فراز و فرود دین‌داری به سبک ایرانی در گفتگو با جبار رحمانی/ بخش اول؛
کارما، کیهان، انرژی و... همه یکی است. داستان یکی است و همه اینها یکسان هستند و زمانی که به اینها نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که جامعه صورت‌بندی‌های مختلفی از دین‌داری دارد. تفاوت این گفتمان‌های دینی این است که برخی قدرت را در دست دارند و می‌توانند بگویند ما اصلیم و شما باطل هستید! ما واقعی هستیم و شما فیک! اینها یکدیگر را به‌صورت رقابتی نفی می‌کنند و به این سادگی‌ها همدیگر را نمی‌پذیرند.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ عاطفه صبور: در روزگاری که گزاره‌هایی درباره «کم‌رنگ‌شدن دین‌داری در عرصه زندگی روزمره» طرح می‌شود، شاهد به‌کاربستن تمامی ابزارها در جهت رونق در برگزاری هر چه بیشتر مناسک دینی هستیم، گویا با جامعه‌ای مواجه شده‌ایم که در حال پوست‌انداختن هویت دینی و اعتقادی خودش است. آیا افراد این جامعه در حال گذار از تمامی بایدها و نبایدهای نهادینه‌شدن در امر دینی جامعه ایرانی هستند؟ آیا دین از وسعت جامعه به وسعت هر خانه و هر فرد در حال کوچک‌شدن و فردی شدن است؟ اینها سؤالاتی است که با دکتر جبار رحمانی - استادیار رشته انسان‌شناسی فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی - در میان گذاشتیم. ایشان معتقد است که با تمامی تغییرات به وجود آمده در دین‌داری، اما کماکان ایران، جامعه‌ای دین‌دار محسوب می‌شود.

 

سایه خدای جلالی بر سر دهه شصتی‌ها

در آغاز بحث از این منظر شروع می‌کنم که این روزها کشمکش و تردید میان انتخاب چگونگی زیست دینی و اعتقادی بسیار زیاد شده است. آیا در دهه‌های قبل و نسل‌های پیشین هم این تردید وجود داشت؟ گویا نسل جدید تکلیفشان بیشتر مشخص شده و می‌دانند که اعتقادات و چیزی که بدان باور دارند، دقیقاً چیست، از کجا آمده و به کدام سمت می‌رود. ولی ما در مسیر دچار تردید می‌شویم. آیا ریشه این تردید، به جامعه‌ای که به سمت مدرن‌شدن میرود، می‌رسد؟

رحمانی: من همیشه به شوخی می‌گویم بزرگ‌ترین انقلابی‌های جامعه ایران، دهه شصتی‌ها بودند. در اوج یک انقلاب مذهبی و بنیادگرا متولد شدند و به مدرسه رفتند. در این سیستم پیچیده، با معلم‌های پرورشی و ساختارهای ایدئولوژیک تربیت شدند و تمام‌قد در اختیار سیستم رسمی کشور قرار گرفتند. ولی همین‌ها وقتی به بزرگ شدند، این زنجیره باورهای یکسان و یکدست انقلابی را قطع کردند. الان بچه‌های این نسل موسیقی و زبان بلدند. کمتر کلاس قرآن می‌روند و خودشان عقاید مذهبی نسلشان را تغییر داده‌اند. من کسی را می‌شناسم که در دوره دانشگاه با ما بود و نماز شب خوان بود، ولی الان پایبندی به بسیاری از این مناسک که چه عرض کنم، تقریباً تمام آنها را رها کرده! یعنی میزان اینکه اینها خانه تکانی کردند و مسیر عوض کردند در دهه شصتی‌ها خیلی بیشتر بود. ما تا سال ۱۳۷۶ با یک جهان‌بینی بزرگ شدیم. اما از همین دوران بود که این جهان‌بینی، بیشتر و بیشتر فروریخت. 

نسل جدید زندگی روزمره‌ای دارد که افق آن روی زمین است. او با خودش می‌جنگد و دعواهای عجیب‌وغریبی دارد؛ ولی دیگر مثل ما درگیر آن تصویر بزرگ عذاب وجدان نیست. تصویری که یک خدای غضبناک بالای سرش ایستاده و مدام باید با بُعد جلالی خدا ارتباط برقرار کرد، در میان این نسل کم‌رنگ است.

جامعه‌ای که ما برای نسل آینده‌مان ساختیم، بسیار متفاوت از جامعه آرمانی خودمان بود؛ دیگر فرزندانمان را با این جهان‌بینی بزرگ نکردیم. الان هیچ‌کس به فرزند کوچک خانواده نمی‌گوید مؤمن باش! اگر فلان کار را بکنی، این گناه است. امروز خانواده‌ها در کمتر موردی بابت مناسک دینی یا باورهای مذهبی به فرزندانشان عذاب وجدان میدهند؛ عذاب وجدان خیانت و دروغ چرا! ولی اینکه بگویند چرا موهایت بیرون است، نه! لذا به دلیل تصویر بزرگی که داریم، عذاب وجدان داریم و با آن خیلی چالش داریم. سعی می‌کنیم رفو کنیم و تیپ جدیدی بزنیم و رابطه جدیدی بین خودمان و مقدسات برقرار کنیم. گویا داریم خودمان را اصلاح می‎کنیم! ولی نسل جدید در این اصلاح سهیم نیست. این یک واقعیت است.

نسل جدید زندگی روزمره‌ای دارد که افق آن روی زمین است. او با خودش می‌جنگد و دعواهای عجیب‌وغریبی دارد؛ ولی دیگر مثل ما درگیر آن تصویر بزرگ عذاب وجدان نیست. تصویری که یک خدای غضبناک بالای سرش ایستاده و مدام باید با بُعد جلالی خدا ارتباط برقرار کرد، در میان این نسل کم‌رنگ است. مانند فیلم مشق شب آقای کیارستمی، من آن کودکی که کتک می‎خورد و تنبیه می‌شد را می‌فهمم. چون اصلاً بچه درسخوانی نبودم. یادم هست در همان سن‌وسال بودم که یکی از همسالانم می‌گفت: من می‌خواهم در کودکی بمیرم! چون شنیدم اگر زیر ۱۵ سال بمیریم، حتی اگر بد هم باشیم خداوند ما را می‌بخشد و به بهشت می‌رویم. تصویر خدای قهار و آدم بد و حرف گوش نکن که باعث می‌شود یک بچه آرزوی مرگ کند، در میان هم‌نسلان ما خیلی زیاد بود.

بخشی از این چیزی که نامش را تردید درباره باورهای پیشین می‌گذاریم، برای همه وجود دارد و اساساً ارتباطی با جریان مدرن‌شدن ندارد. البته بخشی از این به‌خاطر تصویر خدایی است که فقط در انتظار عقوبت بندگان است. تصویری که در سال‌های دهه شصت تا حد زیادی تصویر غالب برای جامعه ما بود و مردم را در عرصه همین تردید افکند.

 

۹۰ درصد ایرانی‌ها دین‌دارند

یعنی می‌توانیم بگوییم تصویر خدای عقوبت گر که بر اساس مرزهای باریک عمل خوب یا بد با بندگانش روبه‌رو می‌شود، دارد از بین می‌رود و خدائی به میان می‌آید که در عرصه فراخ‌تری با اعمال و زندگی بندگانش روبه‌رو می‌شود؟

رحمانی: دقیقاً! چون واقعیت‌ها این‌طور نشان می‌دهد که بنیان‌های این تصویر فروریخته است. البته هنوز چهارده یا پانزده درصد از آدم‌های جامعه ایرانی در باور به این تصویر همراه هستند، اما به‌سادگی می‌توان این‌طور گفت که این تصویر، تصویر غالب در اذهان عمومی نیست.

 

تصویر خدایی که امروز خدای مورد قبول عموم مردم است، چطور ترسیم می‌شود؟ 

از یک سو می‌توان به خدایی باور داشت که اگر دستور بدهد، من بچه‌ام را در راهش ذبح می‌کنم. این خدا هم می‌تواند این‌گونه باشد، هم می‌تواند رنگین کمانی یا به قول بعضی‌ها صورتی هم باشد! بستگی دارد خدا را در کجا ببینند.

رحمانی: بستگی به این دارد که چه خدایی را قبول دارید یا دارند! خدای شما به‌عنوان یک دختر دهه شصتی یا خدای نوجوان‌های امروزی، حتماً در ابعاد مختلفی با هم متفاوت است. بستگی دارد مختصات اجتماعی آن قشر و باورهایش چه باشد. از یک سو می‌توان به خدایی باور داشت که اگر دستور بدهد، من بچه‌ام را در راهش ذبح می‌کنم. این خدا هم می‌تواند این‌گونه باشد، هم می‌تواند رنگین کمانی یا به قول بعضی‌ها صورتی هم باشد! بستگی دارد خدا را در کجا ببینند. این خدا انتزاعی نیست. در هر گروهی بروی، متوجه می‌شوی که خدایشان چه مختصاتی دارد. ولی دیگر یک مختصات مشخص و معین که اکثر جامعه یک تلقی واحدی از او داشته باشند، نیست. تصویرها پراکنده شده است. چون گروه‌ها متفاوت شده‌اند، بسته به موقعیت و جایگاهشان و... به این تصویر باور دارند؛ لذا ما طیف رنگارنگی از خدایان را داریم. خدایی که می‌تواند دستور اسیدپاشی بدهد و خدایی که می‌تواند بگوید خودت را قربانی دیگران کن. در قضیه کرونا همین شد. عده‌ای از آدم‌های مذهبی کشته شدند و خودشان را وقف دیگران کردند. این دو خدا، یکی نیستند. به نظر من ما با خدای آدم‌ها سر و کار داریم. آدم‌هایی که در کلونی‌های خود، تصویر خدایشان را می‌سازند.

 

خدا هم آسمانی و هم زمینی

آیا این همان تصویر خدای زمینی شده است؟

رحمانی: خدا همیشه در واقعیت‌های اجتماعی و باورهای مردمی، زمینی بوده یا حداقل صرفاً آسمانی نبوده است. وقتی من با خدا مواجه می‌شوم، به‌عنوان کسی که از نظر عرف، مؤمن نیست؛ ولی تجربه دینی خودم را دارم، من هم خدایم را قدسی می‌دانم. کسی که مذهبی و سنتی است هم خدایش را قدسی می‌داند. اصولاً در جامعه ایرانی ما با بی‌دینی مواجه نیستیم، ولی با تغییر دین مواجه هستیم. گروه‌های مختلف به شیوه‌های مختلف دین‌دار می‌شوند. در آخرین پیمایش هم حدود ده درصد از آدم‌ها گفتند که ما بی‌دین هستیم و خودمان را دین‌دار نمی‌دانیم! یعنی نود درصد مردم را دین‌دار می‌دانند. اما اینها چه نوع دین‌هایی دارند؟ اقلیت آنها دینی دارند که همان دین فقهی است که سویه‌ای از آن دین رسمی یا سیاسی می‌شود. عده‌ای دیگر دین یا دین‌داری زیستة عمومی و دوره‌ای و مقطعی دارند. زمانی که یک بحران پیدا کنند، سراغ دین می‌روند. یک گروه دیگر، مذاهب جدید است که می‌تواند در دین‌های گوناگون ظهور کند. اینان در همه جا پیدا می‌شوند. در واقع گروه چهارم شکل‌های نوپدید دینی هستند. همچنین معنویت‌های عرفانی که پیدا می‌شوند یا شبه دین‌هایی که در فضای عرفان دیده می‌شوند، وحشتناک هستند.

خیلی از این مذاهب حتی برچسب مذهب ندارند، اما کاری شبیه به مذهب‌های نوظهور را با مریدان یا علاقه‌مندان خود انجام می‌دهند. فرض کنید شما حاضر هستید برای شانزده جلسه سلف کوچینگ (self coaching)، صد میلیون تومان پول بدهید و سیصد نفر هم در این کلاس شرکت می‌کنند! این عدد قابل‌توجهی برای برگزارکنندگان جلسه می‌شود. آورده این جلسات برای مخاطبان چیست؟

 

خودت را به من بسپار؛ نسخه شبه معنویت‌ها 

منطق این مذاهب یا ادیان نوظهور این است؛ باید خودت را به چیزی که من می‌گویم واگذار کنی. من خودم را به کسی واگذار یا به یک امر ماورایی تقدیم می‌کنم! کل دین‌های نوظهور همین است. ولی آنها با لفافه‌های دیگری این کار را می‌کنند.

منطق این مذاهب یا ادیان نوظهور این است؛ باید خودت را به چیزی که من می‌گویم واگذار کنی. من خودم را به کسی واگذار یا به یک امر ماورایی تقدیم می‌کنم! کل دین‌های نوظهور همین است. ولی آنها با لفافه‌های دیگری این کار را می‌کنند. من تجربه حضور در یکی از جلسات اینها را داشتم. ظاهرشان ترکیبی بود از کیهان‌شناسی و فیزیک کوانتومی و یک روان‌شناسی معنویت‌گرای زرد و یک پزشکی خاص! زمانی که منتور بزرگ یا استاد بزرگ داشت توضیح می‌داد که چه کار کنید تا به این اتصالات مرتبط شوید و می‌گفت نور از بالا می‌آید و اینها، مخاطبان جیغ می‌زدند! فریاد می‌زنند! بدنشان می‌لرزید! این واکنش‌ها ناشی از یک باور یا نوعی خلسه است؛ اینها خودشان را رها کرده‌اند و این یک مکانیزم روانی است که در جمع رخ می‌دهد.

هیچ‌کدام از دین‌های جدید بدون جمع کار نمی‌کنند. آنها شما را در جمع قرار می‌دهند و سیستم‌های شناختی جمع باعث می‌شود شما خودت را واگذار کنی. هر کدام از این دین‌ها، خدای مخصوص خود را دارند؛ شبه دین‌ها، زیست عمومی‌ها، حتی آنان که رنگ و بوی فقاهتی و دین حکومتی دارند. تمام اینها به‌شدت متکثر است؛ پس ما با چهار مسیر متفاوت دینی مواجه هستیم که هر کدام گله گله گروه دارند و این گروه‌های مختلف، صورت‌بندی متفاوتی از خدا دارند.

 

دین‌داری ایرانی؛ عرفی و فردی نه حکومتی و سنتی

در پیمایش سنجش دین‌داری ایرانیان، یکی از سؤال‌ها این بود؛ چقدر خودت را دین‌دار میدانی؟ اما معیار مدیران این پروژه برای سنجش دین‌داری چه بوده است؟ به عبارتی مرز این دین‌داری و بی‌دینی چیست؟ صرفاً اظهار یا برآورد شخصی فرد؟ 

هیچ‌کدام از دین‌های جدید بدون جمع کار نمی‌کنند. آنها شما را در جمع قرار می‌دهند و سیستم‌های شناختی جمع باعث می‌شود شما خودت را واگذار کنی.

رحمانی: بله، اینکه خود افراد بگویند متدین هستند یا نه معیار بوده است. از آدم‌ها پرسیدند چقدر دین‌داری؟ چقدر در آیین‌های دینی شرکت می‌کنی؟ و سؤالاتی از این دست... ولی یکی از سؤال‌ها این بود که خودت را دین‌دار میدانی یا نه؟ ده درصد افراد گفتند ما خودمان را انسان دین‌داری نمی‌دانیم. از لحاظ تجربی هم جامعه‌ای که امر خدای مطلق به‌عنوان یک ساختار ذهنی خیالی تخیل شده و نظام‌های اساطیری رویش سوار می‌شوند، این جامعه دیگر نمی‌تواند امر استعلایی را دور بریزد؛ چون در سلول‌های مغزی و شناختی این جامعه یک تصور مطلق است. ولی در مجموع، در زیست ما و در زندگی فردی، اینها آدم‌های متدینی هستند.

باور به یک امر ماورایی که یک امر استعلایی است، از جمله دیگر مواردی است که باید در تحلیل فضای دین‌داری اجتماعی به آن توجه کرد. کارما، کیهان، انرژی و... همه یکی است. داستان یکی است و همه اینها یکسان هستند و زمانی که به اینها نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که جامعه صورت‌بندی‌های مختلفی از دین‌داری دارد. تفاوت این گفتمان‌های دینی این است که برخی قدرت را در دست دارند و می‌توانند بگویند ما اصلیم و شما باطل هستید! ما واقعی هستیم و شما فیک! اینها یکدیگر را به‌صورت رقابتی نفی می‌کنند و به این سادگی‌ها همدیگر را نمی‌پذیرند.

 

در قبال این تنوع و تکثر، دین‌دارهای واقعی جامعه باید چه کنند؟

رحمانی: جامعه دارد کار خودش را می‌کند و راه خودش را می‌رود. جامعه از دین نهادی عبور کرده است. در پیمایش انجام شده در رابطه با دین‌داری در جامعه ایرانی، ۸۰ درصد از مردم در دنیای خود زیست می‌کنند. جامعه خدا را به قد و قامت خودش می‌شناسد و راه خودش را می‌رود. حالا به چنین واقعیتی می‌توان از منظر دینی یا جامعه‌شناسی نگریست و البته به نتایج متفاوتی رسید.

مسئله اصلی در ایران، پارادایم و چشم‌انداز است. نهاد سنتی و نهاد حاکمیتی دین، دین را اسیر کرده و تنها از یک دین هنجاری ایده‌آل حرف می‌زنند. چه نهاد روشنفکر دینی، چه دین رسمی یا سیاسی، همه از دینی حرف می‌زنند که دین هنجاری و برتر است. در حالی که در زندگی واقعی آدم‌ها از این دین حرف نمی‌زنند و آن‌طور که می‌خواهند دین‌داری می‌کنند.

 

دین همیشه گزینشی بوده است

گویا افراد به این سبک از زندگی رسیدند که هر کسی دین خودش را انتخاب می‌کند! مثلاً من بخواهم با مثال ساده بگویم؛ در فضای مجازی چیزی به نام مذهبی صورتی داغ شده است. آدم‌هایی که مثلاً هم سگ دارند، هم حجاب! آن هم حجاب با معیارهای خودشان نه احکام فقهی شرعی. انگار دین‌دارها هم به مرحله‌ای رسیده‌اند که یک سری از احکام را انتخاب می‌کنند و آن چیزی که دوست دارند را انجام می‌دهند... قطعاً این الگوی زیستی مربوط به همه نیست و اکثریت ندارد، اما وجود آن و رفته‌رفته فراگیرشدنش، زنگ هشدار بزرگی برای جامعه‌شناسان یا افرادی است که در حوزه مطالعات دینی مشغول هستند.

رحمانی: دین و دین‌داری عمومی یا مردمی همیشه انتخاب شده است. دین‌داران همواره مجموعه‌ای از گزینش‌ها را در شیوه دین‌داری خود دارند. اولویت‌ها، گزینش‌ها و چیزهای ممنوعه در چنته این انتخاب به حساب می‌آیند. تمام دین‌داران - چه عالمان دینی، چه آدم‌هایی در کنج یک روستای دورافتاده وقتی با امر قدسی مواجه می‌شوند - یک انتخاب و گزینشی در سبک زندگی‌شان وجود دارد. این انتخاب، ظاهراً شخصی است؛ ولی شخصی نیست. لایه‌های شخصی‌اش خیلی ضعیف است. همیشه دین‌داران در تمام اعصار و در تمام دوران‌های تاریخ، از صفر پیدایش امر قدسی تا امروز با آن به‌صورت گزینشی برخورد کرده‌اند. همین گزینشی بودن اولویت‌های دین‌داری از جمله موارد مهمی است که جامعه‌شناسان به آن توجه داشته‌اند.

 

اما نگاه سنتی دین‌داران این است که دین یک پکیج است و شما باید این پکیج را قبول کنید. در واقع دین‌دارانی که در جوامع مختلف معیار دین‌داری به حساب می‌آیند، این انتخاب گزینشی را به رسمیت نمی‌شناسند... شاید به این خاطر که انتخاب گزینشی امکان باورمندی و چارچوب‌دهی یا سامان‌مندی دین را سلب می‌کند. 

نهاد سنتی و نهاد حاکمیتی دین، دین را اسیر کرده و تنها از یک دین هنجاری ایده‌آل حرف می‌زنند. چه نهاد روشنفکر دینی، چه دین رسمی یا سیاسی، همه از دینی حرف می‌زنند که دین هنجاری و برتر است. در حالی که در زندگی واقعی آدم‌ها از این دین حرف نمی‌زنند و آن‌طور که می‌خواهند دین‌داری می‌کنند.

رحمانی: نکته این است؛ همان پکیجی که می‌گویند انتخابی نیست، اتفاقاً انتخابی است! دین بدون انتخاب نمی‌تواند در عرصه اجتماعی به زندگی خود ادامه دهد و باشد! ما از ابتدا انتخاب کرده و می‌کنیم. قواعد فقهی و اصول فقهی ما همه پر از انتخاب است. تفاوت همیشه در گفتمان دینی است که مثلاً آیا من حقیقت ناب هستم یا فلان گفتمان حقیقی است؟ این ادعاست که من حقیقت ناب و غیرانتخابی هستم. نکته اینجاست که چه اتفاقی در این تغییر رخ می‌دهد؟ آدم‌ها و اقشار چطور انتخاب می‌کنند؟ آنان به یک موقعیت عینی و به یک وحدت عینی زندگی می‌رسند، بعد انتخاب می‌کنند؟ یا مبنای انتخابشان چیزی دیگر شبیه به علاقه یا تمایلات شخصی است؟ واقعیت‌های اجتماعی نشان از آن دارد که دین‌داران، عموماً یک چیزهایی را دوست دارند و یک چیزهایی را دوست ندارند؛ یک سری مناسبات دارند و یک سری مناسبات ندارند؛ یک چیزهایی برایشان هزینه بر است و یک چیزهایی برایشان فایده دارد و خدا را با همین موقعیت‌ها تنظیم می‌کنند. چون اگر نخواهند با هم تنظیم کنند، باید تصویر قبلی خدا را بگذارند بالا و این را به هم بزنند. بر اساس این مسیر و در بلندمدت، تصویر خدا و تصویر جامعه به هم منطبق می‌شوند. انتخابی بودن یعنی متناسب با نظم واقعی زندگی‌کردن و این تناسب اصلاً امری نامطلوب و نکوهیده نیست. حالا گذشته‌ها یک نظم واقعی دارند که هرآنچه آن را به هم بزند، دین‌داری صورتی است. نه! او درباره یک پکیجی صحبت می‌کند که زندگی واقعی خودش را فیکس می‌کند. حالا که نظم زندگی عوض شده، پکیج را هم عوض می‌کنیم. متناسب با نظم جدید زندگی می‌کنیم و این یک واقعیت یا بایسته اجتماعی است.

انتخاب‌گر بودن از نظر علوم اجتماعی در ذات همه وجود دارد. حتی در تاریخ یک چیزهایی اولویت دارند؛ لذا این قاعده تمام سیستم‌های دینی است. این ادعا، یک ادعای درون دینی است که من ناب و اصیلم و تو نیستی. انتخاب‌کردن یا تناسب داشتن با شرایط روزمره، از جمله مهم‌ترین بایسته‌های زندگی دینی و دین‌داری در ادوار مختلف است.

 

/ انتهای پیام/ 

ارسال نظر
captcha