به گزارش«سدید»؛ درنگاهی گذرا بهعنوان فیلم و ترکیب شخصیتهایی، چون علی مصفا و قدرتالله ایزدی در نقشهای «شاهین ربانی» و «عموجلال»، پردهای متفاوت از شگفتیهای شخصیت غمگین و محزون از مصفا و انسانی شنگول و شلخته از ایزدی در ذهن مخاطب شکل میگیرد که بایستی در تکاپوی یافتن حقیقت زندگی باشند و این امر را در پیرنگهای فیلم ببینیم؛ اما آیا در اپیزودهای مختلف این سریال نیز حقیقتا میتوان همین مسما و ترکیب را دریافت؟
در یک نگاه، علی مصفا که گریمی مشابه با شخصیت جهان در فیلم سینمایی «جهان با من برقص» دارد، نقش شاهین ربانی را در خاطر مخاطب پررنگتر میکند و انتظار میرود که این سریال، دنبالهروی همان فیلم و تداعیگر معانی و نکاتی باشد که شاید بهزعم صحت، در آن فیلم نمیشد این نکات را هم جا داد؛ چراکه پیرنگ در آن فیلم به حد کافی مباحث مهمی را در خود داشت و جایی برای بررسی دغدغههای دیگر نمیماند؛ اما در روند اپیزودهای مختلف سریال چنین کیفیتی را نمیتوان دریافت. افزون بر این پایلوت طولانی و فراتر از معمول که نکتهای قابلعرضه غیر از معرفی کاراکترها ندارد، گنجاندن شخصیتهای زیاد در فیلم که دیالوگهای شبیه به پوشش و ظاهر خود را دارند و گفتوگوی هر یک بهراحتی قابلحدس است، روند سریال را به عادی شدن بر اثر تکرار نزدیک میسازد. استفاده از بازیگری همچون مجید یوسفی که یک بازیگر تئاتر است، گرچه بازیهای درخشانی در حوزه تئاتر میتوان از او دید؛ اما نقش نیما که میتوان گفت محوریت مهمی را در سریال به عهده دارد، هنوز نیازمند تلاش بیشتری است و شاید دلیل انتخاب این بازیگر، فضای تئاتری و سورئالیستی فیلم باشد؛ اما باید تکلیف مخاطب مشخص باشد:
ما تئاتر میبینیم یا سریال؟ حتی اگر تلفیقی از هر دو از جنس تلفیقی باشد؛ یعنی چیزی شبیه بینامتنیت یا همان اینترتکستوالیتی (intertextuality) که در ادبیات میبینیم، باید این تلفیق به نحوی باشد که تلفیق تئاتر و سریال به ایجاد مفاهیمی عمیقتر و متنی پرمغزتر منجر شود. باید نمادشناسی و سبکشناسیمان در حوزه فیلم دقیقتر باشد. آنچه لازم است یک بررسی ویژه راجع به اثری است که تولید میشود. اینکه آیا اثر تولید شده منافعی برای رشد فرهنگی جامعه دارد؟ یا اینکه تهمانده احترامی هم که باقی مانده باشد را میتکاند و خالی میکند؟ چه چیزی در ازای از دست دادن چه چیزهایی تولید میشود؟
عنوان فیلمنامه قابل احترام و برای مخاطب قابل لمس است: «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟»
نهیبی در خود دارد که فضایی انگیزشی را میطلبد. میتوان در خلال این عنوان، جملات بسیاری را حدس زد؛ از جمله: «مگه تموم عمر چند تا بهاره که شاد زندگی نکنیم» یا اینکه «قدر یکدیگر را ندانیم» یا اینکه برای به دست آوردن موفقیتها تلاش نکنیم، عشق نورزیم و هزاران عبارت دیگر؛ اما میان بیحرمتیهایی که بهمنظور ایجاد خنده در فیلم رخ میدهد، با عنوان آن، شکافی عمیق وجود دارد. هرگز نباید از خاطر برد که مخاطبان یک سریال تنها بزرگسالان نیستند و کودکان و نوجوانان نیز میبینند و الگو میگیرند. وجود برخی روابط خارج از محور خانواده و دیالوگهای غیرمؤدبانه، موجب تقلید نوجوانان میشود و این رفتار با رسالت آگاهیبخشی جمعی اثر طنز منافات دارد. از نویسنده کتاب بازی همچون سروش صحت انتظار میرود اثری هنری خلق کند که فراتر از فاکتورگیری گروههای سنی باشد. افزون بر این بعضی از شوخیها مثل سیلیهایی که بازیگران خیلی محکم حواله صورت یا پسکله هم میکنند، به نظر زائد، بیمزه یا حتی کمی آزاردهنده میرسد و پرسشی که در این خصوص ایجاد میشود، این است:
خندیدن در ازای چه چیزی؟ در برابر تقلید نوجوانان از دستهایی که به سمت یکدیگر سیلی و پسگردنی حواله میکنند؟ هرگز نباید از خاطر برد که دنیای فیلم، دنیای ایجاد معنا در دقیقهها و ثانیههاست و در ساخت سکانسهای یک فیلم، هر مشت و سیلی که به نمایش درمیآید، ولو اینکه به شوخی هم باشد، خدشهای در جریان اجتماعی و اخلاقیات یک جامعه ایجاد میکند که آسیبهای روانی اعم از عادیسازی بیحرمتی و تعرض به حقوق یکدیگر تنها مواردی از پیامدهای آن هستند. به عبارت دیگر میتوان گفت که این تحقیر، توهین و تمسخر است که موقعیت کمیک را در این فیلم ایجاد میکند؛ اگر بدوبیراههای اشخاص را از فیلم بگیریم، در حقیقت نکات ناچیزی برای خندیدن میتوان یافت. همچنین سریال بیش از اندازه غرق در دنیا، دغدغهها و روابط یک طبقه خاص شهری است. بااینحال پس از «جهان با من برقص» ورود به عرصه جدیدی از فیلمسازی را میتوان در آثار اخیر سروش صحت دید که دریافتن مفهوم و معنای زندگی، روحیهای متمایز به آنان میبخشد و شاید با اندکی تأمل در تأثیر آثار یک فیلم بر گروههای سنی مختلف، بتوان مدیریتی روی دیالوگها و روابط سریال در نظر گرفت که هم خللی در حوزه تربیتی ردههای سنی پایین ایجاد نشود و هم اینکه اثر طنز بهسوی طنز فاخر و آگاهانهتری تمایل یابد. فیلم کمدی تعریف دارد نه اینکه به هر قیمتی مخاطب را بخنداند و از طرفی آغازگر جریانهایی باشد. با این اوصاف سریال، فیلم و سینمای ایران از نداشتن پژوهش درست و تخصصی رنج میبرد. فیلمسازان باید از مشاوره متخصصین مرتبط با محتوای فیلمهایشان بهره ببرند و در پایان ضمن آرزوی موفقیت، توصیهام به سروش صحت این است از این به بعد حتما از حضور استادان ادبیات و زبان فارسی، جامعهشناس، روانشناس، رفتارشناس، گفتارشناس و تاریخدان بهصورت هماهنگ در مرحله پژوهش و نگارش فیلمنامههایشان استفاده کنند تا آثار کمدی به هجو تبدیل نشود.
/انتهای پیام/
منبع: صبح نو