به گزارش «سدید»؛ «آبنبات نارگیلی» تازهترین اثر مهرداد صدقی و در ادامه دیگر آبنباتهای اوست که نشر سوره مهر آن را برای علاقهمندان این نویسنده طنزنویس که آثارش در دل گروه زیادی از مخاطبان جا باز کرده، منتشر شده است. در این جلد محسن، دوران دانشجویی خود را در گرگان میگذراند و نیمهدوم دهه۷۰ است. زندگی او در «آبنبات نارگیلی» هم متأثر از جامعه و رخدادهایش است و نویسنده تلاشکرده کام مخاطبان خودش را همچنان شیرین نگهدارد. در این گفتوگو درباره مجموعه آبنباتهای هلدار، پستهای، دارچینی و نارگیلی صحبت کردهایم که روایت زندگی پسری است به نام محسن و اهل بجنورد که تا اینجا توانسته مخاطبان خودش را بخنداند و داستانهای شیرین و دلچسبی را برایشان روایت کند. آبنبات نارگیلی هم بعد از انتشار در اواخر سالگذشته، تازگی به چاپششم رسیده و از آثار پرفروشی است که با اقبال مخاطبان مواجهشده، موفقیت کتابهای آبنباتی صدقی نشان داده که در صورت معرفی درست نویسندگان و آثارشان به مخاطبان(چیزی که در مورد صدقی بهواسطه حضور در برنامههای تلویزیونی پربیننده روی داد) مخاطبان از کتابهای خواندنی استقبال میکنند.
محسن «آبنبات نارگیلی» در چه مرحلهای از زندگی است؟
در کتاب آبنبات نارگیلی، دوره دانشجویی را میگذراند. شروع دوره دانشجویی در این کتاب است اما پایان دوره در جلد بعدی روایتشده و نارگیلی در یک مقطع حساسی از زندگی محسن تمام میشود.
روایت محسن از دهه۶۰ و متاثر از جنگ شروع شد. حالا در کدام مقطع زمانیاست؟
در نیمهدوم دهه۷۰ تا اواخر دهه. تمام اتفاقاتی که در آن چند سال افتاد و قابلیت ایجاد طنز موقعیت داشتند در این کتاب آمده؛ اتفاقهای شاخص و نوستالژیها و شکل زندگی مردم کنار هم را میتوانید در دهه۷۰ مرور کنید.
نیمهدوم دهه۷۰ پرتلاطمی از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بود. مانند جلدهای قبلی این فضاها بر زندگی محسن تاثیر میگذارد؟
بله، باز هم زندگی او متاثر از جامعه و کمی بیشتر از گذشته درگیر این مسائل است اما وقت نوشتن حواسم به این نکته بود که در حال نوشتن یک رمان طنزآمیزم و کتابم رمانی تاریخی نیست. برای همین موقعیتها و رخدادهایی را انتخاب کردهام که در چارچوب داستانیام بگنجد.
فضای رمان بسیار شیرین و مملو از آداب و سنن زندگی ایرانی است که برای همه ما آشناست. با این حال این دقت را داشتید که محدود به یک اقلیم و جغرافیای خاص نشود؟
خوانندههای من محدود به یک اقلیم و جغرافیای خاص نیستند. اگر داستانم را در بجنورد روایت میکنم یا بخشی از زندگی او را به گرگان میبرم یا کرمان به این معنا نیست که فقط این طیف مخاطب در آن مکان و مقطع زمانی ارتباط برقرار میکنند.
بنا بر تجربه داستانی که از محسن روایت میکنم همه فارسیزبانان را دربرمیگیرد و محدود به جغرافیای خاصی با پیشینه فرهنگی ویژه نمیشود. چون اساس موقعیتهای طنزآمیز روی لهجه یا زمینه بومی خاصی نمیچرخد. بهعنوان مثال ممکن است آمریکاییهایی که اوایل قرن۲۱ را تجربه کردهاند بیشتر با سریال «فرندز» ارتباط برقرار کنند اما اساس روابط و موقعیتهای کمیک و خندهآور آن برای من هم در ایران قابل درک است و ارتباط برقرار میکنم. از آداب، رسوم و موقعیتهای بومی استفادهکرده و مخاطب را آشنا میکنم اما موقعیتهای طنز محدود به این موارد نیستند و جهان شمول هستند.
قصه به شکلی است که حدود ۸۰درصد آن در ترجمه آسیب نبیند و آبنباتها بهعنوان رمان طنز ایرانی ترجمه شود؟
کتاب صوتی آبنبات هلدار بدون لهجه، روایت و کتاب سال صوتی هم شد و جزو پرفروشها. مخاطبانی که کتاب را نخواندهاند با صوتی آن ارتباط برقرار کردند چون همانطور که گفتم اساس موقعیتهای طنزآمیز، طنز موقعیت است که برای راوی رخ میدهد و کنش و واکنشش در آن موقعیت ایجاد خنده میکند. از لهجه و برخی ظرفیتهای بومی هم استفاده کردهام که برای مخاطبی که آنها را میداند، شیرینی بیشتری دارد اما به این معنا نیست که اگر آشنایی نداشته باشد نتواند ارتباط بگیرد. همین در ترجمه هم رخ میدهد. همچنین معرفی آدابوسنن برای مخاطب غیرفارسیزبان جالب میشود و دوست دارد بداند نگاه ما به یک مساله خاص مانند عروسی و دیگر آیینها چیست؟ خواندن آن بخشها به کشف شکل دیگری از زندگی آدمها منجر میشود. شناخت روحیه مردم ایران بهویژه در جنگ هم برایشان جذاب خواهد بود.
ما وقتی درباره جنگ در کشوری میخوانیم، جذاب است بدانیم سبکزندگی و نگاهشان چیست چون آن بخش پشت جبهه و زندگی مردم رازآلود است. ۷۰تا۸۰درصد ظرفیت کتاب چه به لحاظ موقعیتهای طنزآمیز چه ارتباط مخاطب خارجی با رمان محقق میشود.
خودتان فکری برای ترجمه کردهاید؟
دوست دارم کتاب ترجمه شود اما شکل درست ترجمه این است که کتابی در کشوری مطرح و ناشرهای خارجی شاخکهایشان حساس میشود که این کتاب چه ویژگیهایی داشته که مطرح شده؛چه از نظر تیراژ و چه نگاه منتقدان. اگر این اتفاق بیفتد و مبدأ نشری خارجی باشد، ناشر، بعد از ترجمه برای کتاب بهتر کار میکند اما مسیری که وجود دارد و برخی انجام میدهند این است که نویسنده خودش ترجمه میکند و به ناشر میدهد. قبلا فکر میکردم این هم میتواند مسیر خوبی باشد اما حالا بهنظرم حرفهای نیست. کتاب ترجمه میشود اما بازار را نمیگیرد. ترجیح میدهم مسیردوم اتفاق بیفتد. کتابهای خوبی در ایران نوشته میشود و وقتی این کتابها ترجمهشده و مخاطب خارجی با آنها آشنا شود و بخواهد از ادبیات ایران بیشتر بخواند بالطبع کتابهایی مانند کتاب من هم در این جریان ترجمه میشوند و موجش که راه بیفتد کتاب مرا هم دربرمیگیرد.
آبنباتها فضایی گرم و خانوادگی دارند و درصورت ساخت سریال میتواند خانوادهها را پای تلویزیون بنشاند. اتفاقی در این زمینه افتاده است؟
پیشنهادهایی شد که جدی نبود یا شرایطش موردنظرم نبود که به شکل جدی فکر کنم اما میدانم در آینده اتفاق میافتد چون الان نگاه به اقتباس بیشتر شده و برخی کتابها به سریال تبدیل شدهاند چون بالاخره مبدایی که بتواند سریالی را با چفتوبست داستانی محکمتری ایجاد کند، ادبیات است. در مراسم اسکار برخی از جوایز به آثار اقتباسی تعلق میگیرد و این نگاه یکی دو سال است در ایران هم پررنگتر شده است. گمان میکنم در درازمدت رجوع بیشتری شود برای این که این کتاب به سریال تبدیل شود. عجلهای ندارم و ترجیح میدهم به شکل بهتری اتفاق بیفتد که بتواند روح کتاب را به سریال تبدیل کند.
شاید در صورت ساخت، اقبالی مانند سریال پایتخت داشته باشد. حسی که وقت خواندن، تداعیکننده این سریال بود؛ فضایی خانوادگی و آشنا برای ایرانیها.
توجه به حال مخاطب و این که وقت دیدن سریال و خواندن این کتاب از مشکلات فارغ شوند بین هر دو مشترک است. این نگاه سازنده و نویسنده که میخواهند فضایی شیرین و دوستداشتنی خلق کنند، فضایی که مخاطب در آن احساس امنیت میکند، استرس و نگرانی را دور میکند تا برای چند صباحی به مشکلات فکر نکنند. برای همین حس میکنید فضای مبهم مشترکی دارد. ضمن این که پایتخت هم از لهجه استفاده کرده اما از نظر سیر داستانی کاملا با هم متفاوت هستند.
در صورت ساخت ما شاهد سریالی میشویم که از نوجوانی تا بزرگسالی یک شخصیت ثابت را دارد و سریال دنبالدار معمولا محبوب میشود.
زمان در آبنباتها عنصر مهمی است و شخصیتها پویا هستند، بهویژه خود محسن از جلداول تا چهار تغییرکرده و اینطور نیست که همان شخصیت کودکی را به بزرگسالی منتقل کرده باشم. وجوه مشترک بین کودکی و بزرگسالی و ژن ثابت وجود دارد و خصوصیات و ویژگی شخصیتی که اگر آنها را تغییر دهی دیگر همان شخصیت جلد یک نیست اما زمان عنصر مهمی است و شخصیت پویا که باعث میشود دست نویسنده برای خلق موقعیت طنز هم باز باشد. اگر میخواستم آبنباتها را در یک زمانی روایت کنم بعد از مدتی شوخیها خیلی تکرار میشد؛ چقدر میتوانستی بدون زمان نگاه یک کاراکتر را به دنیای اطراف روایت کنی ولی این که زمان هم پیش میرود و جامعه هم در حال تغییر است و نگاه افراد به جامعه به همدیگر و به مسائل مختلف تغییر میکند، کمکی است برای خلق موقعیتهای طنزآمیز. برای همین سعی کردم داستانم در فضای راکدی از نظر زمانی رخ ندهد.
خاطرات محسن، خاطرات خود شماست؟
نه، خاطرات من نیست اما از تجربه زیسته خودم بهرهگرفته و گاهی فکر کردهام بار دراماتیک خاطره خودم ممکن است موقعیت طنزآمیزی در داستان ایجاد کند اما شباهت آنچه نوشتهام با خاطره خودم ممکن است ۲تا۳درصد باشد. کسی که خودش در بطن خاطره بوده و میخواند شباهتی پیدا نمیکند یا برای یک دکمه یک کت دوختهام. محسن را در آبنبات نارگیلی به گرگان آوردهام و درست است که خودم هم گرگان درس خواندهام اما دلیل این انتخاب این بود که آن دوره زمانی را در گرگان حس کرده بودم و از تجربه زیستهام در آن مقطع استفاده کردهام.
چرا آبنبات؟
آبنبات، سوغات خراسانشمالی بهویژه بجنورد است. آنچه همه مردم به آن شکرپنیر میگویند در خود بجنورد به آن آبنبات میگویند اما وقتی بستهبندی میکنند برای ارسال به نقاط دیگر میگویند شکرپنیر که این هم برای خودش داستانی دارد. دوست داشتم با همین آبنبات کتابهایم را معرفی کنم تا مانند آبنبات که شیرین است و امیدوارم کتابهای من هم شیرین باشد. دوست داشتم این هم سوغات فرهنگی باشد. جلداول را آبنبات هلدار انتخاب کردم.
این کتاب از نظر داستانی کامل است و مخاطب همان را بخواند ماجرای مستقلی است. جلدهای بعدی بسته نیستند و در امتداد هم هستند و تنها هلدار میتواند به عنوان مستقل باشد. سعی کردم بقیه آبنباتها را جای این که یک و دو بزنم، هرکدام یک طعم باشد. خوشبختانه این طعمها هم آنقدر متنوع هستند که هرچقدر بنویسم تمام نمیشود.
چند طعم دیگر مانده؟
یک جلد دیگر مانده. نارگیلی در موقعیت حساسی تمام میشود و از الان منتظر ابراز ناراحتی مخاطب هستم که میخواهند ادامه را بدانند و میگویند زودتر جلد بعدی را بنویس. امیدوارم صبر داشته باشند تا بتوانم داستان را جوری بنویسم که مانند اسمش شیرین باشد و به آنها بچسبد. در جلد بعدی ماجراها تمام میشود و فینالی خواهد بود برای فرجام داستان محسن اما در آبنباتها مسیر مهم است و این که داستان را که میخوانید لذت ببرید و زیاد به انتهای داستان فکر نکنید. امیدوارم توانسته باشم فضایی خلق کنم که این مسیر لذتبخش باشد.
/انتهای پیام/
منبع: جامجم