در بستر زندگی روزمره، خودشیفتگی جمعی ما را از دیگران دور می‌کند؛
بخشی از  برتری‌طلبی طبیعی است، اما اگر به خودشیفتگی جمعی تبدیل شود، باعث انزجار از دیگر گروه‌ها و گسترش تبعیض می‌شود. اسکات بری کوفمن، با مرور چند تحقیق جدید آثار خودشیفتگی جمعی بر جامعه را نشان داده است. 

به گزارش «سدید»؛ آدم‌ها دلایل مختلفی برای برتردانستن گروه‌هایی دارند که خودشان عضو آن‌هایند. گاهی آن‌ها گمان می‌کنند که اخلاقی‌ترین مردم‌اند، پیچیده‌ترین فرهنگ را دارند،‌ بااستعدادترین‌اند، قدرتمندترین‌اند یا بیشترین حمایت را از ارزش‌های دمکراتیک می‌کنند. شاید فکر کنند که عظمتشان خواست خدا بوده یا آن را از طریق رنجی بی‌سابقه در گذشته به دست آورده‌اند. بخشی از این برتری‌طلبی طبیعی است، اما اگر به خودشیفتگی جمعی تبدیل شود، باعث انزجار از دیگر گروه‌ها و گسترش تبعیض می‌شود. اسکات بری کوفمن، با مرور چند تحقیق جدید آثار خودشیفتگی جمعی بر جامعه را نشان داده است. 

اسکات بری کوفمن، آتلانتیک— در سال ۲۰۰۵، روان‌شناسی به نام اگنیشکا گولک دی زاوالا گروه‌های افراطی را بررسی می‌کرد تا بداند چه چیزی باعث می‌شود مردم به اعمال تروریستی خشونت‌آمیز دست بزنند. در این حین، متوجه مفهومی شد که خیلی شبیه چیزی بود که تئودور آدورنو و اریک فروم، محققان قرن‌بیستمی، آن را «خودشیفتگی گروهی» می‌نامیدند: گولک دی زاوالا آن را برایم این‌طور توضیح داد «این عقیده که عظمت مبالغه‌آمیز گروهی که کسی عضو آن است، به اندازۀ کافی از سوی دیگران به رسمیت شناخته نشود» درحالی‌که این تشنگی برای شناخته‌شدن هرگز سیراب نمی‌شود. در ابتدا،‌ او گمان می‌کرد که این امر پدیده‌ای حاشیه‌ای ولی درعین‌حال مهم است. او یک مقیاس خودشیفتگی جمعی طراحی کرد تا شدت باور به خودشیفتگی گروهی را بسنجد. این مقیاس شامل چنین جملاتی بود: «گروه من مستحق رفتار ویژه‌ای است» و «من اعتقاد راسخ دارم که گروهم باید احترامی را که شایستۀ آن است دریافت کند». پاسخ‌دهندگان می‌بایست میزان موافقتشان را با این جملات اعلام می‌کردند. 

شانزده سال از آن موقع گذشته است و، حالا، گولک دی زاوالا که استاد دانشگاه اس‌.دبلیو.‌پی.‌اس در لهستان است و در دانشگاه لندن نیز تدریس می‌کند، همچنان مطالعاتش دربارۀ خودشیفتگی گروهی را پیش می‌برد. او متوجه شده است که این مسئله اصلاً حاشیه‌ای نیست. به نظر می‌رسد این باور می‌تواند در هر مجموعه‌ای صادق باشد: گروه‌‌های مذهبی، سیاسی، جنسیتی، نژادی یا قومی، همین‌طور در تیم‌‌های ورزشی، کانون‌ها یا فرقه‌ها. این روزها او از میزان شیوع چنین باورهایی در سرتاسر دنیا وحشت کرده است. 

خودشیفتگی جمعی صرفاً روحیه‌ای قبیله‌ای نیست. انسان‌ها ذاتاً قبیله‌ای‌اند و این امر ضرورتاً چیز بدی نیست. داشتن هویت اجتماعی سالم ‌می‌تواند تأثیر مثبت زیادی بر به‌زیستی انسان‌ها داشته باشد. افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند اغلب بر تبعیض‌های برون‌گروهی متمرکزند تا وفاداری درون‌گروهی. این مسئله در افراطی‌ترین حالتش ممکن است رادیکالیسم سیاسی، و حتی به شکلی بالقوه، خشونت را افزایش دهد. خودشیفتگی جمعی در بستر زندگی روزمره نیز ممکن است مانع از آن شود که آدم‌ها به یکدیگر گوش بسپارند و آن‌ها را به این سمت می‌کشاند که انسان‌های «آن طرفی» را به شخصیت‌هایی تک‌بعدی تقلیل دهند. بهترین راه جلوگیری از این مسئله این است که به مردم یاد بدهیم چطور به گروه خود ببالند؛ ‌بدون آنکه وسواسِ تأییدشدن از سوی دیگران را داشته باشند.

خودشیفتگی جمعی صرفاً روحیه‌ای قبیله‌ای نیست. انسان‌ها ذاتاً قبیله‌ای‌اند و این امر ضرورتاً چیز بدی نیست. داشتن هویت اجتماعی سالم ‌می‌تواند تأثیر مثبت زیادی بر به‌زیستی انسان‌ها داشته باشد. افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند اغلب بر تبعیض‌های برون‌گروهی متمرکزند تا وفاداری درون‌گروهی

شاید روایت گروه‌ها از اینکه چرا برتر هستند با هم متفاوت باشد: گاهی آن‌ها گمان می‌کنند که اخلاقی‌ترین مردم‌اند، پیچیده‌ترین فرهنگ را دارند،‌ بااستعدادترین‌اند، قدرتمندترین‌اند یا بیشترین حمایت را از ارزش‌های دمکراتیک می‌کنند. شاید فکر کنند که عظمتشان خواست خدا بوده یا آن را از طریق رنجی بی‌سابقه در گذشته به دست آورده‌اند. فرقی نمی‌کند کدام باشد؛ در هر حالت افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند از گروه‌های دیگر منزجرند و نسبت به تهدیدهای بین‌گروهی‌‌ ادراک‌شده حساسیت بیش از حد نشان می‌دهند. درنتیجه، خودشیفتگی جمعی معمولاً سبب ایجاد تبعیض می‌شوند. برای مثال، در مطالعه‌ای، شرکت‌کنندگان لهستانی‌ای که میزان بالاتری از خودشیفتگی جمعی را گزارش کرده بودند باورهای ضدیهودی بیشتری داشتند. در مطالعه‌ای دیگر که روی آمریکایی‌ها انجام شد هم نمرات خودشیفتگی جمعیِ بالا پیش‌بینی‌کنندۀ نگرش منفی درباره مهاجران عرب بود. 

افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند، غالباً، به تهدیدهای ادراک‌شده از طرف گروه‌های دیگر به شیوه‌های پرخاش‌گرانه واکنش نشان می‌دهند. نمونه‌ای از افراد دچار خودشیفتگی جمعی در پرتغال که فکر می‌کردند موقعیت آلمان در اتحادیۀ اروپا بهتر از آن‌هاست «در بحران اقتصادی آلمان خوشحال شدند» و از «اعمال خصمانه» علیه آلمان حمایت کردند. در همین حال افرادی که دچار خودشیفتگی گروهی هستند اعضای گروه خود را -که ارزشمند شمرده می‌شوند- می‌ستایند و خطاهای اخلاقی‌شان را نادیده می‌گیرند. مطالعۀ اخیری که در لهستان، بریتانیا و ایالات متحده انجام گرفته است نشان داد آن‌هایی که خودشیفتگی جمعی بالاتری داشتند، با احتمال بیشتری، اعمال اعضای گروه را، وقتی به نفع گروه خودی بود، اخلاقی می‌دانستند، مانند مشاجرۀ کلامی‌ای که مشتری بار آن را شروع کرده بود. 

ولی اعضای گروه همیشه از این نوع تفکر سود نمی‌برند. افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند نسبت به «دشمنان داخلی»، یعنی کسانی که از دید آن‌ها اثرات منفی‌‌ روی گروه دارند، بسیار هشیارند. و اتفاقاً برخی مطالعات هم نشان داده‌اند که فردی که خودشیفتگی جمعی دارد، با احتمال بیشتری، به‌خاطر دستاوردهای شخصی خود گروهش را ترک می‌کند و از اعضای گروه خود، مثل ابزاری برای رسیدن به اهدافش، استفاده می‌کند. 

وقتی مردم به خودشیفتگی فکر می‌کنند معمولاً خودشیفتگی‌ای متکبرانه، فخرفروشانه و بزرگ‌منشانه به ذهنشان می‌آید ولی روان‌شناسان، مثل خود من، شکل آسیب‌پذیرتری از خودشیفتگی را شناسایی کرده‌اند که دربردارندۀ حس شکننده و نامطمئنی از خودارزشمندی، غوطه‌وریِ کامل در شرم و بی‌اعتمادی، و خصومت و خودشایستگی‌ای مخصوص به خود است. در برخی از کشورها، مثل ایالات متحدۀ آمریکا، خودشیفتگی جمعی همبستگی قوی‌ای با خودشیفتگی بزرگ‌منشانه دارد، اما در حالت کلی آن‌هایی که در خودشیفتگیِ آسیب‌پذیر نمرات بالاتری می‌گیرند، درواقع، با احتمال بیشتری در دام افکار خودشیفتگی جمعی می‌افتند. افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند احتمالاً‌ به‌طرز وسواس‌گونه‌ای دنبال دریافت تأیید گروهی‌اند، چون در سطح فردی دربارۀ ارزش خود احساس ناامنی عمیقی دارند و ناامیدانه دنبال اعتباردادن به خود هستند. آن‌ها ممکن است در تاب‌آوری هیجانی هم مشکل داشته باشند: خودشیفتگی جمعی با حساسیت به محرک‌های منفی محیطی و هیحانات منفی در ارتباط است که می‌تواند غرایز اجتماعی مطلوب را نادیده بگیرد، به‌خصوص درمورد کسانی که بیرون از گروه خودی هستند.

 در برخی از کشورها، مثل ایالات متحدۀ آمریکا، خودشیفتگی جمعی همبستگی قوی‌ای با خودشیفتگی بزرگ‌منشانه دارد، اما در حالت کلی آن‌هایی که در خودشیفتگیِ آسیب‌پذیر نمرات بالاتری می‌گیرند، درواقع، با احتمال بیشتری در دام افکار خودشیفتگی جمعی می‌افتند

بااین‌حال، نهایتاً خودشیفتگی جمعی استراتژیِ مقابله‌ایِ موفقی نیست و مطالعات نشان داده‌اند که عزت نفس را هم بالاتر نمی‌برد. درواقع، داشتن افکار خودشیفتگی جمعی احتمالاً، در سطح فردی، خودشیفتگی آسیب‌پذیر را در فرد افزایش می‌دهد. مردمی که معتقدند به عظمت گروهشان ارج داده نشده است، ظاهراً، با احتمال بیشتری این نگرانی را خواهند داشت که به عظمت شخصی‌شان هم ارج نهاده نشده است. داده‌های اولیه نشان می‌دهند واقعاً قضیه از این قرار است. در مطالعه‌ای آزمایشی،‌ افزایش موقعیتی خودشیفتگی جمعی (که توسط محققان ایجاد شده بود) به افزایش خودشیفتگی آسیب‌پذیر منجر شد. این امر نشان می‌دهد انسان‌ها پتانسیل بالایی دارند برای اینکه دچار خودشیفتگی گروهی بشوند. همۀ ما در برابر این پدیده آسیب‌پذیر هستیم، به‌خصوص وقتی که باور به خودشیفتگی فراگیرتر شده و درونِ گروه خودی هم عادی ‌شود. 

این خطر در هیچ جای دیگری به اندازۀ حوزۀ سیاسی آشکار نیست. فروم نوشته است که بعد از جنگ جهانی اول خودشیفتگیِ گروهی خودش را نشان داد. او می‌گوید «خودشیفتگی گروهی مهم‌ترین پدیدۀ سیاسی است ... فرد هیچ چیز نیست؛ ولی اگر بتواند خودش را با ملتش هویت‌یابی کند و خودشیفتگی شخصی‌اش را به ملتش انتقال دهد، آن‌وقت دیگر همه‌چیز است». به بیان روشن‌تر، وطن‌پرستی ضرورتاً خودشیفتگی گروهی نیست، یعنی کاملاً امکان‌پذیر است که غروری سالم به ملت یا گروه سیاسی‌ یا جنبه‌های خاصی از فرهنگتان داشته باشید، بدون اینکه به نابودی گروه‌های دیگر فکر کنید یا بخواهید گروه خودتان برتر دیده شود. 

خودشیفتگی جمعی ممکن است در هر جایی از طیف سیاسی دیده شود، راست یا چپ، ولی ظاهراً برای پوپولیست‌ها جذابیت ویژه‌ای دارد. خودشیفتگیِ گروهیِ ملی با حمایت از حزب‌ها و سیاست‌مداران پوپولیست در سرتاسر جهان در ارتباط است. یکی از مطالعات نشان داده است که خودشیفتگی جمعی، بعد از تعصب، قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده برای رأی‌دادن به دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوریِ سال ۲۰۱۶ در ایالات متحدۀ آمریکا بود. این پدیده با حمایت از پیروان ترامپ در حمله به عمارت کنگره هم در ارتباط است،‌ همچنین با حمایت از ماندن ترامپ بر سر قدرت به شیوه‌های غیردمکراتیک هم مرتبط است (حتی یک تحلیل طولی هم نشان داد که خودشیفتگی گروهی، مشخصاً، پیش‌بینی‌کنندۀ رشد افکار توطئه‌باورانه ‌‌در طول پویش ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ بوده است). خودشیفتگی گروهی همچنین با همه‌پرسی برای خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا در بریتانیا، ضدمحیط‌زیست‌گرایی در لهستان و نگرش‌های منفی نسبت به اتحادیۀ اروپا در مجارستان هم در ارتباط بوده است. 

ولی حتی در گروه‌های کوچک‌تر و شرایط کم‌خطرتر هم خودشیفتگی جمعی همچنان مشکل بزرگی است. مطالعه‌ای نشان داده است که هواداران ورزشی‌ای که خودشیفتگی جمعی بالاتری دارند، با احتمال بیشتری، گزارش‌های خبریِ انتقادی دربارۀ تیمشان را به منزلۀ تهدید تلقی می‌کنند؛ ‌و بیشتر اظهار می‌کنند که می‌خواهند به نویسندۀ این گزارش آسیب برسانند یا «درسی به او بدهند». در مطالعه‌ای دیگر هم دانشجویانی که نمرات خودشیفتگی جمعی‌شان بالاتر بود بیشتر احتمال داشت که به نظرات منفی در مورد دانشگاهشان با پرخاشی انتقام‌جویانه پاسخ دهند: ‌به این شکل که، وقتی در مقام ارزیابی دانشجویان بودند، کمک مالی‌ فرضی‌ای را که برای اعضای برون‌گروه (که نظرات منفی می‌دادند) در نظر گرفته شده بود به آن‌ها نمی‌دادند. 

چگونه می‌توانیم گسترش خودشیفتگی گروهی را کاهش دهیم و هماهنگیِ بین‌گروهی را بیشتر کنیم؟ قسمت خوب ماجرا این است که، وقتی به‌لحاظ فردی عزت‌نفس داشته باشیم، عشق درون‌گروهی هم ممکن می‌شود. در این صورت، عضوبودن در گروهْ حس خوبی به شما می‌دهد و عمیقاً به دستاوردهای حقیقی آن گروه می‌بالید، ولی خودتان را چندان مشغول اینکه گروهتان برتر شناخته شود نمی‌کنید. این رضایت درون‌گروهیِ مثبت با به‌زیستیِ بیشتر در ارتباط است: برخلاف خودشیفتگی جمعی، این مورد با رضایت بیشتر در زندگی، تهییج‌پذیری مثبت، پیوندهای اجتماعی و حق‌شناسی بیشتر در ارتباط بوده است. 

می‌توان با قطعیت گفت که ماهیت احساسات مردم دربارۀ گروهشان کاملاً هم دست خودشان نیست: گولک دی زالوا معتقد است خودشیفتگی گروهی اکثراً در محیط‌هایی اشاعه پیدا می‌کند که تردید زیادی دربارۀ اهمیت شخصی وجود داشته باشد -‌و انتظار می‌رود که محرومیت‌های اقتصادی زیاد یا نابرابری‌های اجتماعیِ قابل‌توجه آن را افزایش دهند- و همچنین در محیط‌هایی که رهبرانی باشند که به گروه القا کنند که رفتاری ناعادلانه با آن‌ها شده است. ولی ازآنجاکه برخی ویژگی‌های شخصیتِ خودشیفته می‌توانند علاقه‌مندی به ایده‌های خودشیفتگیِ ‌گروهی را در بسترهای مختلف پیش‌بینی کنند، خوب است که روی تغییر شخصیت تمرکز کنیم. چنین کاری آسان نیست، ولی شدنی است. مردم می‌توانند عواطف خودفراروی۱ را در خود پرورش دهند -نوعی از عواطف اجتماعی مطلوب که مردم را به چیزی عظیم‌تر از خودشان متصل می‌کند- مثل حق‌شناسی، تحسین و شفقت.

وقتی به‌لحاظ فردی عزت‌نفس داشته باشیم، عشق درون‌گروهی هم ممکن می‌شود. در این صورت، عضوبودن در گروهْ حس خوبی به شما می‌دهد و عمیقاً به دستاوردهای حقیقی آن گروه می‌بالید، ولی خودتان را چندان مشغول اینکه گروهتان برتر شناخته شود نمی‌کنید. این رضایت درون‌گروهیِ مثبت با به‌زیستیِ بیشتر در ارتباط است: برخلاف خودشیفتگی جمعی، این مورد با رضایت بیشتر در زندگی، تهییج‌پذیری مثبت، پیوندهای اجتماعی و حق‌شناسی بیشتر در ارتباط بوده است

در مطالعه‌ای مقدماتی، گولک دی زاوالا و همکارانش در آزمایشگاه تبعیض دریافتند افرادی که دچار خودشیفتگی جمعی هستند، پس از شرکت در شش هفته آموزشِ ذهن‌آگاهی‌حق‌شناسی۲، (که برای تقویت توانایی تنظیم هیجانات منفی و پرورش حس سپاسگزاری طراحی شده بود)‌ کمتر تبعیض جنسیتی، تنفر از هم‌جنس‌گرایی، و تبعیض علیه مهاجران نشان دادند. همان‌طور که اخیراً نوشته‌ام، حق‌شناسی اگزیستانسیالیستی منبعی است که همه می‌توانیم به آن چنگ زنیم تا به کمکش هیجانات منفی‌ را تنظیم کنیم و در تروماهایمان معنا پیدا کنیم. در مطالعۀ مقدماتی دیگری از آزمایشگاه تبعیض، مارتینا کوموروسکا که در زمان انجام مطالعه دانشجوی تحصیلات تکمیلی بود دریافت که شرکت‌کنندگانی که ویدئوی ناراحت‌کننده‌ای برای برانگیختن «کاماموتا» (حس ناگهانی وحدت با دیگران) تماشا کردند، در مقایسه با کسانی که در گروه کنترل بودند، کمتر علیه آواره‌های سوریه تبعیض نشان دادند. 

مشخص نیست که این اثرات چقدر باقی می‌مانند، ولی حداقل این مطالعات حاوی سرنخ‌هایی هستند که نشان می‌دهند خودشیفتگی گروهی امری اجتناب‌ناپذیر نیست. عقاید مربوط به خودشیفتگی گروهی می‌توانند از ابتدا در انسان شکل بگیرند، ولی نیازی نیست که رشد کنند. کودکان می‌توانند یاد بگیرند برای اینکه هویت اجتماعی‌شان برایشان پرمعنا باشد لازم نیست حتماً از بیرون مورد تأیید قرار بگیرد. آن‌ها می‌توانند ذاتاً احساس ارزشمندی کنند، بدون اینکه نیاز داشته باشند خود را برتر ببینند. این امر به دیگران هم سود می‌رساند: افرادی که عزت‌نفس دارند و از این لحاظ در سلامت‌اند معمولاً می‌خواهند از نقاط قوت شخصی‌شان استفاده کنند تا به گروه خود منفعت برسانند. آن‌ها خود را مشغول پایین‌آوردن دیگران نمی‌کنند. 

شما نمی‌توانید بقیه را مجبور کنید که ارزش و اهمیت گروهتان را ببینند، همان‌طور که نمی‌توانید مجبورشان کنید ارزش درونی شما را به‌عنوان یک فرد ببینند. ولی می‌توانید کنترل کنید که چگونه خود را ببینید و چه حرف‌هایی دربارۀ گروهتان و دربارۀ جهان به خودتان بگویید. تنها راه خلاص‌شدن از تلۀ خودشیفتگیِ گروهی این است که از احساس شایستگی گروهی فراتر بروید و با بقیۀ انسان‌ها ارتباط بگیرید، باید این راه را رفت، حتی اگر آسان‌تر باشد که فکر کنید شما انسان خاصی هستید.

/انتهای پیام/

منبع: ترجمان

 

ارسال نظر
captcha
پرونده ها