مخالفین مهندسی فرهنگی، با زاویه‌ای سیاسی به مهندسی فرهنگی توجه می‌کنند، چراکه اگر قدرت حاکم طرح ریزی برای سوق دادن جامعه به سمت نقطه مطلوب آنان را داشته باشد، همگی مهندس فرهنگ شده! اما اگر قدرت حاکم، تمایل به سمت و سوی دیگری داشته باشد، سخن از امتناع مهندسی فرهنگی را مطرح می‌کنند.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سخن از مهندسی فرهنگ، از جمله موضوعات پردامنه، چالش برانگیز و با سابقه تاریخی فراوانی است که امروزه نیز معرکه آراء اندیشمندان مختلف واقع شده است. طیف گسترده‌ای از نظریات پیرامون این ایده و کلید واژگان مطرح شده است، در یک سر طیف برخی از اندیشمندان، سخن از امتناع مهندسی فرهنگی و در مرتبه بعد، غیر اخلاقی بودن آن گفته اند. در سر دیگر طیف برخی مهندسی فرهنگی را به اصطلاح از «نان شب واجب تر» دانسته و آن را پروژه اصلی انبیاء الهی و ادیان دانسته اند، بنابراین در این نظرگاه، نه تنها مهندسی فرهنگی ممتنع نبوده، بلکه ممکن و ممدوح خواهد بود.


لایه‌های نظری بحث از مهندسی فرهنگی
در ابتدای نوشتار و پیش از ورود جدی به بحث، لازم است تذکر داده شود که نگارنده علی رغم آگاهی از تفاوت ضمنی دو واژه «مهندسی فرهنگی» و «مهندسی فرهنگ»، هردوی آنان را به یک معنا به کار خواهد برد و مراد اصلی از این کلید واژگان، مسئله «تغییر برنامه مند، مبتنی بر غایات و با تعیین فرایند هایی، توسط جریان‌هایی از اجتماع در کل اجتماع» خواهد بود؛ لذا دو کلید واژه مذکور، در این نوشتار به معنای پیش گفته به کار گرفته خواهند شد.


بحث از مهندسی فرهنگی را می‌توان در لایه‌های مختلفی طرح نمود. گروهی از متفکران بر این باورند که مهندسی فرهنگی أمری ممتنع و غیر ممکن خواهد بود. این دسته از متفکران دعوی خود را مستند به ادله‌ای نیز می‌کنند:

الف: ناتوانی ایدئولوگ از فهم واقعیت: از منظر این رویکرد، لازمه تغییر یک مسئله، فهم آن است، از طرف دیگر لازمه دوم تغییر، دارا بودن طرحی مشخص از تحول و مقصد بوده که ضمن باید‌ها و نباید هایی، امروز ما را به فردا پیوند دهد. چنین طرحی را در ادبیات علوم انسانی، به ایدئولوژی می‌شناسیم. از منظر مخالفین مهندسی فرهنگی، ایدئولوگ از طرفی بدون ایدئولوژی امکان تغییر ندارد و از طرف دیگر، به واسطه گرانبار بودن از ایدئولوژی، عاجز از فهم واقعیت‌های اجتماعی است، چراکه تلاش او منجر به برساخت اجتماع مبتنی بر آن چیزی است که خود به آن علاقه دارد، لذا چگونه می‌توان چیزی را تغییر داد حال آنکه ماهیت آن را نشناخته ایم؟ بنابراین مخالفین ایدئولوژی، با طرح چنین تناقض هایی، مهندسی فرهنگی را أمری ممتنع می‌دانند.

ب: تفرد‌های تاریخی: دلیل دوم مخالفین مهندسی فرهنگی، لحاظ کردن تاریخ و جامعه به عنوان هویتی مستقل و ورای انسان است، از منظر این تفکر، تاریخ و جامعه، ساخته و پرداخته اراده‌های انسانی نبوده، بلکه مستقل از اراده انسان، دارای حیات و ممات و اراده‌ای است که از قضا قاهر و فائق بر اراده انسانی بوده، لذا امکان مهندسی فرهنگی از اساس نفی می‌شود.
علاوه بر ادله فوق، می‌توان ادله دیگری را نیز برشمرد که از ذکر آن گذر می‌شود، اما به طور اجمال باید طرح کرد که برخی از مخالفین مهندسی فرهنگی، این أمر را مستلزم کاربست خشونت و اعمال محدودیت بر اراده‌های انسانی دانسته، لذا آن را یک أمر مذموم و غیر اخلاقی تلقی می‌کنند، از همین رو وارد لایه دیگر بحث، یعنی سخن از امکان و یا امتناع مهندسی فرهنگی نمی‌شوند.
در نقطه مقابل، موافقان مهندسی فرهنگی، با استناد به این قاعده که محکم‌ترین دلیل بر امکان یک أمر، وقوع آن است، نمونه‌های متعددی از طرح‌های موفق مهندسی فرهنگی را متذکر می‌شوند.
از منظر این رویکرد، مخالفین مهندسی فرهنگی، با زاویه‌ای سیاسی به مهندسی فرهنگی توجه می‌کنند، چراکه اگر قدرت حاکم طرح ریزی برای سوق دادن جامعه به سمت نقطه مطلوب آنان را داشته باشد، همگی مهندس فرهنگ شده! اما اگر قدرت حاکم، تمایل به سمت و سوی دیگری داشته باشد، سخن از امتناع مهندسی فرهنگی را مطرح می‌کنند. این نظرگاه، مستند به شواهد تاریخی نیز می‌شود، آنجایی که در نظرگاه علوم انسانی که در قرن ۱۷ و ۱۸ وجود دارد، ایدئولوژی واژه‌ای مقدس می‌شود، چراکه در بحبوحه انقلاب فرانسه و تحولات فرهنگی اروپای عصر روشنگری، ایدئولوژی ابزار تغییر به نفع جریان روشنفکری می‌شود، اما پس از حاکمیت یافتن این جریان و علی الخصوص پس از فروپاشی شوروی، از آنجا که تنها قدرت قاهر، تمدن غرب است، تلاشی برای به محاق بردن دیگر حرکت ها، با ادبیات نفی ایدئولوژی و منع مهندسی فرهنگی می‌شود.
حال در میانه چنین نزاعی، رهبری انقلاب اسلامی نیز در سال ۱۳۸۱ دغدغه خودشان را مبنی بر لزوم مهندسی فرهنگی طرح کرده و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز بعد از گذشت نزدیک به ده سال، نقشه جامع مهندسی فرهنگی کشور را به رشته تحریر درآورده و منتشر نمود.

مسائل مطرح در زمینه مهندسی فرهنگی
اکنون و با توجه به نکات مطرح شده، می‌توان مسائلی را به عنوان زیرعنوان طرح بحث مهندسی فرهنگی مطرح ساخت:

  • نسبت اراده انسانی با جامعه و تاریخ چیست؟ آیا جامعه و تاریخ محصول اراده انسان‌ها هستند و یا آنکه اراده ما محصول جامعه و تاریخ است؟
  • سنت‌های الهی حاکم بر جامعه و تاریخ آیا محدود کننده طرح مهندسی فرهنگی نیستند؟ آیا از متن این سنت‌ها نمی‌توان طرحی برای تغییر جامعه ارائه داد؟
  • در تضاد میان فکر فلسفی و تحول خواهی ایدئولوگ، آیا راه سومی نمی‌توان ترسیم نمود؟ اگر این نزاع، فاقد راه سومی است، کدام روش می‌تواند راه صحیح باشد؟ آیا چنین تضادی از اساس در سنت فکری و فلسفی ما مطرح می‌شود؟ و یا آنکه دارای خواستگاه دیگری است.
  • مهندسی فرهنگی در نظرگاه جامعه شناسی، مبتنی بر چه رویکردی به فرهنگ، جامعه و علم مطرح شده است؟ آیا نمی‌توان نظرگاه‌های متعددی نسبت به مهندسی فرهنگی داشت؟
  • سرانجام سند مهندسی فرهنگی در کشور چه شد؟ آیا این سند نیز مانند دیگر اسناد بالادستی مغفول واقع شد؟ اگر آری علل و عوامل این مغفول واقع شدگی چیست؟
  • آیا کلید واژه مهندسی فرهنگی در کلام رهبری انقلاب اسلامی، با توجه به بستر و زمینه‌های فکری، فلسفی و الهی موجود در ایشان، نمی‌تواند حامل معنایی کاملا متفاوت نسبت به آن چیزی که در علوم انسانی موجود طرح می‌شود باشد؟

همانطور که ملاحظه شد، می‌توان لایه‌های مختلفی از بحث، در سطح فلسفه تاریخ، تا جامعه شناسی و مطالعات تاریخی از دل موضوع مهندسی فرهنگی استخراج کرد. در ادامه این پرونده تلاش می‌شود تا ضمن گفتگو با کارشناسان و اندیشمندان از حوزه‌های مختلف، پاسخی برای افزودن بر وضوح بیشتر ابهامات و پرسش‌های فوق بیابیم. ضمن آنکه در این زمینه، کتاب‌های گوناگونی تا کنون به رشته تحریر درآمده، لذا تلاش می‌شود تا بتوان برخی از کتاب‌ها با رویکرد‌های متفاوت را نیز معرفی نماییم.

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha