به گزارش «سدید»؛ روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر آغاز نخستوزیری ارتشبد سابق، غلامرضا ازهاری است. به واقع صدور حکم صدارت به نام چنین فردی از سوی پهلوی دوم، به میدان آوردن آخرین نیروی خودی از اردوگاه ارتشیان وفادار به وی بود. از آن پس، شاه از چاکران دیرین خویش ناامید شد و برای فریب افکار عمومی، به سوی اپوزیسیون رفت و به گزینش شاپور بختیار رضایت داد! در مقال پی آمده و در استناد به پارهای روایات و اخبار، دوره نخستوزیری ازهاری مورد بازنگری قرار گرفته است. مستندات این مقال، بر تارنمای پژوهشگاه تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان فرآیند انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
غلامرضا ازهاری که بود؟
شاید بخش مهمی از علل روی آوردن محمدرضا پهلوی به غلامرضا ازهاری، برای انتصاب وی به نخستوزیری، به پیشینه وی بازگردد. هم از این روی خوانش سابقه وی در بادی امر، ضرور به نظر میرسد. فاطمه معزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بیوگرافی ازهاری را اینگونه به قلم آورده است:
«غلامرضا ازهاری در سال ۱۲۸۸ ش در شیراز متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۱۲ به دانشکده افسری راه یافت. یک سال بعد با درجه ستوان دومی وارد ارتش شاهنشاهی شد و در ۱۳۱۶ با ارتقا به درجه سرهنگی، به معاونت فرماندهی دژبان مرکز منصوب شد. در سال ۱۳۲۸ ازهاری برای گذراندن یک دوره آموزش عالی به امریکا اعزام شد. پس از بازگشت در سال ۱۳۳۰، دوره یک ساله فرماندهی ستاد را در دانشگاه جنگ طی کرد و به درجه سرتیپی ارتقا یافت. دو سال بعد مجدداً برای طی دوره کوتاه مدت عالی ستاد به امریکا رفت. او در سال ۱۳۳۶ به فرماندهی گردان ۱۱ پیادهنظام و در ۱۳۳۸ به فرماندهی دانشکده جنگ منصوب شد. پس از چندی در ۱۳۴۱ به ستاد فرماندهی نیروی زمینی منتقل شد و سال بعد به فرماندهی ارتش یکم ارتقا یافت. در سال ۱۳۴۵ ازهاری که نماینده نظامی ایران در گروه نمایندگان پیمان نظامی سنتو بود، به مدت دو سال از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ جانشین رئیس ستاد بزرگ ارتشیاران شد و از ۱۳۵۰ به مدت شش سال با درجه ارتشبدی به ریاست این ستاد منصوب شد. با شکست دولتهای متعدد در مقابله با انقلاب اسلامی، محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت با انتصاب یک نظامی به ریاست دولت، جریان انقلاب را متوقف کند. او به همین منظور ارتشبد غلامرضا ازهاری را به صدارت برگزید. نخستوزیر جدید در ۱۵ آبان ۱۳۵۷ منصوب شد و همان روز کابینه نظامی خود را معرفی کرد. در این دولت، غلامعلی اویسی به سرپرستی وزارت کار و امور اجتماعی، سپهبد امیرحسین ربیعی به سرپرستی وزارت مسکن و شهرسازی و ارتشبد قرهباغی به وزارت کشور منصوب شدند. از اقدامات دولت نظامی ازهاری، دستگیری نویسندگان جرائد و مطبوعات، بازداشت دولتمردانی چون: ارتشبد نعمتالله نصیری، منوچهر آزمون، عبدالعظیم ولیان، داریوش همایون غلامرضا نیکپی و امیرعباس هویدا بود. ازهاری از سرگرد انصاری وابسته نظامی ایران در پاکستان دعوت کرد تا برای بازجویی از افراد فوق به ایران بازگردد. او همچنین برای سرکوب انقلاب در شهرستانها، چند نظامی را به استانداری: خراسان، کرمانشاه و آذربایجان غربی منصوب کرد، ولی این تلاشها مثمرثمر نبود. ازهاری، چون دیگر رجال پهلوی، انقلاب اسلامی را باور نداشت. چنانچه در ۱۵ آذر ۱۳۵۷ در مجلس سنا اظهار داشت: سر و صدای شبهای تهران واقعی نیست، بلکه صدای نوار است! این اظهار او را مردم در تظاهرات بعدی با این شعار پاسخ دادند: ازهاری بیچاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره! بیثمر ماندن تلاشهای دولت نظامی، منجر به تمایل ازهاری برای برکناری از این پست حساس شد و سرانجام با این عنوان که سکته کرده و بیمار است، از نخستوزیری کناره گرفت و بلافاصله کشور را ترک کرد و به امریکا رفت! او در واشنگتن اقامت کرد و با هژبر یزدانی در تأسیس بانکی در کاستاریکا همکاری کرد، ولی فعالیت سیاسی نداشت. غلامرضا ازهاری در آبان ۱۳۸۰ در ایالات متحده امریکا درگذشت. او در طول خدمت نظامی، مدالهای متعددی مانند نشان درجه یک و دو همایون، نشان لیاقت، افتخار، خدمت، کوشش، ورزش، سپاس، پاس و ۲۸ مرداد و یک نشان از سنتو دریافت کرد.»
همه مثل سگ از شاه میترسند!
خوانش منظر غلامرضا ازهاری درباره پهلوی دوم پیش از دوران نخستوزیری وی مدخلی به شناخت شخصیت اوست. اسدالله علم در روزنگاشت ۲۶ مرداد ۱۳۵۱ در باب نگاه این ژنرال چهار ستاره به شیوه سلطنت محمدرضا پهلوی در ایران و نیز واکنش شاه نسبت به دیدگاه او نگاشته است:
«شرفیابی... گفتم: با وجود اینکه موقعیت مناسب حرفهای خندهدار نیست، ولی ناچارم واقعه مضحکی را که دیشب در دفتر نمایندگی اسرائیل رخ داده، گزارش کنم؛ و آن عبارت از این بود که من مشغول گفتگو با رئیس ستاد ارتش اسرائیل بودم و درباره پیشرفتهای ایران، حرف میزدیم که ناگهان ارتشبد ازهاری مثل خروس بیمحل، پرید میان حرف ما و گفت: در اینجا هر پیشرفتی که انجام گرفته، یک علت داشته و آن هم اینکه همه مثل سگ از شاه میترسند! اگر کسی دستوری را که او داده انجام ندهد، حسابش با کرامالکاتبین است! شاه گفت: خوب اشکال این حرف چیست؟ ناچار شدم بگویم ترس و وحشت، جانشین درستی برای میهنپرستی و انجام وظیفه نیست. شاه گفت: باز هم نمیدانم کجای حرف او اشکال داشته؟ که به روشنی منظورش این بود، در آینده بهتر است نظریاتم را برای خودم نگاه دارم.»
این امیران من چقدر پفیوز و به درد نخورند!
غلامرضا ازهاری، اما پیشنهاد نخستوزیری را با اکراه پذیرفت، چه اینکه احتمالاً برای حکومت شاه، آتیهای نمیدید و تلاش خود در این باره را بینتیجه قلمداد میکرد! حکایت امریه شاه به این ژنرال ناامید و بیانگیزه، توسط امیر اصلان افشار و در کتاب خاطرات او، به شرح ذیل روایت شده است:
«به ارتشبد ازهاری تلفن زدم و پیام شاه را ابلاغ کردم، ساعت شرفیابی ساعت ۱۱ صبح تعیین شده بود. ساعت ۳۰/۱۰ بود که ارتشبد ازهاری به دربار و یکسره نزد من آمد و از من پرسید چه خبر است؟ گفتم تیمسار خبرها پیش شماست. در این وقت به او گفتم، چرا کاری نمیکنید که کشور آرام بگیرد؟ تیمسار با لحنی آرام، به طوری که کسی نشنود، گفت دیگر کاری از دست ما ساخته نیست، فقط به کمک خدا دل بستهایم. هنگام شرفیابی من هم حضور داشتم. ازهاری، پس از ادای احترام نظامی، خود را برای شنیدن سخنان اعلیحضرت آماده کرد. اعلیحضرت در این لحظه شمهای از وضع کشور و گزارشی که بدرهای داده بود بیان داشتند و گفتند: کار مملکت به جایی رسیده است که اگر در این هنگام ارتش کمک نکند، از بین میرود!... ازهاری گفت: اعلیحضرتا، اگر ارتش قصوری کرده است، بفرمایید تا اصلاح کنیم. اعلیحضرت فرمودند: نه! ولی من پیشنهاد دیگری دارم. ازهاری گفت: بفرمایید. اعلیحضرت فرمودند: تا چند روز دیگر شما باید نخستوزیری را قبول کنید و با انتخاب همکاران مناسب، مملکت را آرام سازید. تیمسار ازهاری در پاسخ اعلیحضرت گفت: من بیمارم و نمیتوانم امرتان را انجام دهم. بهتر است شخص دیگری را انتخاب کنید! اعلیحضرت گفتند: اتفاقاً من فکر این کار را کردهام، ولی باید اول نظامیان مملکت را آرام سازند و از این وضع فعلی نجات دهند. ایشان در این لحظه عصبانی شدند و با صدای بلند گفتند: پس شما نظامیان کی میخواهید به درد مملکت بخورید؟ به هر حال، این یک فرمان نظامی است و شما باید اطاعت کنید! ازهاری گفت: چند روزی به من فرصت دهید تا همکاران خود را انتخاب کنم. وقتی تیمسار ازهاری مرخص شد، اعلیحضرت گفتند: این امیران من چقدر پفیوز و به درد نخورند، اینها ژنرالهای بزمی هستند، نه فرماندهان رزمی! فقط به درد سالنهای رقص میخورند! چقدر من به همین ازهاری کمک کردم و دست او را گرفتم، حالا که مملکت به وجود او احتیاج دارد، خود را به مریضی میزند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند!...»
کارنامه ژنرال در دوره صدارت
ژنرالی که به امریه پهلوی دوم لباس صدارت پوشیده بود، تنها دو ماه توانست بر صندلی نخستوزیری تکیه زند. به واقع و همان گونه که تحلیلگران شرایط سیاسی ایران حدس میزدند، شرایط حادتر از آن بود که حتی یک حاکم نظامی نیز بتواند آن را به سامان سازد. کیانا شریعت پارسا پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ارائه بیلانی از دوران صدارت ازهاری، مینویسد:
«با استعفای جعفر شریف امامی در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷، دولت آشتی ملّی سقوط کرد. شاه ایران که تنها چاره را در این اوضاع نابسامان، تشکیل یک دولت نظامی میدید، از ارتشبد غلامرضا ازهاری رئیس وقت ستاد ارتش خواست تا به عنوان نخستوزیر ایران، تشکیل کابینه دهد. جهانگیر آموزگار در این باره معتقد است: دولت ازهاری آنچه از (نظامی) داشت، فقط نام بود! از ۱۱ عضو کابینه، تنها شش نفر آنها نظامی بودند و از آن میان تنها یک نفر، یعنی ارتشبد قرهباغی وزن و اهمیتی داشت! هیچ یک از آنها نه پایگاه مردمی داشتند و نه پشتیبان و هوادار شخصی. همه بدون استثنا آلت دست شاه بودند!... دولت نظامی ازهاری -که تنها یک نام از آن باقی ماند و در عمل از همان روز اوّل، ناکارآمدی خود را ثابت کرد- در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۵۷ آغاز به کار کرد. در روزهای اول تشکیل دولت، اوضاع اندکی آرام گشت، اما با گذشت تنها چند روز و با تغییر چهره دولت ازهاری، اعتراضات مردمی از سر گرفته شد! نخستوزیر در اولّین گام، به اجرای حکومت نظامی در سطح شهر و توقیف مطبوعات اقدام کرد. این اقدامات کاری از پیش نبرد، بلکه اعتصابات نویسندگان و تعطیلی روزنامهها را در پی داشت. در اقدامی دیگر و برای آرام کردن اعتراضات مردمی، دولت ازهاری شروع به دستگیری سران بزرگ حکومتی کرد. [ در فراز پیشین این مقال، به نام برخی از این چهرهها اشارت رفت]این عمل نسنجیده نه تنها به سامان یافتن امور کمکی نکرد، بلکه رشته اعتماد اندکی را که بین سران حکومت بود، از میان برد! امّا شاه حاضر بود برای بقای حاکمیت خویش افراد نزدیک به خود را نیز قربانی کند. یکی دیگر از حوادث مهم در این دوران، نطق مشهور محمدرضا پهلوی در روز معرفی کابینه دولت ازهاری بود. او با سخنرانی ملتمسانهای به بیقانونی و ظلم و فساد در جامعه اقرار کرد. این سخنرانی، اوضاع را آرام نکرد، بلکه این فرصت را به مخالفان داد تا با جسارت و شجاعت بیشتری به اعتراض و اعتصاب دست بزنند و عملاً چرخ اقتصادی کشور را با این اقدامات فلج کنند. جهانگیر آموزگار در این باره نیز میگوید: آرامش نسبی بار دیگر شکسته شد! این نکته دیگر به وقوع پیوسته بود که رژیم نه شهامت، نه قدرت، نه وسیله و نه حتی اراده مقابله با مخالفان را با مشت آهنین دارد! حرکت در سراشیب سقوط، سرعت گرفت. مخالفان اکنون دیگر چیزی نداشتند که ببازند. پیروزی در انتظارشان نشسته بود! در محرم ۱۳۵۷، ازهاری با تشدید حکومت نظامی، اجازه برگزاری هیچ گونه تظاهراتی را در سطح شهر نداد، امّا مردم با فرمان رهبرشان امام خمینی و بزرگان دیگر، به خیابانها آمدند و دستورات دولت ازهاری را زیرپا گذاشتند. رژیم از ترس اینکه در روز تاسوعا و عاشورا اوضاع وخیمتر شود، عقبنشینی کرد و کوشید همانند شب عید فطر، با مخالفان سازش کند؛ بنابراین سنجابی، فروهر و ۴۷۰ زندانی دیگر را آزاد کرد و اجازه داد در همه شهرها مراسم سوگواری برگزار شود. با این حرکت دولت و حکومت، تظاهرات عظیمی در روز ۱۹ (تاسوعا) و ۲۰ (عاشورا) آذرماه ۱۳۵۷ در ایران برگزار شد. حسین فردوست در بخشی از خاطرات خود به این روزها اشاره کرده و نوشته است: محمدرضا و ازهاری با هلیکوپتر، تمام سطح شهر را بازدید کردند. محمدرضا خطاب به ازهاری گفت: همه خیابانها مملو از جمعیت است، پس موافقین من کجا هستند؟ و ازهاری پاسخ داد: در خانههایشان!... درهرحال او هم نتوانست حکومت پهلوی را از ورطه سقوط نجات دهد و سرانجام در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۵۷، به بهانه بیماری قلبی از نخستوزیری استعفا کرد و چند روز بعد، برای درمان، راهی امریکا شد.»
نطق تلویزیونی شاه، نمایشی غمانگیز و نکبتبار!
همانگونه که در فراز پیشین بدان اشارت رفت، نطق معروف و ملتمسانه محمدرضا پهلوی خطاب به مردم انقلابی ایران، در آغاز صدارت غلامرضا ازهاری و احتمالاً برای ایجاد بستری مناسب برای موفقیت دولت وی ایراد شد. با این همه این نطق، حتی به اذعان وابستگان به حاکمیت، نه تنها آوردهای برای پهلوی اول نداشت، بلکه به دست انقلابیون برهان قاطع داد! پرویز راجی در یادداشت مورخه ۱۵ آبان ۱۳۵۷ خود، این سخنرانی تلویزیونی را به قرار ذیل داوری کرده است:
«بنا به خبرهای واصله، ارتشبد ازهاری به عنوان نخستوزیر جدید انتخاب شده و امیرخسرو افشار هم در مقام خود به عنوان وزیر امورخارجه باقی مانده است. ساعت ۱۰ صبح، به نطق شاه از رادیو تهران گوش میدادم و، چون لحن صحبتش به نظر خیلی آرام میرسید، احتمال دادم قبل از نطق، داروی مسکن مصرف کرده باشد! شاه در این نطق برخلاف همیشه، به جای کلمه ما ضمیر من را به کار برد و با حالتی آشتیجویانه - که بیشتر به نظر پوزشخواهانه میآمد ـ روی کار آوردن دولت نظامی را ناشی از اجبار در حفظ امنیت ملی دانست. شاه ضمن سخنانش، از آیات عظام و علمای اعلام تقاضا کرد تا مردم را به آرامش و نظم دعوت کنند، از کارگران و دانشجویان با التماس فراوان خواست به قانون احترام بگذارند، متعهد شد که خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود، قول داد با فساد مبارزه کند و در اسرع وقت، یک حکومت ملی و دموکراتیک را به سر کار بیاورد. نطق شاه به نظرم، نوعی نمایش غمانگیز و نکبتبار آمد، گویی او با وضعی حقارتآمیز دست گدایی به سوی خمینی دراز کرده باشد و البته هیچ کس تردیدی هم ندارد که خمینی، دست ردّ به سینه او خواهد زد...»
دستگیری هویدا، به مثابه اعتراف عملی به وجود فساد گسترده
پیشتر دانستیم که یکی از نمایشهای فریب پهلوی دوم در قالب دستگیری کارگزاران پیشین حکومت او در دوران تسلط دولت نظامی ازهاری روی داد. بحثبرانگیزترین مورد در میان این دستگیریها، توقیف امیرعباس هویدا، نخستوزیر ۱۳ ساله دوران حکومت محمدرضا پهلوی بود. بسیاری از کارشناسان سیاست و تاریخ به دستگیری هویدا، نوعی «خودزنی» و «خوداعترافی» از سوی شاه، لقب داده بودند، چنانکه زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران نیز بر همین رأی است:
«با تشکیل کابینه ارتشبد غلامرضا ازهاری در آبان ۱۳۵۷، برخی از سران حکومت پهلوی از جمله امیرعباس هویدا نخستوزیر پیشین رژیم پهلوی، دستگیر شدند و تحت نظر قرار گرفتند. در پی این سیاست نمایشی که جهت آرام ساختن اوضاع اجرا شد افرادی که محبوبیت چندانی میان مردم نداشتند یا به فساد و سوءاستفاده مالی متهم بودند، محاکمه شدند. بر این اساس هویدا هم که در ۱۳ سال نخستوزیری، همواره با اتهاماتی درباره فسادهای سیاسی و اقتصادی فراوان از سوی جامعه مواجه بود، دستگیر شد. دستگیری او، به نوعی به رسمیت شناختن این فسادها بود. هرچند بعدها برخی در واکاوی و تحلیل اقدامات و سیاستهای هویدا، از شکوفایی اقتصادی در این دوره ۱۳ساله و اقدامات خاص او در پیشرفت کشور سخن گفتهاند، نگارنده بر این باور است که فسادهای سیاسی و اقتصادی کشور در دوره نخستوزیری هویدا، بیشتر از قبل بود و تنها گروه و طبقه خاصی، از دستاوردهای رونق اقتصادی کشور بهرهمند شدند... هویدا طی ۱۳ سال در پست نخستوزیری، اداره کشور را بر عهده داشت. این دوران بهرغم آرامش ظاهری و نسبی سیاسی و اقتصادی، یکی از دورانهای پرچالش و بحثبرانگیز سیاسی و اقتصادی است. در این دوره، علاوه بر گسترش فساد در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی، وابستگی سیاسی به امریکا در قالب خریدهای تسلیحاتی، استخدام مستشاران نظامی و گرفتن وامهای اقتصادی افزایش یافت و مسائلی، چون جدایی بحرین از ایران نیز مطرح و اجرا شد. گرچه در کنار این عوامل، برخی از طرحهای اقتصادی همچون احداث کارخانجات یا گسترش صنایع و... نیز اتفاق افتاد، اما واقعیت این است که بسیاری از این پروژهها، بدون برنامهریزی دقیق و توجه به نیازهای واقعی جامعه انجام شد و بعدها عواقب بسیاری را متوجه مردم و کشور ساخت. هم از این روی عموم مردم انقلابی، او و دولتش را یکی از مصادیق فساد تلقی میکردند.»
انتهای پیام/