به گزارش «سدید»؛ احسان فرزانه، پژوهشگر علوم سیاسی، شامگاه سوم دی در نشست علمی «نقد لیبرالیسم»، که از سوی کانون وحدت برگزار شد، گفت: مفاهیمی چون سوسیالیسم و لیبرالیسم دربردارنده وجوه و جریانات متعارض در درون خود هستند و خیلی سخت است که آنها را به مؤلفههای مشترک تقلیل بدهیم و درباره آنها موضعگیری کنیم؛ یک سنت فکری ۵۰۰ تا ۶۰۰ سال در غرب ریشه دارد و نگاه طیفهای مختلف هر یک از این مفاهیم به انسان و جامعه و جهان با هم شباهت ندارد؛ مثلاً درباره لیبرالیسم، جان لاک، جان استوارت میلز، فریدمن و... را منسوب به سنت لیبرال میدانند، ولی بین آنها تعارضات جدی وجود دارد. مشکل ما در علوم انسانی این است که به صورت کاریکاتوری به جریانات فکری نگریسته میشود و مخاطب از خود میپرسد که فلان جریان فکری اندیشهای چرا اینقدر باقی مانده و پایدار و فراگیر شده است. بنابراین نباید تصور کنیم که وقتی از لیبرالیسم سخن میگوییم فقط یک طیف فکری شناختهشده و بسیط است.
فرزانه با اشاره به سلطه سرمایهداری بر جهان، بیان کرد: مخالفان سرمایهداری در قرن ۱۹ معتقد بودند که انقلاب ضدسرمایهداری باید از کشورهای اصلی و مرکزی نظام سرمایهداری جهان شروع شود، وگرنه محکوم به شکست است؛ از نظر مارکس، کره شمالی محکوم به شکست است، با وجود اینکه در ظاهر قصد دارد با نظام سرمایهداری جهانی بجنگد.
این پژوهشگر علوم سیاسی در پاسخ به این پرسش که کره شمالی مسیری را طی کرده که به وضع امروز رسیده است، در حالی که باید با نظام سرمایهداری کنار میآمد یا مسیر درستی را برای تقابل تدبیر میکرد، تصریح کرد: در دورهای نظام بردهداری رایج بود و تعداد زیادی از بردگان به آن نظم تن داده و پذیرفته بودند که زور ما به سرنگونی نظام بردهداری نمیرسد و تن به همه اقتضائات این نظام میدادند، ولی اسپارتاکوسی پیدا میشود که به آن تن نمیدهد و میگوید چرا من باید برده کسی باشم که مانند من متولد شده و خواهد مرد و در وجوه بشری با من یکسان است؟
غزه، بزرگترین زندان روباز جهان
وی اضافه کرد: در زمانهای که هم ارسطو و هم افلاطون طرفدار بردهداری بودند، اسپارتاکوس دو راه داشت؛ به بردهداری تن بدهد یا به مقابله برخیزد و کشته شود. درست مثل الان که بگوییم فلسطینیها زورشان به اسرائیل نمیرسد و نظام سرمایهداری جهانی و سازمان ملل و شورای امنیت و ... هم حامی اسرائیل هستند. الان غزه بزرگترین زندان روباز جهان است و دولتهای جهان هم کاری به کار اسرائیل ندارند. حتی مواد غذایی به مردم فلسطین نمیرسد و از ابتداییترین حقوق خود محروم شدهاند. اینها باید چه کار کنند؟ پارادوکس اینجاست.
پژوهشگر علوم سیاسی اظهار کرد: نقدهایی جدی به لیبرالیسم وارد است. در هم تنیدگی آن با اقتصاد غالب جهانی باعث ایجاد اختلاف شدید طبقاتی شده و الان ثروت ۳۰۰ نفر معادل ثروت سه میلیارد انسان است. در آمریکا چند خانواده ثروتمند به اندازه همه مردم این کشور ثروت دارند.
آمریکاییزه شدن جهان
فرزانه تصریح کرد: جهان امروز لیبرالیزه و آمریکاییزه شده است و صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی دستوراتشان را به همه جهان دیکته میکنند که همان برنامههای آمریکا برای جهان است؛ آیا نباید چنین رویکردی را نقد و حتی در برابر آن مقاومت کنیم؟
وی در پاسخ به این پرسش که نقدها درست است، ولی آیا جایگزینی داریم، زیرا رویکردهای جایگزین هم وضع بهتری را رقم نزده است، گفت: اینکه به لحاظ تاریخی چرا نظامهای غیر سرمایهداری و جنبشهای ضد سرمایهداری نتوانستند پا بگیرند و موفق شوند بحث دیگری است، ولی آیا نظم موجود جهانی عادلانه هست یا خیر؟ نمیتوان انتظار داشت که هیچ کسی بردهداری نوین را نقد نکند یا حق نقد نکردن نداشته باشد. الان منطق بازار بر همه ابعاد حیات اجتماعی بشر سایه افکنده و به سیاست و روابط اجتماعی و حتی اعضای بدن انسان هم تسری داده شده است. از دل این تفکر، بلک واتر بیرون آمده و شما اگر پول بدهید میتوانید ارتش خصوصی(میلیشیا) و آدمکش در اختیار داشته باشید. الان قاچاق انسان تجارت پرسودی است. بنابراین نقد ما بر این جریان به معنای دفاع از سوسیالیسم و جریانات دیگر نیست. اگر در دسته راهزنان باشیم، میتوانیم با رئیس این دسته زد و بند کنیم و غنائم بیشتری را به دست آوریم، کاری که ترکیه و عربستان سعودی و دولتهای وابسته جهانی میکنند، ولی ممکن است کسی زیر بار این منطق نرود، ولو اینکه از حقوق صوری محروم و تحریم شود. فطرت انسانی اقتضا میکند که در برابر اشکال سرکوب گسترده و سازمانیافته بایستیم.
اجرای سیاستهای لیبرالی در ایران
فرزانه در پاسخ به این پرسش که ایران یک سیستم اقتصاد دولتی دارد و فاصله طبقاتی هم بدتر از کشورهای لیبرال است و راست و چپ حاضر نیستند که به وجوه مشترکی برسند، آیا تداوم این وضع به نفع صاحبان قدرت نیست؟ گفت: این پیشفرض که اقتصاد ایران دولتی تلقی میشود غلط است، زیرا از ابتدای دهه ۷۰ اقتصاد ایران چهار نعل به سمت سرمایهداری پیش رفت؛ الان در ایران فقط ۱۳درصد مدارس دولتی هستند که در مقایسه با نئولیبرالترین کشورها هم وضع بدتری داریم. از بین ۵۰ بانک، ۸ بانک دولتی است و در ۲۰ سال گذشته در تهران یک بیمارستان دولتی ساخته نشده است، در حالی که بیمارستانهای خصوصی به صورت قارچگونه رشد کردهاند. از دوره اول دولت سازندگی تحولی اساسی در اقتصاد سیاسی شاهد هستیم و سیاستهای اقتصادی لیبرالی و نئولیبرالی اجرا شد و دولتهای خاتمی و روحانی هم آن را ادامه دادند و در همه حوزهها، بازاری و انتفاعی کردن را شاهدیم. پارکها را در تهران خراب کردهاند تا مال درست کنند.
وی اضافه کرد: موقتی کردن نیروی کار از اصول اساسی نئولیبرالیسم در همه جای جهان است و الان ۹۵ درصد نیروی کار ایران موقتی شده و قراردادهای یکماهه و سهماهه و شش ماهه دارند، مگر سیاستهای لیبرالی شاخ و دم دارند؟ دولت لیبرالی به معنای خالص کلمه فقط در متون سیاستهای لیبرالی دیده میشود. فریدمن که او را به عنوان اقتصاددان برتر تقدیس میکنند مشاور ژنرال پینوشه بود. بنابراین پیشفرض غلطی است که بگوییم سیاستهای لیبرالی و نئولیبرالی فقط از سوی کشورهایی اجرا شدهاند که ایدئولوژیزدا هستند.
ایران با آلمان قابل مقایسه نیست
فرزانه با بیان اینکه نباید ایران را با آلمان و نروژ مقایسه کنیم، اظهار کرد: قضاوت در مورد ساخت سیاسی ایران باید متناسب با دینامیسم درونی جامعه باشد. اینکه چرا سبکی که در این کشورها هست، در ایرانی که از چهار طرف از سوی دشمنان محاصره شده نیست، چون ما در شرایط شبهجنگی هستیم. در آمریکا هم وقتی شرایط شبهجنگی است مطبوعات را محدود میکنند و دولت وارد میشود. الان ما در شرایط استثنایی هستیم. ما در همسایگی طالبان و اردوغان و علیاف و... هستیم و باید این شرایط را درک کنیم. ۳۰ سال است که سیاست تعدیل ساختاری در دولتهای ما اجرا شده و مقرراتزدایی، حذف یارانه، واقعی کردن نرخ ارز، موقتی کردن نیروی کار، پدیده اشتغال مثلثی و... در تمامی دولتهای ۳۰ سال اخیر با شدت دنبال شده است.
وی افزود: امروز فرهنگ ما به خاطر اجرای این سیاستها به شدت مصرفزده شده است و کشور ما بیشترین مصرف مواد آرایشی و بهداشتی را دارد و کالایی شدن در همه روابط زندگی ما جاری است؛ در بیلبوردی تبلیغاتی در تهران «تجربه لذت و قدرت» با یک کالا ترویج میشود و شکوه انسانی یک فرد به داشتن آن کالاست و چهره شهر ما جولانگاه سلبریتیها برای تبلیغ کالاهای مختلف است. امروز سیاستهای لیبرالیستی سبب شده تا در کشوری مانند آمریکا یک فرد و جریان بتواند با صرف سرمایه هنگفتی نتیجه انتخابات را تغییر دهد. رئیسجمهور آمریکا را کارتلهای بزرگ اقتصادی و رسانهای تعیین میکنند. در لیبرالیسم انسان به مثابه یک موجود سودجو اصالت مییابد و سود و زیان بر همه مناسبات حاکم و حقوق طبیعی زایل میشود.
فرزانه در پاسخ به این پرسش که آیا پوپولیسم در تضاد با لیبرالیسم است؟ گفت: پوپولیسم در نظم موجود جهانی تبدیل به فحش شده است و هر کسی که این تبعیض سازمانیافته لیبرالی را نقد کند، انگ پوپولیسم را دریافت میکند. هر کسی که تلاش کند مردم را متوجه تضادهای این سیستم و نابرابریها کند متهم به پوپولیسم است و از او میپرسند که تو چند واحد اقتصاد خواندی. طوری میگویند علم اقتصاد که تصور میکنند قواعد این علم به مثابه گزاره «آب در ۱۰۰ درجه میجوشد» است، در صورتی که امروزه به جای علم اقتصاد از تعبیر اقتصاد سیاسی استفاده میشود، چون اراده قدرت و منافع طبقاتی در پشت سیاستهای اقتصادی لیبرالی وجود دارد.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا