به گزارش «سدید»؛ حمله به بنیادها و معارف دینی، الزاماً با تخطئه آن صورت نمیپذیرد که گاه عنوان نواندیشی یا نوگرایی دینی به خویش میگیرد. جریان ساختارشکن یا تجدیدنظرطلب دینی در دوران حاکمیت رضاخان، از حمایت بیدریغ وی برخوردار بود. در آن مقطع بهرغم آنکه شعائر دینی یا عزاداری حسینی (ع) با شدت هر چه تمامتر سرکوب میشد، این جماعت در تبلیغ منویات خویش آزاد بودند و از سوی قدرت نیز حمایت میشدند. در مقالی که پیش روی شماست، روایات حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی از این رویداد، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ماه عسل همگنان شریعت سنگلجی در دوره حاکمیت اختناق!
در دوران معاصر به ویژه از مشروطیت بدین سو، تبلیغات ضددینی در ایران با اشکال و صورتهای گوناگون صورت پذیرفته است. در این میان، اما دوران رضاخان از این جنبه، اهمیتی به سزا دارد. قزاق پیش از آنکه از چهره دینستیز خویش پرده برگیرد، سعی میکرد تا برای تحقق منویات خویش، از ساختارشکنان دینی و به اصطلاح صاحب قرائتهای نوین بهره گیرد. از سوی دیگر تبلیغات ضدمذهبی و تبلیغ شدید ترویج تجددگرایی رضاخانی، بعضی از روحانیون را نیز تحت تأثیر قرار داده بود و آنان را واداشت تا برخی اعتقادات سنتی رایج مذهبی را نفی و انکار کنند! از جمله این افراد، فردی به نام شریعت سنگلجی بود که دیدگاههای مذهبی و استنباطهای فکری وی، برخلاف اجماع علمای شیعه تلقی میشد. بنابراین، چنین نگرشی مدرن به اصول و اعتقادات مذهبی، مورد حمایت حکومت قزاق قرار گرفت و نظریات شریعت سنگلجی، بدون مخالفت شهربانی، در منابر و مجامع عمومی تبیین میشد. کتاب «اسلام و رجعت» سنگلجی در دوره رضاشاه چاپ و منتشر شد. حضرت امام خمینی در کتاب کشفالاسرار درباره حمایت رژیم رضاشاه از شریعت سنگلجی و دروغپردازیهای او در نوشتههایش، با عنوان «اصلاحات دینی» مینویسد: «در این میان، چندین آخوندقاچاق که از علم و تقوی یا دست کم تقوا، عاری بودند را به نام روحانیت ترویج کردند و با نام اصلاحات، برخلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند و کتابهای آنها را با اجازه اداره مطبوعات با خرج خود یا کسانی که گول خورده بودند، به طبع میرساندند و اگر کتابی بر ضد آن نوشته میشد، طبع آن را اجازه نمیدادند، چنانچه کتاب اسلام و رجعت که نوشته شد، یکی از روحانیون قم، کتاب ایمان و رجعت [را]نوشت و دروغپردازی و خیانتکاری سنگلجی را آفتابی کرد، [ولی]نگذاشتند طبع شود.» (۱)
«کشف الاسرار»، گزارشی از شلتاق ساختارشکنان دینی
حضرت امام خمینی کتاب کشفالاسرار را دو سال پس از سقوط رضاشاه و در پاسخ کتاب «اسرار هزار ساله» - یکی از کتابهای ضد دین که توسط حکمیزاده از همفکران کسروی و با حمایت رژیم رضاشاه به نگارش درآمده بود- تألیف نمود. ایشان با تعطیل کردن کلاسهای درس علوم حوزوی خود در قم، در زمانی کوتاه و با همتی بلند و تلاشی خستگیناپذیر، اقدام به تدوین این کتاب نمود. جنبه سیاسی کتاب یاد شده، فوقالعاده حائز اهمیت است، چنانکه حضرت امام خمینی در آن کتاب با حمله شدید به سیاستهای رژیم رضاشاه و به طور تلویحی، به جانشین او و همچنین با طرح اجمالی ولایت فقیه، برای اولین بار، سنگ بنای انقلابی را بنا نهاد که ۳۵ سال بعد، اندیشه دینی این مرجع و دانشمند بزرگ اسلامی، به ثمر نشست و براساس تفکر مذهبی آن شاگرد مکتب امام جعفر صادق (ع) و با همت والای علما و نخبگان مذهبی، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تدوین یافت و حکومتی اسلامی، بر مبنای احکام و دستورات شریعت و مذهب تشیع در کشور شکل گرفت. حضرت امام خمینی در این کتاب، پاسخی قاطع مبتنی بر دین مبین اسلام، به نویسندگان منحرف و جاهل داده و نوشته است: «بعضی از نویسندگان، برای خودنمایی و اظهار روشنفکری، از افکار جاهلانه این تیمیه، پیروی کردند. اینها به ادعای خود، منورالفکرند و میخواهند از زیر بار تقلید، بیرون روند و چنین پنداشتند که از زیر بار تقلید بیرون رفتن، از فرمان قرآن و اسلام سرپیچیدن و به بزرگان دین ناسزا گفتن است. غافل از آنکه، ما میدانیم که اینها از وحشیهای نجد و شترچرانهای ریاض که از رسواترین ملل جهان و از وحشیترین عائله بشری هستند، پیروی کردند! این ماجراجویان، عقب افتادن خودشان را از ملل دنیا و بازماندن از تمدن امروزه اروپا را عقیده به دین و پیشوایان آن، حساب میکنند و افسارگسیختگی و ترک مراسم دینی را اسباب تعالی و تمدن میشمارند. با صرف نظر از آنکه، در اروپا که اینها آرزوی آن را میبرند، تمدن به معنی خود، حقیقت ندارد، توحش به اروپا نزدیکتر است، از تمدن و...» (۲)
احمد کسروی تبریزی در خدمت تجدد آمرانه
احمد کسروی تبریزی در اوج خفقان رضاشاهی و در همسویی با نظام ارزشی دیکتاتوری وی که متوجه سرکوب نهادهای مذهبی و اعتقادات و باورهای دینی مردم بود، اقدام به فعالیت گسترده توجیهگرایانه فرهنگی در کشور نمود. فعالیتهای علمی و پژوهشی کسروی، عمدتاً در راستای سیاستهای رژیم پهلوی قرار داشت و به همین دلیل بود که از حمایت تیمورتاش برخوردار گردید. او با انتشار ماهنامه پیمان، از سال ۱۳۱۲ ش، به مدت ۹ سال ناشر افکار منحرفش در سطح جامعه بود. کوتاه سخن آنکه در سالهای تاریک و سیاه دیکتاتوری رضاشاهی، وی هدفی جز توجیه فرهنگی و عقلی رفتارهای ضد فرهنگی حاکمیت ضد انسانی رژیم رضاشاه را دنبال نکرد. وی در خلال این سالها، همگام با سیاستهای نوگرایانه رضاشاه، مباحث دینی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی، ادبی و مسائل مبتلا به جامعه ایران را مورد بحث و انتقاد قرار داد و در مقالات خود، شدیدترین حملات را به تفرقه و خرافات و انحطاط شعر و فلسفه نمود و به ستایش انقلاب مشروطیت پرداخت. از جمله کارهای علمی وی که هم جهت با باستانگرایی این دوره ارزیابی میشود، میتوان به برگرداندن کارنامه اردشیر بابکان، از پهلوی به فارسی اشاره کرد. تلاش او در ایجاد زباننویسی و عربیزدایی نیز همسو با سیاستهای فرهنگی رژیم رضاشاه قرار داشت، اگرچه او فرهنگستان را هم قبول نداشت و اعضای آن را بیسواد میخواند! اقدامات کسروی در ابداع کلماتی از ریشه زبان پهلوی هم مورد انتقاد اشخاصی همچون ملکالشعرای بهار قرار گرفت. کسروی، شیفته رضاشاه بود و بنابراین، همواره ساختار حکومتی و اعمال دیکتاتورمآبانه و تجددگرایانه وی را مورد ستایش قرار میداد. در واقع این ستایش وی، حمایت از جریان روشنفکران دینستیزی بود که از زمان انقلاب مشروطیت، نبرد خود با روحانیت را همراه با قتل شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری آغاز کرده بودند. او با حمایت از سیاستهای فرهنگی رضاشاه، از تفکر جدایی دین از سیاست، جانبداری مینمود و با حمایت از آرمانهای رضاشاه، در حقیقت از سرکوب، اختناق و دیکتاتوری او ستایش میکرد! او در مقالاتی که در سال ۱۳۲۱ منتشر کرد، در راستای دیدگاههای خود، اقدامات رضاشاه را همچون: تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، کشف حجاب، متحدالشکل نمودن البسه، سرکوب قیام گوهرشاد، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری، تضعیف قدرتهای «فئودال» و تلاش برای همگون ساختن جمعیت و از این قبیل اقدامات سرکوبگرانه ارج نهاد، ولی در عین حال او را به دلیل پایمال کردن نظام مشروطه، ترجیح ارتش به سایر نهادهای دولتی، گردآوری ثروت شخصی، غارت اموال مردم و کشتار روشنفکران مترقی، سرزنش کرد!
کسروی وجود زبانهای متعدد رایج در ایران را مانعی بر سر یکپارچگی ملت ایران میدانست و در «مجله پیمان»، شعارش یک درفش، یک دین، یک زبان بود و مدعی گشت که طرفدار ملیت ایرانی است و به همین دلیل، از به کار بردن لغات عربی دوری میجست و لغات و اصطلاحاتی ساخته بود که به جای لغات عربی به کار میبرد. وی مدتی را نیز از سوی رضاشاه، در فرهنگستان ادبیات فارسی سپری نمود، اما لغاتی که وی در نوشتههایش به کار میگرفت، هرگز متداول نگشت. شاید یکی از دلایل حمله وی به فرهنگستان، ناکامی وی در دوران حضور در این نهاد بود.
لغات جن نوشتهای مانند: آمیغ، آخشیج و صدها کلمات وحشی!
احمد کسروی در دورهای به نشر اندیشههای خود پرداخت که عصر یکهتازی ملیگرایی بود! ویژگی میهندوستانه او را نیز باید با انواع ملیگرایی رایج در عهد رضاشاه سنجید. پس از جنگ جهانی اول، ملیگرایی ابتدا اروپا و سپس آسیا و آفریقا را فراگرفت و در همین زمان، وارد ایران گشت. در بین سالهای کودتای ۱۲۹۹ تا استقرار سلطنت رضاشاه، مبارزات سیاسی عمیقاً با احساسات ناسیونالیستی، درآمیخته بود. از این رو عملکرد سیاسی و فعالیت علمی کسروی که با مایههای ناسیونالیستی همراه بود، پیش از سلطنت رضاشاه، مورد توجه تجددگرایان قرار داشت، بنابراین پس از کودتای ۱۲۹۹، وی مورد حمایت حکومت متمرکز رضاشاه گشت. امام خمینی، درباره نوشتههای کسروی و برخی منورالفکران و منحرفان دینی در این دوره چنین نوشته است: «میگویند قانون هزار سال پیش درد امروز را دوا نمیکند، برای اینکه قانون ثبت و گمرک را ندارد، پس از این روشن خواهم کرد که خدای محمد (ص) که قانونگذار است، تکلیف گمرک و ثبت و هر جزئی از جزئیات احتیاج بشری را برای همه دورهها معین کرده. شما چه میدانید، قانون اسلام چیست؟.» (۳)
همچنین ایشان در کتاب کشفالاسرار، نوشتههای کسروی را به کلی مغایر با اسلام دانسته و پاسخهای فقهی و فلسفی قاطعی به آنها داده است. وی، کتاب شیعیگری کسروی را خیانت به شیعه قلمداد نموده و از علما، اهل علم و مردم پرسیده است: «چرا در مقابل آن کتابهای ننگین که گویی با لغت جن نوشته شده که: آمیغ و آخشیجها و صدها کلمات وحشی دور از فهم را به رخ مردم میکشد و در مقابل موجهای اوراق روزنامههایی که به تمام کشور پخش میگردد، ساکتید؟.» (۴)
امام خمینی در آن دوران آشفته کشور، یعنی سال ۱۳۲۲ ش که گروهها و دستجات متعدد با دیدگاهها و اعتقادات مختلف و متنوع، در فضای باز سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ ش سر برآوردند و کسروی، در نزد علما و دانشمندان و فقهای دینی، سمبل تفکرات غیرمذهبی و معاند با اسلام و تشیع شناخته شده بود و تشنجها و نزاعهای سیاسی و دینی، سراسر کشور را فراگرفته بود و بیم آشوب و قتل و خونریزی میرفت، در جای دیگری از کتاب کشفالاسرار تمام اقشار مسلمان جامعه اسلامی ایران را به چاره جویی فراخوانده و با صلابتی تمام نوشت: «با یک اراده قوی، با یک مشت آهنین با یک جنبش دینی، با یک غیرت ناموسی، با یک عصبیت وطنی، باید این تخم ناپاکان بیآبرو را از زمین براندازند... اینها یادگارهای باستانی شما را به باد فنا میدهند. اینها ودیعههای خدایی را دستخوش هوا و هوس خود میکنند، اینها کتابهای دینی شما را که با خونهای پاک شهدای فضیلت به دست شما رسیده، آتش میزنند، اینها عید آتش زدن کتاب دارند، کدام کتابها؟ همانها که از فداکاری حسین بن علی (ع) و رنجهای فراوان پیغمبر و اولاد آنها، به دست ما رسیده است. از جای برخیزید، تا ددان بر شما چیره نشوند.» (۵)
فتنهجویان را که مفسد فیالارض هستند، از زمین براندازید!
امام خمینی، در صفحاتی دیگر از کتاب خود، دانشمندان دینی را به برخورد شدید با چنین تفکرات و اندیشههای انحرافی دعوت کرده و از آنان خواسته است تا دهان این بیخردان را که در دشمنی با دین سخن راندهاند، خُرد سازند و از دولت نیز خواسته تا جلوی هتاکیها و یاوهسراییهای نشریههای مخالف با قوانین دین و مذهب را بگیرد و آنگاه با مفسدفیالارض خواندن آنان که مخالف قوانین الهی سخن گفتهاند و عناد با دین و اولیای دین داشتند، خواستار اعدام آنان توسط دولت گردیده است. کلام ایشان در کشفالاسرار چنین است: «دانشمندان که مندرجات آن جوابهای ما را دیدند، خودداری کردند و فتنهانگیزی و سوءنیت آنان را درمییابند و اگر خود را عهدهدار نگاهداری دین و قرآن و مقدسات مذهبی میدانند، خود آنها با مشت آهنین، دندان این بیخردان را خُرد و سر آنها را زیر پای شهامت خود، پایمال میکنند. ما انتظار داریم که دولت اسلام، با مقررات دینی و مذهبی همیشه همراه و این نشریات را که خلاف قانون و دین است، جلوگیری کند و اشخاصی را که این یاوهسرائیها میکنند، در حضور هواخواهان دین، اعدام کنند و این فتنهجویان را که مفسد فیالارض هستند، از زمین براندازند تا فتنهانگیزان هوسران دیگر دامن فتنهانگیزی و تفرق کلمه نزنند و دست خیانت به مقدسات دینی دراز نکنند.» (۶)
چنانکه ملاحظه میگردد، امام خمینی با دیدی ژرف و عمیق، حرکتها و اندیشههای احمد کسروی، شریعت سنگلجی، حکمیزاده و نویسندگانی از این قبیل را مخالف و معاند با دین و اسلام دانسته و به صراحت از جامعه اسلامی خواسته است تا به مقابله با آنان برخیزند و ریشه این فتنهانگیزیها را براندازند. ایشان در کتاب کشفالاسرار و در عصر پهلوی، به تمامی شبهات نوگرایان غیرمذهبی، اندیشمندان غیردینی و روشنفکرنمایان مذهبی، پاسخی منطقی و دندانشکن داده و نظریات فقهی و دینی خود را صراحتاً و با شجاعت و شهامت اعلام داشته است. این نکته هم قابل تأمل است که ایشان، با چنین اندیشه و تفکری، قریب به نیم قرن بعد، در رأس رهبری حکومت اسلامی ایران، سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی را که به پیامبر عظیمالشأن و اولیای دین اسلام جسارت کرده بود، مرتد خواند.
داوری آشکار امام خمینی درباره کارنامه رضاخان در دوران حکومت فرزندش
نگاه به بخشی از نوشتههای امام خمینی در کشفالاسرار در مورد ضدیت رضاشاه با روحانیت و مواضع علما در طول حکومت وی، ما را بیشتر با دیدگاههای ایشان آشنا میسازد: «در این ۲۰ سال که به درستی دوره اختناق ایران و دین بشمار میرفت، همه دیدید و دیدیم که بالاتر هدف رضاخان علما بودند و آنقدر که او با آنها بد بود، با دیگران نبود. چون میدانست که اگر گلوی اینها را با سختی فشار ندهد و زبان آنها را در هر گوشه با زور سرنیزه نبندد، تنها کسی که با مقاصد مسموم او طرفیت کند و با رویههایی که میخواست برخلاف نفع مملکت و صلاح دین اتخاذ کند، مخالفت نماید، آنها هستند. زمامداران آن روز یا نوکرهای خاص او بودند و با مقاصد او همراه بودند یا ضعیفالنفس و ترسو بودند و با یک هو، از میدان درمیرفتند. او با مرحوم مدرس روزگاری گذراند و تماس خصوصی داشت و فهمید که با هیچ چیز، نمیتوان او را قانع کرد. نه با تطمیع و نه با تهدید و نه با قوه منطق. از او حال علمای دیگر را سنجید و تکلیف خود را برای اجرا کردن نقشههای اربابهای خود فهمید. با همه فشارها، شکنجهها و اهانتها که بهخصوص ملاها در آن روزهای اختناق ایران توجه پیدا کرد، به نوبه خود چند مرتبه برای دفع فسادهایی که آنها خصوصی از منابع صحیح اطلاع داشتند، قیام و نهضت کردند از اصفهان و تبریز و مشهد، ولی سستی مردم که قوه اجرای مقاصد مدبرانه علما هستند، اقدامات آنها را عقیم کرد. ملاها از همان روزهای اول، تصدی رضاخان را برخلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد، مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند، ولی تبلیغات آن دسته توسط روزنامههای آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضی از آنها بازیگر میدانند، آنها را از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمیکردند و هر عیبی اتومبیل میکرد، از قدم آخوند میدانستند. من خودم دیدم که در بین راه بنزین تمام شد، شوفر گفت، از نحوست این آخوند است. من، چون سید بودم، مورد اعتراض نشدم...» (۷)
گفتنی است، چنین مواضع روشن و آشکاری در برابر منحرفان دینی و شیفتگان فرهنگ غرب، در همان زمان از سوی بسیاری از علما و فقهای دیگر هم ابراز شده است که در منابع و کتب مربوط به آن دوره میتوان مشاهده کرد. به طور قطع آگاهی از دیدگاههای علما و فقهای آن عصر، ما را هرچه بیشتر به روشن شدن موضوع و آگاهی از اندیشههای دینی و فکری آنان، رهنمون خواهد ساخت. به هر روی و در پایان مقال، نباید از یاد برد که مواضع حضرت امام خمینی درباره کارنامه رضاخان، در شرایطی که هنوز سلسله پهلوی حاکم بود، میتوانست برای ایشان مشکلساز باشد، اما ایشان با شجاعت و به هیچ گرفتن این خطر، به ابراز آن پرداختند.
انتهای پیام/