به گزارش «سدید»؛ تاکنون سراغ چند نهاد علمی رفتهایم و درمورد ایدهای که مبنای تاسیس و تشکیل آن نهاد علمی بوده، پرسش کردهایم. پرسش دیگر ما این بوده که اگر آن ایده دوام یافته، تا چه حد به مقصود نائل آمده است. سوالات فرعی دیگری مانند تعامل با دیگران یا بحث با مخالفان نیز میتواند ذیل این موضوع مطرح شود. اکنون برای بررسی ایده فرهنگستان علوم اسلامی قم سراغ علیرضا پیروزمند، عضو هیاتعلمی این مرکز رفتهایم. مشروح گفتوگوی ما با این استاد حوزه و دانشگاه را در ادامه از نظر میگذرانید.
ایدهای که فرهنگستان علوم اسلامی براساس آن شکل گرفته و تلقیای که نسبت به علم و نسبت به علوم انسانی دارد، چیست؟
فرهنگستان علوم اسلامی در ابتدای دهه 60 با ایده ایجاد عقبه علمی لازم برای حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی ایجاد شد. ابتدا متمرکز بر مقابله با جریانات التقاطی مانند منافقین بود؛ ولی بهسرعت بهسوی بحث اقتصاد اسلامی حرکت کرد. همچنین بحث عمیقتری شکل گرفت نسبت به اینکه جامعه اسلامی در موضوعشناسی اسلامی، دچار ضعف است و اگر نتوانیم موضوعشناسی را برمبنای اندیشه اسلامی انجام بدهیم و کارشناسیهای نظام در عرصههای مختلف براساس اندیشه و تفکر اسلامی نباشد، طبیعتا احکام اسلامی هم زمینه اجرا پیدا نمیکند.
لذا این ادبیات شکل گرفت و طبیعتا موضوع دستیابی به تمدن حقه جعفری جزء اصول و آرمانهایی بود که فرهنگستان در ابتدای دهه ۶۰ به آن واقف بود و بهعبارتی استاد علامه سیدمنیرالدین حسینیالهاشمی بر این مساله تاکید داشتند. در ادامه جریان انقلاب، امام موضوع انقلاب فرهنگی را مطرح کردند و فرمودند اگر انقلابی در فرهنگ رخ ندهد بر سر کشور، آن خواهد آمد که حتی در ۵۰ سال رژیم ستمشاهی اتفاق نیفتاده است. لذا مرحوم حسینیالهاشمی بحث انقلاب فرهنگی را جدی گرفتند و بحث داشتند. ایشان معتقد بودند که مخاطب و موضوع انقلاب فرهنگی فقط فرهنگ عمومی نیست و اگر فرهنگ علمی جامعه تحول مناسب پیدا نکند، فرهنگ عمومی نیز تحتتاثیر فرهنگ تخصصی قرار خواهد داشت و در مسیر صحیح خود قرار نمیگیرد.
به همین خاطر موضوع تحول علمی را مدار و مرکز اندیشه خودشان قرار دادند و ابتدا از بحث اقتصاد اسلامی شروع کردند؛ اما در ادامه توجه کردند که ما بهتنهایی نمیتوانیم به یک علم بپردازیم و در آن تحول ایجاد کنیم و تحول در علوم انسانی مستلزم زیرساختهایی است که مادامیکه آن زیرساختها ایجاد نشود، امکان ورود به این مساله ممکن نیست. آن زیرساختها بهگونهای است که ابتدا تصور میشد زیرساخت تحول علم این است که بتوانیم مبانی علم را تغییر بدهیم. هرچه جلوتر رفت، مشخص شد که علاوهبر مبانی نیاز به تحول در روش علم هم داریم.
هرچه جلوتر رفت به این توجه رسیدند که تحول در روش هم خود مبتنیبر مباحث فلسفه روش است و لذا موضوع مباحث فلسفی در مجموعه مطرح شد. بحث این بود که فلسفهای که میتواند پشتوانه فلسفه روش برای تحول علمی باشد چه فلسفهای است و منتهی شد به پایهگذاری فلسفه نظام ولایت یا فلسفه شدن اسلامی. هرچه جلوتر آمد بحث به این منتهی شد که یکی از عقبههای لازم برای تحول علمی تکامل و پویایی فهم از معارف اسلامی و منابع دینی است، لذا بحث فقه حکومتی و فقه اجتماعی هم در دستورکار قرار گرفت.
بعد به تبع آن، بحث از این موضوع مطرح شد که اگر بخواهیم تکامل در فقه اتفاق بیفتد، مستلزم چه تقویتی در زیرساختهای احراز حجیت در علم اصول است. مرحوم حسینیالهاشمی بحث را تا این عمق از یکطرف پیش بردند و از طرف دیگر به اقتضای مباحثی که در فلسفه روش به آن پرداختند، این توجه آنجا حاصل شد که اگر ما نتوانیم نسبت به فلسفه کموکیف و پیوند بین فلسفه خلقت و فلسفه کیفیت و کمیت ارتباط برقرار کنیم، طبیعتا نتوانستهایم در تحول علمی بنیان محکمی ایجاد کنیم و وقتی بحث به چنین خاستگاهی منتهی شد که پایهریزی تحول علم-بهویژه در علوم انسانی- از چنین خاستگاهی شروع شود، طبیعتا توجه بیشتری حاصل و تثبیت شد که مساله ما در تحول علوم اسلامی از یکطرف به حوزههای علمیه و منابع دینی مربوط میشود -که عرض کردم باید متناسب با ورود به مسائل از یک پویایی متناسب با ورود به مسائل اجتماعی در فقه اتفاق بیفتد- و از طرف دیگر باید بنیانهایی نسبت به فلسفه کم و فلسفه کیف ایجاد کنیم که اگر این تحول اتفاق بیفتد، دامنه تاثیر آن تنها منتهی به علوم انسانی نمیشود.
از اینجهت دنیای غرب نیز تجربه مشابهی دارد و آنها هم مباحثی را که در فلسفه علم مطرح میکنند، اتفاقا ابتدا در علوم طبیعی مطرح کردند- بنابر نگرش غلطی که علم را فقط علوم تجربی میدانستند- و بعد تاثیر سرریز آن وارد در بحث علوم انسانی شد. ولی از اینجهت این بحث در دنیای غرب تثبیت شده است که مباحث معرفتشناسی و مباحث روششناسی ابتدا از یک موضع اشتراک و وحدت علوم موردتوجه قرار بگیرد و تفکیک بین انواع علم، ازجمله علوم طبیعی و علوم انسانی در آن موضوعیت ندارد. ولیکن در ادامه ممکن است اختصاصاتی پیدا کند.
غرض این است که جنبه دیگری که در این امتداد موردتوجه قرار گرفت و مقداری توسط دیگرانی که از دور مباحث فرهنگستان را دنبال میکنند همچنان مورد سوال است، اینکه غیر از علوم انسانی، در علوم مهندسی و حتی علوم پایه نیز میتوان تحتتاثیر فلسفه اسلامی و نگرش توحیدی به دستاوردهای متفاوتی دست پیدا کرد. اما این باید درست توضیح داده شود و این نه به معنای آن است که تجربیات قطعی مورد خدشه قرار بگیرد که بعضی برای به مضحکه گرفتن این حرف مثال میزدند که فرهنگستان معتقد بر این است که 2 در 2، چهار نمیشود.
حال اینکه اساسا بحث بر سر انکار این نیست و بحث بر این است که دستگاههای ریاضی و دانش ریاضی حتی فارغ از نگاه اسلامی و فارغ از جهانبینی و نگرش توحیدی متحول شدهاند و محاسبات متفاوت شده و در یک دستگاه ریاضی 2 در 2 چهار میشود و در یک دستگاه ریاضی که ریاضیات برداری است، لزوما 2 در 2 چهار نمیشود. این بستگی دارد که شما چه مبنایی را اخذ کنید و براساس چه پیشفرضهایی صحبت میکنید. آنوقت این باب بحثهایی جدیتر و گستردهتری را میگشاید که ما طبیعتا بتوانیم در این حوزه هم بحث را دنبال کنیم. هرچند همچنان اولویت در حوزه علوم انسانی است و بحث به این کیفیت و در این فرآیند که عرض کردم، دنبال شده است.
ایده فرهنگستان الان در چه مرحلهای قرار دارد و در مدتی که پیش رفته است، چقدر توفیق پیدا کرده و چه مسیری را پیشرو دارد؟
درباره مسیری که به اسم مسیر فرهنگستان میگوییم باید این توجه را داشته باشیم که این مساله، مساله فرهنگستان نیست و مساله انقلاب است. مساله تولید نرمافزار دستیابی به تمدن نوین اسلامی است. این نرمافزار لایههای مختلفی دارد. بحث الگوی پیشرفت و قبل از آن، تحول علمی بهویژه در علوم انسانی و قبل از آن تحول در حوزه علوم اسلامی به معنای فهم در معارف اسلامی و قبل از آن تحول در روشها و قبل از آن تحول در مبانی روشها، یک سلسلهمراتب و لایههایی است که درمجموع روی هم این عنوان بر آن صادق است که بگوییم نرمافزار دستیابی به تمدن نوین اسلامی است.
لذا تاکید من بر این است که این توجه حاصل شود که این مساله، مساله انقلاب و مساله گام دوم انقلاب است. فرهنگستان بهعنوان مجموعهای کوچک تجربهای چند دهساله در این رابطه داشته و میتواند بهعنوان یک سرمایه در ادامه حرکت انقلاب، مورد استفاده قرار بگیرد. ولی بر فرض اینکه فرهنگستان نیز به این موضوع نمیپرداخت و حال که پرداخته است، بر فرض، پاسخهایش موردتوجه و تصدیق بعضی قرار نگیرد، هیچ اشکالی ندارد و باید دیگرانی این مساله را متوجه شوند و پاسخی را که از نظر خودشان پاسخی درخور و قابل اعتماد است به جامعه عرضه کنند تا حرکت پیشرونده انقلاب بهسمت دستیابی به تمدن نوین اسلامی اتفاق بیفتد.
اما همانطور که عرض شد، اولا در ابتدا فرهنگستان متشکل از جمع محدودی بود که با یک تحقیر و تنقیس و تعریضهای فراوان از جنبههای مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی مواجه بود و عموما از جانب گرایشهای مختلف سیاسی مورد استقبال و حمایت قرار نگرفت که در این مصاحبه جای توضیح علت آن نیست. از اینجهت لازم است مخاطبانی که از بیرون نگاه میکنند و توقع دارند بعد از چند ده سال دستاوردهای علمی چشمگیری را شاهد باشند، توجه داشته باشند که مجموعه هزینهای که در طول چهار دهه در فرهنگستان شده، کمتر از هزینهای است که برای 5 سال در یک دانشکده اتفاق میافتد. لذا باید به اندازه خودش از آن انتظار داشت ولی با همه این تفاسیر به برکت شهدا و امام(ره) و هدایتهای عمومی که رهبری نسبت به اصل موضوع داشتند، اهمیت و ضرورت این نوع موضوعات روزبهروز بیشتر موردتوجه واقع شده و همچنین توفیقات فرهنگستان در پیشبرد بحث خود بهطور نسبی قابلاعتنا و استفاده بوده است.
فرهنگستان در مسیر علمی خود در سهجبهه علمی فعالیت کرده و میکند. در یکلایه مشارکت در تصمیمسازیها برای اسناد ملی و اسناد بالادستی داشته است و در لایه دیگر مشارکتی است که در گفتمانسازی انقلاب اسلامی انجام میدهد؛ گفتمان عدالت، ولایت و جنبش نرمافزاری یا تحول علمی و... مواردی از این دست هستند که بهتناسب موقعیتهایی که در مقاطع مختلف اتفاق میافتد، فرهنگستان ورود داشته و با توجه به برخورداری از عقبه مبنایی و بنیادی -که به فضل الهی وجود داشت- توانسته است بهعنوان پایهای در مباحث گفتمانی در جبهه انقلاب اسلامی حضور داشته باشد.
به همین دلیل معارضان و معاندان انقلاب اسلامی همواره این مجموعه را در نظر داشته و رصد کردهاند و واکنشهایشان قابلمشاهده است. لایه سوم به مباحث بنیادین و زیرساختی خود میپرداخت که طبیعتا حجم اصلیتر توان مجموعه بر این بخش بوده و مسئولیت اصلیتری که مجموعه متوجه خود میدید، این بخش بود. در این خصوص یک سیر از پایین به بالا وجود داشته که از بحثهای اقتصادی شروع و بعد به مباحث فلسفه روش پرداخته و عمیق میشود و یک سیر برگشت داشته، به این معنا که شروع و براساس بنیانگذاری فلسفه نظام ولایت، روش عامی را پایهریزی کرده است، البته این روش عام باید قدری کاملتر شود.
مقداری از آنکه بهدستآمده توانسته در حوزه تولید علم امتدادهایی را برای خودش ایجاد کند و وقتی میگوییم روش عام به این دلیل است که باور مجموعه بر این بود که به روشی عام و هماهنگکننده در حوزههای مختلف دانشی نیاز داریم، هرچند در پاییندست بهتناسب موضوع، روشها از هم متمایز میشوند. بنابراین پژوهشهای بنیادی دفتر الان در این مرحله قرار دارد که مرحله دشواری است، البته همزمان علاوهبر تلاش برای تکمیل مباحث روش از یکطرف، تلاش میشود دو اتفاق دیگر نیز رقم بخورد؛ یکی اینکه محور دیگر بحث حجیت است که معارف وحیانی به تحولی که باید در علم اتفاق بیفتد، اتصال پیدا کند و در بنیانهای فقاهت، تکاملی باید اتفاق بیفتد تا این امکان را فراهم کند. این یک محور دیگر است که هرچند بهکندی اما دنبال میشود.
محور دیگری که پی میگیرند این است که بهتناسب موقعیتی که فراهم میشود این را در مصادیق و موضوعاتی در حوزه نظریهپردازی امتداد بدهیم تا هم روش تکمیل و هم اعتبار کار افزون شود.
یکی از انتقادهایی که به فرهنگستان وارد میشود این است که استادان فرهنگستان چندان مایل به گفتوگو با دیگران نیستند و فعالیتهای آنها در گفتوگو با اندیشههای معارض مشهود نیست. فرهنگستان چقدر به این گفتوگوها توجه کرده است؟
در سهلایه فوق، اگر بخواهم به تفکیک بگویم در لایه تصمیمسازیها و اسناد بالادستی و سهم کمی که مجموعه در حرکت عمومی کشور در این رابطه داشته، طبیعی است که فرهنگستان با دیگران دور یک میز نشسته -میزی که متولیان کار برای این امر چیدهاند- و نمیشد اساسا جور دیگری حضور داشت و تاثیر گذارد. در این صورت طبعا حرفها در مواجهه با حرف دیگران قرار میگرفت و خود را نشان میداد و بهتناسبی که میتوانست خود را ثابت و تفکرات دیگر را اقناع کند، مورد توجه قرار میگرفت. این تجربه موجود است و علاقهمندان میتوانند آن را در بحثهایی نظیر مهندسی فرهنگی و الگوی پیشرفت اسلامی دنبال کنند. اینها ازجمله مواردی بوده که این مواجهه اتفاق افتاده است.
در لایه دوم که بحث گفتمانسازی بود اتفاقا ما هم نقد کردیم و هم نقد شنیدیم و یک سابقه چنددههای نسبت به انواع منازعات و گفتوگوهایی که بهصورت شفاهی یا کتبی بین ما و مجموعههای دیگر شکلگرفته وجود دارد، چون ما بهلحاظ موانع و محدودیتهای انسانی و مالیمان، محصولات کتبی کم داشتیم، از ابزار و طریقه مهمی مانند همین مواجهههای حضوری و شفاهی برای آشنا کردن دیگران با این تفکر استفاده کردیم و خیلیها هم اگر اطلاعی از فرهنگستان دارند از مطالعه منابع مکتوب نیست و از همین نوع مواجهههایی است که ما داشتیم.
همین مساله در لایه سوم و لایه مطالعات بنیادی نیز هست و دشواری کار در مطالعات بنیادی بیشتر بوده، بهعبارتی سالها باید تلاش کرد تا به حرفی قابلعرضه رسید. ممکن است 20 تا 30 سال طول بکشد که حرف قوامی پیدا کند و قابلعرضه باشد. عامل دیگر این بود که بهدلیل نیاز ضروری انقلاب به این تحول علمی و زیربنایی، اگر میخواستیم از ابتدای تولید، انرژی خود را صرف متقاعد کردن دیگران و پاسخ به اشکالات کنیم از اصل کار و پیشبرد معرفتی بازمیماندیم، لذا فرهنگستان این انتقادها را به جان خرید تا فرصت را از دست ندهد و بحث را به نتیجه برساند، البته تا جایی که نیروی انسانی و امکانات مجموعه اقتضا میکرد، بحثها را در معرض مواجهه با صاحبنظران دیگر قرار داده است.
آیا میتوان انتظار داشت که فرهنگستان در کوتاهمدت از مباحث بنیادی عبور کند و وارد مباحثی کاربردیتر شود و بتواند به مسائل جمهوری اسلامی پاسخ دهد یا ما هنوز در مبانی کار داریم؟
من پاسخ را در صورتبندی نسبت به فعالیتهای فرهنگستان عرض کردم، به این معنا که فرهنگستان در هیچزمانی از دوره حیات خود از مسائل عینی و واقعی و بهروز جامعه رها نبوده و خود را رها ندیده است، حتی قبل از شکلگیری فرهنگستان مرحوم حسینیالهاشمی در تنظیم پیشنویس قانون اساسی از افراد نادری بود که پیشنویس مستقلی را برای قانون اساسی ارائه کرد و همچنین در بحث تعاونیها مشارکت داشت.
در دوران پس از جنگ الگوی توسعه متمایل به کشورهای غربی در ایران توسط برخی افراد مطرح شد که باز وی در صحنه حضور داشت تا روشنگری کند که این الگوها کشور را به چه سمتی میبرد. او در مواجهه با جریانات سیاسی که بنیانهای فکری و مشروعیت نظام را مورد خدشه قرار میدهند، مثلا در بحث ولایت فقیه که یکی از مهمترین بحثها بود، در صحنه حضور داشت و زمانی که اصلاحات میدانداری میکرد، سعی کرد در دفاع از ولایت فقیه بحثهای فکری را مطرح کند، لذا این سهلایه که گفتم، تقریبا درطول مسیر بهموازات هم جلو آمده، یعنی هم مشارکت در تهیه اسناد ملی و هم در گفتمانسازی انقلاب اسلامی و هم در مباحث بنیادین.
اتفاقا این، کار را برای مجموعه سخت میکرد، چون به این لحاظ که از یکطرف حمایت نمیشد و از طرف دیگر توقع این بود که باید زودتر به نتیجه برسد و باید مقدار نیرویی را که داشت، توزیع و در چند جبهه کار میکرد. فرهنگستان بعضا نمیتوانست نیروهای خود را در درازمدت نگه دارد، چون نمیتوانست از نیروهای خود پشتیبانی لازم را بهعمل آورد. بحثم مشخصا در پاسخ به سوال شما این است که اولا فرهنگستان هیچگاه صرفا بحث بنیادی نداشت و ثانیا درطول مسیر هر مقدار که مباحث بنیادیاش به نتیجه مشخصی رسید، سعی کرد این را در مباحث پاییندست جریان بدهد و با اتکا به دستاوردهای بنیادی، لایههای بعدی بحث را مطرح کند و لذا همینالان بهتناسب نیروی انسانی که هست و براساس مبانی و روش فرهنگستان، رسالههای علمی متعددی تحتنظارت و راهبری استادان فرهنگستان بهثمر مینشیند یا نشسته است و اینها نشاندهنده این نکته است که بحث از لایه بنیادی وارد لایه تخصصی شده است.
فرهنگستان در لایه عمومی نیز باکیفیتی که عرض کردم، حضور داشته است، البته ما قصور و تقصیرمان را میپذیریم. عظمت انقلاب و ضرورت پاسخگویی به این مقطع و پیچ تاریخی مهمی -که ما در آن قرار داریم- آنقدر بزرگ است که ما هر کاری را در قبال آن انجام بدهیم کوچک است، بنابراین امیدواریم این بضاعت کمی که بوده بیشازپیش مورد استفاده جامعه علمی قرار بگیرد و کمک کند نواقص کار نیز مرتفع شود.
نیروهایی که دغدغه اسلام سیاسی و انقلابی را دارند و خود را دستپرورده مکتب امام و رهبری میدانند باید همدلانهتر با هم برخورد و تعامل کنند و ظرفیت پذیرش حرفهای متنوع را داشته باشند. بنا نیست یک نفر همه حرفها را بزند و یک تفکر و مرکز پاسخگوی همه جوانب و مسائل باشد؛ ممکن است هر تفکری و هر فردی در جنبهای قوت داشته باشد. با پیشداوری از راه دور نباید همدیگر را قضاوت کنیم و باید برای با هم بودن و دیدن و شناختن یکدیگر وقت بگذاریم و اهمیت قائل شویم. خدای متعال به این همدلی برکت خواهد داد.
/انتهای پیام/