به گزارش «سدید»؛ ۲۰ مهرماه هر سال، به عنوان روزی که برای بزرگداشت «حافظ» نامیده شده، بهانهای است که کارشناسان ادبیات فارسی و علاقهمندان به شعر، در آن یادی از دیوان لسانالغیب کنند و در ستایش یا نقد اشعار او، سخن بگویند. اما شاید بیمناسبت نباشد که در این روز، نگاهی تاریخی داشته باشیم به موضوع تحریف شخصیت حافظ شیرازی، توسط برخی نویسندگان در ۲۰۰ سال گذشته، که سعی کردهاند از حافظ شیرازی شخصیتی به مخاطب معرفی کنند که به شدت اباحهگر و لاابالی بوده، تقیدی به شریعت و فقه نداشته و اهل میو شراب و هرزگی بوده است! ایضاً اینکه در وهله نخست، چه کسانی این رویکرد را درباره حافظ در پیش گرفتند؟ چه کسانی آن را دنبال کردند؟ و مهمتر از همه، اینکه چه کسانی مقابل آن جریان تهمتزننده به حافظ، ایستادند؟ اینها سؤالاتی است که در این مقال، مورد بررسی قرار گرفتهاند. امید آنکه حافظپژوهان و عموم علاقهمندان را، مفید و مقبول آید.
درنگی کوتاه در زندگی و زمانه خواجه شیراز
خواجه شمسالدین محمد معروف به حافظ شیرازی، در سال ۷۲۶ ق. در شهر شیراز به دنیا آمد. آنچه از زندگینامه او در کتابهای تاریخی ثبت شده، بر این نکته تأکید دارد که او از دوران کودکی، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و در ابتدای دوران جوانی، در فقه، کلام، حکمت و ادبیات، به تبحر بالایی رسید. در ضمن حافظ قرآن بودن و تسلطش بر مضامین قرآنی، بر هیچکس پوشیده نیست و در جای جای دیوانش، تبلور دارد. اما حوادث سیاسی و اجتماعی زمانه هم، بر اشعار حافظ بیتأثیر نبوده است. چنانچه دوران جوانی او، با افول قدرت حاکمان محلی اتابکان فارس، مصادف شده بود و اندکی بعد هم با تسلط خاندان اینجو بر ایالت فارس، دوره حکمرانی آنها آغاز شد. دو تن از حاکمان این خاندان، یعنی ابواسحاق اینجو (۷۲۲ تا ۷۲۳ ق.) و شاه شجاع مظفری (۷۳۷ تا ۷۶۴ ق.)، ادبدوست و مدافع هنرمندان و شاعران بودند. حافظ در دوران این دو حکمران، مقامی بزرگ در دربار آنان پیدا کرد. علم و ادب و هنردوستی این دو حکمران، در دیوان اشعار حافظ شیرازی، نمود کامل دارد. البته در مقابل، انتقادهای در لفافه و رمزگونه حافظ، از دوران خفقان حکمرانی مبارزالدین متعصب (۷۲۲ تا ۷۳۷ ق.) نیز، در اشعارش هویداست (۱). اما واقعیت این است که زبان رمزآلود و اشعاری با مضامین پیچیده از حافظ، باعث شده عدهای با دستمایه قرار دادن بخشی از اشعارش و البته بر پایه آنچه که خود میپسندیدهاند، شخصیت او را تعریف کنند! چنانچه در تاریخ معاصر بودهاند، نویسندگانی که حافظ را مردی لاابالی و زنباره، فاسد و شرابخوار، صوفی و جبریمسلک و حتی ملحد و منکر معاد خواندهاند! اما در تاریخ معاصر، چه کسانی برای اولین بار، این رویه را در پیش گرفتهاند؟
میراث اروپاییهای حافظشناس در ترازوی نقد
از اواسط دوره قاجار، که پای استعمارگران غربی به ایران، به بهانههای جهانگردی، تجارت، پزشکی، باستانشناسی و... باز شد، کم نبودند مستشرقینی [عمدتاً انگلیسی]که خود را ادیب میدانستند و به اصطلاح شیفته ادبیات و شعر فارسی بودهاند. از سرگور اوزلی و ادوارد براون گرفته تا گرترود بل و آناتول فرانس. اما نکته جالب و مشترک بین این مستشرقینِ شیفته شعر و ادب فارسی!، این است که آنها ترجیح میدادهاند در معرفی ادبای ایرانی و از جمله حافظ، به کمرنگ کردن یا حذف هویت دینی و رویکرد مذهبی آنها بپردازند. مثلاً براون در کتاب «از سعدی تا جامی» خود، وقتی به فصل مربوط به حافظ شیرازی میرسد، عمده شرح حالهایی که ایرانیان درباره حافظ نوشتهاند را، غیرمعتبر میداند، اما کتاب «یادداشتهایی راجع به ترجمه حال شعرای ایرانیِ» سرگور اوزلی [اولین سفیر کشور انگلستان در ایران و طراح عهدنامه گلستان در جریان جنگهای ایران و روس]را، یک منبع معتبر درباره حافظ معرفی میکند و آن را «تفصیلی مشروح و قابل تحسین از عصر و زمان استاد شیراز» مینامد! آنوقت همین جناب براون، در همین کتابش با ایجاد شک عمدی در استفاده استعارهگونه حافظ از الفاظ و کلمات، او را فردی شرابخوار میخواند و مدعی میشود که: «در اینکه بسیاری از غزلیات حافظ، دارای معانی عرفانی و اشارات و اصطلاحات رمزی است، کمتر مورد انکار میباشد، ولی در بسیاری دیگر، مقصود گوینده همان معانی ظاهری که از آن استفاده میشود، بوده است...» (۲) و به این شکل، زمینه را برای اباحهگر معرفی کردن حافظ، فراهم میکند. البته دقیقاً همین رویکرد را، تعداد دیگری از مستشرقین انگلیسی و فرانسوی، درباره حافظ داشتهاند که در میان آنها، کتاب «ترجمه اشعار حافظ» گرترود بل از بقیه مهمتر است؛ مادام بلی که جاسوس و مأمور وزارت امور خارجه انگلیس بود!
اندر حکایت مرغان مقلد!
از آنجا که به قول زندهیاد جلال آلاحمد، جریان روشنفکری در تاریخ معاصر ایران، وابسته و عقیم متولد شده است، در نتیجه اصلاً عجیب نیست که بسیاری از روشنفکران غربگرا، جرأت مستقل اندیشیدن را نداشته باشند و دربست هرآنچه نظریهپرداز غربی میگوید، را باور و تکرار کردهاند! بر همین اساس هم جماعتی از این روشنفکران، کاملاً منطبق بر نظرات مستشرقین اروپایی، درباره حافظ شیرازی مقلّدوار نظر دادهاند و سخنان آنها را، در کتابهایشان به شکل بسیط شرح دادهاند!
یکی از این روشنفکران، دکتر قاسم غنی است. او از رجال دربار پهلوی اول و دوم بوده و وجههای علمی و دانشگاهی هم، در میان روشنفکران دارد. جالب است بدانیم هم او، که شخصیتی درباری داشته و تحت تربیت مادری بوده، که عقاید ضداسلامی داشته (۳)، در مقطعی از زندگیاش، شدیداً به حافظشناسی علاقهمند شده و درباره آن شاعر نامور، نظریهپردازیهای زیادی کرده است! او در کتاب «بحث در آثار و افکار و احوال حافظ» و سپس در کتاب «تاریخ تصوف در اسلام» خود، حافظ را فردی صوفیمسلک، مقید به تفکر و جهانبینی متصوفه و تا حدود زیادی، فراری از شریعت تصویر میکند! اما جالب است که دکتر غنی، با اشعار و تفکر حافظ، در دورهای که در پاریس بوده و شاگردی «آناتول فرانس» را میکرده، آشنا شده است! همچنین در مورد تصوف هم، شدیداً تحت تأثیر آثار و تفکر «رینولد نیکلسون» بوده است. این تأثیر به حدی است که تعریف انسان از دیدگاه صوفیه را، با نقل قول از نیکلسون بیان میکند (۴). جملگی اینها، به معنای آن است که او حافظی را به مخاطبان خویش تعریف میکند، که کاملاً منطبق بر نظر مستشرقین اروپایی است. به همین دلیل هم هست، که استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری، درباره نظریات دکتر غنی در مورد عرفان، تصوف و حافظ، اظهار میدارد: «مرحوم دکتر قاسم غنی دو کتاب دارد، یکی به نام تاریخ تصوف در اسلام و دیگری- که میگویند: چکیده افکار اوست- به نام بحثی در تصوف، که وقتی انسان از اول تا آخرش را مطالعه میکند، میبیند این مرد چیزی از عرفان و تصوف درک نمیکرده، مطالعه زیاد کرده، ولی چیزی نمیدانسته!» (۵)
دفاع از شخصیت و هویت حافظ در تماشاگه راز
گذشته از تهمتهای ناروایی که احمد کسروی به حافظ میزند، یکی از بدترین اهانتها را، احمد شاملو به حافظ کرده است و او را، آماج تهمتهای عجیب و غریبی قرار داده است! او به عنوان شاعری نوگرا، که به اعتراف خود او در اشعارش، فردی ملحد، منکر معاد و ضددین است، در سال ۱۳۵۴ ش. کتابی منتشر کرد با عنوان: «خواجه شمسالدین محمد حافظ، به روایت احمد شاملو!». کتابی که تصحیحی کاملاً تحریفآمیز، از اشعار حافظ را در درون خود داشت و مهمتر از آن اینکه شاملو در مقدمه کتاب، حضرت حافظ را «رندی یک لاقبا و ملحد» میخواند و او را به کفرگویی و انکار معاد و جبرگرایی متهم میکند و اینکه و اهل میو شراب بوده و الخ! (۶)
این تهمتها و وارونهگوییها باعث شد که بسیاری از نویسندگان متعهد، به رویکرد امثال شاملو اعتراض کنند و دست به قلم شوند! بزرگانی، چون استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری، بهاءالدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده و دیگران. البته شهید مطهری بنا بر ضرورت موضوع، با نوشتن کتابی با عنوان «تماشاگه راز»، ضمن رد تهمتهای وارده روشنفکران به شخصیت حافظ، با پاسخ دادن به آن شبهات، از هویت دینی و شخصیت حافظ دفاع کرد. شهید مطهری بدون اینکه در کتابش نامی از شاملو ببرد، درباره اظهارات او درباره حافظ، بیان داشت: «ماتریالیستهای ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زدهاند! این تشبّثات بیش از پیش، فقر و ضعف این فلسفه را میرساند. یکی از تشبثات، تحریف شخصیتهاست. [آنها]کوشش دارند از راه تحریف شخصیتهای مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند... یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز، اخیراً دیوان لسانالغیب خواجه شمسالدین حافظ شیرازی را، با یک سلسله اصلاحات به چاپ رسانده و مقدمهای بر آن نوشته است. وی مقدمه خود را چنین آغاز میکند: به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو، که در تاریکترین ادوار سلطه ریاکاران زهدفروش، یکتنه وعده رستاخیز را انکار میکند، خدا را عشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و دستافشان میگذرد که: این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی/ وین دفتر بیمعنی، غرق میناب اولی. یا تمسخرزنان میپرسد: چو طفلان تا کیای زاهدفریبی/ به سیب بوستان و بوی شیرم... و یا آشکارا به باور نداشن مواعید مذهبی اقرار میکند که: من امروزم بهشت نقد حاصل میشود/ وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟...، اما به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه، حتی در خانه قشریترین مردم این دیار نیز، کتابش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه مینهند، بیطهارت دست به سویش نمیبرند و، چون به دست گرفتند، همچون کتاب آسمانی میبوسند و به پشیبانی میگذارند، سروش غیبش میدانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را، تمام بدو میسپارند. کیست این مرد کافر، که چنین به حرمت در صف اولیای الهیاش مینشانند؟...»
استاد شهید مرتضی مطهری در جای دیگر، در پاسخ به شبهات مطرح شده درباره ضددین بودن اشعار حافظ، میگوید: «بعضی دیگر از این ناسیونالیستها، چشمهایشان را باز کردهاند، خیال کردهاند که این حرفها، اختصاص دارد به شعرای ایرانی و فارسیزبان و این اصطلاحات هم، فقط اصطلاح میو مغ و مغبچه است و یکدفعه افتادهاند به اینکه: بله، یک چیز دیگر است و آن این است که این شعرای ما در زیر سلطه عرب و اسلام بودند، میخواستند به ایران قدیم و ایران قبل از اسلام اظهار علاقه کنند، راهی نداشتند، چارهای نداشتند، آمدند این تعبیرات را آوردند، برای اینکه اهل دل بفهمند، که اینها دارند به ایران قدیم و ایران زمان ساسانی، علاقه نشان میدهند! یادم است یک وقتی، این کتاب عرفان و اصول مادی دکتر ارانی را میخواندم. در آنجا کسانی را که این حرفها را میزنند، مسخره کرده بود و نقل کرده بود که: یک آقایی گفته که این شعر حافظ که میگوید:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی.
چون کلمه «پهلوی» اشاره به زبان پهلوی در ایران قبل از اسلام است، دارد علاقهاش را به زردشتیگری نشان میدهد و این نشانه احساسات ملی شاعر است! دکتر ارانی نوشته بود: اگر این طور است، پس شعر بعدش هم که میگوید:
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
این هم تمایل یهودیگری شاعر است! و شعر بعدش که میگوید:
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
این هم علامت مسیحیگری شاعر است!
این مزخرفات یعنی چه؟!...». (۷)
در گدار، حکمت و مقبره حافظ
۶۵ سال بعد از درگذشت حافظ، به دستور میرزاابوالقاسم گورکانی- حاکم فارس- اولین عمارت گنبدی شکل، بر روی مقبره حافظ ساخته شد. این عمارت گنبدی شکل، در طول قرنهای بعد، توسط شاه عباس صفوی و نادرشاه افشار، مرمت و بازسازی شد. اما کریمخان زند، اولین کسی بود که دستور داد بر روی قبر حافظ، سنگ مرمرین بیندازند و همچنین به فرمان او، ساختمانی بزرگ با چهار ستون در شمال مقبره ساخته شد. اما بعدها و در دوره رضاشاه، با نقشآفرینی علیاصغر حکمت- وزیر فرهنگ او- آرامگاه حافظ براساس طرحی که آندره گدار- مستشرق و معمار فرانسوی- کشیده بود، ساخته شد. در این میان، اما شاید بتوان ادعا کرد این اقدام، تلاش مستشرقان و روشنفکران، برای هویتزدایی دینی، حتی از آرامگاه حافظ شیرازی بوده است!
تکریم شخصیت حافظ شیرازی در دوران برپایی نظام جمهوری اسلامی
ده سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی، کنگرهای عظیم برای بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی، به مناسبت ششصدمین سال وفات او، در ۲۸ آبان ۱۳۶۷ ش. برگزار کرد. کنگرهای که حافظشناسان و حافظپژوهان، در آن به ارائه مقاله و ایراد سخنرانی پرداختند. جالب است که در آن کنگره، حافظشناسان پاسخهای بسیار متقنی به شبههافکنان در دین و تقیدات مذهبی حافظ، ارائه کردند. مثلاً آیتالله سیدعلی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در آن کنگره سخنرانی داشتند و از شخصیت حافظ، در مقابل تهمتزنندگان به او، به شرح ذیل دفاع کردند:
«حافظ تأکید میکند که از نکات قرآنی استفاده کرده است. قرآن درس همیشگیِ زندگیِ انسان است و شعر حافظ، مستفاد از قرآن میباشد. حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ، آنجا که از جنبه بیانی محض خارج میشود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات میگذارد، یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملتهای دیگر و نسلهای آینده است چراکه معارف والای انسانی، مرز نمیشناسد. از این رو بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ قرآنی، اسلامی و ایرانی است و نیز بزرگداشت آن اندیشههای نابی است که در این دیوانِ کوچک، گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، بیان شده است... این عالم در بخش عمدهای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده است. در اینکه وابسته به فرقهای از متصوفین هم نیست، شاید شکی نباشد. یعنی هیچ یک از فِرَق متصوفه، نمیتوانند ادعا کنند که حافظ جزو سلسله آنهاست، زیرا برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان نشده...»
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنرانی خویش، سوءبرداشتها از اشعار حافظ را، اینگونه تحلیل کردهاند: «عجیب این است که افرادی که حافظ را، فاسق و فاجر و غرق در محرّمات و پستیهای معمولی روح بشر معرفی میکنند، همینها باز حافظ را ستایش میکنند، به اینکه این دچار سرمستی بود، دچار نمیدانم غرق سرمستی بود، غرق معرفت بود! من نمیدانم، چه معرفتی است دیگر؟! سرمستی باده را، با سرمستی از عرفان و معنویّت، با هم مخلوط میکنند، که متأسّفانه این را من، هم در نوشتههای معاصرین خودمان- از فضلا و دانشمندان- دیدم، هم در گذشتهها که مرحوم شبلی نعمانی در شعرالعجم میگوید که: به من نگویید که میحافظ، میظاهری بود یا میمعنوی، هر دو مستی میآورد! این شد حرف! تعجب است از این دانشمند بزرگ و فاضل ادیب، که یک چنین حرفی را بزند! هر دو مستی میآورد! خب بله، اما این مستی، مستی و بیخودی از عقل است، بیگانگی از خرد انسانی است و از شعور انسانی است، آن بیخبری از خودِ مادی است و غرق شدن در معرفت و درک معنوی و والای انسانی. اینها چه طور اصلاً قابل مقایسه با هماند؟! جز اشتراک در لفظ؟ بعضی این جوری حافظ را خواستند معرفی کنند! بنده جهانبینی حافظ را، جهانبینی عرفانی میدانم. بلاشک حافظ یک عارف است. البته همین جا بگویم وقتی ما میگوییم یک عارف است، منظورمان این نیست که از اولی که رفت مکتب، یا از مکتب آمد بیرون، یک عارف شبیه بایزید بود، تا آخر عمرش. نه، مردی بوده ۷۰ سال، ۷۵ سال عمر کرده، اگر ۳۰ سال آخر عمرش را هم با عرفان گذرانده باشد، خب یک عارف است...»
کلام آخر
و در نهایت اینکه در طی چهار دهه اخیر، حافظشناسان بسیاری با تألیف مقالات و تدوین کتابهای پژوهشی بسیار، درباره ابعاد گوناگون معانی غزلیات حافظ، شخصیت، تفکر و اعتقادات او، پاسخی مناسب و همهجانبه به تهمتزنندگان و وارونهگویان، نسبت به شخصیت و اشعار این شاعر پرآوازه و محبوب ایرانی دادهاند.
انتهای پیام/