به گزارش «سدید»؛ هستند کسانی که میشناسم ۲۵ سال است در آمریکا زندگی میکند و میگوید نمیتوانم برگردم؛ میگویم چرا نمیتوانی؟ میگوید برگردم بگویم در این ۲۵ سال چه کار کردم و در آمریکا چه شدم؟
صدایِ آشنای رادیو، تلویزیون و سینما، هنوز هم گیرا و دلچسب است. داود نماینده را بسیاری فقط به عنوان دوبلور و مدیریت دوبلاژ میشناسند اما او در گذشته بازیگری هم کرده است.
نکاتِ جالبی از دلِ گفتوگو با او بدست آمد. خداباوریهایی که به واسطه صدایِ او در «سیاره زمین» اتفاق افتاد یا ماجرای انصراف از آلمان و برگشت به ایران؛ دغدغهمندیهایی که در دوبله ایران کم شده و کسانی که برای دوبله به ترکیه رفتند و خیلی از اتفاقات دیگر.
نماینده با شروعِ جنگ تحمیلی و احساسی که به ایران دارد از آلمان برمیگردد. این بازگشت خیلیها را در آن دوره متعجب میکند. خودش هم در جریانِ گفتوگو به این حسّ وطنپرستی اشاره دارد.
او سال 1368 با مستند «حس برتر» شناخته میشود. اما وقتی 18 ساله بوده در امتحان دکلمه و فن و بیان در تهران عنوانِ اولی را به خودش اختصاص میدهد. به این ترتیب طبق رسم، برای کار به رادیو معرفی میشود.
در رادیو زیر نظر خانم پژوهش و آقای مانی که از اساتید گویندگی آن زمان بودند آموزشهای لازم را میبیند و با گویندگی شروع میکند.
در سال 1355 که 26 ساله بود به همراه صدرالدین شجره، اکبر زنجانپور و خانم مریم شیرزاد وارد عرصه دوبله انواع مختلف فیلمها میشود.
او پس از انقلاب اولین مجری تلویزیون بود که مقابل دوربین صدا و سیما رفت. در سال 1379 وقتی 50 ساله بود برای اولین بار بازیگری را با فیلم «زیر پوست شهر» تجربه میکند.
در جای جایِ گفتوگو هم از طبیعت میگوید که عاشقِ طبیعت است. نماینده میگوید آنقدر طبیعت را دوست دارم که چهره زیبای خداوند را در طبیعت میبینم. برای اینکه آنچه را که در طبیعت است خداوند به صورت آینهای روبروی ما قرار داده که ما خود در آینه بنگریم و ببینیم چقدر راز خلقت شگفتانگیز است.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
بگذارید گفتوگو را اینطور آغاز کنم که کارهای فاخری از شما شنیده شده مخصوصاً کارهای مستند طبیعت مثل حیات وحش و سیاره زمین و راز بقا و خیلی آثارِ دیگر؛ با این اوصاف در کوچه و خیابان شما را داود نماینده میشناسند یا به نام صدایِ راز بقا و یا صداهای دیگر، خطابتان میکنند؟
من به دلیل باور قلبیام از آفرینش به طبیعت خیلی علاقهمندم و عشق میورزم و این عشق باید در کارم دیده شود. یعنی شنونده و بیننده من احساس کنند که من مسئولیت و دِینم به سازنده آن فیلم در کارهای مختلف همچون سیاره زمین، سیاره منجمد، شاهد عینی، مهاجم رودخانه کراویرا را بارها نشان دادهام.
دوست دارم بیننده احساس کند که من ادای دِین میکنم هم به سازندگان این آثار و هم بیننده من عاشقانه کار را ببیند و با همه وجود این حسّ آفرینش خداوندی را لمس کند. چون من همیشه برای بیننده و مخاطبم ارزش قائلم؛ مردمیاند که خدا باورند.
من بارها و بارها از زبانِ مردم شنیدم که وقتی من را میبینند این کلمه مقدس "اللهاکبر" را به زبان میآورند. میگویند شما وقتی در این طبعیت حرف میزنید ما خدا را در لحظه لحظه طبعیت و زیباییهایش میبینیم.
دانشجویی به من گفت «سیاره زمین» را دیدم خداباور شدم
این اتفاقِ قشنگی است و من خدا را شکر میکنم که توانستم این احساس را به بیننده و مخاطب منتقل کنم. گاهی اوقات جایی دعوتم میکنند و این آثار را نمایش میدهند. دانشجوهایی پیش من میآیند و حرفهای قابل تأملی میزنند.
دانشجویی پیش من آمده و گفته من نماز نمیخواندم؛ از آن وقتی که سریال «سیاره زمین» و «شاهد عینی» را دیدم خیلی خداباور شدم. در آفرینش و خلقت متمرکز میشوم که عجبا، چقدر راز آفرینش پیچیده است. من باید به دنبال این پیچیدگی راز آفرینش بروم. این تأثیرگذاریها و ارادت قلبیام به این کارها باعث شده به قضاوت مردم این نقش را خوب ایفا کنم.
البته این را هم بدانید هرکاری هم نمیکنم. کار به من داده میشود و میگذارم گوینده دیگری بخواند. باز این به دلیل حرمت و عشق من اول به مردم و دوم ارادتم به ساندگان آن آثار است که دریاها، اعماق اقیانوسها، آسمانها، زمین، کوهها و جنگلها را در نوردیدند تا اثری را خلق کردند و زحمت کشیدند.
قبل از شما در حوزه مستند، هوشنگ لطیفپور کار میکرد؟
من خیلی آقای لطیفپور را دوست داشتم. هرچند مستند در دوره نوجوانیام کم بود اما همانها را دنبال میکردم. همیشه آرزویم این بود که بتوانم مثل آقای لطیفپور مفهومِ مستند را به بیننده و شنونده برسانم.
یکی از دلایلی که به دوبله علاقهمند شدید یا صدایی که شما را به دوبله کشاند، صدایآقای لطیفپور بود؟
نقشِ آقای لطیفپور را بسیار پررنگ در ارائه کارهایم میبینم. همچنین اساتیدی همچون پرویز بهرام و احد رسولزاده را خدایش بیامرزد. آقای بهرام خیلی روی من تأثیر گذاشتند. جالب است بدانید من خجالت میکشیدم از اینکه مدیر دوبلاژ استاد رسولزاده باشم. در کاری واقعاً دیدم به جای یک نقشی آقای رسولزاده صحبت کنند، کار خوب از آب درمیاید.
من اعتقاد دارم هرکسی هرجایی هر نقشی را نباید بگوید. کارها باید تعریف شده باشد. نباید رها فکر کنیم آن کاراکتری که در فکر آمده چه سینمایی، چه سریال و یا چه مستند، اصراری نداشته باشیم هرجا بگوییم؛ در عمل میبینیم هیچ بازدهی نداشته است.
چون حرفِ مستند مطرح شد یکی از دوبلورهایی که واقعاً در این عرصه، صاحب سبکاند و تأثیرگذار صحبت میکنند، استاد ناصر طهماسب است. صدایِ او را این روزها بیشتر روی مستندهای سیاسی میشنویم.
آقای طهماسب خودش است و ادا درنمیآورد. شما وقتی سریال ارتش سری را میبینید او به جای کَسلر صحبت میکند. همان آلمانی بیرحمی که در ایران محبوب میشود. به دلیل صدایِ ناصر طهماسب این اتفاق افتاد.
نقشهای دیگری که نقشِ با لهجه آذری مظفرالدین شاه را دوبله میکند. امتیازِ همه این دوبلههای تأثیرگذار و ماندگار در این است که او خودش است.
طهماسب آدم آرامیاست، اهل مطالعه و هیچوقت نشده که خودش را واردِ حاشیه کند.
شما فیلمسینمایی "تلألو" را ببینید قیامتی در کار دوبله است. کار دوبله ناصر طهماسب که نقش جک نیکلسون را میگفت؛ تکرار نشدنی است. اما آیا بعد از این اندکی مثل ناصر طهماسب، منوچهر اسماعیلی، والیزاده، اکبر منانی، مرحوم بهرام زند، مرحوم پرویز بهرام، مرحوم احد رسولزاده کسی مثل اینها خواهد بود؟
یادم هست پیشِ استاد حسین عرفانی رفتیم، جالب است میگفت دلم میسوزد و دغدغه این را دارم که روزی بیاید و این بدنه دوبله ایران، مثلِ طلایهدارانِ گذشته عمل نکند. نگرانی که این دوبلورِ فقید داشت یا شما هم داشته باشید که آنطور که باید و شاید تربیت نشدند؟
شما ببینید حسین عرفانی در مجموعه «دیدی» 7 نقش میگوید چه تیپگویی عالی؛ ما دیگر نمیتوانیم مثلِ حسین عرفانی داشته باشیم؛ چرا؟
من یادم هست به صدابردار میگفت برو میکس را بزن، بعد بیا ببین چه چیزی درمیآید. صدابردار با کمال تعجب پایِ میکس مینشست و میدید همان طوری که حسین عرفانی گفته، درست بوده است.
ما باید در دوبله، دغدغه داشته باشیم؛ برای گفتنِ یک نقش، یک گفتار ساده این همیّت و دغدغهمندی و دلسوزی وجود داشته باشد. این دغدغه امروز احساس نمیشود.
آیا آنهایی که آمدند میتوانند راه این طلایهداران را ادامه بدهند؟
من به این نتیجه رسیدم که شدنی نیست؛ چرا؟ چون این جوانها باید دغدغه خودشان را داشته باشند. به باورهایشان بیاعتنا و بیتوجه نباشند. شما وقتی میگویید من باور دارم، باید باور را نشان دهید. عشق،ایمان و اعتماد به نفس همه در کنار هم باور را شکل میدهند. وقتی این نباشد اعتماد به نفس هم نیست.
آقای نماینده! اکبر منانی که یکی از دوبلورهای پیشکسوت و صدایِ ماندگارِ تلویزیون و سینما محسوب میشود اعتقاد دارد خوب حرف زدن خیلی مهم است؛ دوبلور باید بتواند خوب تیپ بگیرد، اتفاقی که امروز جوانان تازهوارد ما کمتر به آن توجه میکنند. حتی مرحوم حسین عرفانی را مثال میزنند که در سریال «مدیر کل» جای چندین نفر حرف میزند. شما درباره تیپسازی در دوبله هم صحبت کنید که امروز خوب اتفاق نمیافتد؟
من خواهشم این است که جوانهای ما خودشان را باور کنند؛ در خودشان تغییر به وجود بیاورند. شدیداً سمت مطالعه و کتاب بروند و این فرصت را از دست ندهند که پیشکسوتان همیشه نیستند. الان که هستند، زیر سایه پیشکسوتان نهایت استفاده را از وجودشان در مورد دغدغه داشتن و کاربلدی و مهارت، ببرند.
در دورهای شما به آلمان رفتید و انصراف دادید دوباره به ایران برگشتید؛ ماجرا از چه قرار بود؟
روزی که اواخر سال 1358 و اوایل 1359 بود؛ من برای ادامه تحصیل به آلمان و هامبورگ رفتم همهچیز هم آنجا فراهم بود. پایِ تلویزیون نشسته بودیم و دیدم که عراق به ایران حمله کرده است. دوستان هر کاری کردند نتوانستند جلوی ما را بگیرند که من به ایران برنگردم!
جنگ که آغاز شد من برگشتم ایران! همه آنجا به من میگفتند مگر تو دیوانهای راه افتادهای بروی مملکتی که در آن جنگ است! گفتم باشد. فقط اینکه میدانم آنجا هستم و این حسّ وطنپرستی است که همیشه با خودم دارم.
به بحثِ بازگشت خودتان به ایران اشاره کردید و آن حسّ وطنپرستیتان؛ امروز یکسری از دوبلورهای ما هستند که به شبکههای ماهوارهای مثل «جم» پیوستند.
بله، گرچه من هنوز هم آنها را به عنوان یک دوبلور نمیبینم. من و همکارانم آنها را دوبلور نمیبینیم. آنها در حد نیمچه هم واردِ داستان نشدند و به همین دلیل هم آنجا رفتند و گرفتار یک زندگی نامأنوس شدند.
شما مستعد بودید و با تحصیلات آکادمی که داشتید میتوانستید آنجا بمانید و کار کنید و بیشتر هم رشد کنید. اما برگشتید میخواهم ببینم فرقِ بین شما و این دوستان که حتی مستعد هم نیستند، در چیست؟
فرد اگر صاحب اندیشه باشد، آیندهنگر است. صبور میشود برای آمدنِ فردا. چون دیروز او گذشت و امروز روزی است که برای فردا فکر کند. چرا؟ امروز روز امید است و فردا ساخته شده با این امید است و آدم صاحب اندیشه در اینکه چگونه باید به سرعت به همه چیز برسد نباید تعجیلی داشته باشد.
ما خیلیها را دیدیم که در جامعه به ثروتهای کاذبی رسیدند اما به همین سرعت هم سقوط کردند؛ یک اندیشه پرطمع آدم را وادار میکند که مثلاً اینگونه فکر کند که اگر ما یک ضربالمثلی از قبل داشتیم، از قدیم که میگوید تو اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
وقتی در مملکت خودت نتوانی رشد کنی، در مملکتِ بیگانه که غریب و تنها هستی چگونه میخواهی رشد کنی.
در مملکت بیگانه اگر از تشنگی سر به زمین بگذاریم و بمیریم کسی لیوان آبی دست تو نمیدهد اما این ایران، این مملکت دارای هر شرایطی باشد معرفت در مردم ما جاری است.
در مردم ما شرف، جاری است و حسّ نوعدوستی در آنها جاری است حالا اگر نه همه اما هستند؛ هنوز اهل مروّت و جوانمردیاند.
شما اشاره کردید که مهاجرتکنندگان دوبله ما بازدهی نداشتند. اما در میانِ هنرمندان هم این موضوع دیده میشود که برخی برای گرفتن گرینکارت، بچههایشان را در خارج از کشور به دنیا میآورند. این از کجا منشأ میگیرد؟
آنطرز تفکری که مردم را از بالا به پایین نگاه میکند نیاز به گرینکارت دارد! او نمیتواند ایرانی باشد و او فردای خود و خانوادهاش را در گرو گرینکارت گذاشته است. هستند کسانی که میشناسم 25 سال است در آمریکا زندگی میکند و میگوید نمیتوانم برگردم؛ میگویم چرا نمیتوانی؟
میگوید برگردم بگویم در این 25 سال چه کار کردم و در آمریکا چه شدم؟ به قول جلال آلاحمد در غرب خبری نیست! هیچ خبری نیست! لحظهلحظه زندگیات به زندگی مادی آلوده میشود.
در زندگی ما اخلاق تعریف شده است؛ شما به فرهنگ ملی و مذهبی ما نگاه کنید، میبینید اخلاق در آن تعریف شده است. این تعریف اخلاق در جامعه ما است که وقتی شما آنجا میروید متوجه میشوید دیگر هویتی ندارید.
چون در میانِ صحبتهایتان به سبک زندگی و اخلاق اشاره کردید این سؤال را میپرسم. شما فیلمهای خارجی زیادی دیدهاید و در خیلی از آنها به عنوان مدیر دوبلاژ و هم گوینده حاضر شدهاید. شما میدانید که خیلی از این فیلمهای خارجی، سبک زندگیشان را به رخِ مخاطب میکشند اما امروز در فیلمهای ایرانی چنین چیزی را نمیبینیم. اتفاقاً در چند سال اخیر فرهنگ و سبک زندگی غربی را بیشتر تبلیغ میکنند.
ما جا ماندیم! من همیشه میگویم که خودتان را جا نگذارید. به وسیله مدیریت فرهنگی کشورمان این اتفاق افتاده و در این زمینه تعارفی ندارم! وقتی که خانوادههای ما مینشینند سریالهای ترکیهای میبینند و مدیران فرهنگی ما دستپاچه شدند که بیایند کاری کنند.
سریالهایی که از نظر اخلاقی صفر و برخی روابط زشت و غلط را تعریف میکند. شما میبینید این سریالهایی که از طریق شبکه نمایشخانگی منتشر میشوند مخاطب را با انواع و اقسامِ زندگیهای مدرن به نام شیک بودن و مُد بودن مواجه میکند.
این زندگی برای بسیاری از اقشار مردم ما قابل تعریف نیست. بیشتر حسرتآفرین است. نگاه ما به هنر هم باید ملی باشد هم اخلاقی؛ متأسفانه ما هیچکدام از اینها را در سریالهایمان نمیبینیم.
اصلاً تعریف شده نیست که شما در این سریالها میبینید که زندگی اینقدر پُرتجمل است یا به قدری فقیرانه است که اینگونه افتادهایم یا آنگونه افتادهایم! اصلاً این وسط اتفاق عادی را نشان نمیدهد.
اکثریتِ جامعه ما با آدمهاییاند که به نانِ داخل سفره خود قانعاند و به اندکی که دارند قانعاند. من زمانی یادم هست میگفتند مبلمان تشریفاتی را در تلویزیون نشان ندهید. الان دارید چه نشان میدهید؟ البته نه این درست است نه آن درست است. وقتی میانه قضیه را میبینیم میتوانیم عادیتر رفتار کنیم.
همانطور که شما به بحث مبلمان تشریفاتی در تلویزیون اشاره کردید این روزها در آگهی بازرگانی این موضوع را بیشتر میبینیم.
کاملاً درست اشاره کردید. همه لباسهای رنگیرنگی و تعریف نشده! اگر تعریفی پشت این تفکر باشد اصلاً نیازی به این همه تجملات نیست. تبلیغات را روی میز بچینید، پس تکلیف آن جنوب شهری چیست؟
در فضای مجازی حضور پررنگی ندارید؛ دلیل آن چیست؟
در این فضای مجازی بعضی از آدمها به دنبال رسوا کردن و بدنام کردن و بردن آبروی دیگراناند و از نظر روانی در این فضای مجازی دوست دارند که فضا مختص این قصه باشد.
فضای مجازی میتواند مختص توجه به هم، دوست داشتن، رفیق بودن، به کسی کمک کردن، در راه خیر قدم برداشتن، خیّر بودن، انتقاد درست از مسئولین کردن، میتواند مؤثر باشد.
به جای این کارها، زشتگویی را ترویج میدهند. چرا به فرهنگ جامعه چه مذهبی و چه ملی آسیب میرسانید؟ با زشتترین کلمات تقلید صدا میکنند و این جزء اخلاق ملی و مذهبی ما نیست.
واقعاً پسر و دختر نوجوان و کودک ما پایِ این بسترها مینشینند و شاهدِ این زشتگوییها هستند؛ چرا جلویشان را نمیگیرند؟
برخی معتقدند که درهای دوبله بسته است؛ پیشکسوتانِ این حوزه از اینکه رقیب داشته باشند میترسند. یک عده دیگری میگویند درها باز است اما افراد سفارشی به دوبله اضافه میشوند؛ شما بفرمایید صحت دارد یا خیر؟
یک مقطعی درهای دوبله بسته بود؛ بعد از انقلاب حدوداً 10 سال گذشت رفته رفته این درها باز شد. اما این باز شدن به قول شاعران وزن و قافیه و ردیف و این چیزها نداشت. شما ببینید الان استودیوهایی که میگویند از فرد تست میگیرند شما چرا بدون آموزش تست میگیرید؟
این جوانی که آموزشی ندیده، تست از چه می گیرد؟ دانشجو میآید و مدتها میخواند تا بیاید و از او در قالبِ کنکوری، تست میگیرند. قبلش خوانده است که از او امتحان میگیرند. ورود به مرحله کار و هنر چه در عرصه سینما و تئاتر و رادیو و چه دوبله باید یک آموزشها و دورههایی را گذرانده باشد.
تست را چه کسانی باید بگیرند؟ تست را باید پیشکسوتان دوبله بگیرند که الان مبنایِ تست گرفتنش به این شکل است. سه ماه در یک جایی میروند به آنها گواهی میدهند به آنها میگویند شما الان گویندهای!
بعد دانشجوها میپرسند الان چهکار کنیم. آنها میگویند که ما نگفتیم که به شما کار میدهیم. این آموزشها نه شکلِ قانونی دارد و از همینها ارزان در استودیو استفاده میشود. این موضوع نتیجه بیکیفیتی دوبله میشود.
وزارت ارشاد چرا وارد این ماجرا نمیشود؟ چرا؟ ارشاد باید وارد این قصه شود و ترتیب قانونی بگذارد و مدیریت و نظارت کند. من چند وقت پیش یک جایی به طور اتفاقی دیدم یک آقایی کلاس تیزر خواندن گذاشته بود، یعنی چه؟
شما برای تیزر کلاس گذاشتید؟ این باز برمیگردد به این نکته که باید وزارت ارشاد قانون و قواعد درستی برای این موضوعات آموزشی تدوین کند.
این ورود سفارشی دوبلور به تلویزیون را قبول دارید؟
نه من این را احساس نکردم چون خودم هم بیش از همه در تلویزیون هستم.
جاهای دیگر چطور؟ خارج از تلویزیون؟
بله، فراوان است. اما بازیگری، دوبله، نقاشی، خطاطی و تئاتر، سفارشبردار نیست. سفارشیهایی که وارد شوند ماندگاری ندارند.
بحث معیشتی دوبلورها را هم مطرح کردند. حتی آقای اکبر منانی میگفت اگر کسی میخواهد به دوبله بیاید بداند دوبله عشق است و کاسبی و بیزینسِ مالی نیست.
کاملاً درست است. علت موفق بودن دوبله در این مقطع، همان نگاه همراه با عشق است. الان هم آقای والیزاده و منانی با یک مسئولیت و حسّ خاصی کار میکنند و انگیزه مالی ندارند. اما علت اینکه الان بالأخره مسائل اقتصادی و معیشتی باعث شده که این نسل، نگاه معیشتی به این کار داشته باشد و نمیتوانیم بگوییم مقصرند.
یک موضوعی در دوبلههای زیرزمینی وجود دارد که کودکان را بیشتر تهدید میکند. در این دوبلهها از آن وسواس و ظرافتی که شما به آن اشاره کردید خبری نیست. حتی عبارات و لغاتی از سویِ دوبله کننده مطرح میشود که هیچ سنخیتی با فرهنگِ ما ندارد.
وزارت ارشاد باید ورود کند و موضوعِ دوبلههای زیرزمینی را پیگیری جدّی کند. چرا که دوبله زیرزمینی مرگِ هنر دوبلوری است.
شما در فیلمِ «زیر پوست شهر» سابقه حضور داشتید و چندین تئاتر هم بازی کردهاید؛ چرا در حالی که بسیاری از همکاران شما خیلی حضورشان در عرصه سینما و تلویزیون پررنگ شد، شما دیگر سابقه بازیگری ندارید؟
من اعتقاد دارم و از این نکتهای که میگویم هم نتیجه گرفتم؛ دوبلور نباید بازی کند. به نظرم آنهایی که بازی کردند بازدهی آنها کجاست. معمولاً چون کارگردانهای خوبیاند و میآیند از میانِ دوبلورها انتخاب میکنند. بارها این صحبتها شده و من اعتقادم این بوده که بگذارم صدایم باشد. صدایِ من شناسنامه من است؛ وقتی به سمتِ بازیگری میروم، نمیتوانم دو شناسنامه داشته باشم.
شما اولین مجری تلویزیون بودید که مقابل دوربین صدا و سیما قرار گرفت؟
بله، برنامهای بود با نام "میعاد با بهار" که در نوروز آن را اجرا کردیم
/انتهای پیام/