میزگرد «نگاهی به کتاب به جرم خمینی»؛
علی‌الله سلیمی، منتقد در میزگرد نگاهی به «به جرم خمینی» گفت: به نظرم در برخی موارد دست نویسنده بسته بوده و برای همین نمی‌توانیم این کتاب را به عنوان رمان صرف بپذیریم. چون رمان صرف زمانی است که تخیل نویسنده کاملاً آزاد باشد، اما در اینجا تخیل کاملاً کنترل یا مهندسی شده است، هر چند نویسنده توانسته به یک کار مستند تاریخی رنگ و لعاب داستانی بدهد.

به گزارش«سدید»؛ علی‌الله سلیمی، منتقد در میزگرد نگاهی به «به جرم خمینی» گفت: به نظرم در برخی موارد دست نویسنده بسته بوده و برای همین نمی‌توانیم این کتاب را به عنوان رمان صرف بپذیریم. چون رمان صرف زمانی است که تخیل نویسنده کاملاً آزاد باشد، اما در اینجا تخیل کاملاً کنترل یا مهندسی شده است، هر چند نویسنده توانسته به یک کار مستند تاریخی رنگ و لعاب داستانی بدهد.

 در پشت جلد کتاب «به جرم خمینی» آمده است: «خون تو و محمدامین هم‌رنگ بود. بی‌تابی محمدامین و حق‌طلبی‌اش خون نشده بود کف خیابان‌های کابل؛ جوانه زده بود در رگ‌های برادر آخری. ته‌تغاری که تو بودی و حاج آخوند هر وقت سوره جدیدی از بر می‌شدی و شعر حافظ را به دو روز نکشیده حفظ می‌کردی دوتا می‌زد جای قلبت و می‌گفت یک چیزی می‌شوی؛ درست همان جا که ترکش نشسته بود. ترکش نزدیک قلبت هربار فشار می‌آورد یاد دست‌های حاج آخوند می‌افتادی. یاد حرف‌های پدرت چندماه قبل از خاموش شدنش که دم گوش توی هفت ساله خواند: «علیرضا، تو بعد از من و مادرت تنهایی زیاد می‌کشی، غم زیاد می‌بینی. رنج مال آدمیزاده علیرضا. اما قول بده یادت باشه فقط خدا…فقط خدا…»

این سطوری است که فریناز ربیعی می‌گوید تلاش کرده که در داستان بنشیند و شعاری نباشد و در این میان علی‌الله سلیمی، منتقد معتقد است که در ابتدا عنوان روی جلد گمراه کننده است و با دیدن آن فکر نمی‌کنید که درباره یک فرد اهل افغانستان است، بلکه بر این تصور هستید که درباره تاریخ انقلاب اسلامی است، اما من احساس کردم زمانی که انقلاب اسلامی در حال وقوع بوده در افغانستان (در میان شیعیان هزاره) هم طرفدارانی داشته است. جالب آن‌که زمان حکومت کمونیست‌ها در افغانستان و طرفداری از انقلاب اسلامی جرم بود و علاقه به امام خمینی (ره) هم خودش جرم محسوب می‌شد. در مروری که انجام شد، بخشی از قسمت پایانی میزگرد نگاهی به کتاب «به جرم خمینی» است که مولف آن فریناز ربیعی و علی‌الله سلیمی درباره جزئیات آن در اتاق گفت‌وگوی ایبنا بحث کردند.

به عنوان یک زن نویسنده که سراغ گردآوری، پژوهش و پردازش خاطرات یک نظامی به چند شهر و کشور رفتید. با چه مشکلاتی مواجه شدید؟ تا چه حد به عنوان یک زن توانستید با راویان ارتباط بگیرید و این‌که پژوهش درباره شخصیت علیرضا توسلی چه قدر طول کشید؟

فریناز ربیعی: این‌که اشاره کردم به روایت من، فریناز ربیعی از این منظر است که هر کتابی از هر منظری برای هر فردی که نوشته می‌شود به روایت آن نویسنده است؛ یعنی ام‌البنین کتاب «به جرم خمینی» شاید با بنین کتاب دیگر متفاوت باشد. چون من در جایگاه روایت این خانم نشستم و مضمونی اصلی که برای روایت ماجرا در نظر گرفتم، مضمون رنج است و این موضوع خیلی برای من مسئله است و برای همین در کتاب سعی کردم این رنج را در زندگی این زن نشان بدهم. این نگاه متفاوتی که جناب علی‌الله سلیمی می‌گوید حالا این آدم نگاه دیگری دارد. اتفاقاً من نگاه متفاوت بنین و علیرضا را نسبت به رنج دوست داشتم که در کتاب آورده شود و اتفاقاً دراماتیک‌تر از لحاظ داستانی که خواننده هم خودش را میان این دو مستاصل ببیند که به کدام سمت برود. بعد هم ماجرای عقاب در قفس بودن این آدم است که روایت‌های من از علیرضا توسلی و همسرش هست که جدا باید نگاه شود.

درباره زن بودن من در ورود به ماجرای تحقیق و پژوهش درباره علیرضا توسلی (ابوحامد) یک سال مداوم به تحقیق پرداختم. سفر‌های متعددی داشتم و در این میان کتاب‌های زیادی درباره تاریخ و جغرافیای افغانستان خواندم. آن موقع که مشغول پژوهش و تحقیق و مطالعه بودم هنوز ماجرا‌های سوریه در جریان بود و سختی‌های خاص خودش را داشت. هر چند به نظرم زن بودن در این میان هیچ توفیری نداشت که بخواهند برای حضور در سوریه و گفتگو با مجاهدان افغانستانی هماهنگ کنند، همکاری خوبی داشتند. در این میان من هم تلاش می‌کردم اعتمادی به وجود بیاورم؛ وقتی با سید حکیم، فرمانده رده بالای فاطمیون صحبت می‌کردم یا افراد دیگر که زنده هستند، نام نمی‌برم، اما وقتی سید حکیم با من صحبت کرد، از او خیلی گشودگی دیدم. هر چند شاید برای او قدری متفاوت بود مصاحبه با یک خانم، اما همراهی کرد. آدم‌های مختلف دیگر همین‌طور. اگرچه مشکلاتی در این میان وجود داشت، از نظر این‌که بتوانید خودتان را اثبات کنید که قادر خواهید بود ماجرا را پیش ببرید. اما با این همه برای من سختی نداشت و طی مسیر مشخص بود که چه اتفاقی می‌افتد و من باید چگونه برخورد و مصاحبه‌ها را هماهنگ کنم. البته سختی داشت و تجربه متفاوتی بود که من از آن راضی‌ام.

فریناز ربیعی در صحنه زندگی، مهاجرت و مبارزه علیرضا توسلی حاضر شده و با همسر، دوستان و همرزمان او گفتگو کرده است. این حضور ربیعی در فضای اتفاقات زندگی شخص اول داستان و مصاحبه با راویان متعدد چه‌قدر در حس و حال دادن به داستان تاثیر داشته است؛ به عبارتی وقتی مخاطب داستان را می‌خواند تا چه اندازه فضای افغانستان و سوریه را حس می‌کند؟


علی‌الله سلیمی: قبل از پاسخ به این سوال باید بگویم درباره نکته قبلی که صحبت کردیم حضور پررنگ زن در «به جرم خمینی» حالا با مقایسه‌ای که با «خاتون و قوماندان» داریم در اینجا شدت حضور زن بیشتر است و آن‌طور که از نام کتاب پیداست و در ابتدا هم نام خاتون می‌آید؛ چون کتاب روایت زندگی زن شهید توسلی است. اگرچه، چون در هر دو کتاب نویسنده زن است و طرف صحبت آن‌ها ام‌البنین حسینی، خواه و ناخواه حضور زن در داستان پررنگ است، اما در «خاتون و قوماندان» غلظت حضور زن بیشتر احساس می‌شود. در اینجا قصه خاتون (ام‌النبین) است و در گوشه‌ای هم به همسر شهیدش می‌پردازد، اما در اینجا قصه متفاوت است.

- هر دو داستان اشتراکات زیادی دارد.

سلیمی: همان‌طور که خانم ربیعی اشاره کرد، چون قصه درباره یک فرد است، اشتراکات وجود دارد، اما زاویه دید می‌تواند متفاوت باشد و طبعاً زاویه دید هر دو نویسنده با هم تفاوت دارد، اما به هر حال موضوع یکی است. هر چند از یک منظر دیگر هم دقت کرده باشید در اینجا نام کتاب «به جرم خمینی» است و وقتی کتاب را می‌خواند اصلاً احساس می‌کند درباره انقلاب اسلامی است. خود من، وقتی کتاب را در ویترین کتابفروشی دیدم، احساس کردم موضوع آن انقلاب اسلامی است، اما عنوان «خاتون و قوماندان» به صورت مستقیم به راوی داستان اشاره دارد.

- در «خاتون قوماندان» مستقیم سراغ موضوع رفته است.

سلیمی: بله، به اصطلاح به خال زده است، اما این کتاب در اصل، سراغ حاشیه رفته است. هر چند عنوان این کتاب هم در بخش‌های نخست تا حدودی جامی‌افتد. به این شکل که اصلاً قصه شکل‌گیری قهرمان داستان است. در این کتاب اتقافات سوریه در انتهای داستان آمده، چون نویسنده بر این موضوع اشراف داشته که وضعیت علیرضا در سوریه را تقریباً همگان می‌دانند؛ لذا نویسنده در اینجا سراغ جزئیات شخصیت قهرمان داستان و بستر اجتماعی که در آن رشده کرده، رفته است. وقتی این چهره به ایران مهاجرت می‌کند، قرار نبود چهره خاصی شود و شاید هم مانند سایر چهره‌ها در روزمرگی زندگی محو شود، اما این ادم در یک جایی خودش را از روزمرگی کنار می‌کشد و این کنار کشیدنش از روزمرگی‌ها می‌توان گفت بستر اصلی داستان را تشکیل می‌دهد. به عبارتی نویسنده سراغ این رفته که چگونه فردی که می‌توانست به شدت معمولی باشد، چطور توانست به این شکل ارتقا شخصیتی پیدا کند که در یک رویداد اجتماعی یا تحول سیاسی اجتماعی بزرگ قرن در سطح بالایی تاثیرگذار باشد.


در اینجا تمرکز نویسنده بر این است که پازل‌های پراکنده‌ای که درباره این شخصیت وجود دارد، کنار هم قرار بگیرد و داستان منسجمی بر اساس جزئیات پژوهش شده شکل بگیرد. علیرضا توسلی، یک مهاجر افغانستانی است که در ایران ازدواج کرده و هزینه زندگی‌اش را از راه کارگری تامین می‌کند و در ادامه با عبور از دشواری‌های زندگی روزمره به سمت دیگری می‌رود. مطالعه زندگی ابوحامد نشان می‌دهد که او رویا‌های بزرگی در سرش داشت، اما شرایط برایش مهیا نبود. این دشواری‌های زندگی در داستان «به جرم خمینی» قابل لمس است. در این میان به لطافت‌ها و ظرایف زندگی این شخصیت هم پرداخته شده در آنجا که با احمدشاه مسعود مشاعره می‌کند، او را شخصیتی با روحیه شاعرانه و ادبی نشان می‌دهد در عین حال روحیه ماجراجویانه هم دارد وقتی غزه را در تلویزیون می‌بیند بی‌قراری می‌کند. همسرش می‌خواهد به او بگوید خیلی به ما ربط ندارد، اما او می‌گوید کودک افغانی و فلسطینی فرقی ندارند. علیرضا توسلی چنین روحیه‌ای دارد؛ لذا از آنجا که داستان به صورت حلقوی از انتها شروع شده در فلش‌بک‌هایی (گریزی) که به گذشته در قضیه برادرش و ماجرای پیوستن به جبهه مقاومت، رفتن به افغانستان و حتی کردستان دارد، حاکی از آن است که این آدم وقتی فراغتی پیدا می‌کند حضور اجتماعی یا معنوی پرباری در اجتماع داشته است.

شما توانستید با عنوان کتاب ارتباط پیدا کنید؟

سلیمی: در ابتدا عنوان روی جلد گمراه کننده است و با دیدن آن فکر نمی‌کنید که درباره یک فرد اهل افغانستان است، بلکه بر این تصور هستید که درباره تاریخ انقلاب اسلامی است، اما من احساس کردم زمانی که انقلاب اسلامی در حال وقوع بوده در افغانستان (در میان شیعیان هزاره) هم طرفدارانی داشته است. جالب آنکه زمان حکومت کمونیست‌ها در افغانستان و طرفداری از انقلاب اسلامی جرم بود و علاقه به امام خمینی (ره) هم خودش جرم محسوب می‌شد. حالا در کتاب شما با شخصی مواجه هستید که فرمانده لشکر فاطمیون هست که ریشه‌ها و جزئیات زندگی او در این رمان جست‌وجو شده است. در این رمان نویسنده سعی کرده که پازل‌های پراکنده درباره این شخصیت را در کتاب با هنر داستان‌نویسی خودش روایت کند. اگر نویسنده می‌خواست این اطلاعات را بدون پردازش در اختیار مخاطب قرار دهد، شاید در صفحاتی کمی می‌توانست این اطلاعات را به مخاطب منتقل کند، اما نویسنده احساس کرده که این اطلاعات نیازمند جزئیاتی است، ضمن اینکه در برخی موارد نیاز به فضاسازی است که به نظرم در آنجا تخیل نویسنده هم موثر واقع شده است. نویسنده در بعضی از قسمت‌ها اطلاعاتی درباره کودکی، جوانی در افغانستان و مبارزاتش در ایران و سوریه با صحبت با دوستان، نزدیکان و همرزمانش به دست آورده در تصویرسازی خوبی ارایه کرده است. به نظرم نویسنده به سینما علاقه دارد در نمایشی کردن روایت موثر باشد. چون روایت خیلی سریع بیان می‌شود، اما وقتی می‌خواهید آن را با جزئیات بیان کنید یکی از شگرد‌های داستان‌نویسی همین است که بتواند تصویرسازی کند و مخاطب را با این شیوه روایت با خود همراه سازد؛ بنابراین تصور می‌کنم سختی کار همین فضاسازی با تکیه بر جزئیات است هر چند به نظرم در برخی موارد دست نویسنده بسته بوده و برای همین نمی‌توانیم این کتاب را به‌عنوان رمان صرف بپذیریم. چون رمان صرف زمانی است که تخیل نویسنده کاملاً آزاد باشد، اما در اینجا تخیل کاملاً کنترل یا مهندسی شده است، هر چند نویسنده توانسته به یک کار مستند تاریخی رنگ و لعاب داستانی بدهد.

 به نظرتان چه قدر در «به جرم خمینی» رنج یک زن مهاجر افغانستانی همسر شهید را منعکس کردید؟

ربیعی: ابتدا درباره نام کتاب یک نکته بگویم؛ یکی از مولفه‌هایی که برای روایت زندگی این شخصیت پررنگ شد، همین ماجرای «به جرم خمینی» بود که برای امین، برادر توسلی اتفاق افتاده بود و تاثیر آن را در شخصیت ابوحامد مشاهده می‌کنید. من خیلی تلاش کردم به صورت داستانی نه شعاری این موضوع را بپرورانم و همان‌طور که جناب سلیمی هم اشاره کرد، خوشحالم این موضوع در داستان نشسته است. در روایت‌هایی که حاج امین و حاج آخوند حضور دارند و قضایایی که محمدامین را درگیر خود می‌کند و اتفاقاتی که در کودکی برای شخصیت ما روی داد و مسائلی که در مسجد شکل گرفت و فصلی که با عنوان «حاج روح‌الله» آوردم، برای نشان دادن رشد و نمو این آدم و علاقه‌ای که به امام خمینی (ره) و جهاد و مبارزه در او شکل می‌گیرد، الگویی داشته که این الگو را از خانواده گرفته است حتی در موضوع مهاجرت می‌بینیم که نکات خاصی را مدنظر دارد و می‌گوید ما می‌توانستیم به کشور‌های دیگری برویم، اما چرا به ایران آمدیم؟ به دلیل علاقه‌ای است که به امام داشت و این را در میان حرف‌هایش هست. هر چند چرا فردی از افغانستان در جنگ ایران و عراق شرکت کند؟ در صحبت‌هایش اشاره می‌کند که اسلام مرز ندارد. هر مسلمان و انسانی که نیاز به دفاع داشته باشد، ما ورود می‌کنیم. اتفاقاً شرکتش در جنگ سوریه نیز مبتنی بر همین نگاه است. ضمن این‌که به دنبال شکل‌گیری تشکیلاتی برای شیعیان افغانستان هست که از همین استدلال نشات گرفته است که برگرفته از این جمله امام است که اسلام مرز ندارد. خب، من خیلی سعی کردم این نگاه را در لایه‌های زیرین داستان بپرورانم از جمله قضیه عکسی که گاه آن را می‌بیند و همیشه همراه خودش دارد.

 با این نگاه شما توانستید عنوان کتاب را در داستان به خوبی بپرورانید و مخاطب با خواندن کتاب ربط بین نام و محتوا را درمی‌یابد؟

ربیعی: تصور می‌کنم عنوان کتاب یک گیرایی عجیبی دارد. اگرچه شاید کسی ابتدا عنوان را ببیند، بگوید چرا «به جرم خمینی» و یک فرد افغانستانی؟! چه چیزی می‌تواند حلقه ارتباط باشد؟ آنچه باعث شد که این عنوان را روی جلد کتاب بگذارم زیرلایه‌ای است که برای داستان در نظر گرفتم و آن؛ ماجرای عکسی است که ابوحامد در شادی و غم به آن نگاه می‌کند و ما تا پایان داستان نمی‌دانیم که این عکس چه کسی است؟ عکسی که تنها ارثیه‌ای است که این شهید برای فرزندانش به جا می‌گذارد؟ در پایان درمی‌یابیم که عکس امام است.

درباره رنج یک زن مهاجر شهید افغانستانی باید بگویم گاهی در نوشتن به چالش برمی‌خوردم، چون دشوار است، چون در مواقعی دوربین را عقب ببرید و در جایگاه زنی بنشینید و درباره آن تامل کنید. البته که ام‌البنین حسینی از سن ۴۰ سالگی در ایران بوده و فرزندانش در ایران بزرگ شدند. همچنین علیرضا توسلی از ۱۱ سالگی به ایران رفت و آمد داشت و با فضای ایران آشنا بود. اما به هر حال آن‌ها مهاجر بودند و ام‌البنین حسینی، زن مهاجر افغانستانی همسر شهید است. من در سفر به مشهد با خانواده‌های شهدای افغانستانی دیگر صحبت و در یک مهمانی زنانه آن‌ها شرکت کردم که تنها فرد ایرانی حاضر در مهمانی من بودم. در آن موقع درک این فضا خیلی برایم عجیب بود، چون اشتراکات زیادی از لحاظ خانوادگی و فرهنگی با آن‌ها نداشتم. دردل‌های آن‌ها درباره شان اجتماعی و مشکلاتی که برایشان رخ داده بود، خیلی تاسف‌بار بود و من در آنجا برخی مسائل را از نزدیک لمس کردم.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha
پرونده ها