به گزارش «سدید»؛ نادر طالبزاده، مستندساز، مجرى، کارگردان، تهیهکننده، برنامهساز، فعال رسانهاى، مدیر فرهنگى و کارشناس مسائل بینالمللى بود. او البته جداى از این عناوین فعالیتهاى آموزشى متعددى را نیز طى سالیان گذشته پیگیرى کرد. نادر طالبزاده اردوبادى متولد ۴ دى ۱۳۳۲ بود و زندگی پر پیچ و خم او، حوادثى که از سر گذراند و تجربیاتى که کسب کرده بود، به خودى خود، تأملبرانگیز و بهشدت «سینمایى» است. گفتوگوی مجله اوج هنر به بهانه تقدیر و تجلیل از «نادر طالبزاده» را میخوانید.
آقای طالبزاده، زندگی شما نقاط پرفراز و نشیب فراوانی دارد. اگر موافق باشید، از همان کودکی و از ماجرای «نبرد گجستان» شروع کنیم. اتفاقاتی که شما هم شاهدش بودهاید. غلامحسین سیاهپور بعد از قیام ۱۵ خرداد چه اتفاقاتی برایش افتاد که به او فشار آوردند و میخواستند او را دستگیر کنند؟ درباره قیام آنها و اتفاقی که بعد از آن برای پدرتان رخ داد، توضیح میدهید؟
بله اتفاقاً شروع هیجانانگیزی است. اجازه دهید از اولین مواجههام با گروه سیاهپور شروع کنم. من وقتی از مدرسه بازمیگشتم، خانه در محاصره ارتش بود. پدرم فرمانده ژاندارمری بود و آقای غلامحسین به همراه دو نفر دیگر آمده بودند. من کلاس چهارم بودم. حدود ۱۰۰ سرباز اطراف خانه بودند. غلامحسین سیاهپور ۶۰۰ نفر را زده بود و جهاد کرده بود با آنها. دشمن درجه یک شاه بود و پدرم تأمیننامه برایش گرفته بود و یکی دو روزی در خانه خودمان میهمانش کرده بود. البته هیچ فرمانده ژاندارمری این کار را نمیکند. شاه، غلامحسین را اعدام کرد و پدرم را دادگاهی. حدود یک سال و نیم دادگاه و تعلیق بود. با ارفاق سال ۴۵ حکم بازنشستگی دادند و این ماجرا حادثه بسیار مهمی در زندگی من بود. ملاغلامحسین و قیام عشایر تأثیر بسیار زیادی روی من داشت. سیاهپور شهیدی است که به آن کم پرداخته شده است. حرف پدر من به شاه این بود که اینها مردم غیور و وطنپرست هستند که باید برایشان دانشگاه درست کنید، باید امکانات شغلی داشته باشند. اینها افراد مهمی برای کشور هستند. شاه هم به تظاهر قبول میکند، ولی خلافش عمل کرده و سیاهپور را اعدام میکند و پدرم هم خانهنشین میشود. در آخرین دیداری که با ایشان داشتم، مصاحبهای گرفتم که ایشان روایت کردند.
شما قبل از انقلاب در دانشگاه کلمبیا زبان مىخواندید و اساتید برجستهاى داشتید. درخصوص انگارهاى از اسلام که براى شما قبل از انقلاب وجود داشت، توضیح بدهید.
هر کسى در زندگى سرنوشتى دارد و دستاندازهایى برایش به وجود مىآید که درصدد جبران آنها برمىآید، براى من هم همینطور بود. در دانشگاه کلمبیا در رشته فیلمسازى در مقطع فوق لیسانس اساتید خوبى داشتم. بیشتر تجربیاتم در این مقطع بود، اما از اسلام حرفى نبود. من مثل یک طلبه فیلمسازى خواندم و درسم را طولانى میکردم تا از ابزار دانشگاه استفاده کنم تا اینکه سر و صداى انقلاب اسلامى درآمد و من به ایران بازگشتم. دو سه ماه قبل از انقلاب. بقیه درس و دانشگاه و تجربهها در ایران بود. تنها به ایران سفر کردم و به اطمینان رسیدم. دیدن آدمهاى بزرگ گام به گام اتفاق افتاد. مسیرهایى را طى کردم که عالى بود و داراى نبوغ، اما اسلامى نبود. کمبودهاى این مسیر را هم دیدم. اینکه چقدر به توفیق برسى کار خودت است. دو ماه قبل از انقلاب در منهتن بودم که خبر سینما رکس را شنیدم و تصمیم گرفتم برگردم ایران.
گویا از همان آغاز ورودتان از راهپیماییها فیلمبردارى میکردید.
فیلمهایى مىگرفتم، اما فکر کردم مىتوانم قسمتى را که کمک به خبرنگاران غربى است، پوشش بدهم. خبرنگاران خبرهاى مثبتى میدادند تا قبل از پیروزی انقلاب و بعد از آن همه منفى شدند و من این منفى شدن را دیدم. لحنشان عوض شد. شاهد ورود امام به ایران و اولین مصاحبه مطبوعاتى ایشان در مدرسه علوى بودم. بعد از آن تأسیس روزنامه تهران تایمز بود. من و مرحوم عباس برازنده، هوشنگ نوروزى، خانم آرمینه که ارمنى بود، مرحوم عرفان پرویز که روزنامهنگار برجسته ایرانى-هندى بود، یک هفته بعد از انقلاب آن را تأسیس کردیم که زبان انقلاب را بشود منتشر کرد.
تلاش میکردید همراه انقلابیون هم باشید؟
بله، اما غبطه فرصتهاى از دست رفته را میخورم. مثلاً موقعیتى بود که مىتوانستم با شهید چمران باشم دو هفته قبل از شهادت در اهواز من در باشگاه تلویزیون بودم. دو دوربین اکلر و «مینى اکلر» تلویزیون به من داده بودند. من مبارزه خرمشهر را هم از دست دادم. تلویزیون آن موقع دست طیف بنى صدر بود که یک فیلمى از ما دیده بودند و از ما خوششان نمىآمد، چون آن فیلم در مورد انعکاس وارونه خبرنگاران امریکایى بود؛ به اسم «واقعیت». به این بهانه کار خوابید و تا من دوربین تهیه کنم، خرمشهر سقوط کرد. بعد از این دوره موضوع تحقیق در مورد اسلام براى من پیش آمد. بعد از آن به پشتیبانی جنگ جهاد رفتم و راننده بولدوزر شدم. در والفجر ۴ مجروح شدم و در مورد این رانندهها مستندى به اسم والعصر ساختم. قبل از این قضیه براى تلویزیون به جبهه رفته بودم و یک مستند ساخته بودم به اسم «شوش شهر شهیدان گمنام» در مورد لشکر ۲۱ حمزه قبل از فتح المبین.
در آن مقطع به غیر از مستندسازى گویا کار پشتیبانی هم انجام میدادید؟
رانندگى بولدوزر را هم انجام دادم. من با ستاد حمزه بودم در والفجر ۴ مجروح شدم و برگشتم تهران، تصمیم گرفتم یک مستند درخصوص رانندگان داوطلب بسازم. بعد با دوربین و تجهیزات برگشتم. من اگر از ابتدا به عنوان مستندساز میرفتم، بینمان فاصله میافتاد ولى دو ماه رفتم و رانندگی یاد گرفتم و قسمت بود که مجروح شدم. یک مستندى درخصوص اینها ساختم که شد آن جاده ۱۳ کیلومترى روى آب هویزه که جزیره مجنون را به زمین وصل مى کرد تا بتواند تانک برود. آقاى ابوالفضل حسنبیگى مسئول دامغان بود. بیشتر رانندهها، راننده مایلر بودند و یک تجربه خاصى بود؛
و بعد از جنگ، مستندسازى را با شهید آوینی ادامه دادید؟
توفیق همکارى در جنگ را با شهید آوینی نداشتم، اما بعد از جنگ ۳ کار را با هم انجام دادیم. یکى مسیح که متن را ایشان نوشت، دومى ساعت ۲۵ که ۱۰ قسمت بود و تلویزیون پخش کرد و سومى «خنجر و شقایق» که این فیلم باعث تحول فرهنگى شد و رئیس صدا و سیما به خاطرش عوض شد. کیهان با مدیریت و سردبیرى مهدى نصیرى پرچمدارى کرد. صداى شهید آوینی را سانسور کردند باعث تفحص مجلس شد ولى تحول عمیقى نبود، چون کسى از ما دعوت نکرد که شما چگونه باعث تفحص مجلس شدید. شهید آوینی بعد از خنجر و شقایق گمنام ماند تا شهید شد.
در مورد تجربه «خنجر و شقایق» بیشتر صحبت میکنید؟
خنجر و شقایق که ۱۰ قسمت بود تجربه خیلی متفاوتى بود که شهید آوینی متن این مستند را نوشت و آقاى فارسى آن را تدوین کرد. این موضوع یک بحث جداگانه را میطلبد. براى من دیدن مسلمانان بوسنیایى جالب بود. فضاى بوسنى و جنگشان و مشکلى که با کرواتها و بعد با صربها داشتند و کمک ایران سوژههاى فوقالعادهاى بود.
بعد از خنجر و شقایق تجربه «بیدارى خاموش» را داشتید. تجربهاى در مورد جانبازان شیمیایى. در مورد این کار توضیح مى دهید؟
تا آن زمان بحث غرامت پیش نیامده بود و خیلیها مقصر بودند که در رفتهاند. چه کسى میداند که اول جنگ گاز شیمیایى و خردل را چه کسى به صدام داد؟ امریکا این کار را کرد و شکى در آن نیست. فرانسه و انگلیس و شوروى که ندادند. آلمان چیزى نداشت که بدهد، چون زیر نظر امریکا بودند. در کتاب مارک پرى آمده است که این محمولهها از امریکا آمده است؛ محمولههاى پوشیده از زمین و هوا و گاز خردل مال اینهاست. این را در زمان بیدارى خاموش نمىدانستم.
در دهه ۷۰ فضاى آموزشى براى مستندسازى شاید براى اولین بار توسط شما طرح و پیادهریزى شد. در مورد اینکه چه گروههایى در دورههاى مستندسازى شرکت کردند، بفرمایید.
اولین گروهى که آموزش دادیم، بچههاى فیلمساز لبنانى بودند که المنار را تشکیل دادند و اولین کارهایشان به صورت کلیپ موسیقى و در چهارچوب ایجاد جنگ روانى بود. بعداً مستندسازى را آغاز کردند. بعد از آن بچههاى افغانستانى بودند که ۲ سال در باغ فردوس دوره دیدند. با بهترین اساتید آن روزگار. زیباشناسى سینمایى را با فیلمهاى پیچیده و خوب کار کردیم. بعد از آن دکوپاژ استورى بوردینگ (تقطیع) و بعد هم مستندسازى. کارهایشان در جشنوارههاى بعدى سر و صدا کرد. از منظر جنگ روانى هم خیلى مهم بود شاید یکى از دلایل مهم پیروزی بعد از نصرت الهى و مجاهدتهاى خودشان این است که مىتوانند به جنگ روانى غلبه کنند. بعد از سال ۲۰۰۰ حمله اسرائیل به بیروت، یکى از این کارها کار محمد دبوق بود. بعدها خب دبوق مستندى با عنوان روحالله درباره امام ساخت. مستندى که بهترین مستند درخصوص امام بود. آموزش خیلى برکت دارد و تکنیک خیلى مهم است شما نمىتوانید بدون تکنیک کارى انجام دهید.
در مورد «بشارت منجى» صحبت کنیم. چطور شد که متن را ایشان نوشتند، اما در زمان ایشان به سمت تهیهاش نرفتید؟
موضوع حضرت مسیح بسیار مهم است، چون درباره آخرالزمان است و موضوع مقدمات ظهور حضرت مهدى است. ایران بلندترین فیلم را در مورد حضرت مسیح در تاریخ سینما ساخته است. این مهم است. ایده اصلى فیلم را از آیتالله قائممقامى در سال ۶۳-۶۲ گرفتند. بعد من با شهید آوینی مطرح کردم که ایشان مصمم بودند تا این کار را انجام دهیم. این فیلم در سال ۲۰۰۰ فیلمبردارى شد که اساس آن انجیل بارنابا بود ولى من صحنههایى را هم از روایات اسلامى گرفتم. بعدها دوبله انگلیسى خوبى در استرالیا و دوبله اسپانیولى در ونزوئلا انجام شد. این فیلم را واتیکان براى یک فستیوالى که در ایتالیا هست به اسم ریجن تودى دعوت کرد. دبیر جشنواره گفت که مى خواهیم فیلمتان را براى تراز اول کلیسا نمایش بدهیم؛ یعنى پاپ. سال بعد در واتیکان دو سالن بود که فقط کشیشها بودند و آنها دیدند. در یک سالن ما بودیم و مسئولان جشنواره. به آنها حرفم این بود که حضرت مسیح مصلوب نشده و زنده است و ما همه از منتظران او هستیم. در رأس منتظران ما شیعیان. این فیلم جایزه بهترین فیلم گفتوگوى ادیان را هم گرفت. با اینکه گفتند ما به انتهاى فیلم شما اعتقادى نداریم ولى این اختلاف را زیبا نشان داده بود. روز بعد به کلیساى واتیکان رفتم که شلوغ بود و از در پایین که قبر پاپها بود، رفتم داخل. من و همسرم منقلب شدیم در قسمتى از دالون قبرها. پرسیدم که اینجا چیست؟ گفت این قبر پطرس رئیس حواریون است؛ که جد مادرى امام زمان (ع) بود. درست است که اینجا میگویند کلیساى واتیکان سن پطرس ولى کسى در مورد پطرس حرفى نمىزند. کاتولیکها هم براى زیارتش نمیروند. تبلیغ هم نمىشود. مسلمانان هم نمیدانند؛ که فهمیدم این یک شیطنت در تاریخ است. فیلم ما پر از پطرس است. در مسیحیت هیچ فیلمی ساخته نشده است که آنقدر در خصوص حواریون و معجزات حرف زده باشد. فیلم مسیح وقتى در لبنان در ماه رمضان پخش شد یک کشیش آمد و جلوی پخشش را گرفت وقتى دید مردم نشستهاند و نگاه میکنند و مخاطب دارد. این موضوع باعث شد تا در فروشگاههاى بیروت پخش شود. تقریباً همه مسیحیان لبنان دیدند. در لبنان و غرب بیشتر از ایران به فیلم توجه شد. باید میزگردى تشکیل میشد که درباره انجیل بارنابا، مسیحیت و ظهور صحبت شود.
در مورد «مصایب مسیح» و دعوتی که از شما برای نظر دادن درباره این فیلم در لبنان شد بگویید.
فیلم مصایب مسیح را با آیتالله قائممقامی در سینما دیدیم. فیلم مل گیبسون فیلم جدیای است. در مورد کاتولیکهای مبارز است. در این فیلم بحث مسیح را دوباره باز کرد و با بودجه شخصی خودش ساخت. قصه ۳-۲ روز آخر حضرت مسیح در قرآن خیلی جذابتر و دراماتیکتر از انجیل است. در قرآن داریم که او را نکشتند و مصلوب نکردند. ولی فیلم پرقدرتی بود. در آینده فیلمسازان میآیند و حقیقت حضرت مسیح را به نمایش درمیآورند. شب ۲۱ ماه رمضان (شب قدر) در روایات شیعه حضرت مسیح به آسمان صعود میکند و آن خائن (یهودا) شکل مسیح میشود و هر چه داد و بیداد میکند که یهودا هستم کائنان گفتند این خودش است که میگفت من پیامبر خدا هستم و معجزه میکنم و حالا خودش را یهودا معرفی میکند و این یهودا به جایی میرسد که دیوانه میشود و خودش را دار میزند. در انجیل آمده است که هیرود پادشاه یهودی لباس دلقکها را تنش میکند. این روایت چهارگانه که میگویند پطرس منکر مسیح شد، پر از نقطه ضعف است. مگر میشود پطرس شجاع منکر شود. به پطرس میگویند بیا این معلمت! میگوید نه این معلم من نیست، یک اتفاقی افتاده است که من نمیفهمم، ولی این عیسی نیست. آنها این را به اشتباه به منزله انکار مسیح توسط پطرس قلمداد میکنند.
اسامی برنامههای شما مانند راز، عصر، ساعت ۲۵ یا شبکه افق که جرقه آن توسط شما زده شد، از کجا میآید؟ این اسامی نامهای خاصی است. نگاهی پشت انتخاب این عناوین وجود دارد؟
راز، یک توفیق الهی بود. چند ماهی پیش از ماه مبارک رمضان دو برادر بزرگوار آمدند و از من خواستند که با محوریت سینمایهالیوود و طرح موضوعاتی مثل ماوراء و... برنامهای روی آنتن ببرم. آقای یوسفی گفت بیا ازهالیوود و ماوراء و دخان و این مباحث صحبت کن. من گفتم نه این فیلمها را دیدم نه برایم مهم است و نه علاقهای دارم. ایضاً تخصصی هم در این زمینه ندارم. خلاصه کلی اصرار کردند. من گفتم یک کار دیگری میکنم. خودم برنامهای را که میخواهم روی آنتن میبرم و درباره هرچه بخواهم حرف میزنم و هرکس را که بخواهم دعوت میکنم (با خنده). خلاصه راز شکل گرفت. شب اول آقای شاهحسینی را دعوت کردیم. شب دوم آقای قائممقامی را. بعد تلاش کردیم چهرههای فرهنگی را معرفی کنیم. چهرههای فرهنگی ایران که دیده نشده بودند. همچنین برای اولین بار طب اسلامی و طب سنتی را که در تلویزیون ممنوع بود، مطرح کردیم. در فضایی که شما حق نداشتید درباره حجامت صحبت کنید. راز را ادامه دادیم تا ۵ سال. یک توفیق الهی بود.
ایده خودتان برای راز صرفاً هم معرفی چهرهها بود و هم طرح مباحث جدید؟
من این نظر را داشتم و حالا هم دارم که تلویزیون باید بتواند نقد کند. نقد ربا اولین بار در برنامه ما مطرح شد. از طرفی هم حرف دیگر من این بود که خیلی از چهرههای جذاب فرهنگی ما مغفول ماندهاند و دیده نشدهاند و باید به دیده شدن آنها کمک کنیم. به اعتقاد من اتفاقاً آنهایی که حرف برای گفتن دارند همین بچه حزباللهیها هستند که اتفاقاً جذابترند. سعید قاسمی آمد درباره خنجر و شقایق حرف زد. وجه دیگری از حاتمیکیا در راز نشان داده شد. یوسفعلی میرشکاک و حسین بهزاد و... که به نظر من حرف برای گفتن دارند.
عناوینی که برای برنامهها انتخاب میکنید بیشتر به مفاهیم آخرالزمانی مرتبط هستند. مثلاً عصر!
عصر یک موضوع مهمی است. قرآن به «عصر» قسم میخورد و من معتقدم ما با انقلاب وارد یک عصر جدید شدیم. امروز ما هستیم که در جهان داریم دین را تعیین میکنیم. هیچ وقت شبکه خبری تعریف نمیشد اگر انقلاب اسلامی نبود. سیانانی تعریف نمیشد اگر انقلاب نبود. انقلاب و بحث گروگانگیری و اینکه امریکاییها بنشینند و مقاومت را ببینند و مدام دنبال کنند که چه وقت اینها آزاد میشوند، تد ترنر را به این فکر انداخت که یک شبکه خبری مثل سیانان درست کند. درواقع ما عمل هستیم و آنها عکسالعمل. اگرچه خودمان هنوز خبرنگار خوب در واشنگتن و نیویورک نداریم تا خبر حرفهای و درست تحویل مردم دهد. اما فضایی که انقلاب ایجاد کرد، اخبار را جهت داد؛ لذا من معتقدم با وقوع انقلاب اسلامی وارد یک عصر جدید شدیم و زمان عوض شده است. موتور محرک انقلاب اسلامی هم خونخواهی امام حسین (ع) است و اربعین که کارگردان اینها خداست.
این را نسل شماها باید بدانند همان طور که گفتم ما اکشن هستیم و آنها ریاکشناند. اولین کسی هم که با زبان هنر و فلسفه توانست این حقیقت را بگوید، آوینی بود. با حال خوب خودش مینوشت و یک حقایق درونی را جوری که وقتی به تصویر درمیآید، قابل فهم باشد، به تصویر میکشید...
الان هم ما داریم کسانی را که قدرشان را نمیدانیم مثل یوسف علی میرشکاک. ایشان اگر هر جای دنیا بود برایش یک دپارتمان میساختند. ما منتظریم از دنیا برود بعد پوستر برایش بزنیم و بگوییم این کتاب را نوشته است. بیتوجهی به میرشکاک علامت نفهمی زمان است. به میرشکاک خانه مصادرهای دادهاند، خودشان خانههای چند هزار متری را برداشتهاند. یا مثلاً مهدی نصیری در ۲۸ سالگی سردبیر روزنامه کیهان بود بعد وقتی از کار کنار کشید، هیچکس جذبش نکرد، چون شجاع است و ۱۰ وزیر را دادگاه برده است. همین وزرایی که بعدها فهمیدیم مشکل مالی دارند. خنجر و شقایق را او مطالبش را چاپ کرد و مرتضی آوینی مطالبش را نوشت که منجر به تغییر و تحول تلویزیون شد. یک روزنامهنگار درجه ۱ را شما آنقدر به او اهمیت نمیدهید تا فراموش شود.
بهعنوان سؤال آخر درباره اینکه این نگاهی که شما به انقلاب اسلامی دارید را خیلیهایی که در انقلاب بودند، باور نکردند و شمایی که امریکا را درک کردید باور کردید. برای جوانها این یک مقدار غیرطبیعی است. توضیح میدهید؟
همان وقتی که ساعت ۲۵ را ساختیم، من نیویورک بودم. مسئول آن زمان جمهوری اسلامی در سازمان ملل یک بحثی با من داشت؛ گفت در مورد چه چیزی میخواهی مستند بسازی؟ گفتم فروپاشی تدریجی امریکا. گفت آخر امریکا از لحاظ اقتصادی هر روز قویتر میشود. گفتم این طور نیست تو در این کوچهها نبودی، تو با بنز میآیی و میروی و نمیدانی امریکا چیست؛ که البته تاریخ نشان میدهد امریکا چه شد و چه روندی را طی میکند. امروز دلیل توجه آقا به شما جوانها روشنتر میشود، در نسلی از نسل انقلابیها یک بخشی آلوده شدند. بعد از رحلت امام یک بخشی از پیرهای انقلابی خودشان را آلوده کردند و فضایی پیش آمد که خودشان را با مال و اموال آلوده کردند. جوانها نباید بگذارند به شمشیر امام زمان (عج) برسد. ببینید مکانیزم آلوده کردن مسئولان چگونه اتفاق افتاد. این را لازم نیست بزرگترها بگویند ما لازم است بگوییم ما در چرخ گوشت اینها رفتیم خود بعضی از این آدمها که تصمیمگیرندگان این بخشها بودند اموالی جمع میکردند. هر چه جلوتر میرویم، همه چیز شفافتر میشود و صدماتی که خوردیم روشن است. نباید فرصتها را از دست بدهیم. آقا خیلی توجه میکند به نسل جوان، چون آلوده نیستند. از اموال بد چیزی در جیب شما نرفته است. باید مواظب این دایناسورها و کرگدنها و کسانی که ضدضربه شدهاند باشیم؛ اینها دیگر با تفنگ بادی و خفیف و ۲۲ میلیمتری چیزی نمیشوند. باید جلوی اینها ایستاد و امید به اصلاح داشت.
انتهای پیام/
منبع:روزنامه ایران