فساد و فروپاشی تجربه پهلوی به روایت دکتر فرشاد مؤمنی/ بخش دوم؛
ببینید اسکاچپول می‌گوید؛ پدیده انقلاب اسلامی در تاریخ بشر، جزء استثنایی‌ترین موارد از نظر فراگیری است که تمام مردم نظم قبلی را نمی‌خواستند و نظم جدید را مطالبه می‌کردند. نمی‌توان گفت یک‌مرتبه تمام جمعیت ایران جوگیر شده بودند یا هر چیز بی‌پایه دیگر که گفته می‌شود! با فحاشی و متهم‌کردن افراد به چپ‌گرایی، مشکلی حل نمی‌شود. افراد نابخرد به هنگام برچسب‌زدن، مهندس بازرگان، آقای بهشتی، آقای مطهری را هم به چپ‌گرایی متهم می‌کنند. مثلاً معتقدند چون اصول اقتصادی قانون اساسی را آقای بهشتی نوشته، پس چپ‌گرا بوده است.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ دکتر فرشاد مومنی، اقتصاددان و استاد دانشگاه در بخش اول این گفتار، به نقش فساد در تسریع روند فروپاشی حکومت‌ها و به طور خاص پایان سلطنت پهلوی در ایران و نسبت این مسئله با شفافیت اشاره کرده و در این بخش، پیرامون مسئله شفافیت در ایران پیش و پس از انقلاب و نسبت آن با توسعه سخن می‌گوید.

 

ظاهرسازی و عدم شفافیت، فساد را بارور می‌کند

بنده در زمان ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد، خطاهای سیاست اقتصادی (آخرین شوک بزرگ افزایش قیمت نفت) را با دوره ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷(اولین دوره شوک بزرگ قیمت نفت)، مقایسه کرده و متوجه شدم ۸۵% خطاهایی که در دوره شوک اول اتفاق افتاده، عیناً و در بعضی موارد بدتر از آن، تکرار می‌شود. این در حالی است که خروجی اطلاعات رسانه‌ها، اوضاع را به‌صورت دیگری جلوه می‌داد. شما در این راستا مسئله ظاهرسازی را دست‌کم نگیرید. این ظاهرسازی خصلت سیستمی دارد

آنچه درباره تجربه فروپاشی پهلوی در بخش نخست اشاره شد، از جمله مهم‌ترین مواردی است که در تحلیل تاریخ دیگر کشورها نیز می‌توان به آن توجه داشت. از جمله می‌توان فروپاشی شوروی را نیز در همین راستا دید و تحلیل کرد. در اتحاد شوروی، تصور این بود که اگر بخش اعظم منابع جهت تجهیز و تقویت نیروهای نظامی صرف شود، باقدرت سرکوبگرانه‌ای که ایجاد می‌شود، تمامی خطرات داخلی و خارجی دفع می‌گردد. قدرت اتحاد جماهیر شوروی در زمان ترک افغانستان به‌هیچ‌وجه قابل‌مقایسه با توان اولیه‌شان از نظر امنیت، تسلیحات و شرایط نظامی نبود؛ آنها با خفت و خاری از آن کشور خارج شدند. نوشته‌های بسیاری که به زبان فارسی از آن زمان وجود دارد، به‌روشنی توضیح می‌دهد که نظامیان شوروی از فساد درونی خودشان شکست خوردند نه مجاهدان افغانی. به این دلیل که آنها بر این باور بودند که در شرایط درگیری امکان حسابرسی به منابع وجود ندارد. به طور مثال بیان شده که فرماندهان اتحاد شوروی از تسلیحات، تجهیزات و تانک گرفته تا غذای سربازان را در بازار سیاه افغانستان به فروش می‌رساندند و در گزارش‌ها اعلام می‌کردند که این داشته‌ها در جریان بمباران از بین رفته است. همه این مصادیق تذکری برای حکومت‌گران در ادوار مختلف تاریخی است. بحران یادگیری جمعی از تجربه‌های قبلی، منجر به رویارویی حکمرانان با دو مانع بزرگ شده است. اول، مانعی که در سازه‌های ذهنی حکومت‌گران وجود دارد. مانعی که منجر به رویارویی نادرست و غیرشفاف با فساد در هر نمونه و مصداقی می‌شود. متفکران برجسته کشور، بارها متذکر شده‌اند که فارغ از زنده‌باد و مرده باد، راه نجات کشور از مسیر شفافیت می‌گذرد. عدم شفافیت، تعرض بزرگی است که به حق ملت می‌شود. این شیوه حکومت‌داری غلط است. شیوه‌ای که به‌جای اصلاح رویه، با بدوبیراه گفتن و به گردن هم انداختن موضوع را وارونه جلوه می‌دهد. این عدم شفافیت و وارونگی اصل مسائل، منجر به مشروعیت‌سوزی می‌شود. وقتی فساد یا ناکارآمدی رخ می‌دهد، این حق ملت است که درباره آن آگاهی داشته باشد. من می‌گویم از دریچه اندیشه توسعه، مسئله فساد و شفافیت را رمزگشایی کنیم. بنده در زمان ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد، خطاهای سیاست اقتصادی (آخرین شوک بزرگ افزایش قیمت نفت) را با دوره ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷(اولین دوره شوک بزرگ قیمت نفت)، مقایسه کرده و متوجه شدم ۸۵% خطاهایی که در دوره شوک اول اتفاق افتاده، عیناً و در بعضی موارد بدتر از آن، تکرار می‌شود. این در حالی است که خروجی اطلاعات رسانه‌ها، اوضاع را به‌صورت دیگری جلوه می‌داد. شما در این راستا مسئله ظاهرسازی را دست‌کم نگیرید. این ظاهرسازی خصلت سیستمی دارد. وقتی که امکان شفافیت و دسترسی عالمان به داده‌ها وجود نداشته باشد، ظاهرسازی اوج می‌گیرد. این خطاها، ظاهرسازی‌ها و دروغ‌پردازی‌ها گریبان ایران را رها نکرده است. از دریچه اندیشه توسعه، می‌توان اثبات کرد که ریشه این موضوعات به بحران شفافیت، مشارکت، نابرابری‌های ناموجه و فقر گسترده برمی‌گردد.

 

انقلاب اسلامی یعنی؛ تمام مردم نظم قبلی را نمی‌خواستند!

عده‌ای می‌گویند فساد سیستمی بوده و عده‌ای بر این باورند که فساد سیستمی نیست. بود و نبودش در اصل ماجرا و تبعاتش که خانمان براندازی، فقرزایی، ظلم‌آور بودن و تحمیل وابستگی‌های ذلت آور به این کشور و آن کشور است، تغییری ایجاد نمی‌کند. مهم موجودیت فساد است که همه قبول داریم. باید از اتفاقات اطرافمان درس بگیریم. در ماجرایی که به بهار عربی یا همان بیداری اسلامی موسوم شد، اصل این بود که بدانیم دولت‌ها چه کردند که کارد به استخوان مردم رسید؟

حال در این باره نظرات مختلفی وجود دارد که باید پیرامون این نظرات هم‌اندیشی کرده و به نتیجه‌ای رسید. عده‌ای می‌گویند فساد سیستمی بوده و عده‌ای بر این باورند که فساد سیستمی نیست. بود و نبودش در اصل ماجرا و تبعاتش که خانمان براندازی، فقرزایی، ظلم‌آور بودن و تحمیل وابستگی‌های ذلت آور به این کشور و آن کشور است، تغییری ایجاد نمی‌کند. مهم موجودیت فساد است که همه قبول داریم. باید از اتفاقات اطرافمان درس بگیریم. در ماجرایی که به بهار عربی یا همان بیداری اسلامی موسوم شد، اصل این بود که بدانیم دولت‌ها چه کردند که کارد به استخوان مردم رسید؟ در مناسبات غیرشفاف و غیر مشارکت‌جویانه، آنهایی که از این مناسبات سود می‌برند، تمام هم‌وغمشان را به کار می‌گیرند، تا همه را گیج کنند. اگر می‌خواهید حکومت باقی بماند، باید به فساد حساس بود. برخورد انفعالی با فساد، مطلقاً چاره‌ساز نیست؛ بلکه مشروعیت‌سوز است. راه نجات، مبارزه با فساد این است که ریشه‌های وجود و تقویت فساد را برطرف کنیم. از نظر عملیاتی باید برنامه‌ای مبتنی بر پیشگیری از فساد طراحی شود. جالب است که وقتی بحث از برنامه پیش گیرنده از فساد مطرح می‌شود، تمام متون و تجربه‌های موفق می‌گویند؛ ستون فقرات پیشگیری از فساد، شفافیت و میدان باز کردن برای مشارکت و نظارت فراگیر اجتماعی است. مسئله‌ای که در ایران ضریب اهمیت حقوق عمومی داده‌های آن بیشتر است، شدت پنهان‌کاری هم در آن به همان اندازه بالاتر است. الان مگر همه نمی‌گویند؛ هر چه فریاد دارید، بر سر نفت بکشید؟ بر اساس آمارهای صندوق بین‌المللی پول، نزدیک به یک‌سوم از درآمدهای نفتی ایران صرف پدیده دورزدن تحریم‌ها می‌شود و بدتر اینکه این آمار در کشور منتشر نمی‌شود و از منابع دیگر به گوش می‌رسد که مرکز پژوهش‌های مجلس هم به آن استناد کرده است. یعنی از طریق پنهان‌کاری درباره مسئله نفت، این جامعه سالانه بین بیست تا سی میلیارد دلار از دست می‌دهد. آنهایی هم که از این مسئله نفع می‌برند، با تسلط بر رسانه کم‌اهمیت‌ترین مسائل را مهم و حیاتی‌ترین آنها را حذف و یا به حاشیه می‌برند. در دهه نود، ما یکی از بی‌سابقه‌ترین سقوط‌ها در بنیه تولید ملی را شاهد بودیم، چرا آن زمان با وجود آن همه شاخص پیچیدگی و متغیرهای دیگر وضعیت فوق‌العاده اعلام نشد؟ زیرا افرادی از این ضربه و وابستگی به دنیای خارج نفع می‌برند.

پس یک کانون آسیب‌شناسی این است که؛ چرا در حکومت یادگیری باهویت جمعی اتفاق نمی‌افتد؟ عده‌ای که منافع یا تعصب عقیدتی دارند؛ مانند سلطنت‌طلب‌ها یا برخی گروه‌های دیگر رفتارشان قابل‌درک‌تر از اهل علم و دانش است. برای فهم بهتر موضوع کتاب «سیر نابخردی» خانم باربارا تاکمن را مطالعه کنید. خانم باربارا تاکمن که استاد برجسته تاریخ در قرن بیستم بوده، بعد از اینکه آن پنج تجربه از پیش از تاریخ تا جنگ ویتنام را بررسی کرده، می‌گوید: «که همه می‌فهمیدند که واقعیت چیست؛ ولی حکومت‌گران که باید می‌فهمیدند، نمی‌فهمیدند.» وجه مشترک آن پنج نقطه این است. خانم تاکمن از ماجرای اسب طوقا تا جنگ ویتنام را بررسی کرده، در این میان سقوط واتیکان را هم بررسی کرده است. آنجا در جمع‌بندی می‌گوید که اصحاب علوم‌انسانی و اجتماعی می‌دانند که علوم سیاسی در مقایسه با بقیه علوم‌انسانی و اجتماعی جزء نابالغ‌ترین آنها محسوب می‌شود. حال چه حکمتی است که هنوز هم حتی در جوامع متمدن، مردم بخش عظیمی از مقدراتشان را به نقطه‌ای می‌دهند که بنیه معرفتی پشتیبانش در حدنصاب اقتصاد یا روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نیست. خود عالمان علوم‌انسانی می‌گویند که در درون علوم سیاسی، یکی از نابالغ‌ترین عرصه‌های معرفتی بشری، مسئله انقلاب‌های اجتماعی است؛ لذا ما آسیب‌شناسی می‌کنیم بفهمیم کجای کار ما ایراد داشته و یا نداشته است. در تجربه گوادلوپ، تمام قدرت‌های جهان از همه توانایی‌هایشان استفاده کردند که محمدرضا شاه را نگه دارند، نتوانستند و بعد در آنجا گفتند فایده‌ای ندارد و باید سراغ سناریو دیگر برویم.

من با کسانی که با عربده زنی و انگ‌زنی در این زمینه بحث می‌کنند، واقعاً حرفی ندارم. ولی چرا به نام علم این حرف‌ها را می‌زنید؟ پدیده انقلاب اجتماعی که من گفتم نابالغ‌ترین است، حرف خانم تدا اسکاچپول است که تقریباً بین متفکران بزرگ جزء کم‌نظیرهاست. ببینید اسکاچپول می‌گوید؛ پدیده انقلاب اسلامی در تاریخ بشر، جزء استثنایی‌ترین موارد از نظر فراگیری است که تمام مردم نظم قبلی را نمی‌خواستند و نظم جدید را مطالبه می‌کردند. نمی‌توان گفت یک‌مرتبه تمام جمعیت ایران جوگیر شده بودند یا هر چیز بی‌پایه دیگر که گفته می‌شود! با فحاشی و متهم‌کردن افراد به چپ‌گرایی، مشکلی حل نمی‌شود. افراد نابخرد به هنگام برچسب‌زدن، مهندس بازرگان، آقای بهشتی، آقای مطهری را هم به چپ‌گرایی متهم می‌کنند. مثلاً معتقدند چون اصول اقتصادی قانون اساسی را آقای بهشتی نوشته، پس چپ‌گرا بوده است. تمامی مستندات موجود اعم از فیلم و نوار را نادیده می‌گیرند؛ حتی نمی‌پذیرند که حتماً اصل ۴۴ آن‌قدر قانع‌کننده بوده که افرادی به شکل کاملاً افراطی هم طرف‌دار سرمایه‌داری خصوصی بودند به آن رأی مثبت داده‌اند. نکته جالب‌تر اینکه اگر کمی اهل یادگیری و مطالعه باشیم، می‌بینیم، زمانی که شهید بهشتی رئیس شورای انقلاب بود، کسانی به اسم اهل اندیشه چنین حرف‌هایی می‌زدند. وقتی قانون حفاظت را شورای انقلاب تصویب کرده، چریک‌های فدایی خلق، پیکار، مجاهدین خلق و حزب رنجبران در تهران تظاهرات راه انداختند. با این ادله که بهشتی چون طرف‌دار سرمایه‌داری است، این قانون را گذاشته تا بورژوازی کمپرادور را در ایران بازسازی و حفظ کند! حالا هم به‌حکم همان قانون می‌گویند؛ آقای بهشتی یکی از افراطی‌ترین چپ‌گراهای ایران بوده است! چه کسی می‌تواند بگوید مارکس حرف‌های درخشان، دقیق و عالی در تحلیل‌های تاریخی نداشته است. اما مارکس که خدا نیست! نقدهای جدی هم به اندیشه‌اش وارد است. دقیقاً همین مسئله درباره میلتون فریدمن و فون هایک هم مطرح می‌شود. اینها اهل علم هستند و جایزه نوبل هم برده‌اند. ما با معیارها و ضوابط علمی و درکی که از نسبت آن حرف‌ها با شرایط کنونی ایران وجود دارد، مسائل مربوط به کشور را ارزیابی و نکات درست را استفاده و نکات غلط را کنار می‌گذاریم. دیگر لازم نیست که ما برای میلتون فریدمن پرونده‌سازی کنیم که او مثلاً رفیق گرمابه و گلستان پینوشه بوده؛ بله! به‌حکم این رفاقت به‌هیچ‌وجه احترامی برای او قائل نیستیم؛ ولی به‌عنوان اقتصاددان برایش احترام قائلیم. ما می‌گوییم آدام اسمیت مقام تأسیسی در علم اقتصاد مدرن دارد؛ ولی امروزه بسیاری از سخنانش هیچ نسبتی با شرایط موجود دنیا ندارد.

حتی افراد اگر به جمهوری اسلامی نقد دارند، باید بیایند و بر اساس قواعد علم آن را مطرح کنند. این‌طور نباشد که چون در جایی بد عمل شده، پس اینها بد هستند و شاه خوب بود. این‌طور قضاوت‌کردن صحه‌گذاشتن بر همان اصل استبدادی است که خودشان به آن نقد دارند. کتاب گازیوروسکی می‌گوید؛ سقوط رژیم پهلوی، ریشه در عمق‌یابی غیرعادی شاخص دست‌نشاندگی در دوره محمدرضا شاه داشت. آن‌وقت شما آنها و فسادهایی که خود محمدرضا قبول داشت را تطهیر می‌کنید و در مقابل به ظلم و نابرابری‌های ناموجه بی‌اعتنایی می‌کنید

 

مسئله اندیشه‌ای را باید با ضوابط اندیشه‌ای بررسی کنیم، عملکردها را هم با ضوابطی که برای ارزیابی عملکرد وجود دارد. ما در حیطه اندیشه دائماً با این‌ها مواجه هستیم که فرد نقطه‌نظرات عجیب خودش را به تمام جامعه و صاحبان اندیشه بسط می‌دهد و باب گفتگو را کاملاً می‌بندند. حتی افراد اگر به جمهوری اسلامی نقد دارند، باید بیایند و بر اساس قواعد علم آن را مطرح کنند. این‌طور نباشد که چون در جایی بد عمل شده، پس اینها بد هستند و شاه خوب بود. این‌طور قضاوت‌کردن صحه‌گذاشتن بر همان اصل استبدادی است که خودشان به آن نقد دارند. کتاب گازیوروسکی می‌گوید؛ سقوط رژیم پهلوی، ریشه در عمق‌یابی غیرعادی شاخص دست‌نشاندگی در دوره محمدرضا شاه داشت. آن‌وقت شما آنها و فسادهایی که خود محمدرضا قبول داشت را تطهیر می‌کنید و در مقابل به ظلم و نابرابری‌های ناموجه بی‌اعتنایی می‌کنید. بگذارید باب علم و نقد علمی باز باشد تا دوره پهلوی، قبل و بعد از آن را مطلقاً سیاه‌وسفید نبینیم. برای نجات کشور، باید انباشت دانایی‌های بایسته هویت جمعی را در کنار نقاط ضعف و قدرت قرار داده و دست در دست هم تلاش کنیم. همان‌طور که عرض کردم، در ساختار قدرت ما ناتوانی‌های غیرقابل‌توجیه در یادگیری عالمانه داریم که از تجربه‌های خودشان حاضر نیستند، درس بگیرند. همه چیز را باید متوازن و منصفانه ببینیم. رحمت خداوند بر شهید بهشتی، در جلسات مکرر از ایشان می‌پرسیدند؛ یک آدرس تلگرافی به‌عنوان شاقول بدهید که ما بفهمیم در حیطه نظر و عمل، فرد چقدر به اسلام در وجودش عینیت بخشیده است. آقای بهشتی می‌فرمودند؛ انصاف! در ساحت علم هم ما باید انصاف داشته باشیم. همان‌طور که در ساختار قدرت، این نقص و ضعف بزرگ از نظر بنیه یادگیری وجود دارد، در بقیه نخبگان هم ماجرا کمتر از آن نیست. چه اشکالی دارد که ما با ضابطه، صحبت و نقد کرده و نقاط قوت و ضعف را برملا کنیم؟ به طور مثال زمانی که مطرح می‌کنیم؛ کارهای خوب جمهوری اسلامی تعدادش کم نیست، گواه این نیست که همه کارها خوب است! لذا هر هفته صد نقد را نسبت به عملکردهای مختلف حکمرانی هم مطرح می‌کنیم. تا این کار را می‌کنیم، متهم به برافراشتن پرچم اعتلای عصر طلایی هستیم. مخالفان خودشان می‌بافند، فحاشی می‌کنند، تهمت می‌زنند و باب اعتلای علمی و نجات از این دورهای باطل را می‌بندند. هیچ بزرگی در ساحت اندیشه انسانی و اجتماعی به بزرگی نمی‌رسد، الا اینکه سطوحی از تسلط بر روش‌شناسی و سطوحی از تسلط بر تاریخ داشته باشد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha