به گزارش «سدید»؛ بای بسما... «فاما بنعمت ربک فحدث» از حاج محمد پرورش، مداح سرشناس نقل کنیم که عیبی ندارد بگویی من طلای ۲۴عیارم، چون اگر بگویی به من که ندادهاند، کفران نعمت است و اگر بگویی حالا که دارم خودم به دست آوردهام که نشانه کورباطنی است پس باید درباره نعمتهای خدا و عنایات اهلبیت بگوییم هست و عنایت شده است. اهلبیت کیمیا هستند و طلایم کردهاند و در این میان از طلاهای ناب ۲۴عیار از بزرگان صاحبنفس، از بزرگانی که بسی توفیق به وجود گرامیاش عنایت شده که با دم گرم و آن احساس آسمانی جاری در شعر و صدایش چه بسیار دستهای سوتهدلان را که گرفته، چه بسیار روح و دلهای عاشق را که نواخته و سرشار از روشنیهای صراط مستقیم اهلبیت کرده، استاد حاج علی انسانی که شیفتگان اهلبیت را به شور در میآورد و مجلساش بهفرمایش حافظ، محل عطرسایی روحانیون عالم بالاست بهویژه زمانی که آن جرقه ویژه بدرخشد و عنایت شود و مجلسشان ذکر بانوی دو عالم و مادر هستی حضرت صدیقه طاهره شود.آنچه در این فراز از نظر گرامیتان میگذرد همسخنی دوستانه است با استاد که از صفای باطن ایشان درخشید و این کمینه را روشن از توفیقی الهی کرد. «خدا شاهده نمیدونم چی شد با شما گفتوگو کردم، گرفتاریها زیاده ... پدر شهرت بسوزه...» این فرموده حاج آقا یکی از بارهایی است که تاکید داشت هرگز اهل مصاحبه و گفتوگو نیست و بارها از این که دل مخلص را به دست آورده قبول زحمت کرده با این کمینه بزرگان به همسخنی پرداخته خودش هم شگفتار بود و متعجب، انگار چنان در دل پرمهر و محبت حاج آقا انسانی جاگیر شده بود این مخلص که میفرمود: شما ما رو گیر انداختی! این فرازها از افتخارها و توفیقات این قلم است و باوربفرمایین حاج آقا تاکیدشان بر تکراری نبودن سخن بود اما چهکنم که به قول صائب: دلهای گرم، سلسلهجنبان گفتوگوست / بی آتش از سپند نگردد صدا بلند؛ به دیگر عبارت این قلم چندان به راه و رسا نبود پس اگر در این فرازها هر گونه کمکاری حس کردید به پای من کمترین بگذارید. از حاج آقا انسانی بشنویم که باور دارد: «غلام اهل بیت علیهم السلام سرور جهانیان است و جوانان آگاه، با صفا و زلال که به این وادی آمدهاند باید حمایت شوند چون جوانی كه در فكر شغل، خانه، ازدواج و غیره است نمی تواند به راحتی بیندیشد و اشعار قوی بسراید. از سوی دیگر شاعر باید فرزند زمانه خود باشد و دردهای زمان و حرف مردم را با زبان ذوق بیان کند و به مخاطب برساند».
منبر، بیگمان قدیمیترین رسانه است که معارف وحیانی اهلبیت از این رهگذر منتشرشده و میشود. برخی فقط به تهییج عواطف و برانگیختن احساسات مخاطبان اکتفا میکنند، در حالی که مجلس اهلبیت، روشنگر رهروان مومن باید و رهنمونشان به سعادت دنیا و آخرت از طریق صراط مستقیم اسلام ناب محمدی باشد. بینشافزایی و بارآورکردن معرفت ایمانی جوانان از بایستههایی است که میتواند دلهای جوان را به سنگر اهلبیت ببرد و از آسیب دشمنان دین و دزدان و رهزنان ایمان مردم نگهدارد و حفظ کند تا امثال بهاییها، وهابیها و مدعیان نیابت خاصه چونان گرگهای هار به ایمان جوانان یورش نبرند. استاد انسانی در این خصوص عنایت بفرمایید.
اهلبیت همواره همه جا ما را راهنمایی کردهاند. هرکسی از قرآن و عترت دوری کند به ضلالت و گمراهی میافتد. هستند کسانی که سوءاستفاده کرده و خود را نایب و مرتبط با امام زمان برشمردند. ولی به قول مولوی که میگوید هرکه را اسرار حق آموختند / مهرکردند و دهانش دوختند. شما بدانید و آگاه باشید، هرکسی از این ادعاها میکند تازه اگر محرم باشد و دستش را گرفته باشند و لیاقت داشته باشد در صورتی که افشاگر اسرار الهی باشد حداقل مجازاتش این است که متوقفش میکنند، چون میگویند این دیگر دارد بدمستی و اسرار مگوی ما را بازگو میکند. پس هیچکس درباره آقا امام زمان ادعا ندارد که نایب خاصشان است، ولی راه و رسم امام زمان را هر کسی ادامه بدهد به صراط مستقیم میرسد، راه نجات را پیدا و خدا هم یاریش میکند؛ خود عشق بگویدت که چون باید کرد. نمی خواهم اطاله کلام شود پس به قول خواجه: کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز / تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان.
این عشق و مهر چیست استاد که این همه میگویند و از هر زبان که میشنویم همچنان نامکرر است؟
این عشق، همان است که بشنو از نی چون حکایت میکند. این عشق همان است که فتوای آخرش را مولوی میدهد: عشق از اول سرکش و خونی بود / تا گریزد هر که بیرونی بود، ولی خواجه اندکی تلطیفش کرده و میفرماید: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. به هرحال عشق به مقدسات، عشق به صراط مستقیم است، ببین! اول و آخر حرفم همین نکته است که: در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست.
در صراط مستقیم اهلبیت و قرآن، از عنایات ویژهای که به شما شده؟
همین که داریم نفس میکشیم عنایت است
او بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماءب؛ اگر در زمین حجت الهی نباشد زیر و رو میشود هرکسی و هر چیزی، هر حرکتی میکند و نفسی میکشد همه و همه به لطف خداست. به گفته شاعر: انه در اختر حرکت بود نه در قطب سکون / گر نبودی به زمین، خاکنشینانی چندب. دوستان خدا بسیار کارایی دارند و دستشان باز است، چه رسد به حجت بالغه خداوند، آنها هر چه دارند تصدق سر آقاامام زمان است.
حاج آقا! به شعر محتشم که نگاه میکنیم فقط توفندگی احساس است با رعد و برق عواطف و باران سوز و گداز. از ستیهندگی عاشوراییها، از عشق غیور کربلاییها، از غیرت عاشقان خدا در برابر اهریمنان هیچ و هیچ اثری نیست که نیست. محتشم ترکیببندی روان و درخشان و دلنشان ساخته و پرداخته اما دست خواننده را نمیگیرد و او را به اوج معرفت به معارف عاشورایی نمیبرد. حتی گذشته از این، دشمن اهلبیت و بانی حادثه کربلا را چرخ فلک یعنی جمادات سماوی قلمداد میکند؛ البته منظورم این نیست که باید بیانیه میداد و از ساحت شعر دور میشد، بلکه در همان شعر و در اوج شعریت هم میتوانست بینش دشمنان اهلبیت و اسلام ناب محمدی را به مخاطبش بشناساند و خواننده شعرش را گامی به هدایت نزدیک کند، نمیتوانست استاد؟
محتشم (من با کسره ت ؛ محتشم با زبر یعنی به او حشمت دادهاند با کسره ت یعنی حشمت هم میدهد) بله! کاری که در آن زمان آقای محتشم کرد این بود که از دربار و ستایش سلاطین جدا شد و از جرگه مداحان پادشاهان کنار کشید که به قول لاتها: دمش گرم! چراکه از اباعبدا... اسم برد و به ستایش اهلبیت پیامبر پرداخت، همان ترکیببندی را که برای حضرت اباعبدا... سرود با چنان خلوصی توأم بود که هرکسی، هر شاعری، نزدیکش آمده دستش را بالا گرفته و در رفته است (یعنی هیچ شاعری از عهده نظیرهگویی و استقبال از این کار عاشورایی برنیامده) و هیچکس نتوانسته با محتشم رقابت کند. با این حال روشن است که شعر محتشم محدود است.
از سوی دیگر، کسانی ظهور کردند که در شعر آیینی، دغدغهشان این نظرات هم بوده مثل ملکالادب صبوری که ترکیببند دیگری ساخت و تا حدودی همین نظرات شما را لحاظ کرده است: ااز این بیعت که دشمن خواست اولاد پیمبر را...ب
پس درست است که محتشم، محدود به نظر میآید درباره ابعاد پرشمار عاشورا، درباره ابعاد مختلف حرکت امام درباره شخصیتهای کربلا و... چیزی نگفته و اندیشهاش به آنجاها نمیرسیده که مثلا به حضرت صدیقه طاهره در مدینه چه گذشته یا به حضرت رقیه در شام چه گذشته بله! شعر محتشم محدود است اما در آن زمان به همین شیوه و سیاق به نظرش رسیده و سروده و در آخر هم گفته: اخاموش محتشم!ب که یعنی چیزی نگفتی ای محتشم. به عبارتی درست است که نه از حضرت ابوالفضل چیزی گفته، نه از حضرت زهرا، اما همینی که گفته، گل گفته.
به عمان سامانی بپردازیم که از افقی عرفانی در مثنوی گنجینهالاسرار به تاویل و بازنمایی رخدادهای عاشورا آن هم با نگاهی سلوکی پرداخته با بیانی بس هنرمندانه و نگاهی ظریف و رمزآلود از نکتههای ناب عرفانی این واقعه مهم در حد توان خود پرده برداشته.
آقای عمان سامانی (به قول بعضیها مولوی زمانه خود، حالا البته اگر بعضیها ایراد نگیرند) غرق در معانی عرفانی است، از بعد عرفانی و وحدت وجود به آقا اباعبدا... و واقعه عاشورا و کربلاییان نگاه کرده: ا با زبان زینبی، شه آنچه گفت / با حسینیگوش زینب میشنفتب.
از طرف دیگر هم این مثنوی، الهامی است که خیلی تمیز و شستهرفته ابعاد ویژهای از کربلا و کربلاییان را به نظم درآورده.
با نگاهی به آثار اینچنینی (مثنوی عمان سامانی و آثار دیگر شاعران آیینی، حاج علی انسانی این نتیجه ظریف را گرفت) یعنی در آیینیها (شاعران آیینی) هم فردوسی داریم، هم حافظ، هم مولوی که حدودا ۳۰تا۵۰ نفرند که همه طبعشان را وقف اهلبیت کردهاند.
در این فراز و برای هرچه روشنترشدن سخن، اشارهای به روایت بازگشتن حضرت علی بن الحسین از میدان و تفاوت برداشتهای راویان از این واقعه پربجاست. ظاهرگرایان بازگشت آقا را از میدان و دادن گزارش حال به حضرت اباعبدا... بهشدت عطش حضرت علیاکبر تعبیرکردهاند و از آبخواهی ایشان سخن راندهاند؛ در حالی که ایشان انسان کامل است و در پرتوی انسان کامل بالیده، آیا به چنین موضوع سادهای واقف نبوده که در خیمهها و نزد پدر بزرگوارشان حضرت اباعبدا... آب وجود ندارد، پس درستتر همین است که برخی بزرگان تعبیر کردهاند که آقا علیاکبر شدت عطش عشق خداییاش را به آقا اباعبدا... گزارش فرموده و به گونهای افتخارآمیز از اوج سوز و گداز عاشقانهاش با خدا نزد پدر سخن رانده؟
از این روایت، برداشتهایی شده. خود عمان هم برداشت عرفانی کرده است. اما ادبا میگویند آقا اباعبدا... دست به سوی آسمان بلند کرده بود و بله: [ آقا علیاکبر] افاش دعوی خدایی میکندب و غرق در معشوق است که چنان آمد و چنین گفت: االعطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنیب؛ ای پدر! من تشنه دیدار روی پیامبر و لقاءا... هستم که آقا فرمود برو که بهزودی زود از دست جدم سیراب میشوی؛ سیراب نه از آب فرات، بلکه از همانی که آقا علیاکبر تشنهاش بوده که: اآب، کم جو تشنگی آور به دستب ایشان تشنه آن چنان آبی بوده و البته هرکدوم از این کربلاییان و روایت حماسهشان یک مباحث جداگانه دارد که در این فرصت نمیگنجد و کار من نیست.
برای مخاطبها دعایی میکنید؟
از مقامی موثق شنیدم که همین درخواست را امام راحل از آقای توسلی داشتند و از ایشان پرسیده بودند: اگر خدا خواسته باشد یک دعای شما را مستجاب کند، چه دعایی میکنید و از خدا چه چیزی میخواهید. آقای توسلی فکری میکند و میگوید: من میخواهم عالم و دانا به ماکان و به مایکون بشوم؛ یعنی هرآنچه را تاکنون پیش آمده و هرچه را در آینده پیش میآید و هرچیز را که در پرده پنهان است و هنوز رخ نداده، بفهمم. بعد آقای توسلی به خود حضرت امام همین را عرض میکند که اگر میدانستی خدا یک دعای شما را مستجاب میکند، چه دعایی میکردی و از خدا چه چیزی میخواستی که حضرت امام میگوید اگر میخواستم خدا یک دعایم را مستجاب کند، میگفتم خدایا عاقبت روحا... را بخیر کن. امام خمینی که دنیا را زیر و رو کرده از خداوند تقاضای عاقبت بخیری میکند. حالا من هم به شما میگویم خدا عاقبتت را بخیر کند. همچنین میگویم االهم اجعل عواقب امورنا خیرا والسلام علیکم و رحمه ا...
/انتهای پیام/
منبع: روزنامه جامجم