از سرشت و سرنوشت آیت‌الله حسینعلی منتظری در آیینه یک خوانش تحلیلی؛
شاید برای بسا افراد، این پرسش مطرح باشد که حساسیت امام خمینی بر عملکرد باند مهدی هاشمی معدوم، از چه دوره‌ای آغاز شد، که نهایتا به ماجرای عزل آیت‌الله منتظری منتهی گشت. این مقام امنیتی در بخشی از خاطرات خویش، آغاز مطالعه امنیتی بر کیس مهدی هاشمی را، از تابستان سال ۶۴ بر می‌شمارد.
به گزارش «سدید»؛ در روز‌های پیشین با انتشار گفت‌وشنود یکی از مقامات امنیتی مرتبط با پرونده آیت‌الله حسینعلی منتظری در وزارت اطلاعات، دامنه سخن در این باره، وارد مرحله‌ای نوین شد. مقال پی آمده درصدد است تا با خوانشی از مهم‌ترین فراز‌های این گفت‌وشنود، آن را به اجمال مورد تحلیل قرار دهد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

سند‌سازی سعید منتظری علیه آیت‌الله سیدصادق روحانی
یکی از مهم‌ترین مدخل‌ها به زندگی علمی و سیاسی آیت‌الله حسینعلی منتظری، وجهه نداشتن او در حوزه قم و در نگاهی کلان‌تر، حوزه‌های علمیه سراسر کشور بود. او به دلیل چند خبط بزرگ در زندگی خود از جمله: نگارش تقریظ بر شهید جاوید، اظهار نظری شاذ درباره غصب فدک در دهه ۶۰ و ارتباط با باند تبهکار مهدی هاشمی معدوم در جامعه روحانیت شیعه، موقعیت مناسب و مطلوبی نداشت. از این روی اعلام قائم مقامی رهبری نامبرده توسط مجلس خبرگان اول، بخش‌هایی از روحانیت را به واکنش وا داشت. واکنش آیت‌الله سیدصادق روحانی به این مسئله و تقابل فرزند آقای منتظری با وی و نیز دوگانگی‌ها و تناقضات رفتاری منتظری در برابر علمای وقت حوزه از جمله نکاتی است که در گفت‌وشنود مقام امنیتی فوق آمده، مورد توجه قرار گرفته است:
«پس از علنی شدن نظر خبرگان درباره قائم‌مقامی آقای منتظری، آقای سیدصادق روحانی قبل از درسش، سخنرانی کرد و علیه این مسئله موضع گرفت. شما می‌دانید که تقریباً بیوت تمام مراجع سنتی، از ماجرای تقریظ آقای منتظری بر کتاب شهید جاوید و بعدتر شهادت آقای شمس‌آبادی توسط سیدمهدی هاشمی، حساسیت‌های خاصی نسبت به آقای منتظری داشتند و اصطلاحاً دلشان با او صاف نشده بود. چه مراجع، چه فضلا و مدرسین نمی‌توانستند او را بپذیرند، ولی همه ملتزم به سکوت بودند! در این فضا مسئله قائم‌مقامی آقای منتظری هم برای این طیف سنگین می‌آمد، اما اولین و شاید تنها کسی که رسماً خط را شکست و مخالفت علنی‌اش را اعلام کرد، سیدصادق روحانی بود. پس از این قضیه، مدیرکل قم به منزل او رفته و با او صحبت کرده بودند و، چون بر مخالفتش اصرار داشت و حاضر به تصحیح علنی آن نبود، تصمیم بر این شد که محدودیت‌هایی بر او اعمال شود. این برخورد، در آن موقع خیلی صدا کرد، اما آقای منتظری یک اعتراض کوچک هم به این مسئله نکرد، یک گلایه هم به مسئولان اطلاعاتی نکرد که این چه برخوردی است که با او کرده‌اید. تازه بعدش هم سند جعلی علیه او ساخته شد که با ساواک مرتبط بوده است! چه کسی این کار را کرد؟ همان سعید منتظری! و آقای منتظری این بار هم عین خیالش نبود! اینکه سعید با هدایت سیدهادی این کار را کرده، چندسال بعد در اعترافات سیدمهدی هم گفته شد. خب سکوت آقای منتظری را داشته باشید تا رسیدیم به فروردین سال بعد که آیت‌الله شریعتمداری فوت کرد. آنجا اداره اطلاعات قم مطلع شده بود برخی هواداران آقای شریعتمداری، با چوب و چماق با چند اتوبوس راهی قم شده‌اند و اگر پایشان به مراسم تشییع و تدفین برسد، احتمال درگیری و آشوب زیاد است، لذا فقط اجازه داده بود تا اقوام و نزدیکان برای تدفین وارد قبرستان شوند. در این فضا آقای سیدرضا صدر که برادر امام موسی صدر و از روحانیون مخالف نظام بود به آنجا آمد. او به بچه‌های عملیات که سر کوچه ایستاده بودند، تندی کرده و با دست به سینه شان زده بود که من می‌خواهم بروم بر جنازه نماز بخوانم. نگفته بود که آقای شریعتمداری وصیت کرده او نماز بخواند، از موضع بالا برخورد کرده بود که بروید کنار، می‌خواهم بروم نماز میت را بخوانم! بچه‌ها هم که او را نمی‌شناختند، راهش نمی‌دهند و او هم داد و قال راه می‌اندازد و توهین می‌کند! لذا به عنوان یکی از عوامل برهم‌زننده نظم، آنجا دستگیرش می‌کنند و به اداره اطلاعات قم می‌برند. حالا داماد‌های آقای شریعتمداری، داخل قبرستان بودند و اگر آن‌ها قبلش گفته بودند که آقای شریعتمداری وصیت کرده فلانی نمازش را بخواند مشکلی نبود، ولی اطلاع داده نشده بود و دوستان در جریان نبودند. بعد از انتقال به اداره، می‌فهمند که ایشان آقارضا صدر است. البته بعد‌ها در چیزی که نوشت و به نام در زندان ولایت‌فقیه منتشر شد، ادعا‌هایی می‌کند که واقعیت ندارد. یعنی وقتی ایشان را شناختند، تکریمش کردند و دو ساعت هم بیشتر بازداشت نبود. بازداشت هم که می‌گویم در واقع در اتاق اداری ساختمان اداره اطلاعات قم بود، نه اینکه بازداشتگاه باشد. کل این زندان ولایت‌فقیه که درباره‌اش نوشته، همین دوساعت بوده است! در این دو ساعت هم حرف‌هایی می‌زد از این قبیل که هرچه به آقای شریعتمداری گفتیم شهریه زیاد بده و طلبه‌ها را جذب کن، نکرد، اما آقای خمینی شهریه بالاتری می‌داد و طلبه‌های زیادی دورش جمع کرد و این‌همه طرفدار پیدا کرد و اسلام داشت در اروپا رواج پیدا می‌کرد، ولی انقلاب، این روند را خراب کرد!... و این حرف‌های سبک! بعد از این ماجرا، آقای منتظری مدیرکل قم را خواسته بود و کلی سرش داد و بیداد کرده بود و اعتراض که چرا نگذاشتی تشییع عمومی باشد؟ چرا نگذاشتید فلانی نماز میت بخواند؟ حتی گفته بود ساواک زور داشت، ولی عقل هم داشت، شما‌ها زور دارید، اما عقل ندارید! مدیرکل می‌گوید آقا! خلق‌مسلمانی‌ها و اوباش با چوب و چماق، از آذربایجان و تهران با چند اتوبوس آمده بودند و قمی‌ها هم برای مقابله آماده بودند و، چون شرایط امنیتی بود، می‌خواستیم کنترل کنیم که درگیری پیش نیاید. آقای منتظری گفته بود درگیری پیش می‌آمد، چه می‌شد؟ مدیرکل گفت خب درگیری می‌شد و طرفین همدیگر را می‌زدند. آقای منتظری گفته‌بود خب بزنند. مدیرکل گفته بود خب کشته می‌شدند و در قم بحران می‌شد، به‌خصوص که بچه‌های حزب‌اللهی هم در قم آماده درگیری بودند، باز آقای منتظری جواب داده بود خب کشته شوند، چه می‌شد؟!...».

آغاز حساسیت امام، بر باند مهدی هاشمی
شاید برای بسا افراد، این پرسش مطرح باشد که حساسیت امام خمینی بر عملکرد باند مهدی هاشمی معدوم، از چه دوره‌ای آغاز شد، که نهایتا به ماجرای عزل آیت‌الله منتظری منتهی گشت. این مقام امنیتی در بخشی از خاطرات خویش، آغاز مطالعه امنیتی بر کیس مهدی هاشمی را، از تابستان سال ۶۴ بر می‌شمارد:
«تابستان سال ۶۴ بود، که آقای ری‌شهری برخی از دوستان طلبه را دعوت کردند و گفتند: من خدمت امام بودم و ایشان من را فقط برای همین موضوع خواستند، که بگویند: من نگران قم و دفتر آقای منتظری و مسائل حاشیه‌ای این مجموعه، مثل مدارس و طیف سیدمهدی هاشمی هستم، شما موظفید این مسئله را پیگیری کنید... جالب بود که گزارش‌هایی به امام رسیده بود، که از ناحیه دستگاه‌های اطلاعاتی نبود. امام این مسئله را به عنوان یک ماموریت ویژه، از آقای ری‌شهری مطالبه کرده بودند. آن موقع از سایر نشانه‌ها حدس می‌زدم، که امام مطالب دیگری هم به ایشان گفته باشند و یک ماموریت بزرگی را به ایشان داده باشند. این صحبت امام وقتی در جمع چندنفر از دوستان وزارت مطرح شد، ما به این نتیجه رسیدیم که امام دنبال یک هدفی است، تحلیل کردیم که مقصود نهایی امام چیست؟ دنبال سیدمهدی و جرائمش است؟ دنبال قم و انحراف در مسائل حوزوی است؟ دنبال پاکسازی بیت و اطرافیان آقای منتظری است؟ چون سال ۶۲ هم در پیامشان به افتتاحیه خبرگان هشدار دادند: باید بدانید که تبهکاران و جنایت‌پیشگان، بیش از هرکس چشم طمع به شما دوخته‌اند و با اشخاص نفوذی در بیوت شما، با چهره‌های صددرصد اسلامی و انقلابی، ممکن است خدای ناخواسته فاجعه به بار بیاورند و با یک عمل انحرافی، نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما، به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی بزنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل در تصمیم‌گیری خصوصا در امور مهمه و باید بدانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست، به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگردید و اقرار به خطاکنید که آن کمال انسانی است... و هرکس متوجه می‌شد که مخاطب ایشان کیست، بلکه جز ایشان [آقای منتظری]نیست. البته این زمانی بود که قائم‌مقامی آقای منتظری مسئله روشنی بود، هرچند هنوز نهایی نشده بود. یعنی حتی اگر در مجلس خبرگان هم مطرح نمی‌شد، بطور طبیعی نگاه‌ها پس از امام، متوجه آقای منتظری بود. در این جلسه، یکی از دوستان به عنوان مدیرکل اطلاعات قم در نظر گرفته شد، تا با ماموریت پیگیری مسائل مربوط به بیت و اطرافیان آقای منتظری در قم، مستقر و مشغول به کار شود. البته آن موقع از نظر تقسیمات کشوری و استانی، شهر قم جزو استان مرکزی بود، ولی بر خلاف بقیه استانها، اداره کل اطلاعات استان در قم مستقر بود. در مسئله سیدمهدی هاشمی و طیف همسو با او هم، چند محور مورد نظر بود. یکی: قتل‌های قبل و پس از انقلاب. دوم: شرارت‌ها در امر نهضت‌های آزادیبخش. سوم: جریان فکری که در مدارس و کتابخانه سیاسی راه انداخته بودند و چهارم: مسئله تعامل و ارتباط با جریان‌های مسئله‌دار، مثل نهضت‌آزادی و طیف میثمی و پیمان و ارتباطات بی‌ضابطه با کشور‌هایی مثل لیبی و آخرین محور هم، مدیریت رهبر آینده انقلاب. ماجرای ترور مهندس بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی اصفهان هم مطرح بود، که پیگیری نشده بود. ماجرای قتل اسقف دهقان در ابتدای انقلاب، در اصفهان مطرح بود...».

احمد منتظری برای پاکسازی بیت پدرش، با وزارت اطلاعات همکاری‌های میدانی داشت!
اطرافیان آیت‌الله منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه پس از گزینش وی به قائم مقامی رهبری، تقریباً از جایگاه خویش در دوران پس از ارتحال امام خمینی، اطمینان یافته بودند. از این روی در میان آنان جناح‌های مختلفی شکل گرفته بود و هر یک، برای تضعیف دیگری تلاش می‌کرد. احمد منتظری فرزند آیت‌الله، در زمره کسانی بود که اعتقاد داشت باید بیت آیت‌الله منتظری از اعمال نفوذ‌های برادران هاشمی، پیراسته گردد. از این روی با نهاد نو تأسیس وزارت اطلاعات همکاری می‌کرد و در به بن بست رسیدن این جریان، نقشی در خور داشت. مقام امنیتی در این باره، آورده است:
«اطرافیان و دوستداران آقای منتظری به دو جناح تقسیم شده بودند. یکی جناحی که از خط اصفهان انشعاب کرده و به بیت امام نزدیک‌تر و منتقد جریان حاکم بر بیت آقای منتظری، یعنی سیدهادی بود. در بیت آقای منتظری، کسی مثل آقای شیخ حسن ابراهیمی نماینده این تفکر بود. آقای عبایی رئیس دفتر تبلیغات بود، آقای جعفری گیلانی که بعدتر رئیس دفتر تبلیغات شد. دکتر محمدعلی هادی نجف‌آبادی، عبدالله نوری و شیخ‌محمدحسین شریعتی معروف به شیخ‌الشریعه هم از این دسته بودند. البته ما هیچ‌وقت به کسی مثل شیخ‌الشریعه، خوشبین نبودیم. چون او پیش از این به قدری در خط اصفهان و طیف سیدمهدی حل شده و با آن طیف همسو بود که پذیرش اینکه آن نگاه و جریان را رها کرده و خط امامی بی‌غل و غش شده باشد، سخت بود. چون شیخ‌الشریعه آدم پیچیده و غیرقابل اطمینانی بود و اینطور بگویم که شاید به حضورش در مجموعه دفتر امام نیز با دیده ظن و تردید نگاه می‌شد. او اطلاعات را به مرحوم حاج‌احمدآقا می‌داد و ایشان به نحوی، به وزارت منتقل می‌کرد. احمد منتظری هم در همین طیف تعریف می‌شد. او هم برای پاکسازی بیت اهتمام داشت و اطلاعات خوبی می‌داد. به ویژه پس از دستگیری سیدمهدی، اطلاعات عملیاتی هم می‌داد. همچنین دو نفر از پاسدار‌های نجف‌آبادی در حلقه یک خوب همکاری می‌کردند. مرحوم کورانی و تعدادی از عناصر نهضتی که ایرانی نبودند هم همکاری خوبی داشتند. یک‌نفر دیگر هم بود که همکاری‌اش استراتژیک و تمام‌کننده بود که فعلاً بماند. یکی هم سلمان صفوی بود که همکاری داشت و در یک صحنه‌سازی هماهنگ‌شده، فرار کرد و به خارج رفت. آن طرف هم جریان حاکم بر بیت آقای منتظری بود که عملاً دست سیدهادی هاشمی و سعید فرزند آقای منتظری بود. خب هر دو طیف، هم انقلابی بودند و هم اصفهانی و نجف‌آبادی بودند و یک جدال جناحی و خطی فوق‌العاده سنگینی بینشان حاکم بود که آقای منتظری هم این را حس می‌کرد. افراد بیت هم بین این دو طیف تقسیم شده بودند، ولی بازی‌گردان اصلی، سیدهادی بود که هم آدم زیرکی بود و هم بالاخره داماد ایشان بود. بین دوستان هم مطرح بود که می‌گفتند معلوم نیست بالاخره شیخ حسین ابراهیمی رئیس دفتر است یا سیدهادی؟ یعنی عملاً او تنظیم‌کننده معادلات و مراودات بیت بود. برادرش سیدمهدی هم بعد‌ها در اعترافاتش گفته بود که من اصلاً آنجا نمی‌رفتم، ولی خلاف گفته است! می‌رفت، اما کم. حتی مدیرکل اطلاعات قم می‌گفت سیدهادی در همان بیت، من و سیدمهدی را به هم معرفی کرد. البته بودن یا نبودن سیدمهدی، تغییری در اصل مسئله ایجاد نمی‌کرد، چون این‌ها یک تیم بودند و پیش‌بردن نظراتشان در بیت آقای منتظری، نیازی به حضور فیزیکی سیدمهدی نداشت. برادرش همه‌کاره بیت بود. خب ما به عنوان دستگاه امنیتی، توانستیم از این شکاف استفاده کنیم و آورده خوبی داشته باشیم. البته که این مسئله هم سختی‌های خودش را داشت. چون اولاً: اینکه این دو جناح به‌رغم اختلافات بین خودشان به دستگاه اطلاعاتی تازه تشکیل‌شده خیلی اعتماد نداشتند، ثانیاً: اینکه کلاس و سطح کار هم بالا بود. یعنی قائم‌مقامی آقای منتظری در سطح جامعه و خبرگان، تازه مطرح شده و پاییز ۶۴ قطعی شده بود و شما با بیت قائم‌مقام رهبری مواجه هستید که گویی به زودی زمام امور کشور را به‌دست خواهد گرفت. برآورد‌های مستقیم و غیرمستقیم اطلاعاتی هم نشان می‌داد که این‌ها خودشان را از الان همه‌کاره کشور می‌دانند و گاردشان این بود که امام دیگر از کار افتاده و کارش تمام است! حتی سیدهادی چندبار به برخی مسئولان اطلاعاتی گفته بود انقلاب که الحمدلله تثبیت شده و فقط مسئله نهضت جهانی اسلام است که امام هم در این قضیه نه سررشته دارد و نه حوصله‌اش را و فرمان این قضیه، در دست آقای منتظری است! ضمن اینکه به خاطر محذوریت‌ها و تراکم امور در دفتر امام و حال جسمی ایشان، امکان ملاقات راحت با امام برای همه مسئولان نبود و بنابراین همه مسئولان کشور را شما در دفتر آقای منتظری می‌دیدید. هرکسی که آن طرف ملاقات نداشت، می‌آمد این‌طرف! اتفاقاً نتیجه هم می‌گرفتند، چون امام فردی بود که به راحتی نمی‌شد تحت تأثیرش قرار داد و دستور و توصیه از او گرفت، اما این‌طرف می‌آمدند اصطلاحاً برای کارشان، بله را می‌گرفتند و می‌رفتند! آن‌هایی هم که کار را بلد بودند، اصلاً نیاز نبود پیش آقای منتظری بیایند، با سید هادی کار را می‌بستند و کارشان پیش می‌رفت، پیام و توصیه می‌گرفتند و این حرف‌ها؛ لذا دفتر آقای منتظری، شکل خیلی عجیب پیدا کرده بود...».

اعترافات مهدی هاشمی مابه‌ازای بیرونی داشت!
آیت‌الله منتظری و باند مهدی هاشمی معدوم تاکنون اعترافات مهدی هاشمی را تحت فشار و بی‌اعتبار قلمداد کرده‌اند. این در حالی است که اغلب آنچه وی در اعترافات خویش ذکر کرد، ما به ازای بیرونی داشت و شواهد متقن خارجی، اصل و گستره آن را تأیید می‌کرد. این نکته‌ای است که در خاطرات مقام امنیتی نیز به شرح ذیل بیان شده است:
«در ماجرای تعقیب باند مهدی هاشمی، طیف آقای منتظری همه چیز را زیر سر هاشمی و آقا و احمد آقا می‌دانستند. بی‌خبر از اینکه این سه نفر، اصلاً در مدار تصمیم‌گیری‌های عملیاتی نبودند و فرمان راهبری کلان هم به‌دست امام بود و لاغیر. از قصه نامه ۶ فروردین و ماجرا‌های مربوطه به‌خوبی می‌توان فهمید امام در این کیس، منفرد بوده است. موضع آقای منتظری درباره اعترافات سیدمهدی هم خیلی جالب است. در خاطراتش آورده است: از نظر فقهی این اعترافات حجیت ندارد! خب ببینید، اینکه اعترافات کسی مثل سیدمهدی اصطلاحاً خبر واحد است، قبول دارم. زندانی در زندان و تحت فشار، ممکن است این حرف‌ها را بزند. سیدمهدی هم آدم فاسقی است: و إِنْ جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا. بله، اگر بنا باشد برای اثبات یک موضوع، فقط اعترافات او را ملاک بگیریم، به لحاظ فقهی پذیرفته نیست، اما وقتی می‌بینیم اعترافات او با سایر قرائن و ادله تأیید می‌شود، باید چه کرد؟ یعنی مثلاً طرف اعتراف کرده فلانی را فلان جا با این کیفیت کشته‌ایم و می‌روند جنازه‌را پیدا می‌کنند. گفته فلان جا فلان کار را کردیم، می‌روند سایرین را می‌گیرند و آن‌ها هم همان حرف را اعتراف می‌کنند. اینجا هم باید گفت حجیت شرعی ندارد؟ ضمن اینکه گاهی که بازجو مطلبی را می‌داند، ولی می‌خواهد صداقت متهم را بیازماید یا اطلاعاتش را کامل کند، می‌توانیم بگوییم به طرف فشار آورده‌اند که اعتراف کند؟ اما اگر بازجو چیزی را نمی‌دانست و خود متهم به آن اعتراف کرد، تکلیف چیست؟ بعضی چیز‌ها را اصلاً بازجو‌ها نمی‌دانستند و سیدمهدی هاشمی، خودش آن‌ها را گفت. خیلی چیز‌هایی که نمی‌دانستند و شاید سؤالی هم نکردند، خودش نشسته به برادرش هادی نامه نوشته که ما چنین کردیم. این‌ها چیزی نیست که قابل انکار باشد. روشن است و دارد گزارش می‌کند که طیف ما در دفتر چه می‌کردیم. مثلاً درباره دفتر اینطور می‌نویسد: شگرد‌هایی که اخوی در مدیریت دفتر داشت، عبارتند از اینکه در دیدار‌هایی که با آقای [منتظری]صورت می‌گرفت، چگونه خبر به رادیو و تلویزیون داده شود که فرد مزبور در اذهان عمومی مطرح گردد یا نه. از باب مثال، پخش آن قسمت از سخنان آقا را که جنبه انتقادی از مسئولان سپاه و ... داشت پررنگ‌تر نشان دادند نظیر آزادی مطبوعات و کودتای خزنده در سپاه. مثلاً دیدار‌های آقای طاهری [اصفهانی]برجسته می‌شد و بسیاری از افرادی که آقا را زیارت می‌کردند، از آن‌ها نامی برده نمی‌شد!... خب این‌ها چیز‌هایی است که گفته‌های او با واقعیات بیرونی تطابق دارد...».
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha
پرونده ها