاسی و اجتماعی گسترده‌تر و انسجام‌یافته‌تری در انتقاد و تعرض به‌سیاست‌های داخلی و خارجی حاکمیت وقت هستیم که در آن میان زنان هم دوش به‌دوش مردان در اکثری از آن اعتراضات در عرصه اجتماعی حضور محسوس‌تری پیدا می‌کنند، تقریباً هیچگاه شاهد مواجهه و برخورد خشونت‌آمیز و قهرآمیز و سرکوبگرانهِ حکومت با زنان معترض نیستیم. چنان‌که زنان هم در جریان قیام موسوم به‌رژی تنباکو و هم در اعتراضات خیابانی مختلفی که در اواخر دوره مظفرالدین‌شاه در بسیاری از شهر‌های کشور صورت می‌گرفت نقش و حضوری فعال داشتند بی‌آن‌که گزارشی از برخورد خشونت‌بار و سرکوبگرانه حاکمیت وقت با زنان معترض باشیم. در واقع هم از اواخر دوره ناصرالدین‌شاه و دوره سلطنت مظفرالدین‌شاه (سلطنت: ۱۳۲۴ - ۱۳۱۴ ق) هم حاکمیت و هم کلیت جامعه ایرانی آرام آرام به‌سوی ظرفیت‌پذیری و تولرانس بیشتر در راستای پذیرفتن حق و نقش اجتماعی زنان ایران حرکت می‌کند و وقتی انقلاب مشروطه پیروز می‌شود دیگر حضور اجتماعی زنان و نقش پیگیری که در مسیر مطالبات و حقوق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود و بلکه کلیت جامعه ایرانی و مقابله و مبارزه مدنی با نفوذ و سلطه خارجی در شئون و سطوح گوناگون دارد، در مسیر پذیرش عمومی و تثبیت قرار می‌گیرد.


/انتهای پیام/

Iran (Islamic Republic of)
غنچه
۱۳:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۰۸
نثر پر از تتابع اضافات است که مخل فصاحت و بلاغت ادبی است .خسته کننده و دلگزاست
کاش جناب دکتر ساده تر سخن می گفت
ارسال نظر
captcha