به گزارش «سدید»؛ ۵۲ سال پیش در چنین روزهایی، نمایندگان حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور در مجلس شورای ملی، دولت امیرعباس هویدا را در موضوع جدایی بحرین از ایران استیضاح کردند. پزشکپور و معدود همفکرانش در عرصه سیاست به عنوان سوپاپ اطمینان شناخته میشدند، از این روی و از سوی جامعه، جدی گرفته نمیشدند! مقال پی آمده در استناد به پارهای از اخبار و تحلیلها در بازخوانی این مخالفت و پیامدهای آن به نگارش درآمده است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
مخالفتی که وزن سیاسی نداشت
بیتردید موضوع جدایی بحرین از ایران، از شاخصترین وقایع سیاسی در دوران سلطنت پهلوی دوم به شمار میرود. با این همه به دلیل خفقان حاکم بر جامعه در دهههای ۴۰ و ۵۰، مخالفت قابل توجهی با آن به عمل نیامد! در این فقره تنها مخالفت حزب موسوم به پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور و در مجلس شورای ملی طرح شد که وزن و بازتاب چندانی نیافت! سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این رویداد را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:
«حزب موسوم به پانایرانیست که بهعنوان حامی جبهه ملی و ملیشدن صنعت نفت نامبردار شده بود، در سالهای بعد از کودتا به یک حزب شبهدولتی تبدیل شد. به موازات تأکید رژیم پهلوی بر تاریخ باستانی و ترویج گفتمان شاهنشاهی، ملیگرایی افراطی و شعارزده این حزب نیز با این رویکرد همپوشانی پیدا کرد. با این حال سران حزب و از جمله محسن پزشکپور، در جریان موافقت دولت ایران با جدایی بحرین مخالفت خود را با این اقدام ضدملی مطرح کردند. فقدان پایگاه مردمی، ضعف بنیانهای فکری، ایدئولوژی شعارزده و باستانگرا و از همه مهمتر تجربه حمایت از رژیم پهلوی در سالهای خفقان پس از کودتا و سرکوب دهه ۱۳۴۰، باعث شد تا این مخالفتها بازتاب چندانی در جامعه نداشته باشد! با این همه همین مواضع هم از سوی رژیم تحمل نشد. نگاه رژیم پهلوی به حزب پانایرانیست، همچون سایر احزاب وابسته ابزاری بود. وجود مواضع متفاوت با اراده شاه تا زمانی تحمل میشد که مانع از پیشبرد برنامههای او نباشد. همانگونه که شکلگیری سازمان پانایرانیست در اواخر دهه ۱۳۲۰، ناشی از هیجان و ایدههای ناسیونالیستی بود، گفتمان حزب هم هیچگاه به یک جامعیت و درایت سیاسی و اجتماعی نرسید و با اقبال جامعه مواجه نشد! بنابراین مخالفت آنان با قضیه واگذاری بحرین هم جریانساز نشد و به حاشیه رفت.»
شاه این دستور را داده، من بیطرف هستم
واقعیت این است که موضوع جدایی بحرین از ایران با اراده شاه عملی شد و بوروکراسی نسبتاً سنگین حکومت پهلوی دوم نیز با کرختی تمام در برابر آن سکوت کرد و تنها واکنش آن تأیید بود! از این روی مخالفت احزابی، چون پان ایرانیست هم در برابر آن مهم و جدی تلقی نمیشد و فراموش شد! خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره آورده است:
«حزب پان ایرانیست - که ظاهراً یک حزب ملیگرا بود - تنها جریانی بود که در مجلس به این واگذاری ایراد گرفت و دولت هویدا را استیضاح کرد، اما، چون شاه میخواست این مسئله تمام شود، نهایتاً اقدام مثبتی دراینباره انجام نشد. در گزارشهای ساواک از حزب ایراننوین - که هویدا دبیرش بود - آمده است: یک نفر در حزب ایران نوین اعتراض کرده و از آقای هویدا پرسیده: چرا از حق مالکیت بحرین گذشتید؟ هویدا برای اینکه بگوید من بیطرف هستم و شاه این دستور را داده، در جواب آن فرد میگوید هر دختری به سن ازدواج میرسد، بحرین هم دختر ما بود که به سن ازدواج رسید و شوهرش دادیم، من شنیدم حامله هم شده!... اردشیر زاهدی هم که در آن دوران خود را موافق جدایی بحرین نشان میداد، اخیراً در مصاحبهای گفت من این کار را کردم، ولی پشیمانم! در نگاه طبیعی و عادی، پذیرش چنین چیزی برای هر ایرانی وطنپرست، دشوار به نظر میرسد.»
این آخرین ترانه من است
حزب پان ایرانیست به رهبری پزشکپور در ساحت سیاسی ایران، نه چندان خوشنام بود و نه دارای عِده و عُده فراوان! با این همه مخالفت بیاثر آنان با جدایی بحرین، تنها با کنایه و تهدید روبهرو شد! آنان در ماجرای استیضاح امیرعباس هویدا در مجلس شورای ملی به شکل تلویحی از سوی او تهدید شدند که دیگر به وکالت انتخاب نخواهند شد! تهدیدی که عملی شد و فراکسیون کوچک این حزب را در دوره بعد خانهنشین کرد! کار به جایی رسید که محسن پزشکپور، بالاجبار سخن خود را در این باره پس گرفت و آن را با اطلاع شاهنشاه از ماجرا لاپوشانی کرد! سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ماجرا را اینگونه ارزیابی کرده است:
«مهمترین مسئلهای که نام پزشکپور با آن گره خورده، طرح جدایی بحرین از ایران است. با طرح موضوع تجزیه بحرین از خاک ایران در روزهای نخست سال ۱۳۴۹ که مقرر شده بود با عنوان گزارش دولت به مجلس ارائه شود، فراکسیون پنجنفره پانایرانیستها در مجلس، بهشدت نسبت به این گزارش دولت واکنش نشان داد و هرچند ساواک در مذاکره با تکتک این افراد، تلاش میکرد تا آنان را قانع کند که با گزارش دولت مخالفتی ابراز نکنند، بااینحال بهویژه شخص محسن پزشکپور تصریح و تأکید کرد که آشکارا و بدون محابا در برابر این اقدام دولت خواهد ایستاد و به خاطر آن دولت را استیضاح خواهد کرد. وی با نوشتن مقالاتی همچون: بحرین جزء لاینفک ایران است و نطقهای پیش از دستور در مجلس، مخالفتهای خود را علنی کرد. پزشکپور برای خردهگیری از دولت هویدا، طرحی را تسلیم کرد که باعث استیضاح دولت شد! اسدالله علم دراینباره آورده است: پس از بیانیه وزارت خارجه مبنی بر مذاکرات در مورد بحرین، دولت زیر حملات شدید قرار گرفت. این حملات به تحریک پزشکپور، رئیس حزب پانایرانیست انجام میشد... مهمترین تریبون پزشکپور برای اعلام مخالفت خود و همفکرانش، مجلس شورای ملی بود. مصطفی الموتی که از نمایندگان این مجلس بود، دراینباره گفته است: هنگام طرح مسئله بحرین در مجلس، وقتی پزشکپور با تندی و عصبانیت صحبت میکرد، هویدا ساکت بود. هنگامیکه دکتر عاملی به صحبت پرداخت، هویدا به تمامی نکات نطق پزشکپور و عاملی پاسخ داد و گفت: مطالبی را که دکتر عاملی گفت، سنجیده بود، ولی گفتههای او با رهبر پانایرانیستها، تفاوت فراوان داشت و باید به پزشکپور شعر معروف را یادآور شوم که میگوید این آخرین ترانه من است!... در حقیقت هویدا غیرمستقیم خواست بگوید که این آخرین نطق پزشکپور در مجلس است که در انتخابات آینده شانس ندارد و همینطور هم شد! چهار نماینده پانایرانیست که در موضوع بحرین دولت را استیضاح کرده بودند، انتخاب نشدند... این موضعگیری سبب افت فعالیتهای حزب به دلیل قطع کمکهای دولت و افزایش کنترل بر آن شد. در این زمان از هرگونه اجتماع و تظاهرات پانایرانیستها به دستور شهربانی جلوگیری میشد. محسن پزشکپور نیز در اواخر خردادماه ۱۳۴۹، ناچار شد برای خوشایند شاه و در امان ماندن خود و حزبش از آماج حملات بدون محابای هویدا و ساواک مدعی شود در جریان مسئله بحرین من فکر میکردم اصل موضوع را شاهنشاه آریامهر خبر ندارند، روی این اصل گروه پارلمانی حزب ما اقدام به استیضاح از دولت نمود تا به این وسیله معظمله از موضوع مطلع شوند، ولی بعداً متوجه شدم شاهنشاه در جریان تمامی امور میباشند!... بااینحال برخی گروهها مانند حزب توده، مخالفتهای پزشکپور و دیگر پانایرانیستها با طرح دولت را نوعی جنگ زرگری، تبانی با شاه و دربار، نمایش و عوامفریبی خواندند و آنها را با عوامل اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی و نیز دستگاه اطلاعاتی بریتانیا و امریکا مرتبط دانستند.»
پان ایرانیستها در مخالفت با جدایی بحرین تا کجا پیش رفتند؟
در این بخش از مقال، سخن در این باره است که پان ایرانیستها به رهبری پزشکپور، در موضوع جدایی بحرین از ایران تا کجا پیش رفتند و چقدر جرئت کردند تا واقعیت ماجرا را در نطقهای خویش بازتاب دهند. حقیقت این است که پزشکپور و دوستانش، سعی داشتند تا دامنه انتقادات خویش را تنها در سطح حمله به هویدا نگه دارند و در باره عاملیت شاه در این فقره نَم پس ندهند! آنها حتی از هویدا نیز خواسته بودند تا در گزارش خویش به مجلس، سخنی از موافقت پهلوی دوم با این مسئله به میان نیاورد که البته هویدا در این موضوع، عهدشکنی کرد! با این همه طرح بیسر و تَه ماجرا در مجلس نیز موجب نشد که آنها از این چالش جان سالم به در برند و نهایتاً مورد غضب دستگاههای امنیتی قرار گرفتند! سیدمرتضی حسینی در تبیین بیشتر موضوع مینویسد:
«بحرین که از دوران کهن قسمتی از خاک ایران بود، در نهایت با اعمال نفوذ و فشار انگلستان و موافقت حکومت پهلوی، در ۱۴ آگوست سال ۱۹۷۰ م (۲۳ مرداد ۱۳۵۰ ش) به استقلال رسید. از جمله چهرههایی که در برابر جدایی بحرین موضع گرفتند، اعضای حزب پانایرانیست بودند. در مجلس بیستودوم (۱۳۴۶- ۱۳۵۰ ش)، حزب پانایرانیست پنج کرسی نمایندگی داشت. آنها در نطقها و نشریات خود، طرح جدایی بحرین از ایران را محکوم و بهشدت از دولت هویدا انتقاد کردند. حسن پزشکپور با نوشتن مقالهای با عنوان: بحرین جزء لاینفک ایران است، نوشت: «دولت انگلیس نشان داد که همواره مترصد است تا حقوق ملت ایران را پایمال کند، این حادثه هشدار تاریخ برای نظم شاهنشاهی ایران است، ملت ایران هرگز حقوق حقه خود را فراموش نخواهد کرد، بحرین جزئی از سرزمین ما و استان چهاردهم میهن ماست، بحرین گوشهای از این نیاخاک است که تبار و نژاد ایرانی، طی هزاران سال در دامان آن زیسته و زیست میکند... او در یکی از نطقهای پیش از دستور خود نیز با تأکید بر اینکه حزب پانایرانیست معتقد به حق حاکمیت تاریخی و کامل ایران در خلیج فارس است، افزود: این حق که یک امر مسلم تاریخی است و بالقوه وجود دارد، باید بالفعل هم در سراسر خلیج فارس مستقر شود، حق حاکمیت ما نسبت به بحرین غیرقابل تردید است، بحرین جزء لایتجزای وطن ماست و باید از زنجیرهای جدایی و استعمار نجات پیدا کند... پزشکپور در جلسه دیگری با اشاره به اینکه اولین وظیفه احزاب وابسته به دولت، این است که به حاکمیت و موجودیت ملی که مافوق اختلاف سلیقههاست فکر کنند، عنوان کرد: مسئله حق یک ملت است و فقط حق یک عده نیست که حزب پانایرانیست دفاع کند یا حزب ایران نوین، حقی است متعلق به تمام نسلهای کنونی و آینده، من گلهای دارم که در این مسئله اساسی، احزاب دیگر آنگونه که باید و شاید توجه نکردهاند... محمدرضا عاملی تهرانی، دیگر نماینده پانایرانیست مجلس نیز در سخنانی با انتقاد از اینکه بعضی کشورهای عربی، از سوی استعمار تغذیه میشوند و یک اتحادیه در دشمنی با ایران و مسائل مربوط به خلیجفارس ایجاد کردهاند، عنوان کرد: اگر هر کشوری در خصوص این موضوع، یعنی بحرین ضد ایران وارد رابطه شود، عمل او در حکم نقض حقوق حاکمیت ملت ایران است، زیرا بحرین جزء لاینفک ایران بوده و جدا دانستن آن از ایران، در حکم تجاوز و تعرض علنی به منافع و مقاصد ملت ایران است... از اواخر سال ۱۳۴۸ و پیش از طرح لایحه واگذاری بحرین در مجلس، نمایندگان پانایرانیست مجلس از سوی رژیم، با محدودیت و فشار مواجه شدند. ساواک با نمایندگان حزب پانایرانیست، جداگانه وارد مذاکره شد تا آنها را قانع کند که با گزارش دولت درباره بحرین مخالفتی نکنند! محسن پزشکپور به مخالفتهای خود ادامه داد و حتی کار را به استیضاح دولت نیز کشاند! یکی دیگر از اعضای فراکسیون پانایرانیست به نام فضلالله صدر، قصد داشت تا تحت هدایت ساواک، محسن پزشکپور را برای تغییر موضوع استیضاح به سؤال، قانع کند که موفق نبود و از حزب جدا شد! اعضای فراکسیون پانایرانیست تلاش داشتند تا امیرعباس هویدا نخستوزیر را متقاعد سازند در متن گزارش دولت در رابطه با جدایی بحرین، نامی از شاه نیاورد تا بتوانند مخالفت خود را با آسودگی ابراز کنند، اما هویدا با وجود قول مساعدت در این زمینه، در متن گزارش خود به موافقت ضمنی شاه نیز استناد کرد. پزشکپور به عنوان رهبر حزب پانایرانیست، گزارش هویدا را خیانت دانسته و خواهان استیضاح دولت او شد. این استیضاح در فروردین ۱۳۴۹، از جانب پنج نماینده پانایرانیست تقدیم رئیس مجلس شد. استدلال هویدا در جلسه استیضاح این بود که اقدام ایران صرفاً جهت جلوگیری از خطر جنگ در منطقه خلیج فارس بوده است. استیضاح عملاً نتیجهای نداشت و نتوانست رأی اعتماد بگیرد. اسدالله علم دراینباره در خاطرات خود میگوید: امروز سهشنبه اول اردیبهشت ۱۳۴۹، دولت در مسئله بحرین جواب استیضاح را در مجلس داد و رأی اعتماد گرفت. حزب پانایرانیست به صورت خاک برسر و مفلوکی در مسئله استیضاح صحبت کرد که هیچ تناسبی با آن همه حرارت اولیه نداشت... مخالفت پانایرانیستها با رژیم شاه در موضوع انفصال بحرین، واکنش حکومت را نیز به دنبال داشت که از جمله آنها قطع کمکهای مالی و ایجاد محدودیت شدید برای فعالیت حزب بود. محرومیت نمایندگان پانایرانیست برای مجلس بعدی نیز از دیگر پیامدهای این مخالفت بود. هویدا که از جریان استیضاح و صحبتهای پزشکپور عصبانی بود، پس از جلسه استیضاح بهصراحت نمایندگان پانایرانیست را تهدیدکرد که دیگر اجازه نخواهد داد در دوره بعدی وارد مجلس شوند. از اواخر اردیبهشت ۱۳۴۹، ساواک و شهربانی رهبران و مسئولان محلی حزب را در شهرهای مختلف زیرنظر گرفتند و مانع از برگزاری جلسات حزبی شدند، ضمن اینکه آنها را تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستورات دولتی، دستگیر و بازداشت خواهند شد.»
پان ایرانیستها و ظهور موج واقعی مخالفت با استعمار در ایران
با نمایان شدن امواج بزرگ انقلاب اسلامی و اراده مردم خشمگین برای براندازی حکومت پهلوی، حزب پان ایرانیست به رهبری پزشکپور، سعی کرد مخالفتهای کلان ملت ایران را به مسئولان درجه دو حکومت پهلوی متوجه و در این میان شاه را از گرداب نفرت عمومی خارج سازد، امری که او و سایر عناصر و جریانات همفکر، در آن توفیقی نیافتند. وی از آن پس تا پایان حیات، در عرصه سیاسی ایران، صاحب نقشی مهم و مؤثری نبود؛ امری که به این شکل، در پژوهش سارا اکبری آمده است:
«با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران، پانایرانیستها و بهویژه محسن پزشکپور، در مجلس با ایراد سخنان تند نسبت به مهرههای درجه دوم و سوم و طیف مخالف حاکمی که از سال ۱۳۳۹ به اینسو، با آنها بر سر نزدیکی به دربار در رقابت بودند، در تطهیر شاه و خدمت به او گامهای مؤثری برداشتند. در این ایام بین پزشکپور و آیتالله شریعتمداری، ارتباط تنگاتنگی برقرار بود و آنها جلسات مشترک و موضعگیریهای هماهنگی داشتند. ازجمله مشترکات آنها، تکیه بر قانون اساسی بود. آنها بر این باور بودند که حفظ سلطنت و قانون اساسی در حالت فعلی، تنها راه نجات مملکت است. با فرار محمدرضا پهلوی و ورود امامخمینی (ره) به ایران، پزشکپور و ۴۶ تن از نمایندگان استعفا کردند و ملاقاتهای بسیاری با امام انجام دادند و در این دیدارها نظریات خود را درباره تشکیل دولت و مسائل جاری مملکت با ایشان در میان گذاشتند. آنان حتی با همکاری سایر گروهها و جناحهای سیاسی دیگر مثل حزب زحمتکشان مظفر بقایی، احمد بنیاحمد و... تظاهراتی برپا کردند که توجه هیچیک از جناحهای ملی و مذهبی را به خود جلب نکرد. بنا بر روایتهای تاریخی، پزشکپور در غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ دست داشت و به همین سبب، از طریق کردستان به ترکیه و از آنجا به فرانسه فرار کرد! وی دوباره در سال ۱۳۶۷ به ایران بازگشت و موفق شد بازماندگان قدیمی پانایرانیست را دور خود جمع کند. او چند پایگاه حزبی نیز برای خود ایجاد کرد و جلساتی نیز با اعضای حزب برگزار میکرد و تا پایان عمرش میکوشید بدینگونه پویایی فعالیتهای خود را به نمایش گذارد. سرانجام محسن پزشکپور، در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۸۹، در تهران و در پی یک بیماری طولانی درگذشت.»
انتهای پیام/