به گزارش«سدید»؛ به نظر میرسد فضای این روزهای چالشبرانگیز اینستاگرام بویژه با جنجال جدیدش یعنی «موزیک برادران لیلا» را میتوان در قالب میشود در قالبهای مختلفی روایت کرد. یک منظر نگاه تحلیل محتوای این دست موضوعات است و نگاه دیگر تاثیرات ادبیاتی این نوع تولیدات. اما از زاویهای هم میشود این سوال را مطرح کرد که آیا این دست تولیدات پذیرش اجتماعی دارد؟ و اگر مورد پذیرش است چرا؟
با غلبه تصویر بر متن پس از ظهور شبکههای اجتماعی، حال این فضا هر روز شرایطی را پیش روی ما قرار میدهد، روزی چالش «دافی» و روز دیگر «سرشماری دهه شصتیها!» مدتی را نگران «بازگشت تتلو هستند» و یکباره توصیه میکنند که «این سه تا کار را نکن!» عجیبتر آنکه مسئله دیگر دیدن نیست؛ بلکه دیدهشدن است. هر رفتار که بتواند زمینه دیدهشدن را فراهم کند، در این شرایط اصالت دارد! مسابقهای حیرتانگیز برای بروز رفتارهای غیرعادی! رفتاری که شاید برآیند اجتماعی نداشته باشد؛ اما آن قدر لهو است که شما را به پرسه بیشتر در صفحات مجازی وادار میکند. نخست سؤالی که در این ماجرا اهمیت پیدا میکند این است که این انحطاط رفتاری و اخلاقی پایانی هم دارد؟ یعنی ما بعد از مواجهه با یک رفتار کمیک و یا یک موزیک بیسروته، آیا با محتوای منحطتر هم روبهرو میشویم؟ پاسخ این است: انحطاط انتها ندارد! حقیقت آن است که در اغلب اوقات ما با تولیدکننده پیامی مواجه هستیم که در لایه ارزش دچار اضمحلال شده است و از ابزاری برای انتقال پیام بهره میبرد که همه شرایط را برای پرکردن دقیقهبهدقیقه وقت خالی ما فراهم کرده است. در شرایطی که رسانه صرفاً «سرگرمیساز» شود، بیهویتی نیز اوج میگیرد و موجی از گیرنده و بیننده سردرگم با آن همراه میشوند. لزلی جانسون، مورخ فرهنگی استرالیایی در نقد فراوردههای رسانههای جمعی مینویسد: «اغلب سرگرمیهایی که رسانهها برای توده مردم تدارک میبینند، ضد زندگی، پر از زرقوبرق، دارای جاذبههای سوء و فاقد مسئولیتهای اخلاقی هستند. سرگرمیها مبلغ این نظرند که پیشرفت یعنی به دنبال مالکیتهای مادی رفتن، برابری یعنی یکسان بودن ارزشهای اخلاقی و آزادی یعنی زمینهای برای ارزشهای بیقید و پایان.»
این جاست که باید تأکید کرد که موزیک ویدئوی ساسان حیدری معروف به «ساسی» را نباید در ریتم و محتوا دید، چراکه هر موزیک و ویدئوی بیآبرویی ظرفیت آن را دارد که در بین کاربران سردرگم فراگیر شود. تشکیل رفتار تودهای را باید فراتر از نگاههای موجود تحلیل کرد و چرایی آن را در پدیدههای اجتماعی نوظهور جستجو کرد. چند هفته پیش را بهخاطر بیاورید! آنجا که نوجوانی در فضای مجازی با اصطلاح «واقعیِ یا کیکهِ» به شهرت میرسد و تکه کلام او در سطح سخنگوی دولت نیز تکرار میشود! اگرچه که کسی در آن زمان نگران نبود، اما مدل اشاعه رسانهای آن از همین طریق اتفاق افتاد. در اینجا دیگر محتوا موضوعیت ندارد، بلکه تکرار هر ادبیات و رفتار انتزاعی که به شما در دیدهشدن کمک کند، فراگیر میشود و در تشکیل چنین شرایطی، شما دیگر قادر به مرزبندی طبقاتی مخاطبان نیستید. بازخوانی و بازشماری این دست ویدئوهای اینستاگرامی که منفعت مالی بسیاری نیز دارند، کار چندان دشواری نیست. ولی چرا این ویدئوها دیده میشود؟ یعنی چه شرایطی به باز توزیع این دست تولیدات بیآبرو کمک میکند؟
عوامل متعددی را میتوان عامل گسترش و توزیع این دست ویدئوها بر شمرد. «درآمدزایی»، «تشکیل کلونیها»، «عوامل اعتراضی»، «سرگرمی»، «احساس انتخابگری»، «جذب مخاطب» و... همه از جمله شرایط زمینهساز برای تولید و تکثیر این دست ویدئوها هستند. اما آنچه باید دستگاههای فرهنگی نسبت به آن احساس نگرانی کنند، مسئله هویتیابی خردهفرهنگها است. جامعهای که در حال هویتیابی از طریق دستکاری در «نمادها و هنجارها»ی خود است. جامعهای پراکنده که در شبکههای اجتماعی کلونی تشکیل میدهد و در شرایطی هم بروزهای میدانی خواهد داشت. هرچند این جامعه در ارزشها و باورهای خود دچار تزلزل نشده است اما اگر سیاستگذار فرهنگی به دنبال ایجاد شرایط فاصلهگرفتن اقشار جامعه بهویژه نسل جدید با فضای مجازی و شرایط فانتزی نباشد، و اگر همچنان نگاه خود را در لایههای امنیتی متمرکز کند، شاهد تغییر در ارزشها و نگرشها نیز خواهیم بود. چنان که جان استوری، استاد برجسته مطالعات فرهنگی معتقد است خردهفرهنگها از طریق آیینهای مصرف، هویتیابی معناداری را به وجود میآورند. وی مینویسد: «مصرف موسیقی یکی از راههایی است که هر خردهفرهنگی میتواند هویت خود را شکل دهد و از طریق مشخص ساختن تمایز و تفاوت خود با سایر آحاد جامعه، اقدام به بازتولید فرهنگی خویش کند.» از این منظر است که در مطالعات فرهنگی و پژوهش خردهفرهنگها، بر بهرهگیری گروههای فرودست و یا اقلیت از موسیقی عامهپسند جهت مقاومت در برابر ارزشها و نگرشهای فرهنگِ مسلط تأکید میشود.
البته این کنش و واکنش اجتماعی پیرامون یک موزیک یا ویدئو نکات حائز اهمیتی را نیز تأکید میکند. در واقع یک ویدئو آنجا مخالفتها را بر میانگیزاند که گروه مسلط جامعه در حال مقاومت فرهنگی باشد و بیتفاوتی در جامعه تور پهن نکرده باشد. مک کوایل، نظریهپرداز ارتباطات بریتانیایی میگوید که مقاومت در برابر نیروهای مسلط در جامعه غالباً بهصورت اشکال مختلف موسیقی و رقص نمود مییابد. برایناساس هم میتوان نتیجه گرفت که جامعه ایرانی از منظر فرهنگی پویاست و هم درک کرد که شکلگیری سبکهای خردهفرهنگی مستلزم دو فرایند «بافتزدایی» و «بافتزایی» است. در وهله نخست عناصر از زمینه اجتماعی و معنای پیشین خود جدا میشوند و سپس عناصر تصاحب شده با معنای جدید تعریف میشوند.
اما یک سؤال مهم این است که اعضای کدام جامعه این نوع موسیقیها را پذیرش میکند؟ این سؤال نیز پاسخهای فراوان دارد، «جامعه بیریشه چون آمریکا»، «جامعه تودهای»، «جامعه مدرن که همه چیز را در سطحیترین حالت خود پذیرش میکند» از جمله جوامعی هستند که پذیرای محتواهای ناهَنجار و ناشِناس هستند. آنچه در جوامع غربی شاهد هستیم، کالاها را با احساسات و امیال هیجانی افراد ترکیب کرده و آن را در سبد فرهنگی از پیش مشخص شده، به مشتریان خود عرضه میکند و صدالبته که منطق سرمایهداری و کسب درآمد از هر طریقی بر رفتار آنها است. در این نوع نگاه مردم یک جامعه دیگر شهروندان فعال نیستند، بلکه مصرفکنندگان منفعل هستند! دیوید رایزمن در کتاب «توده تنها» به تعریف سه نوع شخصیت مصرفکننده رسانه بهعنوان مظهر پیشرفت مدرنیته میپردازد و مینویسد: «شخصیت دگر راهبر در مقایسه باشخصیت درون راهبر، در قلمرو فراغت و مصرف اسیر است.» رایزمن انسان دگر راهبر را توده تنها، منفعل و تأثیرپذیر میداند که وسایل ارتباطجمعی به طور دائم بر روی او اثر میگذارند تا وادارش کنند با جماعتی همرنگ شود؛ لذا آنچه جامعه مصرفی نیاز دارد، شخصیتهایی است که از جهت ذوق و سلیقه عکسالعمل مشابه هم باشند. موزیک «برادران لیلا» نیز دقیقاً بر همین لایه سوار شده است، این موزیک با استفاده از کلیشههای پرتکرار مجازی یک توده متحدالشکلِ تنها را به حرکت در میآورد.
تودهای که زندگی روزمرهای دارد و «فکر و احساس پیشرفت» ندارد، در زندگی خود مسئلهای احساس نمیکند و در برابر خود مشکلی را نمیبیند. تودهای که در خوشیها، همواره منتظر پایان است. این گروه اجتماعی اتفاقاً از نظر دستگاههای فرهنگی نیز بیخطر شناخته میشوند، چراکه عمده نگاهها به مسئله شکاف فرهنگی، امنیتی است تا نگاه فرهنگی و اجتماعی. در مقابل این توده بیخطر، گروهی قرار دارند که به لحاظ فرهنگی مسلط هستند، هم خود در برابر فرهنگهای مصنوعی و بیرنگ و پیشپاافتاده، باورمند و مقاوم هستند و هم دستگاه سیاستگذاری در برابر آنها خود را مسئول دانسته و کلیه تولیدات رسانهای را برای این گروه متمرکز کرده است. معتقدیم که جامعه ایرانی نمیتواند پیشرو نباشد، این یک شعار نیست بلکه باوری ملی و تمدنی ماست. اما اینکه پس از چهار دهه پس از انقلاب اسلامی و تشکیل مراکز و نهادهای بزرگ در یک دهه اخیر برای اثرگذاری بر شبکههای اجتماعی، همچنان از تولید یک ویدئوی بیآبرو، نگران میشویم جای تأمل دارد که واکاوی آن در این مقال نگنجد.
/انتهای پیام/