نگاهی به فیلم «بی‌مادر»؛
فیلم خوب و جذاب با بهره گیری از همین مضامین به‌ظاهر کلیشه‌ای ساخت و کارنامه سینمای اجتماعی ایران را غنی‌تر کرد. ولی بی مادر با آن‌که تقریبا همه این مضامین را به نوعی در پیکره فیلمنامه‌اش جای داده است، ولی به‌دلیل جدی‌نگرفتن اصول اولیه پرداخت فیلمنامه و به‌ویژه شخصیت‌پردازی و گسترش قصه، در جذب مخاطبانش و تاثیرگذاری روی آنان ناموفق است.

به گزارش«سدید»؛ «بی‌مادر» اولین ساخته مرتضی فاطمی، مضمون جذاب برای علاقه‌مندان ملودرام‌های اجتماعی کم ندارد. اگرچه بسیاری از آن‌ها مثل نازایی، رحم اجاره‌ای، حس مادرانگی و اختلاف هولناک طبقاتی، تاکنون بار‌ها در سینمای ایران به کار گرفته شده‌است، ولی هنوز هم اگر فیلمنامه درست و درمان و پرداخت‌شده‌ای در میان باشد، می‌شود فیلم خوب و جذاب با بهره گیری از همین مضامین به‌ظاهر کلیشه‌ای ساخت و کارنامه سینمای اجتماعی ایران را غنی‌تر کرد.ولی بی مادر با آن‌که تقریبا همه این مضامین را به نوعی در پیکره فیلمنامه‌اش جای داده است، ولی به‌دلیل جدی‌نگرفتن اصول اولیه پرداخت فیلمنامه و به‌ویژه شخصیت‌پردازی و گسترش قصه، در جذب مخاطبانش و تاثیرگذاری روی آنان ناموفق است.

حرکت حساب شده

مرجان و امیرعلی، یکی پزشک زنان و دیگری روانپزشک، صاحب فرزند نمی‌شوند. آنان برای بچه دار‌شدن راهکار رحم اجاره‌ای را انتخاب می‌کنند که به‌طور طبیعی شخصیت دیگری را به شخصیت‌های اصلی اضافه می‌کند. مهروز، زنی رنج‌کشیده که به‌دلیل نیاز مالی و تامین هزینه‌های پیوند کلیه فرزندش تن به این کار می‌دهد، حالا باید تبعاتش را هم در زندگی خودش و هم در ارتباط با مرجان و امیرعلی تحمل کند. قصه، حالا سه ضلع اصلی دارد که هرکدام دنیای ذهنی خودشان را دارند و اگر هرکدام از آن‌ها درست معرفی نشوند و به باور مخاطب ننشینند، فیلم با واکنش منفی مخاطب و قطع ارتباط او با کلیت اثر روبه‌رو می‌شود که برای فیلمی با ویژگی‌های بی‌مادر ناکامی بزرگی به‌شمار می‌آید.
زوج قصه، از ابتدا بر سر داشتن فرزند اختلاف‌نظر دارند و امیرعلی برای نداشتن فرزند فلسفه‌بافی هم می‌کند، ولی برای بار دوم در برابر تقاضای همسرش تسلیم می‌شود و به رحم اجاره‌ای رضایت می‌دهد. از آنجا که هنوز مرجان و امیرعلی را به‌خوبی نمی‌شناسیم، اصرار مرجان برای بچه‌دار شدن آن‌قدر در متن فیلم جا نمی‌افتد و مخاطب باورش نمی‌کند که وقتی موضوع رحم اجاره‌ای و موافقت امیرعلی با آن به میان آمد، بتواند به‌عنوان رکن مهم پیرنگ اصلی، قصه را جلو ببرد و جذابیت ایجاد کند. به تعبیر بهتر، زنجیره منسجم روایتی به‌وجود نمی‌آید که در ادامه قصه با ورود شخصیت‌های جدید و به‌ویژه مهروز گسسته نشود. هر اتفاق و شخصیت تازه‌ای که در ادامه شاهد آن هستیم، به‌واسطه سستی ارکان شخصیت‌پردازی در اثر نمی‌تواند کشش تازه‌ای برای جذب مخاطب ایجاد کند و به‌همین‌دلیل مرجان و امیرعلی، مهروز و برادر لمپنش و دیگران بدون آن‌که منطق استخوان‌دار و قابل‌دفاعی در پس رفتارهای‌شان دیده شود، تصمیم‌های جدید می‌گیرند، ولی قصه و روایت اصلی همچنان در پله اول مانده و درجا می‌زند. چون موتور محرکه قوی و درخور اعتنایی ندارد.

راست یا دروغ؟

تاکید روی فاصله‌طبقاتی خانواده مرجان و مهروز که قرار است با حضور برادری که با پرورش سگ روزگارش را به‌سختی می‌گذراند و نوجوانی که محتاج پیوند کلیه است، تلخ و سیاه‌تر از همیشه هم جلوه کند، چیز تازه‌ای به اثر نمی‌افزاید و کمکی به پرداخت دراماتیک آن نمی‌کند. مرجان به‌رغم ادعا‌های اولیه‌اش و اخطار‌های امیرعلی، به مرور بازهم در برخورد با موضوع رحم اجاره‌ای کم می‌آورد و اصرار می‌کند که مهروز جنین را سقط کند و آن‌هم به بهانه خطر مرگ برای مادر که بازهم برای مخاطب جا نمی‌افتد که آیا مهروز به‌عمد موضوع مسمومیت حاملگی را پیش می‌کشد که سقط نوزاد منطقی جلوه کند یا واقعا پای مرگ و زندگی در‌میان است. در جایی مرجان و همکارش درباره ریسک بالای ادامه روند حاملگی مهروز، تبادل‌نظر می‌کنند که می‌تواند نشانه‌ای برای راستگویی مرجان باشد؛ ولی از سوی دیگر زایمان طبیعی رخ می‌دهد و مهروز بدون کوچک‌ترین مشکل جسمانی وضع‌حمل می‌کند و با پای خودش و بدون هرگونه ممانعتی بیمارستان را ترک می‌کند!

فقط طرح موضوع

مرگ فرزند مهروز زیر عمل پیوند کلیه زمینه مناسبی را برای ایجاد فضایی تازه و پرکشش در درام اثر ایجاد می‌کند، ولی متاسفانه این امکان جدید هم جدی گرفته نمی‌شود. بعد از خروج مهروز از شوک مرگ فرزند، علاقه او به امانتی که در رحم دارد، گره تازه‌ای ایجاد می‌کند، ولی واکنش مرجان و امیرعلی در برابر مهر مادری مهروز نسبت به نوزاد تازه‌به‌دنیاآمده براساس همان ضعف در شخصیت‌پردازی که قبلا به آن اشاره شد و باورنشدن آنان و رفتارهای‌شان توسط مخاطب، منطقی به نظر نمی‌رسد. تکلیف فیلمساز با مرجان و امیرعلی کاملا روشن نیست. تردید‌های مرجان درباره ادامه روند بارداری مهروز و برانگیخته‌شدن حسادت‌های او در برابر نوع رفتار امیرعلی با مهروز همآن‌قدر فاقد پس‌زمینه و مقدمه است که اشتیاق عجیب امیرعلی به فرزند مهروز و وقت‌گذاشتن‌هایش برای بازی با او و جلب توجه مهروز. احتمالا قرار بوده این‌گونه نتیجه بگیریم که سکانس برخورد عتاب‌آلود امیرعلی در اوایل فیلم با بیماری که به همسرش خیانت می‌کند و رفتار سوال‌برانگیز امیرعلی با مهروز و فرزندش مقدمه‌ای برای ترک‌کردن تلخ و ناگهانی جلسه عمومی امیرعلی با مخاطبان است و تاکید فیلمساز بر اشتباهاتی که یک روان‌شناس هم می‌تواند در زندگی شخصی‌اش داشته باشد؛ ولی همه این‌ها صرفا در حد طرح موضوع باقی می‌ماند.

پایان بی‌مقدمه

واکنش پایانی مهروز به موضوع به‌دنیا‌آمدن نوزاد امانتی‌اش با توجه به این‌که وزن درام روانکاوانه در متن اثر با وجود یک شخصیت روان‌شناس باید بسیار بالاتر از آثار مشابه می‌بود، مقدمه‌چینی قابل باوری ندارد. پس از باور تدریجی مرگ، نوبت به ارتباط عاطفی با جنین در رحم و بعد نوزاد به‌دنیا‌آمده می‌رسد که آن‌هم ایجاد می‌شود و نگرانی‌های مرجان و امیرعلی به‌عنوان والدین واقعی نوزاد هم طبیعی است، اما این‌که مهروز ناگهان تصمیم می‌گیرد در پایانی که بین باز و بسته بودن در نوسان است، بدون نوزاد بیمارستان را ترک کند مقدمه‌چینی و پرداختی متناسب با شخصیت‌های موجود در اثر و رفتارهای‌شان ندارد و به‌همین‌دلیل هم حتی نمی‌توان نگاهی انتزاعی به آن داشت، چراکه در سراسر فیلم بستری برای این نوع نگاه از سوی فیلمساز و فیلمنامه‌نویس ایجاد نمی‌شود.

ضعف بازی‌ها

بازی‌ها در بی‌مادر یکی از نقاط ضعف عمده آن است. انتخاب امیر آقایی برای نقش روان‌شناس با توجه به وجود سابقه ایفای نقش‌های درونگرا در کارنامه امیر آقایی ــ نمونه مهمش «بدون تاریخ بدون امضا» ــ ویژگی جدید و مثبتی برای او و فیلم به‌شمار نمی‌آید. بازی ضعیف و عجیب میترا حجار در نقش مرجان هم جای سؤال دارد. شاید تنها ویژگی درخور تامل در بازی‌های فیلم، بازی درونی و درخور تامل پردیس پورعابدینی در نقش مهروز باشد که با توجه به ضعف عمومی بازی‌ها در فیلم، کمک زیادی به ارتقای اثر نمی‌کند.

کارگردانی امیدوارکننده

قاب‌بندی‌های چشم‌نواز فیلم به‌ویژه در نما‌های داخلی خانه امیرعلی و مرجان و انتخاب درست دمای رنگ به‌عنوان یکی از عوامل مهم فضاسازی در اثر متناسب با اوضاع حسی و عاطفی شخصیت‌ها، محصول تلاش مسعود سلامی، فیلمبردار باتجربه فیلم و برتری محسوس فیلم در عرصه کارگردانی است. فیلمساز در سکانس‌هایی سعی می‌کند با انتخاب قاب‌ها و میزانسن‌های فکرشده، بخشی از ضعف‌های فیلمنامه را بپوشاند. در سکانس قهر مهروز و پیاده‌شدنش در بزرگراه، حرکت مهروز با چادری که دستخوش وزش باد است، روی پل عابر پیاده و بازگشت او و بعد‌ها نمای دورشدن مهروز از دوربین در نمای پایانی فیلم و میزانسن‌ها به‌ویژه در خانه مرجان، نشان از حضور کارگردانی می‌دهد که تصویر در سینما را می‌شناسد و فقط باید با وسواس بیشتر در نوشتن یا انتخاب فیلمنامه، جایگاه خود را در سینمای ایران تثبیت کند.

مشکل همیشگی فیلمنامه

بی مادر در آشفته‌بازار فیلم‌های ساخته‌شده در گونه اجتماعی با درونمایه‌هایی به‌ظاهر نوگرا و دغدغه‌مند، اگر فیلمنامه بهتر و منسجم‌تری به‌ویژه در عرصه شخصیت‌پردازی داشت و انتخاب بازیگران و بازی‌گرفتن از ایشان با وسواس بیشتری صورت می‌گرفت، می‌شد آن را لااقل دررده ملودرام‌های روانکاوانه متوسط رو به بالا قرار داد. ولی متاسفانه فیلم در وضع کنونی‌اش تاثیری ناچیز بر مخاطبانش برجای گذاشته و پس از مدتی کوتاه به دست فراموشی سپرده می‌شود.

/انتهای پیام/

منبع: جام جم
ارسال نظر
captcha