گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ یکی از مهمترین کارکردهای ادبیات داستانی، کمک به فرایند هویتبخشی و جامعهپذیری است. در فضای فرهنگ و ادبیات هر جامعه میتوان قصهها را یکی از مهمترین ابزارهای انتقال پیام و معنا در میان نسلها دانست. در این گفتوگو خانم مریم زندی، کارشناس ارشد پژوهش هنر از دانشگاه الزهرا (س)، مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان همدان که خود شاعر نیز هستند، درباره کارکردهای فرهنگی - اجتماعی قصهها در ایران میگوید.
قصه، پای ثابت دورهمیهای ایرانی
قصه همیشه یک مفهوم فانتزی یا خیالپردازانه در ذهن ما بوده و هست. این در حالی است که برخی از مهمترین ارزشها، باورها یا هنجارهای اجتماعی از رهگذر قصهها بهصورت سینهبهسینه میان ما گشته و امروز در رفتارهایمان نمود پیدا میکند. این یعنی قصهها صاحب کارکردهای مختلف اجتماعی هستند که کمتر کسی به این مقوله توجه میکند. نظر شما راجع به کارکرد اجتماعی قصهها چیست؟ آیا قصهها در جامعه امروز ایرانی همان کارکرد سابقشان را ایفا میکنند یا در جریان تحولات فرهنگی و ارتباطی دستخوش تغییرات شدهاند؟
زندی: اگر پیشینه ادبیات مکتوب کودک و نوجوان در ایران را یک قرن بدانیم، پیشینه ادبیات شفاهی ایران که شامل متلها، قصهها، ضربالمثلها و... میشود به بیش از سه هزار سال میرسد. زمانی که خط و سواد و وسیلهای برای ارتباط به جز سخنگفتن نبود، قصه رواج بیشتری داشت. در جمعها و گعدهها قصهگویی و در میان کودکان نیز لالایی از جایگاه ویژهای برخوردار بود. نکتهای که در آن دوران وجود داشت این است که در گذشته به خاطر کمبودن سواد افراد، قصهها از طریق تخیل آنها ساخته و نقل میشد و سینهبهسینه به نسلهای بعدی منتقل میگشت. علاوه بر آن وسایل ارتباطی امروز مثل تلفن، تلویزیون، رادیو، مطبوعات و... هم وجود نداشت. برای همین قصهها نقش پررنگ و عظیمی در تحول فرهنگ و ارتباطات آدمی ایفا میکردند؛ اما به مرور وقتی وسایل ارتباطی علیالخصوص موبایل روی کار آمد نقش قصه کمرنگ تر از گذشته شد. قبل از روی کار آمدن وسایل ارتباطی، تفریح انسانها، شبنشینی و دورهمیهایی بود که بیشتر آن با قصهگویی توسط بزرگترها میگذشت.
افلاطون از اولین کسانی بود که به نقش قصهها و حکایات برای کودکان پی برد و معتقد بود که پرورش روح اطفال به وسیله حکایات به مراتب بیشتر از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ورزش به آن میرسد و نقش قصه را خیلی مهم میدانست
در حال حاضر وسایل ارتباطی نقش قصه را نسبت به گذشته کمرنگ تر کرده و کارکرد قصه که در گذشته وجود داشت، نسبت به حالا کمتر شده است. البته ذکر این موضوع هم لازم است که امروزه حوصله افراد نسبت به گذشته کمتر شده است. در زمان قدیم قصههای شبانه مادرها برای بچهها یکی دو ساعت زمان میبرد. اما حالا بهخاطر شرایط موجود در جامعه قصهها کوتاهتر شده است و همین امر نیز یک تهدید برای کارکرد قصه و قصهگویی است.
با توجه به این نکته که امروزه قصه جایگاه قبلی خودش را ندارد، به نظر شما چطور میتوان قصه را به جایگاه قبلیاش در میان نسلهای جدید بازگرداند؟
زندی: افلاطون از اولین کسانی بود که به نقش قصهها و حکایات برای کودکان پی برد و معتقد بود که پرورش روح اطفال به وسیله حکایات به مراتب بیشتر از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ورزش به آن میرسد و نقش قصه را خیلی مهم میدانست؛ بنابراین قصه و قصه گویی جایگاه مهمی از زمانهای گذشته دارد. خیال از طریق قصه بارور میشود. معمولاً ما داستان را مکتوب در نظر میگیریم و وقتی میخواهیم داستان را برای کودک بازگو کنیم، تغییراتی در داستان ایجاد میکنیم که آن تغییرات زادة خیال ماست. یعنی عملاً ما داستان را درونی میکنیم و به آن شاخ و برگ میدهیم و در واقع خیال را بارور میکنیم. بارور کردن خیال به خلاقیت میانجامد. یعنی ما هر چه خیال را بارور کنیم، خلاقیتمان بیشتر میشود و اگر ده داستان را به این طریق تغییر دهیم، در داستانهای بعدی قوه خیالمان قدرتمندتر عمل خواهد کرد. در حال حاضر همانطور که گفتیم از وسایل ارتباطجمعی و بازیهای فکری و موبایلی و کامپیوتری گرفته تا فیلمها و کارتونها همه باعث شدند تا قصه جایگاه قبلی خودش را نداشته باشد و راه را برای قصهگویی بستهاند. در زمان قدیم مادرها و مادربزرگها نقش پررنگی در قصهگویی برای بچهها داشتند. اما حالا نقش قبل را ندارند و جایگاه قبلی خدشهدار شده است. قطعاً برگشت به جایگاه قبلی کار بسیار سختی است. چون هم باید نقش موبایل و بازیهای کامپیوتری را کمرنگ کرد و هم با روشهای مختلف به اعتلای مجدد قصه پرداخت. به نظر من این اعتلا نیاز به یک حرکت جمعی دارد. یکی از راههایی که وجود دارد هماهنگی میان خانواده، مربیان، و عناصر مربوط به کودکان و نوجوانان است که یک حرکت اجتماعی دستهجمعی را آغاز کنند و به وسیله قصهگویی شبانه، قصهگویی همراه با بازی و یا قصهگویی دوطرفه با کودکان آنها را دوباره با قصه پیوند دهند.
قصه ذاتا آموزنده است
به نظر شما نسبت ادبیات فولکلور با قصههایی که کارکرد فرهنگی دارند چطور تعریف میشود؟
زندی: از قدیمالایام ذات قصه بر آموزش بوده است؛ چیزی که از قدیم رواج داشت، این بود که اصطلاحاً آدم بدها به سزای اعمالشان میرسند و آدمهای خوب عاقبتبهخیر میشوند. خوبی نتیجه میدهد و بدی نتیجه نمیدهد. این زیر لایههای قصهها، از دین و اخلاق و رواج مهربانی و احترام به بزرگترها و خوبیها و... نشات میگرفت و از زمان گذشته بوده و همچنان هست. خوبیهایی که قصهگویی داشته و همچنان دارد این است که توانایی گفتاری کودکان را زیاد میکند و دایره لغات آنها را افزایش میدهد.
نکته دیگر حائز اهمیت مباحث روانشناسی است که در قصهها وجود دارند. به نظر من با قصهها میتوان رواندرمانی کرد و بسیاری از مشکلات روحی و روانی نوجوانان را با قصه حل کرد. قصه گفتن باعث به آرامش رسیدن کودک میشود و او در این آرامش، پذیرش بیشتری برای پیامها و حرفها دارد که علاوه بر کارکرد فردی و اجتماعی قصهگویی میتواند کارکرد روانشناسی هم داشته باشد.
قصهها نقش پررنگ و عظیمی در تحول فرهنگ و ارتباطات آدمی ایفا میکردند؛ اما به مرور وقتی وسایل ارتباطی علیالخصوص موبایل روی کار آمد نقش قصه کمرنگ تر از گذشته شد.
علاوه بر اینها، قصه خلاقیت و تصویرسازی کودکان و نوجوانان را بیشتر میکند و مهمترین موضوع این است که آموزش تصویری را به همراه دارد و خانوادهها میتوانند خیلی از مفاهیمی را که به صورت مستقیم گفتنش برایشان سخت است را از طریق داستان به آنها آموزش بدهند. برای مثال به صورت مستقیم نمیتوان بد بودن دروغگویی، بینظمی و دیگر موضوعات را به آنها آموزش داد. اما از طریق داستان و قصه و خیالپردازی میتوان این کار را کرد. من فکر میکنم که ادبیات فولکلور ذاتش بر مبنای ترویج و اشاعه اخلاق، دین، ستایش نیکویی و نکوهش بدی است و به نظرم کارکرد فرهنگی خود را هم داشت؛ چون اگر انسان نیکو تربیت شود، مطمئناً آن انسان در جامعه هم میتواند نقش مهمی داشته باشد و فرهنگ آن جامعه هم گسترش پیدا میکند؛ بنابراین احساس میکنم که ادبیات فولکلور پایهاش بر فرهنگسازی بود و اگر فرهنگ فردی رشد پیدا کند، فرهنگ جمعی هم رشد پیدا خواهد کرد و به این طریق ادبیات فولکلور کارکرد مستقیمی در فرهنگ جامعه داشت.
قصه امیدآفرین است
امروز منابع هویتساز یکی از مهمترین منابعی است که در جامعه ما با چالشهای فراوان روبهروست. با توجه به اینکه امروزه بحران هویت یک مسئله مهم است، قصه چه تأثیری بر تکوین هویت فرهنگ ایرانی دارد؟
زندی: در حال حاضر، هویت - علیالخصوص هویت نوجوانان - یک مسئله بحرانی است. نوجوان امروز هویت درستی ندارد و برای خودش هویت مستقلی تصور نمیکند که البته این موضوع به نقش نوجوان در خانواده و اجتماع بر میگردد. یعنی ممکن است از طریق خانواده به او منتقل نشده باشد که یک هویت خاص و منحصربهفرد دارد و ممکن است جامعه این مسئله را به او القا نکرده باشد. نوجوان به این خاطر که در حال عبور از کودکی به سمت جوانی است، روی یک پلی قرار گرفته که نه میداند کودک است و نه میداند جوان است و در واقع نمیداند که باید چه کند. حالا در این چالش سخت اگر ما فرهنگ ایرانی و نقاط مثبتی که در فرهنگ و هنر و ادبیات ما وجود دارد را باور کنیم و نقاط مثبتش را روشنتر نماییم، هویت آن جامعه و بعد از آن هویت نوجوان میتواند هویدا شود و رشد بیشتری داشته باشد. نکته دیگری که وجود دارد این است که فرهنگ ما یک فرهنگ غنی است. خصوصاً در بخش ادبیات که فرهنگ بزرگ و با عظمتی داریم. متأسفانه الگوپذیری از فرهنگ بیگانه باعث شده که فرهنگ غنی خودمان را نادیده بگیریم و به نظرم نیاز است این نقش فرهنگ بازسازی و بازگویی شود. برای مثال امید یکی از موضوعات مهم فرهنگ ماست که کمرنگ شده است. در قصههای ما همیشه نیروی خیر و شر با هم میجنگند. خیر و شر نماد انسانهای خوب و بد، سختی و آسایش و...است. همیشه در قصهها دو یا چند نیرو در کنار هم قرار میگیرند اما اصلیترین نیروها همان خیر و شر هستند که ابتدا شر به نیروی خیر زور میگوید که هم باعث تعلیق میشود و هم انسان را غصهدار میکند؛ اما وقتی در پایان قصهها شر مغلوب و خیر پیروز میشود و این بهخودیخود امیدآفرین است که در پایان هر سختی آسانی قرار دارد. اینکه بالاخره سختی و بدی یک روزی تمام میشود و ما روی روشنی و امید را خواهیم دید میتواند روزنه بزرگی برای نوجوان باشد تا از پل کودکی به جوانی راحت و با شناخت هویتش عبور کند. در اغلب قصههایی که از کودکی شنیدهایم بیشتر این موضوع را میبینیم که خیر پیروز است و این پیروزی چیزی جز امید نیست. امیدآفرینی به کودک و نوجوان این موضوع را میرساند که اگر سختی ای هست با تلاش برای رسیدن به هدف، قطعاً به نتیجه خواهد رسید.
قصهها نقش پررنگ و عظیمی در تحول فرهنگ و ارتباطات آدمی ایفا میکردند؛ اما به مرور وقتی وسایل ارتباطی علیالخصوص موبایل روی کار آمد نقش قصه کمرنگ تر از گذشته شد.
اگر امید را در جامعه، خصوصاً در بین نوجوانان ترویج کنیم، اگر نقاط قوت فرهنگمان را برای مخاطب بازگو کنیم و بگوییم که این فرهنگ از کجا تا به امروز ادامه داشته است، مطمئناً او به فرهنگ و اصالت ایرانیاش میبالد و این فرهنگ برایش ارزش خواهد شد و مورد ستایش قرار میگیرد. همه این موضوعات باعث میشود هویتش را پیدا کند و در برابر فرهنگ بیگانه احساس بیهویتی و ناامیدی نداشته باشد.
قصهها چطور میتوانند ابزار انتقال پیام و نهادینهکردن مفاهیم آموزنده به نسل امروز باشند؟
زندی: ما به وسیله قصه میتوانیم بهصورت غیرمستقیم تمام اهدافمان را بیان کنیم. اصلاً کارکرد هنر این است که ما بتوانیم از ابزار هنر برای انتقال مفاهیمی که نمیتوانیم مستقیم بگوییم، استفاده کنیم. این مفاهیم میتواند عشق، اخلاق، دین، مذهب، مفاهیم اجتماعی و روابط انسانی و اخلاقی باشد. شاید بگویید همه اینها را میتوان به صورت مستقیم بیان کرد. اما مخاطب هر چه که مستقیم و شعاری باشد را پس میزند. وقتی ما از طریق هنر و قصهگویی وارد این مبحث شویم، مخاطب آن را میپذیرد. چون هنر زبان ذات و فطرت بشری است. وقتی یک مفهوم انسانی از طریق قصهگویی برای یک بچه گفته میشود یا مثلاً فرض کنید از طریق یک قطعه موسیقی یا نقاشی انتقال داده میشود، باعث آرامش روح است و مخاطب برای دریافت آن مفهوم پذیراتر است. به نظر من قصهها خیلی خوب میتوانند این مفاهیم و پیامها را در زیر لایههای خودشان حفظ کنند. ما میتوانیم سختترین مفاهیم را از طریق قصه و شخصیتپردازی و خیالپردازی که در قصه وجود دارد به کودک و نوجوان منتقل کنیم و تنها موضوعی که وجود دارد، آشتیدادن نسل امروز با قصه است و همانطور که پیشتر به آن اشاره کردم، یک حرکت عمومی میطلبد. البته برنامههایی مثل جشنوارههای قصهگویی وجود دارد، اما بهتر است که قصههایی که در جشنوارهها هست، به تلویزیون هم برسد و به قصههای برگزیده بیشتر پرداخته شود. ما باید بخشی از کارتونها را حذف کنیم و قصهگویی را جایگزین آن کنیم. از مادربزرگها و حتی خود بچهها برای قصهگویی استفاده کنیم و خیالشان را بارور کنیم. من فکر میکنم از طریق بازیکردن با بچهها و بازی قصهگویی میشود خیلی خوب شخصیت بچهها را شکل داد و گفتار و خیالشان را پرورش داد. باید بچهها را در قصهگویی سهیم کنیم.
ما باید شروع کنیم و یک نسل جدید از بچهها، پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگها را بسازیم که نسل قصهگو و قصهپردازی باشند. شاید در قصهگویی یک حفره بین یکی دو نسل قبل از ما و ما وجود دارد که نیاز به همین حرکت جمعی دارد تا بتوانیم همه نسلها را با این ابزار خوب انتقال پیام و فرهنگ غنی ایرانی آشنا کنیم.
/انتهای پیام/