به گزارش «سدید«؛ یکی از مدخلهای مهم برای فهم علل استیصال ارتش رضاخان در برابر تجاوز متفقین، ساختارشناسی آن است. به عبارت دیگر شکل طراحی این نهاد و شرایط حاکم بر آن، نشان میدهد که قابلیتهایش چیست؟ و تا چه میزان میتوان از آن انتظار داشت؟ مقال پی آمده در استناد به دیدگاههای پارهای از محققان، درصدد است که به ساختارشناسی ارتش رضاخان بپردازد. مستندات نوشتار پی آمده، بر تارنمای پژوهشگاه تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه پژوهندگان این حوزه و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ارتشی که برای سرکوب و غارت ساخته شد!
ساختار و نوع عمل هر ارتش یا نیروی نظامی را هدف از تأسیس آن روشن میسازد. رضاخان از مقطعی که به تأسیس ارتش به اصطلاح نوین ایران دست زد، آن را در خدمت منافع و مطامع شخصی خویش میخواست و هم از این روی، میتوان آن را یک نیروی نظامی شخصی و نه ملی قلمداد کرد! بدیهی است که چنین نیرویی به گاه بیانگیزگی قزاق، سست شود و توان دفاع از کشور را از دست بدهد. دکتر موسی فقیهحقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در باب شرایط بنیاد این ارتش، بر این باور است:
«ارتش رضاخان به فرد (یعنی به خود رضاخان) متکی بود و وقتی او هیچ انگیزهای برای مقاومت نداشت و در برابر متفقین منفعل برخورد کرد، چگونه میتوان از فرماندهان او انتظار داشت که مقاومت را رها نکنند؟ ارتش رضاخان، نیرویی ناآزموده بود. این ارتش، ارتش آزمودهای برای مقابله با نیروهای خارجی نبود. این ارتش از زمانی که تشکیل شد، در توطئه جمهوریخواهی و بعد سلطنت رضاخان و بعد از آن، سرکوب عشایر و غارت اموال و املاک مردم، در خدمت اهداف شخصی رضاخان قرار داشت. رؤسای اداره املاک اختصاصی رضاشاه، عمدتاً فرماندهان نظامی بودند که برای سرکوب و غارت ملت، کاملاً آموزش دیده بودند نه دفاع از کشور! علاوه بر این، بیایمانی این ارتش، فاکتور مهمی در شرایط شهریور ۲۰ بود. منظور از بیایمانی، ایمان نداشتن به حفظ تمامیت ارضی کشور بود. وقتی تمام همّ و غم فرماندهان، غارت اموال مردم بود، هیچ انگیزهای برای دفاع از سرزمین مادری وجود نداشت. در تمام سالهای تشکیل ارتش، فرماندهان تنها وظیفه خود را دفاع از منافع رضاخان میدانستند. این ارتش از نظر سلاح و تجهیزات هم ناکارآمد بود و اگرچه بهظاهر انگلیسیها با کودتای ۱۲۹۹، دولت مقتدری بر سر کار آوردند، اما اقتدار این دولت، فقط در سرکوب داخلی بود. استراتژی بریتانیا از همان آغاز قدرتگیری رضاخان، بر این اصل قرار داشت که بدون قوی شدن ایران، زمینهای فراهم کند که خود به راحتی به غارت منابع ایران بپردازد، به همین دلیل به هیچ وجه اجازه ندادند که پهلوی بتواند صنایع سنگین در ایران راه بیندازد. مقایسه وضعیت ایران در دو جنگ ایران و روسیه و جنگ جهانی اول با جنگ جهانی دوم نیز نتایج جالبی به دست میدهد. در جنگ روسیه علیه ایران و نیز جنگ جهانی اول، ایلات و عشایر با کارآمدی بالایی که داشتند، در برابر نیروهای بیگانه ایستادگی کردند، اما در دوره رضاخان با سرکوبی این گروه از جامعه ایران، ارتش به جای آنها در مرزها مستقر شدند، اما این نیروی به اصطلاح آموزشدیده و حرفهای، برخلاف نیروی بهظاهر آموزشندیده عشایر، با حمله نیروهای متفقین پا به فرار گذاشتند، درحالیکه ایلات و عشایر تا آخرین قطره خون خود، از مرزهای این سرزمین دفاع میکردند. در جنگهای دوره دوم روسیه علیه ایران، پس از آنکه فتواهای مراجع شیعه صادر شد، فقط صدهزار نفر از آذربایجان رهسپار میدان نبرد شدند، اما در جنگ جهانی دوم، این ظرفیت از بین رفته بود! نه آیتالله مدرسی بود که چنین فتوایی صادر کند و نه مراجع آن زمان توان و قدرتی داشتند که مردم را به مقاومت دعوت کنند. از آن طرف هم نیروی مردمی که ۲۰ سال سرکوب شده بود، توانی برای مقاومت نداشت. عباسقلی گلشائیان نوشته است: در یکی از جلساتی که پس از حمله متفقین با رضاخان داشتیم، یکی از فرماندهان گزارش داد که نیروهای شوروی مناطقی از ایران را اشغال کردهاند. وقتی نام مناطقی که اشغال شده بودند برده شد، رضاخان گفت: این مناطقی که اسم بردید، جاهایی است که املاک من در آنها قرار دارد. با شنیدن این حرف، فرماندهان تعجب کردند که رضاخانی که ادعای ایجاد نظم نوین در ایران را داشت، فقط دغدغه حفظ زمینها و املاک خود را دارد! وقتی فرماندهای که فقط از رضاخان حرفشنوی دارد، این سخن را میشنود، طبیعی است که از جبهه نبرد فرار کند و برای غارت مواد غذایی به آشپزخانهها حمله کند.»
رضاخان، معمار اصلی ارتش ناکارآمد شهریور ۲۰
در دومین بخش از این نوشتار، درصدد بازخوانی نقش مستقیم رضاخان در طراحی ارتشی هستیم که در شهریور ۱۳۲۰ از مقاومتی حداقلی باز ماند و ملتی را سالها در دامان اشغال و مرگ انداخت! واقعیت این است که قزاق در تمامی ادوار سلطنت خویش در تحولات و ایجاد ساختار این نیروی نظامی، نقش مستقیم داشت و در این فقره، چیزی از نظر وی دور نمیماند! مهرزاد سردار اکبری بختیاری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره مینویسد:
«از ابتدای سال ۱۳۰۰ که رضاخان با کنار زدن مسعود کیهان به وزارت جنگ رسید، تا شهریور ۱۳۲۰، ارتش ایران تماماً و انحصاراً زیر نظر او تغییر شکل میداد. او در ۱۳۰۳، دستور تفکیک نیروهای سهگانه هوایی، دریایی و زمینی را در قشون ایران صادر کرد و این گونه بود که نیروهای ثلاثه ایران با تفکیک رسمیت یافت. رضاخان تا ۱۳۰۴، خودش وزیر جنگ بود و وقتی که سلطنت پهلوی تأسیس شد، اولین وزیر جنگ پهلوی، امیر لشکر امیرطهماسبی بود که در لرستان به قتل رسید. دومین وزیر جنگش، محمدعلی فروغی بود که از سال ۱۳۱۴ به بعد خانهنشین و تحت نظر شهربانی بود و سومین وزیر جنگش، جعفرقلی سرداراسعد بود که در زندان قصر قتل مقتول شد و آخرین وزیر جنگش، احمد نخجوان بود که به بهانه انحلال ارتش توسط او، کتک خورد و مجروح و محبوس شد. در تمام این مدت، تمامی امور قشون -که بعداً به نام ارتش تغییر نام داد- نه به دست وزیر جنگ، بلکه مستقیم توسط رضاخان مدیریت میشد. از جمله وقتی قرار بر تصدی فروغی بر وزارت جنگ شد، شاه به او گفته بود: من وزارت جنگ را اداره میکنم، ولی حقوق و مزایای آن مال تو! در این برهه نیروی دریایی تازهتأسیس شده، کار خود را با یک ناوچه مینجمعکن که در ابتدا، پهلوی و سپس شاهین نامیده میشد و در سال ۱۳۰۴ از آلمان خریداری شده بود، آغاز میکند که شناوری فرسوده و پوسیده بود و تنها برای تردد کاربرد داشت. در سال ۱۳۱۰ در دوران وزارت جعفرقلی اسعد، سفارش ساخت شش ناو جنگی به کارخانههای کشتیسازی ایتالیا داده شد. نیروی دریایی در سال ۱۳۱۲، در جنوب دارای دو ناو ۹۵۰ تنی، چهار ناو ۳۲۰ تنی، سه ناوچه ۷۵ تنی و یک کرجی موتوری بود و در سال ۱۳۰۶، سه ناوچه ایتالیایی به نیروی دریایی شمال افزوده شد. با اینحال ارتشی که رضاخان ایجاد کرده بود، یک ارتش دسته دوم و در بخش پشتیبانی-دفاعی، بسیار ضعیف بود و در شهریور ۱۳۲۰ هویدا شد که از سطح استاندارد قوای نظامی آغاز قرن بیستم، بسیار نازلتر و در موقع مواجهه با هجوم خارجی، ناپایدار و شکننده است. یکی از دلایل ضعف ارتش، فقدان اختیار وزارت جنگ در تمامی امور، از جمله سازمان اداری و برنامهریزی دفاعی و رزمآرایی بود. دانش نظامی رضاخان هم به عنوان قزاق سنتی به میزانی نبود که پیشبینیهای لازم برای آمادهسازی دفاعی در مقابل قدرتهای بزرگ، از او ساخته باشد و طرحی جامع برای جلوگیری از پیشروی هجوم خارجی، به داخل طراحی کرده و تدارک دهد و وزرای جنگ او نیز، هیچ یک دورههای جدید فرماندهی ستاد در جنگهای مکانیزه و شیوه رزمایش در برابر لشکر تانکها و پدافند هوایی و مقاومت دریایی را ندیده بودند و فقط در جنگ در برابر اشرار و عشایر، سررشته داشتند.»
بنویسید: حب وطن، بخوانید: حب رضاخان!
سربازان ارتش به اصطلاح نوین در عهد رضاخان، بیش و پیش از هر چیز، به شخص و فرمان او وابسته میشدند؛ بنابراین اگر در طول آموزشهای آنان، از «میهن دوستی» و «آب و خاک اجدادی» سخن میرفت، تنها در ذیل سلطنت قزاق معنا و مفهوم مییافت! همین امر موجب شد که هر گونه کُنش این نیرو به گاه اشغال ایران، به کنش فرمانده روحیه باخته و در حال فرار آن گره بخورد. سید مرتضی حافظی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این نکته آورده است:
«درحالیکه اقدام ارتش در حفظ تمامیت ارضی، تأمین وحدت ملی و استقرار حاکمیت دولت مرکزی بهویژه در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ منزلت و اعتباری ملی برای آن به ارمغان آورد، برخی تلاشهای آن برای صعود رضاخان به قدرت، این منزلت را خدشهدار کرد! این آغاز فرایند گذار ارتش ملی، به ارتش شخصی بود. ارتش در صعود رضاخان به نخستوزیری و سپس نشستن وی بر تخت پادشاهی، نقشی بیهمتا و تعیینکننده داشت. با آغاز پادشاهی رضاخان و پایان یافتن مأموریت داخلی ارتش در سرکوب نیروهای مرکزگریز، ارتش برای روز مبادا به پادگان رفت، اما روز مبادا، تنها روز تجاوز نیروهای بیگانه یا سرکوب کردن قدرتهای مسلح محلی نبود، بلکه همچنین روزی بود که نظمیه مانند رویداد مسجد گوهرشاد، بهتنهایی قادر به سرکوب معترضان و مخالفان نبود! اگرچه در آغاز سلطنت رضاخان، وزارت داخله بهعنوان سازمان مجری برگزاری انتخابات، تا حدود زیادی قادر به تأمین منویات شاه بود و بنابراین میبایست از سطح مداخله ارتش در سیاست کاسته میشد، اما مداخله نظامیان و نظمیه در انتخابات، کماکان ادامه داشت. ازجمله در انتخابات مجلس ششم، به جز شهر تهران که به علت نفوذ مخالفان دولت و حضور در انجمن انتخابات، نامزدهای آنها پیروز شدند، در بسیاری از حوزههای دیگر، به دلیل برگزاری انتخابات در شرایط حکومتنظامی، نمایندگان موردنظر دولت به مجلس راه یافتند. بهرهکشی از ارتش، موجب تبدیل آن از نهادی ملی به نهادی شد که بیشتر در خدمت منویات شاه بود. بهرغم خرج بخش عمدهای از درآمد نفتی ایران برای تجهیزات نظامی، با حمله متفقین به ایران و آشکار شدن تزلزل رضاشاه در تصمیمگیری، فرماندهان ارتش نیز ناتوان از تصمیمگیری، کارنامه ضعیف و در مواردی خفتبار از خود باقی گذاردند! رضاشاه نتوانست بسیاری از امور نظامی پیشپاافتاده را به دیگران واگذار کند. تقریباً اداره همه بخشهای ارتش، حتی جزئیترین امور در دست او بود. این امر باعث بهوجود آمدن نوعی نظام انعطافناپذیر فرماندهی از بالا به پایین شده بود که به نحوی خشن مانع از ابتکار عمل و تصمیمگیری میان افسران ارتش میشد. بنیانگذاری ارتش و دولت ملی، مستلزم تغییر در رابطه فرد و دولت بود. نظاموظیفه همگانی موجب میشد تا دولت بهجای رهبران ایلات، مالکان و مقامات محلی، اتباع خود را بر اساس ضوابط قانونی و صرفنظر از تعلقات مذهبی قومی و زبانی و وابستگیهای طبقاتی، به خدمت فراخواند. اتباعی که بهاینترتیب به خدمت فراخوانده میشدند، در فضایی جدید، منضبط و جمعی، از آموزش، لباس و خوراک یکسان بهرهمند میشدند، بنابراین ارتش مدرسهای برای آحاد ملت، تبلیغ وفاداری به دولت و ترویج شیوه جدیدی از زندگی و آموزشهای ناسیونالیستی بود، دولتی که در آن جدا از هرگونه سلسلهمراتبی، رضاشاه را تقدیس میکرد! سربازان و نیروهای نظامی، در معرض مستقیم مفاد آموزشی قرار داشتند و از جمله مهمترین آموزشهای سازمان نظاموظیفه، آموختن اصول ایرانیت و همچنین ایجاد حس وطنخواهی و شاهپرستی در این نیروها بود. در خدمت سربازی به آنها آموخته میشد که حب وطن، اساس تربیت نظامی و در هر زمان، منشأ پاکترین احساسات سربازی بوده است!. البته این حب وطن، ذیل شاهدوستی معنا میشد. آنها همچنین میآموختند که هر نیروی نظامی جز تلاش برای عظمت وطن، هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند، بنابراین در نظاموظیفه، اطلاعات لازم در زمینه آمادهسازی ذهنی برای پذیرش هنجارهای دولت پهلوی اول منتقل میشد؛ چیزی که نهایتاً در شهریور ۱۳۲۰، خروجی واقعی خویش را نشان داد...»
سلاحهای دپوشدهای که به کار روز مبادا نیامد!
شرایط ارتش رضاخان، از جنبه داشتههای تسلیحاتی نیز درخور بررسی مینماید. واقعیت این است که رضاخان به دلیل نیاز خویش به سرکوب، به تجمیع و ساخت سلاحهای نظامی، علاقه فراوانی نشان میداد. در طول سلطنت وی، علاوه بر وارد کردن اسلحه از خارج، کارخانههایی نیز برای اسلحهسازی در داخل کشور، تأسیس شد. با این همه تمامی سلاحهای دپو شده، نتوانست هنگام اشغال ایران توسط متفقین به کار آید! رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، از سلاحهای ارتش ایران در شهریور ۱۳۲۰، برآوردی به شرح ذیل دارد:
«ارتش ایران در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و درحالیکه موفق به سرکوب شورش در ولایات میشد، روی تجهیز ماشین جنگی و سلاحهای پیشرفته تمرکز کرد. دولت به استخدام تعدادی نیروی خارجی، برای ایجاد صنایع مهمات داخلی دست زد. مهندس هارتمان آلمانی در سال ۱۳۰۲، برای تأسیس یک کارخانه مهماتسازی وارد تهران شد. وی و همراهانش در زمانهای که ارتش باید به سلاحهای مجهز تجهیز میشد، شروع به کار کردند. تمامی واحدهای پیادهنظام، به تفنگهای روسی و سوارهنظام به تفنگهای مازور مجهز شدند و این موفقیت تا حدی در نتیجه کار تعمیراتی هارتمان بود. تلاش برای تجهیز ارتش به سلاح پیشرفته، باعث تأسیس ادارهای به نام تسلیحات شد. یکی از وظایف این اداره، خرید و نصب بهترین کارخانجات اسلحهسازی بود، بهطوری که پس از مدتی، ایران به یکی از سازندگان اسلحه تبدیل شود. در سال ۱۳۰۲ وزیر جنگ، به خرید چهار دستگاه زرهپوش رولزرویس، از انگلستان اقدام کرد. بعداً کارخانجات باروت سفیدسازی، الکل و سولفات و مواد دینامیتسازی ساخته شد و به راه افتاد. سپس کارخانجات تفنگسازی از سیستم برنو کوتاه، از بهترین مدل تفنگ خودکار به کار افتاد و بهتدریج انواع اسلحه کمری و سایر سلاحها در ایران ساخته شد. در سال ۱۳۰۲، کارخانه جنگافزارسازی جلیلآباد در محل قورخانه که مدتها پیش فعالیت آن متوقف شده بود، بار دیگر دایر شد. در سال ۱۳۰۸ کارخانه لولهسازی با تولید روزانه ۲۵ لوله و کارخانه فشنگسازی با تولید ۱۰ هزار تیر در روز، گشایش یافت. هیئتهایی برای خرید تسلیحات و کارخانه تفنگسازی، به آلمان و چکسلواکی اعزام شدند. آنها ۴۷ صندوق تفنگ برنو، ۴۸ صندوق سازوبرگ چرمی از چکسلواکی، مقداری تفنگ، مسلسل و توپهای کالیبر مختلف، از آلمان خریداری کردند. با کمک کارشناسان آلمانی و چک، در سال ۱۳۱۱ کارخانه باروتسازی و شیمیایی پارچین، در سال ۱۳۱۳ کارخانه تفنگسازی سلطنتآباد، در سال ۱۳۱۶ کارخانه فشنگسازی سلطنتآباد و در سال ۱۳۱۷ کارخانه مسلسلسازی دوشانتپه آغاز بهکار کردند. علاوه بر این، چند کارخانه لولهسازی و ریختهگری ایجاد شد؛ بنابراین با توجه به اینکه بخشی از سلاحهای ارتش، از خارج وارد میشد و بخشی دیگر در ایران تولید میشد، ارتش از سلاحهای یکدستی برخوردار نبود. تا سال ۱۳۰۸، بالغ بر ۵۰ درصد از تولید ناخالص ملی، به ایجاد و توسعه وزارت جنگ و ساخت کارخانههای تسلیحات، تشکیل نیروهای امنیتی و نیز کمکهزینه تحصیلی دانشجویان افسری، برای تحصیل در آکادمیهای نظامی اروپایی، تخصیص داده شد. ایران بیشتر تجهیزات خود را از خارج وارد میکرد، اما صنایع تسلیحاتی ایران نیز اقلامی از این تجهیزات را تولید میکرد. در جنگ جهانی دوم، بیشتر یگانها مجهز به تفنگهای مدرن و مسلسل بودند. ایران طی این مدت، تقریبا ۳۰۰ هزار تفنگ و ۶ هزار مسلسل سبک و سنگین، سفارش داد. با اینهمه طی ۱۹ سال، تعداد تفنگهای ایران ۱۰ برابر و تعداد مسلسلهای آن ۱۲۰ برابر شده بود. البته بخش عمدهای از سلاحهای ارتش، از خارج خریداری میشد. اداره تسلیحات، وظیفه خرید انواع اسلحه و ارسال آن به تهران را برعهده داشت. برای ادای این وظیفه، سرهنگ اسماعیل شفائی رئیس تسلیحات، در رأس هیئتی برای خرید اسلحه، به اروپا رفت و با اغلب کارخانجات بزرگ اسلحهسازی، مذاکره کرد و خریدهای عمدهای انجام داد. او سلاحهایی از قبیل تفنگهای خودکار، توپهای سنگین و سبک، زرهپوش، ماشینهای بمبانداز و انواع و اقسامآلات و ادوات جنگی خریداری کرد، بهطوری که ارتش توانست علاوه بر مسلح ساختن تمامی سربازان و درجهداران خود، بخش مهمی از این تجهیزات خریداریشده را نیز ذخیره کند. دادهها نشان میدهد که تمام تلاش حکومت پهلوی، برای مجهز ساختن ارتش با مدرنترین سلاحها بوده است. بر اساس آمارهای موجود، در سال ۱۳۰۱ تعداد تفنگها ۳۷.۳۲۸ قبضه و مسلسلها ۶۶ قبضه بود. شمار جنگافزارهای ایران در سال ۱۳۲۰، از این قرار بود: تفنگ ۵۰۷.۵۷۸ قبضه، مسلسل ۸.۱۵۸ قبضه، فشنگ تفنگ و مسلسل ۸۵.۱۱۵.۰۳۸ عدد. بااینحال تنگناهای اساسی برای موفقیت در این مسیر وجود داشت که کار تجهیز سلاح را سخت میکرد. هم از این روی این همه، نتوانست در موعد خطر و استفاده، به کار ارتش ایران بیاید.»
انتهای پیام/