بررسی جوانب مختلف مفهوم فرهنگ و فلسفه اجتماعی فرهنگ با گفتار دکتر سیدمحمود نجاتی‌حسینی؛
چرا باید فرهنگ داشت؟چگونه فرهنگی باید داشت؟ اصلا چگونه فرهنگی میتوان خواست و داشت؟آن علوم فرهنگی که مینامندش چگونه علومیست؟اینها علم اند یا دانش؟این علوم فرهنگی را چگونه مطالعه کنیم؟ بومی سازیشان برای مقاصد محلی چگونه ممکن است؟

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ فرهنگ، یکی از آن مفاهیمی است که همواره نقل محافل بوده، هست و در سالیان آینده نیز خواهد بود. هرگاه سخن از فرهنگ به میان می‌آید، هریک از اهالی علوم‌انسانی به نکته‌ای ویژه در این باب اشاره می‌کنند و شاید به همین دلیل است که بحث و تبادل نظر پیرامون این مفهوم همچنان ادامه دارد. دکتر سیدمحمود نجاتی‌حسینی در این جزوه آموزشی که خلاصه‌ای از آن پیش روی شماست، به فلسفه اجتماعی فرهنگ،  چیستی مفهوم فرهنگ و الزامات مرتبط با آن می‌گوید.

نفیسه رحمانی

فلسفه اجتماعی فرهنگ چیست؟

در این یادداشت، دکتر نجاتی‌حسینی پیش از آنکه به سراغ بررسی الزامات و جوانب اجتماعی مقوله فرهنگ برود، مفهوم فرهنگ را اینگونه تعریف می‌کند: «در تعریف موسع فرهنگ، که موضوع مباحث و موضع ایده ها در فلسفه فرهنگ است ، علم ودین و هنر و ادبیات و فلسفه و عرفان والاهیات و دانش محلی همه وهمه مدخلیت دارند.چون اینها سازنده فرهنگ اند؛ ولو اینکه در برهه هایی از تاریخ و در موقعیت های اجتماعی خاص، یکی از اینها در برساختن فرهنگ و اعتلای آن محوریت داشته باشد. مانند: دوران یونانی پیشامیلادمسیح که فرهنگ با فلسفه برساخته و با لوگوس ساخته میشود؛ و یا در هزار و اندی سال قرون وسطای مسیحی ازسده های۳ تا۱۵میلادی که فرهنگ با الاهیات و تئوس تثبیت می‌شود.»

اما با این وجود، در همه این برهه ها و عصرها و موقعیتها و علیرغم همه این تنوعات و فراز و فرودها در تاریخ فرهنگ، همواره یک خط سیرمشخص مورد توافق و نیز مورد ادعای فلسفه و الاهیات و دانش و ادبیات و هنر و عرفان بوده است؛ و آن اینکه: ازطریق فرهنگ است که انسان با فرهنگ و جامعه با فرهنگ شکل میگیرد و میباید نیز چنین شود. این خاستگاه اندیشیدن و تامل درباره آن دانشی است که فلسفه اجتماعی فرهنگ مینامیمش.»

چرا باید فرهنگ داشت؟

وی در ادامه سخن از پرسشی به میان می‌آورد که پرسش اصلی درباره فرهنگ است؛ «از پرسش‌هایی که به تبع آن پرسش اصلی که گفتیم به ذهن میآید، اینهاست:«چرا باید فرهنگ داشت؟چگونه فرهنگی باید داشت؟ اصلا چگونه فرهنگی میتوان خواست و داشت؟آن علوم فرهنگی که مینامندش چگونه علومیست؟اینها علم اند یا دانش؟این علوم فرهنگی را چگونه مطالعه کنیم؟ بومی سازیشان برای مقاصد محلی چگونه ممکن است؟»

سپس پیش از آنکه به سراغ پاسخ این پرسش‌ها رود، از زوایای مهمی برای پرداختن به این پاسخ‌ها سخن می‌گوید؛« سویه های تئوریکی مرتبط و مهم و مطرحی با این سوال‌ها هستند که باید از طریق آن ها به پاسخها برسیم:«یکم، سویه"نو-سنتی"که محورآن دین گرایی و نیز سنت ورزی عقیدتی معرفتی ملهم از الاهیات و فلسفه و عرفان و دانش محلی است.
دوم، سویه "نو-مدرن" که در آن محوریت اصلی با علم گرایی انتقادی راهبردی مسلح و مجهز به رویه های تحلیلی انتقادی هنجاری و تجویزی راهبردی است.
سوم، سویه" نو- پست مدرن"که روشنگری و روشنفکری دست مایه آن است.
چهارم، سویه "نو- مدرن متاخر" که درآن دوگانه های تعاملی مهم نظیر: علم-دین/ ماده-معنا/ این جهانی-آن جهانی/ ساختار-کنشگر/ سوژگی-ابژگی/ پروسه-پروژه/ تشابه-تفاوت/ محلی-جهانی/ کلی-جزیی/ عام-خاص/ بومی-غیر بومی/ نخبگی-مردمی/ جنس-جنسیت/ خود-دیگری» و مانند آنها همزمان و توامان حضوری موثر و مقوم دارند.»
اینها مهم‌ترین زوایای نگاهی هستند که می‌توان از این حیث به بحث چیستی فرهنگ و فلسفه اجتماعی آن پرداخت.

 فلسفه فرهنگ به روایت‌های گوناگون؛ از فوکو تا زیمل

دکتر نجاتی‌حسینی پس از این و در فراز دیگری از این جزوه، نگاهی به چند فلسفه فرهنگ مطرح  داشته و در باب ضرورت این مرور می‌نویسد؛« هرچند یک فلسفه اجتماعی فرهنگ انتقادی راهبردی به معنای مطرح در این جستار و تعابیر مورد نظر مطروحه مرتبط با آن در اینجا فعلا در دسترس نیست – یا دست کم نگارنده نتوانسته آنرا بیابد- با این حال چهارچوبهای مفهومی نظری مرتبطی در فلسفه و علوم اجتماعی هستند که شباهت تئوریک مناسبی به فسلفه فرهنگ مزبور دارند و منطقا به تبع میتوانند برای پردازش نهایی آن فلسفه فرهنگ مطلوب و مقصود- فلسفه اجتماعی فرهنگ انتقادی راهبردی-بکار آیند، دستکم بعنوان مقدمات و مبانی پردازش آن فلسفه موردنظر که گفتیم. از این لحاظ بنظر میرسد چند چهارچوب مفهومی که در این نوشتار به آنها اشاره شده، قابلیت مناسبی برای این هدف تئوریک داشته باشند. فلسفه فرهنگ به روایت فردریش هگل، فلسفه فرهنگ به روایت ارنست کاسیرر، فلسفه فرهنگ به روایت ماکس شلر، فلسفه فرهنگ به روایت کارل مانهایم، فلسفه فرهنگ به روایت گئورگ زیمل، فلسفه فرهنگ به روایت ویلیام جیمز، فلسفه فرهنگ به روایت یورگن هابرماس و فلسفه فرهنگ به روایت میشل فوکو از جمله مهم‌ترین محورهای مورد بحث و بررسی در این جزوه آموزشی است.

در نهایت اما آنچه برای مخاطبان این مطلب راهگشاست، ترسیم یک چهارچوب سیاست پژوهانه فلسفه اجتماعی فرهنگ بومی به این صورت است؛« اول- تعریف عملیاتی از فرهنگ: بهترین چیزهای اندیشیده شده؛ بهترین کارهای انجام شده؛ بهترین محصولات ساخته شده؛ بهترین رویه های اتخاذ شده؛ و نهایتا بهترین سبک های زندگی شده و تجربه شده، وفق الگوهای ارزشی هنجاری آرمانی متعالی ایدئال مورد نیاز واحترام جامعه .
دوم- ماهیت تجربی امر فرهنگی: امر معنابخش به زندگی فردی و جمعی و میانجی اجتماعی برای هویت سازی و هویت یابی برای  انتخاب سبک زیستن به طرز خوب و فرهنگی .
سوم- فضای تحقق عینی و تجربی و میدان امرفرهنگی: مدرسه و مسجد و دانشگاه و رسانه و حوزه عمومی.
چهارم-کارکرد اجتماعی منظورشده برای فرهنگ: نقد اجتماعی هنجاری روشنگرانه راهبردی، برای تربیت یک انسان فرهنگی خوب و شهروند خوب و شکل دادن به یک جامعه اخلاقی معنوی و مدنی عقلانی خوب است.
پنجم- رویه سیاستی برای کمک به تحقق کارکردهای اجتماعی  امرفرهنگ:  تثبیت وتوسعه و تعمیق و ترویج یک دموکراسی فرهنگی حقیقی مشارکتی، با حضور همه گروه های اجتماعی فارغ از هر گونه تعلقات قومیتی و  نژادی و مذهبی و زبانی و جنسیتی و طبقاتی؛ اتحاذ یک پداگوژی فرهنگی و برنامه تربیتی و آموزش فرهنگی مبتنی بر سنت های تاریخی فرهنگی و آموزه های دینی جامعه؛ استفاده خلاقانه و کارشناسی شده و روزآمد و علم گرایانه از هنر و ادبیات مدرن و دانش اجتماعی مدرن برای طراحی مفاهیم فرهنگی و برنامه های آموزش فرهنگی به جامعه؛ فراهم سازی فضایی امن و آزاد اندیشانه برای تعامل توافقی تفاهمی ایده ها و سنت ها و رویه ها و خرده فرهنگ ها .
ششمـ آماده سازی ذهنی نسلی جامعه و کنشگران و گروه های اجتماعی مختلف در جامعه و نسل های همزیست در یک دوره تاریخی برای تحقق یک فرهنگ و جامعه متحد سرشار از"عقلانیت – معنویت – اخلاقیت – مدنیت".»

متن کامل را  اینجا دانلود کنید

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha