به گزارش «سدید»؛ آیا فلسفه در ایران زنده است؟ آیا ما امتداد تفکر فلسفی را در ایران شاهد هستیم؟ یا اینکه دچار انسداد تفکر فلسفی شدهایم؟ برخی اهالی فلسفه در مقام پاسخ به این دست از پرسشها و برای توصیف وضعیت فلسفه در ایران از عبارتهایی چون «فقدان فلسفه در ایران»، «بنبست تفکر فلسفی»، «عدم تولید فکر فلسفی»، «انسداد تفکر» و... استفاده میکنند. اما در مقابل اینها، صاحبنظرانی هم هستند که نگاه خوشبینانهتر و افق روشنتری را برای حیات فلسفه در ایران میبینند. دکتر حمیدرضا آیتاللهی، دکترای فلسفه از دانشگاه بروکسل (VUB) بلژیک و هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی از جمله اساتیدی است که در این اردوگاه فکری مینشیند. او معتقد است شواهدی برای ادعای انسداد تفکر فلسفی در ایران وجود ندارد. وقتی میخواهیم در مورد وضعیت فلسفه در ایران صحبت کنیم باید نگاهی تطبیقی داشته باشیم؛ به این معنا که وضعیت فلسفه و نحلههای مختلف آن در دیگر کشورها را هم بررسی کنیم. به باور او، بدون شک، یکی از زندهترین کشورها در حوزه فلسفه «ایران» است.
جناب دکتر آیتاللهی، برخی از اهالی فلسفه بر این باورند که ما دچار «انسداد تفکر فلسفی» شدهایم و تفکر فلسفی در جامعه ما به بنبست رسیده است؟ آیا چنین قضاوتی را در مورد وضعیت فلسفه در ایران میپذیرید؟
همان طور که اشاره کردید گاهی در فضاهای فکری -فلسفی با ادعاهایی چون «پایان فلسفه» یا «پایان متافیزیک» مواجه شدهایم. اما برخلاف اظهار نظرهایی از این دست، من به انسداد تفکر در جامعه ایرانی قائل نیستم؛ چراکه معتقدم نفس این اظهارنظرها، کلیگویی است. فارغ از این، بر این باورم که پیش از طرح هر ادعایی باید برای آن شواهدی ارائه کرد.
متأسفانه، این روزها، تلقیهایی از فلسفه و وضعیت آن در میان طیف خاصی از اهالی آن باب شده است که اساساً فلسفه نمیدانند. البته نباید از ذکر این نکته غافل شد که این جنس از اظهارنظرها خاص جامعه ما نیست و در تمام دنیا این روزها چنین ادعاهایی در حال طرح است و سایر اندیشمندان فلسفی نیز این سخنان را چندان جدی نمیگیرند. با این حال، بر این باورم که باید از کسانی که چنین ادعایی میکنند، پرسید که جز کلیگویی، چقدر توانستهاند یک اثر علمی فهمیدنی در کار جدید فلسفی ارائه کنند؟ برخی، در پی راه انداختن جریانهایی در فضای فکری و فلسفی هستند اما چون واکنش و پاسخی نسبت به ادعاهایشان دریافت نمیکنند مدعی «انسداد تفکر» میشوند.
اگر به انسداد تفکر در ایران قائل نیستید، اساساً ارزیابی شما از وضعیت فلسفه در جامعه ما چیست؟ فکر میکنید چقدر تفکر فلسفی در ایران از پویایی و اثرگذاری لازم برخوردار است؟
وقتی میخواهیم در مورد وضعیت فلسفه در ایران صحبت کنیم باید نگاهی تطبیقی را مدنظر داشته باشیم به این معنا که وضعیت فلسفه و نحلههای مختلف آن را در دیگر کشورها هم بررسی کنیم. بدون شک، یکی از زندهترین کشورها در حوزه فلسفه «ایران» است.
در ابتدای بحثتان اشاره کردید که برای هر اظهار نظری باید شواهدی ارائه کرد؛ بر این اساس، شواهد شما در این زمینه که ایران یکی از زندهترین کشورها در حوزه فلسفه است، چیست؟
فروش بالای کتابهای فلسفی و رجوع قابلتوجه به مقالههای فلسفی؛ به تعبیری تولیداتی که به صورت محتوایی در این زمینه صورت میگیرد، شاهد این مدعا است. گاهی برخی از مقالات بسیار تخصصی بالای «500بار» دانلود میشوند. میخواهم بگویم پویایی فلسفه صرفاً به گفتوگوهای فلسفی میان اهالی آن در دانشگاهها و پژوهشگاهها در خلال جلسات و آمد و شدها خلاصه نمیشود؛ گاهی کارهای فلسفی در جریانهای مطالعاتی پیش میرود.
در دیداری که با یکی از اساتید فلسفه دانشگاه رباط در مراکش داشتم، تعبیر جالبی را در مورد وضعیت فلسفه در ایران داشت و میگفت: «فلسفه در خون، پوست و گوشت ایرانیها است. فلسفه در ایران همچون رمان خوانده میشود.» میزان تولید و خوانده شدن مقالات فلسفی در ایران در مقایسه با مصر و ترکیه و حرفهای تازهای که از دل این مقالات و محتواها بیرون میآید، همگی شاهد این مدعا است.
یعنی صرفاً «میزان فروش کتابهای فلسفی» و «تعداد رجوع به مقالات فلسفی» (که میدانیم چشمگیر هم نیست) را میتوان گواهی بر پویایی فلسفه در ایران گرفت؟ فارغ از این جریانهای مطالعاتی، از فلسفه برای زندگی روزمره چقدر بهره میبریم؟ اثرگذاری فلسفه را در جریان زندگیهایمان کجا شاهد هستیم؟
در بسیاری از بخشها و ابعاد زندگی روزمره، میتوان از فلسفه بهره گرفت؛ برای مثال، در حوزههای مهندسی، بحثهایی که امروزه در کشور در حوزه «فلسفه تکنولوژی» طرح میشود، میتواند برای جامعه مهندسی ما راهگشا باشد. اما نباید از ذکر این نکته هم غافل شد که آنچنان که باید «رابطه فلسفه با زندگی روزمره» مرسوم نبوده و جا نیفتاده است.
فکر میکنید چرا رابطه فلسفه با زندگی روزمره، با وجود اهمیت آن، از نگاه اهالی فلسفه مغفول مانده است؟
واقعیت این است که خیلی از سیاستگذاران ما به اهمیت ورود فلسفه در مسائل جامعه و حتی در خلال سیاستگذاریها واقف شدهاند اما مشکل گاهی از طرف خود اهالی فلسفه است که کمتر به این جنس از مسائل و موضوعات ورود میکنند.
چرا این جنس از دغدغهمندی در میان اهالی فلسفه ما رایج نیست؟
نمیتوان به طور کلی در مورد فلسفه و اهالی آن این حکم را صادر کرد که دغدغهمند مسائل جامعه نیستند، اما با این حال، برخی خود را به بازگویی دیدگاههای فلسفی که تا به امروز مطرح بوده است، مشغول کردهاند.
در ابتدای بحثتان بر انتشار و فروش کتابها و مقالات فلسفی اشاره کردید و آن را شاهد پویایی فلسفه و تفکر فلسفی در جامعه ایرانی قلمداد کردید. به اعتقاد شما، چقدر این کتاب و مقالات فلسفی، مسائل امروز جامعه ما را به عنوان موضوع خود، مدنظر داشتهاند؟
البته هستند مقالهها و کتابهای فلسفی که به مسائل روز جامعه هم پرداختهاند. البته فلسفه حتماً نباید به مسائل جامعه بپردازد، گاهی اوقات فلسفه به مثابه «عمق تفکر» اهمیت دارد. گاهی نفس بالندگی اندیشه یعنی «فهمیدن اسرار عالم» خود میتواند بسیار ارزشمند باشد.
با توجه به اینکه خودتان به جامعه فلسفی ما تعلق دارید، فکر میکنید مهمترین مسألهای که امروزه اهالی فلسفه باید بدان بپردازند، چیست؟
ارتباط دادن فلسفه با سایر رشتهها و به تعبیری، تعاملات میانرشتهای فلسفه با دیگر حوزهها، امروزه بسیار برای ما اهمیت دارد و میتواند هم به رشد تفکر فلسفی در جامعه ما کمک کند و هم به بالندگی دیگر رشتهها منجر شود.
نیم نگاه
گاهی در فضاهای فکری -فلسفی با ادعاهایی چون «پایان فلسفه» یا «پایان متافیزیک» مواجه میشویم؛ اما برخلاف اظهار نظرهایی از این دست، من به انسداد تفکر در جامعه ایرانی قائل نیستم؛ چراکه معتقدم نفس این اظهار نظرها، کلیگویی است.
متأسفانه، این روزها، تلقیهایی از فلسفه و وضعیت آن، در میان طیف خاصی از اهالی آن باب شده است که اساساً فلسفه نمیدانند. البته نباید از ذکر این نکته غافل شد که این جنس از اظهارنظرها خاص جامعه ما نیست و در تمام دنیا این روزها چنین ادعاهایی در حال طرح است و سایر اندیشمندان فلسفی نیز این سخنان را چندان جدی نمیگیرند.
/انتهای پیام/
منبع: روزنامه ایران