ارزیابی ساختار فرهنگی موجود و شناخت وضعیت کنونی آن در گفتگو با کیومرث اشتریان؛
با همدیگر حرف بزنیم تا از کنار این حرف‌ها نظریه‌های جدی و راه‌حل‌هایی که مورد اجماع همه است مطرح شود. این حرف‌ها خیلی مهم‌تر از آیین‌نامه‌های معمول است، ولی شما باید مراقبت کنید تا همان حرف‌ها آرام‌آرام به درک عمومی تبدیل شود و این خود یک نوع معماری اجتماعی است که باید انجام شود و البته که همه این‌ها مستلزم انحلال شورای عالی انقلاب فرهنگی و دبیرخانه تشخیص مصلحت نظام است.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ مسئله ساختار فرهنگی کشور و عملکرد مطلوب اگرچه که مورد بحث و تبادل نظر کارشناسان قرار دارد اما به نظر می‌رسد مفهوم بازسازی ساختار فرهنگی کشور هنوز برای سیاست‌گذاران و تصمیم گیران روشن نیست و ابهاماتی دارد. این پرونده تلاش دارد با توسعه ادبیات مفهومی مرتبط با موضوع و شناخت وضعیت کنونی و ارزیابی نسبی آن، زمینه‌ای را برای تحقق این امر فراهم سازد.
 
دکتر کیومرث اشتریان، دکتری سیاست گذاری عمومی و استاد دانشگاه تهران میهمان این گفتگو بوده است. وی در خصوص موضوع پرونده، کتاب «مدیریت دانش، سازمان و سیاست گذاری عمومی» را به رشته تحریر درآورده و در بحث ساختار‌های فرهنگی و سیاست گذاری‌های عمومی صاحب نظر است. مشروح این گپ و گفت از منظر شما می‌گذرد:

 
اساساً مسئله نهادسازی و بازسازی ساختاری، موضوعی است که در دهه‌های پس از انقلاب به آن کمتر پرداخته شد. آنچه در طی سال‌های پس از انقلاب شاهد آن بودیم عمدتاً تشکیل نهادها و سازمان‌هایی پیرامون اشخاص و یا در بهترین شرایط سیاست‌گذاری درون ساختاری بوده است. آنچه اینجا مورد تأکید ما قرار دارد «بازسازی ساختار فرهنگی» است، بازسازی که ما را به سمت شرایط مطلوب هدایت کند. نظر شما دراین‌باره چیست؟
 
اشتریان: شاید نگاه‌ها در مرحله نخست برای بازسازی و تغییر به سمت شورای عالی انقلاب فرهنگی نشانه رود. این شورا نباید تبدیل به اداره‌ای بشود که در حال حاضر چنین اتفاقی برای آن افتاده است. چون ما وقتی که در دستگاه دولت وارد می‌شویم، کابینه و ساختار دستگاه دولت ما را نابود می‌کند؛ شما اگر نیروی امنیتی باشید و یا تئوریسین، پاسدار، ارتشی، و یا حتی کارمند باشید، وقتی در ساختار دولت قرار می‌گیرید، دولت یک بستر اداری جا افتاده تاریخی است که سابقه آن‌هم همین ۴۰ سال بعد از انقلاب نیست؛ سابقه‌ای از دوران مدرنیته دارد. این سازه و ساختار شما را به سوی خودش می‌کشاند و می‌بلعد و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم همین بلا سرش آمده است. این شورا تعطیل شده است. افرادی هم که درون آن آمده‌اند از همه سنخ هستند، ولی گرفتار یک هاضمه شده‌اند. آن هاضمه چیست؟ آن هاضمه به طور شفاف آیین نامه، دستورالعمل، مصوبه و انتصاب است. اگر شما تئوریسین و مرحوم شهید مطهری هم باشید، وقتی در آن جایگاه قرار می‌گیرید، در اثر همین آیین‌نامه نوشتن‌ها، کارتان بی اثر می‌شود. 

اخیرا رهبر معظم انقلاب درباره لزوم بازسازی ساختار فرهنگی کشور صحبت کردند و وقتی اندکی در این باره ریزتر می‌شویم که حال منظور از فرهنگ از نظر رهبری چیست عملاً ایشان می‌آیند خیلی شفاف روی همان رفتار و عمل صحبت می‌کنند، دست روی اشرافیگری می‌گذارند، دست روی تجمل گرایی می‌گذارند و احساس می‌شود این ساختار فرهنگی که ما در این ۴۰ ساله داریم حتماً یک سری اشتباهات درون آن بوده و الان نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. با این پیش فرض، چه شاخص‌هایی برای این بازسازی وجود دارد؟

اشتریان: من فکر می‌کنم که نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک پدیده فرهنگی، باید تکلیف خود را با برخی اموری که در فرهنگ وجود دارد، روشن کند نه به این معنا که آیین نامه و دستورالعمل دقیقی ارائه دهد، بلکه دستگاه‌های فرهنگی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و... عناصری را که در فرهنگ عمومی مردم تاثیر گذار است، شناسایی کنند و تکلیف خودشان را روشن کنند که ما راجع به این امور، این ایده‌ها را داریم.

 اولین مسئله این است که شاخص اصلی ما به عنوان یک نظام فرهنگی با دیگران چه تفاوت اساسی دارد؟ شاخص اصلی که بنده در کتاب خود ارائه دادم، عدالت نیست، چون مفهوم عدالت قدری گنگ و مبهم است. اولین شاخص، معنویت توحیدی است که تفاوت این نظام با نظام‌های دیگر باید باشد. من حتی نه عدالت، نه آزادی و نه هیچ کدام از این‌ها را شاخص اصلی نمی‌دانم.

می‌توانیم تعاریف عمومی از معنویت بدهیم، ولی باید منبهات آن را هم بدانیم؛ یعنی اینکه چه چیزی نیست و شاید اگر درباره اینکه چه چیزی نیست، بخواهیم صحبت کنیم بهتر باشد تا اینکه در مورد خود آن حرف بزنیم. چون در این صورت جامعه را بهتر می‌فهمیم و با آن رابطه برقرار می‌کنیم. در حال حاضر ما معنویت توحیدی به عنوان چیزی که به گفتمان عمومی مطرح شود، نداریم. ما یک نوع معنویت شعائری محدود به منافک داریم و دایره مدار این هم نه روحانیت است و نه متفکران؛ بلکه محوریت اصلی آن با مداحان است. یعنی شاخص اصلی شما امروزه شعائری است که مرکزیت آن با مداحان است نه با روحانیت، نه با شخصیت‌های معنوی، نه با عرفای دینی و تقریباً صدای اعتراض همه این‌ها از این وضعیت بوجود آمده، درآمده است؛ هم روحانیت که غیرمستقیم می‌آیند مطرح می‌کنند و هم بعضا عرفا که یک گوشه‌ای نشسته اند.

اینکه اصل، چه باید باشد؛ در طرف مقابل آن معنویت، کسانی هستند که درواقع یک نفس گرمی دارند، عرفان آن‌ها یک عرفان روشنی است و ابعاد توحیدی روشنی دارد، به مناسک اکتفا نمی‌کند، یک شرح صدر وسیع‌تری دارند، شمول گسترده‌تری از مردم را در برمی‌گیرد این شاخص آن باید باشد و می‌بینیم که این اتفاق نیافتاده است.

اگر ما صدا و سیما را به مثابه مهمترین ابزار معرفی فرهنگ معنویت در نظر بگیریم، می‌بیینیم که تنها عده محدودی از افراد به این سازمان راه پیدا می‌کنند و اگر شما از روحانیت هم در برنامه‌های خود استفاده می‌کنید یک روحانیتی است که در همان چارچوب شعائر می‌گنجد. چرا این اسلام شعائری بوجود آمده است؟ علت آن حوادث سیاسی و فشار‌های سیاسی است بخاطر اینکه این جریانی است که به نظر می‌رسد می‌تواند مدافع نظام سیاسی باشد؛ یعنی معنویت را تقلیل داده ایم به آن کسانی که کارکرد حمایتی و حفاظتی از نظام سیاسی دارند. وقتی مداحی اصل قرار می‌گیرد، درواقع مداحی تبدیل به یک شور، هیجان و یک نوع اعمال و اظهار قدرت می‌شود و نه خود آن محتوای حسینی و معنویت سیدالشهدا.

یعنی ما از این مراسم و هیات، فقط یک گوشه مبارزاتی آن را می‌گیریم که آن مبارزات هم منحصر به حمایت و حفاظت و مراقبت از نظام سیاسی است؛ بنابراین اگر آن معنویت توحیدی به معنویت شعائری تقلیل پیدا کرده است به دلیل این کارکرد حفاظتی از نظام سیاسی است.

این‌ها سبب شده است که شمار وسیعی از مردم عملاً از دین فاصله بگیرند و اگر هم در این مراسم‌ها شرکت می‌کنند نه الزاما به خاطر آن مداحی است، چون این‌ها می‌آیند و می‌روند و ماندگار نیستند؛ بنابراین شما می‌بینید به جای این که مفاهیم معنوی در زندگی اجتماعی نفوذ بیشتری پیدا کند، فقط در زندگی سیاسی کارکرد دارد و در زندگی سیاسی هم شمار اندکی از مردم وارد می‌شوند در حالی که معنویت باید در عرصه اجتماعی، در معاملات، تجارت، ارتباطات اجتماعی و... نشان داده شود. حتی عناصر تربیتی- اخلاقی به جامعه خود مداحان هم وارد نشده است و همان کسانی که خیلی در این فضای شعائری هستند اتفاقاً بدترین رفتار‌های اخلاقی را در ارتباط با دیگران دارند که اخیراً هم رهبری دارد می‌گوید، ولی عملاً فایده ندارد؛ بنابراین این عنصر اخلاقی و تربیتی بخش زیادی از کارآمدی خودش در جامعه را از دست داده است و دلیل اینکه ما بحران معنویت داریم، همین است.

یکی از دستاورد‌های معنویت توحیدی یک نوع یقین است که به شما شرح صدر می‌دهد که دیگران را تحمل کنید، ولی الان کارکرد یقین معنای عکس پیدا کرده و تبدیل به حذف دیگران شده و نه تنها حذف بلکه کار به جایی می‌رسد که شما ریشه دیگران را نابود کنید و کجای این جامعه الان معنویت توحیدی دارد؟
 

شما همه جنبه‌های دریافت معنویت جامعه را منحصر به مداحان قرار دادید. واقعا جامعه الان معنویت را از مداحان دریافت می‌کند یا عوامل دیگری هم هستند؟

اشتریان: حتماً عوامل دیگری هم وجود دارند؛ منتها ما داریم درباره نظام سیاسی صحبت می‌کنیم؛ نظامی که در این ۴۰ ساله این گونه رفتار کرده است یعنی ما از یک الهیات رهایی بخش و آرمان شهر در پیش از انقلاب و از یک الهیات کلامی که می‌آید مباحثه می‌کند، مناظره می‌کند، گفتگو می‌کند که نمایندگان آن آقای مطهری و طالقانی است، گذر کردیم به یک اسلام فقاهتی و به یک شمار خاصی از فقیهان رسیدیم و بعد از آن به تدریج فقیهان از دهه ۷۰ به بعد کنار گذاشته شدند و ما به اسلام شعائری گذر کردیم. اسلام شعائری روحانیون خاص خودش را هم دارد؛ روحانیونی که روضه می‌خوانند، سواد سطحی دارند و حتی فقیه هم نیستند. ما شاهد این دگردیسی آرام هستیم. نمی‌خواهم بگویم که هیچ فقیهی در بین این‌ها نیست که حتما هست، ولی دیگر کارکردی ندارند. این اسلام شعائری است و به تدریج به اسلام عساکره تبدیل می‌شود یعنی اسلام نظامیان که روحانیون خاص خودش را هم پرورش خواهد داد. به تدریج این‌ها روحانیونی دارند که خودشان استخدام کردند و کارمند آن‌ها شدند و باید از این‌ها بتوانند استفاده کنند، چون این‌ها دیگر از حوزه جدا می‌شوند و نیروی نظامی حساب می‌شوند. من این‌ها را با یک احتیاطی می‌گویم.

من خودم را عرض می‌کنم که یک موضع سیاسی دارم، ولی موضع علمی ام قوی‌تر است. موضع سیاسی شمارا تبدیل به یک کنشگر و فعال سیاسی می‌کند و دیگر شما یک فعال علمی نیستید. ممکن است به لحاظ شخصی این اسلام عساکره به نفع من باشد یا نباشد؛ ولی می‌بینم که این اتفاق دارد می‌افتد و به تدریج جامعه از آن گفتمان مرجعیت، فقاهت، روحانیت و الهی بخش کلاً فاصله می‌گیرد. چرا؟ چون شما یک نظام سیاسی درست کردید و این نظام سیاسی ابزار‌های خاص خودش را دارد. شما ممکن است یک روشن‌فکر باشید، ولی وقتی که حکومت دستتان است دیگر شبیه روشن فکران عمل نمی‌کنید. شما وقتی در موضع حکومت قرار می‌گیرید و یک عده‌ای تظاهرات می‌کنند، آشوب می‌کنند؛ در موضع حکومت شما به یک آدم دیگری تبدیل می‌شوید. کما اینکه در کشور‌های غربی هم به این صورت است خانم تاچر یک استاد دانشگاه است و وقتی نخست وزیر می‌شود دولت خانم تاچر با اسب به خیابان‌‎ها می‌ریزد و آن کسانی که تظاهرات می‌کنند را له می‌کند. آدم‎‌ها کافی است جایشان عوض بشود، آنگاه اقتضائات عوض می‌شود. اینکه از این اقتضائات باید مراقبت کرد تا به یک نظامی‌گری خشن و به حذف روحانیت تبدیل نشود؛ این نیازمند خودآگاهی است وگرنه موج سیاست و قدرت ما را به سمت خشونت می‌کشاند.

ما این چند دوره را داشتیم؛ از یک اسلام رهایی بخش و از یک اسلام متکلم مبارزه کلامی کننده با مخالفان، به سراغ یک اسلام فقاهتی رفتیم که سال ۶۱ و بعد از آن درگیری‌ها بالا آمد البته این از حیث مبارزه و قدرت یک جریان طبیعی است و بعد مداحی و شعائر؛ در دهه ۷۰ این شعائر نمایش حکومتی و اجتماعی می‌شود می‌گوید ما هستیم، ما خوب هستیم، ولی این به تدریج به دلیل اختلافات سیاسی از یک حالت تشریفات دینی و تجملاتی به یک ابزار قدرت تبدیل می‌شود که سال ۷۶ انتخابات داریم و ۷۸ ملت بیرون می‌ریزند و تظاهرات می‌کنند، بعد شاهدیم که این جریان تندتر می‌شود؛ احمدی نژاد می‌آید و ماجرای  ۸۸ و می‌بینیم که این تشریفات شعائری به تنظیمات یا ابزار اقتداری تبدیل می‌شود و بعد این باعث می‌شود که روحانیت شما تبدیل به روحانیت تبلیغی شود و نه حتی کلامی و به تدریج به نظر من این پیش خواهد رفت و نظامیان روحانیان خاص خودشان را انتخاب می‌کنند و از آن روحانیت فقاهتی هم فاصله بیشتری خواهند گرفت و محتملاً هم این‌ها با هم برخورد خواهند کرد. علتش چیست؟ آن هم باز یک دلیل سیاسی اجتماعی است. اگر نظامیان قدرت بیشتری پیدا کنند نظامیان وارد آن هاضمه دستگاه اداری می‌شوند و به تدریج متوجه می‌شوند که اداره کردن این ساختار یعنی چه. همین دولت آقای رئیسی حرف‌هایی که قبل از انتخابات می‌زدند با حرف‌هایی که الان می‌زنند متفاوت است. از یک جهت مثبت است، چون دارند یاد می‌گیرند ارز ۴۲۰۰ تومانی را دیگر نمی‌شود با آن شوخی کرد؛ و این با توجه به اینکه نظامیان معمولاً ذاتاً یک نوع کاریزماتیسم سرزمینی دارند، ذاتاً یک نوع کاریزماتیسم عملیاتی دارند، به تدریج به سمت عملگرایی رفته و از ایدئولوژیک فاصله می‌گیرند در نتیجه این‌ها به تدریج روحانیت را کنار می‌گذارند یعنی به سکولاریسم بیشتر رجوع می‌کنند. نه سکولاریسم ضد دینی، بلکه یک نوع سکولاریسم خاص خودشان؛ بنابراین مواجهه بعدی، مواجهه این‌ها خواهد بود با بقایایی از روحانیت سنتی.
لازم نیست آیین نامه بنویسند شما گفتمان‌های معنوی را نمی‌توانید با آیین‌نامه و قانون  ایجاد کنید. گفتمان از جنس منظومه‌های فکری است این منظومه فکری اساسی‌ترین کارکردش متقاعدسازی نخبگان در سطوح مختلف عامه مردم است. این نظریه‌پردازی‌ها باید وارد عرصه عمومی بشود تا عرصه عمومی شکل بگیرد


اگر نسبت به ۵۰، ۶۰ سال اخیر خودآگاهی پیدا کنیم که چه سیری این گفتمان طی کرده است آن وقت است که می‌توانیم پیش‌بینی‌های لازم را بکنیم، می‌توانیم بازنگری کنیم. اینکه می‌گویم وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی تئوری پردازی است از این سنخ است یعنی بنشیند راجع به این موضوع نظریه‌پردازی‌های مختلف را بشنود. یک نفر بیاید به اشتریان بگوید آقا این حرف‌هایی که زدید همه‌اش پرت و پلا است، یک جامعه‌شناس بیاید بگوید این‌ها مبنا نیست و به من نشان بدهد همه این‌ها اشتباه است؛ یکی دیگر بیاید این‌ها را تایید بکند تا این‌ها قوام پیدا کند و این نظریه‌ها در جامعه اشاعه پیدا بکند تا خود به خود تاثیر عملیش را بگذارد. لازم نیست آیین نامه بنویسند شما گفتمان‌های معنوی را نمی‌توانید با آیین‌نامه و قانون  ایجاد کنید. گفتمان از جنس منظومه‌های فکری است این منظومه فکری اساسی‌ترین کارکردش متقاعدسازی نخبگان در سطوح مختلف عامه مردم است. این نظریه‌پردازی‌ها باید وارد عرصه عمومی بشود تا عرصه عمومی شکل بگیرد. یعنی چه عرصه عمومی شکل بگیرد؟ نه اینکه یک نفر فقط یک حرفی بزند، بلکه این آتش مباحثه در جامعه باید داغ بماند و این شعله همیشه روشن باشد به این یک عرصه عمومی ایجاد شده می‌گوییم. تا آن اتفاق نیفتد و آن عرصه عمومی نظری و گفتمان سازی صورت نگیرد نمی‌توانیم بگوییم یک گفتمان خاص هم تجلی پیدا کند. اصلا شدنی نیست. مثلا در عرصه معنویت شما باید این عرصه عمومی گفتگو را ایجاد کنید. متفکرانی که در این عرصه هستند، طبیعتا ورود پیدا می‌کنند و یک درک متقابل گفتمانی از همدیگر پدید می‌آید. نه اینکه یک نظریه تحکم پیدا کند. ممکن است ما یک ترجیح گفتمانی داشته باشیم، ولی همین ترجیح گفتمانی از همان درک متقابل پدید می‌آید؛ بنابراین ما الان دچار یک سرگشتگی نظری و گفتمانی هستیم که آن درک شکل نمی‌گیرد. از درون آن درک متقابل یک " گفتمان مسلط " بوجود می‌آید که اولین متغییر اساسی آن فرهنگ است.

از اینجا شروع کردیم که جمهوری اسلامی تفاوت اساسی اش با دیگران چیست؟ معنویت و این معنویت با چه چیزی به دست می‌آید؟ با این تحلیل تاریخی و با آن درک گفتمانی که گفتیم فراهم می‌شود و با تسری آن در جامعه.
 

آیا واقعاً خروجی فرهنگ‌هایی که من و شما و مردم جامعه را در برمی‌گیرد از این گفتمان نخبگانی نشأت می‌گیرد یا نه؟ و واقعاً الآن تصدی‌گری دولت در این ساختار فرهنگی چه تأثیراتی دارد؟

اشتریان: ما هیچ وقت نمی‌توانیم بگوییم که گفتمان فرهنگی جامعه را شکل داده ایم ما فقط می‌توانیم مشارکت فکری بکنیم، یعنی این گفتمانی که درباره آن صحبت کردیم به هیچ عنوان در همه جا جاری و ساری نیست. متواضعانه و فروتنانه می‌توانیم بگوییم که فقط این بخش را انجام می‌دهیم و آن هم برای این است که از سرگشتگی درآییم و آن دل‌هایی که آماده پذیرش حرف حق هستند را ما می‌توانیم به خودمان جلب کنیم نه حتی شکل بدهیم.
برخورد جمهوری اسلامی با مقوله عرف و به حاشیه راندن عرف در تعیین هنجار‌های فرهنگی، سیاسی، رفتاری، در تعیین هنجار‌های زندگی اقتصادی، کنار زدن عرف، باعث شد تا تعداد گسترده‌ای از آدم‌ها از این گردونه خارج شوند. جمهوری اسلامی با جامعه خودش دچار یک گسست گفتمانی از حیث عرفی شده است

نکته دوم بعد از معنویت، عرف است که باید تکلیف خودمان را با عرف مشخص کنیم. ما چه برخوردی باید با عرف داشته باشیم؟ آن اسلام شعائری، فقاهتی و روستایی فقط یک عرف خاصی را در جامعه ما می‌پسندد، درجشن گرفتن، ظاهر شدن در مراسم عمومی، در آداب و معاشرت اجتماعی و هنجارسازی‌های عرفی فقط یک عده خاصی را ما داریم آن هم مربوط به همان مقوله قدرت است؛ در نتیجه خبرنگار صدا و سیما وقتی در تلویزیون می‌آید و می‌خواهد صحبت کند گویی با هزار و یک محدودیت مواجه است و گویی باید یک جور خاصی بنشیند که آن عرف ناراحت نشود. راحت و آزاد نیست حتما باید چادر بپوشد و یک جور خاصی هم رفتار کند آن وقت دچار تکلف می‌شود و شما تکلف را از او می‌بینید و در پایان خدمتش، با انتشار عکسی از خود در فضای مجازی، به یک دفعه تمام گذشته او پیش شما زیر سوال می‌رود.

برخورد جمهوری اسلامی با مقوله عرف و به حاشیه راندن عرف در تعیین هنجار‌های فرهنگی، سیاسی، رفتاری، در تعیین هنجار‌های زندگی اقتصادی، کنار زدن عرف، باعث شد تا تعداد گسترده‌ای از آدم‌ها از این گردونه خارج شوند. جمهوری اسلامی با جامعه خودش دچار یک گسست گفتمانی از حیث عرفی شده است.

آزادی؛ یکی دیگر از آن متغییرهاست. ما با آزادی هم تعیین تکلیف نکردیم. با آزادی‌های اجتماعی، سیاسی، با آزادی‌های اقتصادی. دستگاه‌های حکومتی از سپاه بگیرید تا سازمان‌های دولتی، وارد فعالیت‌های اقتصادی می‌شوندکه عملا آزادی‌های اقتصادی را سلب می‌کنند. شرکت‌هایی درست می‌کنیم که انحصار ایجاد می‌کند و عملا بخش خصوصی نمی‌تواند شکل ایده آلی پیدا کند. تعدادشان خیلی زیاد است بخشی از آن‌ها بانک‌ها و واحد‌های اقتصادی هستند که رهبری فرمودند آن‌ها را کاهش دهیم. نمی‌دانم توانستند انجام دهند یا نه، چون در پوست و گوشت و استخوان این ساختار نفوذ پیدا کرده است. با یک دستور، من بعید می‌دانم که براحتی این فعالیت‌ها کاهش پیدا کند. پشت پرده این فعالیت‌های اقتصادی گسترده شده و فقط مربوط به سپاه نیست و شما با بسیاری از شرکت‌هایی سر و کار دارید که در دستگاه‌های امنیتی حکومت رخنه کرده اند.

ببینید الان ما تردید نداریم که دشمن داریم. آمریکا دشمنی وحشتناکی با ما دارد. آمریکا  ظالمانه ترین، وحشیانه‌ترین و غیر انسانی‌ترین تحریم‌ها را برای ما اجرا می‌کند و از آن طرف همه کشور‌های اطراف و همسایه ما دارند مخالف و دشمن ما می‌شوند. به جز عراق و تا حدودی ترکیه، تقریبا همه موافق اینند که ما تجزیه شویم. یعنی این همسایه‌ها از حالت خنثی به دشمن تبدیل می‌شوند. در این شرایط من مدت هاست دارم فکر می‌کنم چه کار می‌شود کرد تا از این وضعیت اقتصادی رها شویم.
 

چه می‌شود کرد که این تصدی گری دولت در همه زمینه‌ها دوباره به مردم بازگردد؟

اشتریان: باورتان می‌شود من دائما دغدغه فکریم این است که واقعا چکار می‌شود کرد. یک سری پیشنهادات و یک سری حرف‌هایی زدیم، ولی انگار نه انگار. البته صحبت‌ها و مقاله‌ها شنیده و خوانده می‌شود، ولی در عمل همان مسیر در حال طی شدن است. شاید یکی از راه هایش این باشد که همه با هم بنشینیم حرف بزنیم و بپذیریم که وضع خراب است، این آقایانی که الان بر سر کار آمدند و بخصوص سپاه، فکر می‌کردند که همه چیز تقصیر دولت روحانی است.

باید یک گفتگو‌هایی راه اندازی بشود با عنوان «چه باید کرد؟» همه مقصریم. باید بپذیریم که ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما مشکل دارد و وسط دعوا دنبال مقصر نباشیم. قطعا از بین این چه باید کرد‌ها مطالب خوبی به دست می‌آید؛ همین هفته پیش آقایان عبدی و حجاریان در این خصوص دو مطلب نوشتند و هر دو راه حل را سیاسی می‌دانند. حالا این یعنی چی؟ یعنی اینکه ملت در خیابان بریزند و حکومت را عوض کنند؟ یا اینکه قانون اساسی باید اصلاح شود و یا اینکه بیاییم و با هم بنشینیم و یک سری راه حل‌های سیاسی ملایم تری فراهم کنیم. من شخصا معتقد به نظریه سازگاری اجتماعی ام. یعنی با همدیگر حرف بزنیم تا از کنار این حرف‌ها نظریه‌های جدی و راه حل‌هایی که مورد اجماع همه است مطرح شود. این حرف‌ها خیلی مهم‌تر از آیین نامه‌های معمول است، ولی شما باید مراقبت کنید تا همان حرف‌ها آرام آرام به درک عمومی تبدیل شود و این خود یک نوع معماری اجتماعی است که باید انجام شود و البته که همه این‌ها مستلزم انحلال شورای عالی انقلاب فرهنگی و دبیرخانه تشخیص مصلحت نظام است. بار‌ها و بار‌ها این‌ها را گفته ام. این نهاد‌ها کارکرد خطرناکی پیدا کرده اند. کارکردی که باعث شده تا جمهوری اسلامی به خود تخریبی برسد.
 

چه شخص یا نهادی قرار است متولی این گفتمان سازی باشد؟

اشتریان: اگر سازه‌های مفهومی اش را داشته‌باشیم شاید نیازی به سازماندهی عملیاتی آن نباشد، ولی در حکم اکل میته یک شورای عالی انقلاب فرهنگی البته بدون ضرورتاً دبیرخانه باشد؛ شورایی که از قانون‌گذاری و مقررات‌گذاری ممنوع باشد؛ الان در همین شورا حتی در مورد تعیین ریاست دانشگاه هم تصمیم می‌گیرند. گا‌ها تمام هم‌وغم شورای عالی فرهنگی این می‌شود که رییس دانشگاه را عوض کنند. در حوزه فرهنگ رئیس دانشگاه کاره‌ای نیست؛ شورا تبدیل شده به اداری شدن نهاد آن هم در خدمت مبارزه با قدرت بین خود جناح‌ها و ادم ها.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha