به گزارش «سدید»؛ شاهنامه امین از پیدایش تا امروز استشاهنامه فردوسی مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبیات فارسی و نگهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. این فرزند خلف حکیم فردوسی، دو ارمغان مهم برای ما ایرانیان برجای گذاشته است، یکی قند شیرین زبان فارسی که بعد از هزار سال هنوز شیرینی آن در کام ما است و دیگری روح حماسه است که همچنان در جان ایرانی استوار است و به وقت حادثه کارساز.
در ادبیات فارسی شاهنامههای دیگری پس از شاهنامه فردوسی متولد شدند، اما هیچکدام به منزلت شاهنامه حکیم توس نرسیدند. یکی از وجوه افتراق این شاهنامهها با فرزند خلف فردوسی، روح حماسی جاری در کالبد شاهنامههای دیگر بود.
به مناسبت روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم فردوسی که در تقویم ملی ما ۲۵ اردیبهشت ثبت شده است، عباس کریمی عباسی؛ نویسنده و مترجم در برنامه چهرهبهچهره خبرگزاری ایکنا با پروفسور سید حسن امین؛ حقوقدان، شاعر، مترجم و شاهنامهپژوه به گفتگو نشسته است که شرح آن را در ادامه میخوانیم:
خیلی از مردم تصور میکنند که شاهنامه فقط همان شاهنامه فردوسی است، اما در حقیقت شاهنامههای دیگری هم در تاریخ ادبیات فارسی داریم که به شهرت شاهنامه فردوسی نرسیدهاند، بفرمایید که شاهنامه حکیم فردوسی این وسط چه موقعیت و مکانی دارد و چرا مشهورتر است؟
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی از این جهت مشهورتر و محبوبتر است که در حقیقت نسبنامه فرهنگی و شناسنامه هویت ملی ایران بزرگ و گسترده فرهنگی و تاریخی و اساطیری است؛ از این جهت جایگاه بسیار ویژهای دارد. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی درحقیقت اثری است که بعد از خداینامههای بسیار زیادی که در طول تاریخ تدوین، فراهم شده است در آن زمان بهوسیله این دهقانزاده فرزانه به نظم پارسی درآمده و هم زمان دو کار عمده کرده، یکی اینکه آن آثار را از مهجور و پراکنده بودن بیرون آورده دوم اینکه با ایجاد چنین حماسه ملی به ایرانیان هویت بخشیده و زبان فارسی را که در آن زمان دیگر زبان رسمی کشور نبوده زنده نگه داشته چراکه این امکان وجود داشته کشور ایران هم پس از گذشت زمان مثل کشورهای دیگر همچون سوریه و مصر- بهرغم داشتن پیشینه تمدنی بسیار ارزنده- زبان ملی خودشان را فراموش کنند.
و همین حفظ زبان فارسی وجه تمایز شاهنامه فردوسی و دیگر شاهنامهها است؟
درحقیقت ایجاد شاهنامه فردوسی که متعلق به همه اقوام ایرانی است و در سراسر گستره ایران فرهنگی رواج پیدا کرد، موجب نوزایی و تجدید حیات زبان فارسی شد و از این جهت شاهنامه فردوسی حائز اهمیت زیادی است؛ ولی میدانیم قبل از آن که چندین بار این خداینامه به نثر، نظم و ترجمه به زبانهای مختلف وجود داشته است، از جمله «ابنمقفع» آن را به عربی ترجمه کرده و همچنین «رودکی» آن را به نظم درآورده و «دقیقی» مطالبی را از آن را نقل کرده است.
آن شاهنامه که دقیقی نوشت، از بین رفته بود و فقط حدود هزار و چند بیتی در مورد زرتشت و برآمدن زرتشت در هیات گشتاسپ را فردوسی نقل کرده است، ولی قبل از آن و بعد از شاهنامه فردوسی کتابهای دیگری به عنوان ادبیات حماسی منظوم وجود داشت.
ما میدانیم که شاهنامههای متعددی هست که هر کدام یک پسوندی دارند مثلا برای هر کدام از پادشاهان، شاهنامههایی ساخته شده و بعضیها اصلاً یک درجه بالاتر رفتند و گفتند که شهنشاهنامه سرودند، مثل فتحعلیخان صبای کاشانی که ملکالشعرای فتحعلیشاه بود یا شاهنامه نادری که آن شاعر توسی ساخته بود و همه آنها هم بعضی از اوقات نقادیهای هم بر شاهنامه کردند. مثلاً یک نفر حماسهای به نام علینامه ساخته و از فردوسی نقادی کرده است، بنابراین در گذشته شاهنامههای متعددی وجودی داشتند تا اینکه آخرین شاهنامهای که در عصر ما ایجاد شده را خودم در هفت مجلد نوشتم که دنباله و متمم و مکمل شاهنامه فردوسی است.
وقتی با برخی از اهالی قلم و شاعرها و داستاننویسان ما صحبت میشود که چه چیزهای از متون کهن، مثلاً از شاهنامه یا کلیله و دمنه و ... را خواندید؟ میگویند ما به زبان روز مینویسیم، مردم دیگر حوصله خواندن این دست آثار را ندارند. فکر میکنید چرا این اتفاق افتاده که حتی در بین برخی از خواص که باید حتماً این پیشینه ادبی را داشته باشند تا بتوانند به آفرینش برسند و آن حکمتها را باید داشته باشند، این نوع نگاه گسترش پیدا کرده است؟
اتفاقاً یکی از مزایای زبان فارسی -همان طور که اخیرا یونسکو دقیقاً تایید کرده- این است که زبان فارسی تداوم داشته و با اینکه یک زبان کلاسیک و بسیار اصیلی است، اما همچنان مفهوم نسل حاضر هست و بنابراین اشکال و عیب از ما است اگر خودمان نخوانیم.
ما یکی یکی لغت زبان عادی محاوره را هم از بچگی یاد میگیریم. هنگامی که یک دانشآموز وارد دوره تعلیم و تربیت میشود، این همه لغات محاورهای را نمیداند و سعی میکند آنها را هم یاد بگیرد.
البته من قبول دارم که در بعضی از مقاطع باید بعضی از متون را بازنویسی و حتی بازآفرینی، پالایش و بهروز کرد، اما اینکه کسانی که فرصت دارند و مخصوصاً در زمینه ادب و فرهنگ کار میکنند، از متون کلاسیک فارسی غافل بمانند، خیلی جای تاسف دارد.
چه باید کرد؟
باید وقت گذاشت و با هر وسیلهای و زبانی پیوسته در تلاش باشید که آن زبان را بهتر و بیشتر یاد بگیرید. متون فارسی و متون کهن ما اعم از نثر مثل بیهقی و همچنین قابوسنامه، اسرار توحید هر کدام از اینها دارای ارزش مطالعاتی برای نسل امروز هم هست، زیرا نشاندهنده فرهنگ دیرپا و قوی ایرانزمین است.
در متون منظوم هم شاهنامه مهمترین اثر منظوم ادبیات ما است که در رأس همه آثار وجود دارد و بعد از آن البته حافظ، سعدی، مولانا این چهارتا رکن رکین ادبیات منظوم ما هستند که نباید فراموش شوند.
یک مشکلی که الان داریم این است که از کودکی یا نوجوانی خیلی از مردم ایران عادت نکردند که با این متون حکمتآمیز آشنا بشوند که بخشی از آن متوجه آموزش و پرورش است. فکر میکنید اگر آموزش و پرورش با یک کار کارشناسی خوب این متون را بهصورت ساده بازنویسی شده حتی طوری که آن موارد حکمتآمیز در آن مندرج باشد انجام بدهد و در کتابها بگنجاند چه تاثیری در آینده این بچههای که الان به مدرسه میروند، دارد؟
موثر خواهد بود. اگر یادتان باشد اساساً در سنت ما کتاب گلستان سعدی بهعنوان یک کتاب درسی در مکتبخانهها تدریس میشد، بیشتر به جهت همین فواید اخلاقی و اجتماعی داشت و فرهنگ ملی ما همیشه توام با ضربالمثلهای منظوم و استشهاد به شعر شعرا بودهاست؛ شاهنامه فردوسی هم به همین اعتبار گاهی خردنامه نامیده میشود و حکمت و اخلاق در آن بسیار فراوان است.
مثلاً اگر ما شاهنامه را به عنوان یک متن حماسی با حماسیات غرب مقایسه کنیم، میبینیم در ایلیاد و ادیسه دعوا سر تصرف، کامیابی از زن یکی دیگر، غارت، دزدی و به غارت بردن گنج است، حال اینکه در شاهنامه میبینیم رستم نماد اخلاق، نماد شرف و دیگر پهلوانان همیشه برای نام برای اعتبار، برای حیثیت ایران و میهن خودشان میجنگند و اقدام میکنند؛ بنابراین اگر این متون در پرورش و آموزش دانشجویان و دانشآموزان ما جایگاه خودش را پیدا کند بسیار موثر و مفید خواهد بود و من متاسف هستم که خیلی این روزها از این منابع بسیار ارزنده غافل شدیم.
آنطور که ما در شاهنامه شخصیتپردازی مبتنی بر خیر و حکمت داریم در متون کهن نظیر جهان، چون ایلیاد و اودیسه نیست. نظر شما در این رابطه چیست؟
کاملاً همین است. البته ما مطالعات تطبیقی در زمینه اساطیر داریم و بسیاری از اینها دارای مشابهتهای بسیار زیادی با هم هستند و اختلافاتی هم با هم دارند، اما مسئله این است که آیا این جنبه توارد دارد یا جنبه تقلید.
نگاه من این است اینها جنبه توارد دارد؛ یعنی بهطور کاملاً مستقل در اساطیر ایران چیزهای پیدا میکنیم که ممکن است با آنچه که در اساطیر یونانی و یا چیزهای دیگر هست، شباهتهایی داشته باشد. البته به استثنای آن مشابهتهای که بین اساطیر ایرانی و فرهنگ خیلی کهن ایرانی با فرهنگ هندی و اساطیر هندی وجود دارد چراکه آریاییها در یک مقطعی همه با هم بودند و بعد پخش شدند، عدهای به شرق و به هند رفتند و عدهای هم فراتر به اروپا رفتند، بنابراین گاهی بعضی از اینها دارای پشتوانه مشترک و میراث مشترک فرهنگهای مختلف است، اما بسیاری از اینها هم فقط جنبه توارد دارد، یعنی به ذهن ایرانیها رسیده و همزمان بهطور مستقل به ذهن دیگران هم رسیده است.
مثلا بعضی میگویند یک چیزهای فرضا در فرهنگ اساطیر سرخپوستان آمریکا است که با فرهنگ ما هم کاملاً یکسان است، حتی قهرمانهایی در آنجا وجود دارد که در تلفظ با قهرمانها و اساطیر ما مشابهتهایی دارد، اما این دلیل خاصی نمیتواند باشد که سرخپوستان از ایران به آنجا مهاجرت کردند. این یک احتمال بسیار بسیار ضعیف است، اما ما همیشه میخواهیم بگویم که به قول فردوسی هنر نزد ایرانیان است و بس.
حال اینکه من میگویم «هنر نزد ایرانیان است بس»، اما غافل از این هم نیستیم که دیگر تمدنها و فرهنگها هم به استقلال دارای هویتی هستند. در مقام مقایسه باید بدانیم که فرهنگ و تمدن ما از هیچ کشور دیگری در جهان پایینتر و فروتر نبوده در خیلی از موارد هم فراتر و بالاتر بوده است.
فکر نمیکنید این مشابهت به خاطر اشتراک فطرت بشری باشد؛ یعنی مثلاً انسان دوست دارد نامیرا باشد و در خیلی از چیزها مثلا نامیرایی یا رویینتنی هست. این احتمال دارد؟
این کاملا صحیح و جز ادراکات مشترک بشری است. یعنی انسان هر کجا که باشد خواه یا ناخواه درباره خودش و سرآغاز و سرانجام خودش تفکر میکند.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم/ از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟ / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم» بخشی است که همه انسانها داشتند و اینکه میدانند یک روزی میمیرند و این آگاهی هست. همین علاقه به تولید نسل، همین علاقه به ایجاد ساختمان، ایجاد خیریه، ایجاد یک اختراعی که بههرحال به نوعی نام انسان را زنده بدارد، داشتن فرزندان صالح، همه و همه کوششها برای این است که میدانند که میمیرند و میخواهند یکجوری نامی از آنها باشد؛ یا توجه به اینکه یک قبر چطوری باشد، آرامگاه آن کجا باشد، در کجا دفن شود، همه اینها بهطور مشترک جزئی از ادراکی است که نوع بشر داشتند و در اساطیر، در تاریخ، در اخلاقیات، در حکمتها همه اینها تبلور پیدا کرده است.
برسیم به اثر ارزشمند خودتان جدیدترین شاهنامهای که تدوین شده است.
در این کتاب شاهنامه امین، در مرحله اول همان کاری که فردوسی هزار سال پیش کرده را انجام دادم. یعنی فردوسی شاهنامهاش را با نام خدا شروع میکند و بعد چگونگی آفرینش جهان بر اساس آگاهیهای که آن روز وجود داشته است؛ من هم همین کار را کردم ما هم آمدیم از بیگبنگ شروع کردیم؛ یعنی با نام خدا -منتهی با یک مطالعه تطبیقی- شروع کردیم، درحقیقت به نوعی به تاریخ معنویت بشر، تاریخ خداشناسی در سلسله مراحل تکاملی بشر پرداختم.
بحثهای فلسفی در بخشهای اول و بعد بخشهای اجتماعی و فرهنگی در بخش دوم و بعد بخش اساطیری است، بعد شاهنامه فردوسی را خلاصه کردهام و پس از آن وارد تاریخ شده و تاریخ مستند فردوسی در زمان خودش را اضافه کردهام، زیرا اطلاعات امروز ما در اختیار آن نبود و نامی از کوروش، داریوش، هخامنشی و ماد، ایلام، تمدنهای ما قبل آریایی نمیبرد، بلکه آگاهیهای که آن دارد بر اساس همان خداینامههای هست که از پیشدادیان و کیانیان نام میبرد؛ بنابراین احتمال این هست که اینها هم یک نوع تبلور دولتهای ماد و هخامنشی باشند. مثلاً کیخسرو شاید همان کوروش باشد و امثال اینها فراوان مشابهتهای بین شخصیتهای تاریخی مستند با تاریخ اساطیری شاهنامه وجود دارد، ولی به هر حال فردوسی بخش اساطیری دارد، بخش پهلوانی دارد که نیمه تاریخی دارد و بعد بخش تاریخی.
من بر اساس آگاهیها و اطلاعاتی که امروز در اختیار ما هست یک شاهنامه جدید درست کردم که از آغاز پیدایش بشر روی کره زمین و بعد در فلات ایران آغاز شده تا ۱۴۰۰ شمسی و این هفت مجلد را در همان وزن شعر فردوسی به نظم درآوردم؛ به دلیل اینکه خیلیها نمیتوانند از منابع منظوم به حد کافی بهره ببرند قبل از اینکه این اشعار را ذکر کنم، هر مطلبی را به نثر و بهصورتی که یک دایرةالمعارف یا دانشنامه جامع ایرانشناسی است، به قلم درآوردم.
این کتاب در ۷ مجلد درآمده، که فکر میکنم کاری است اگر عمرم را سر آن گذاشتم ارزش آن را داشته است.
چیزی که در شاهنامه دیده میشود این است که اسامی هم ممکن اسامی نمادین باشد. مثلا کیومرث میشود زنده میرا و اولین شاهی که میآید. ممکن است فردوسی به این دلیل این اسم را انتخاب کرده که بگوید هر انسانی یک روزی میمیرد و اسامی دیگر به همین ترتیب، این به دلیل نبود اطلاعات شاعر بوده یا نه اصلاً فردوسی یک نگاه ادبی داشته که این اسامی را اینطوری آورده است؟
فردوسی از خودش این اسامی را خلق نکرده است، اینها در خداینامهها وجود داشته و آن با امانتداری کامل آنها را به نظم درآورده است. همان طورکه میدانید در زمان غزنویان حاکم یا سپهسالاری به نام «ابومنصور» بود که اینها را جمعآوری کرد، به نثر درآورد و در اختیار فردوسی گذاشت. فردوسی هم اینها را به نظم درآورد، بنابراین اسامی در شاهنامه همانی است که وجود داشته و فردوسی عیناً تکرار کرده است.
اختلافی بین استادان درباره برخی از ابیات حکیم فردوسی است که گفته میشود به شاهنامه اضافه شده. سندی در این زمینه هست که آیا هست یا نه؟
آنچه گفته شده این است که شاهنامهای که امروز به دست ما رسیده خیلی در آن دستکاری شده است. نقالان برای اینکه شاهنامه را با فرهنگ خود و مخاطبانشان نزدیک کنند، در آن دخل و تصرف کردند و بنابراین همانطور که میدانید نسخه بدلهای بسیار زیادی در طول تاریخ وجود دارد که ما هیچ نسخهای که خیلی نزدیک به زمان خود فرودسی باشد یا به خط خود حکیم ابوالقاسم فردوسی بوده تاکنون نداشتیم، البته این امیدواری هست که در جایی چنین نسخهای پیدا بشود، همچنان که نسخه فلورانس اخیر تهیه شد.
بههرحال این نسخهای بود که ما تاکنون از آن اطلاعی نداشتیم؛ بنابراین احتمال دارد که نسخه بهتری پیدا بشود. اما بسیاری از ابیات مشهور منصوب به فردوسی از فردوسی نیست و یکی از معروفترین آنها «توانا بود هر که دانا بود» است که در دوره رضاشاه پهلوی درست شد، ولی همه فکر میکنند که این متعلق به فردوسی هست و البته در همین زمانی که الان من و شما داریم صحبت میکنیم مطالب زیادی در اینترنت سروده شده که قطعاً متعلق به شاعران زنده یا در قید حیات تا ۱۲ سال پیش است و اینها را میگویند برای فردوسی است.
خیلی هم پخش میشود و کاربرد و ادامه دارد. باید به این افراد بگوییم این شعر برای فردوسی نیست، بلکه چیزهای هست که شما با تفکرات امروزین خودتان و با یک گرایشات خاصی دارید میگوید. اصلا شعر بگوید و حرف بزنید، اما چرا منصوب به فردوسی میکنید؟ متاسفانه از این خیانتها در گذشته شده، الان هم میشود، اما ما باید واقعاً پاسدار ادبیات کلاسیکمان باشیم و اجازه ندهیم که این دستکاریها بشود.
اتفاقاً من در همین مقدمات هفتگانه شاهنامه امین به این مطلب هم اشاره و ذکر کردم که چه ابیاتی برای فردوسی نیست.
شما چهره بینالمللی حقوق هستید و شاهنامه امین که مرقوم فرمودید به حقوق هم پرداختهاید.
در شاهنامه امین بخشی مربوط به تاریخ فلسفه، تاریخ علوم هست و یک بخش هم مربوط به تاریخ حقوق، به این دلیل که داشتن یک نظام حقوقی و داشتن قواعد عامره دارای ضمانت اجرا در حقیقت خط فاصل بین توحش و قانون جنگل در یک طرف تمدن و داشتن یک جامعه منظم و نظم و پابریک از جهت دیگری است، بنابراین حقوق و داشتن نظام حقوقی بسیار مهم است و من با استفاده از اساطیر آن نظم حقوقی که در قبل از تاریخ وجود داشته را استخراج و بعد با توجه به منابع مختلف از جمله خود شاهنامه و منابع دیگر استنباط کردم.
مثلاً گذر سیاوش از آتش یک قاعده و نظم حقوقی در آن زمان بوده است که میگفتند اگر کسی گناهکار نباشد از این خطرات میجهد و سالم بیرون میآید. اسم آن را «ور» یعنی آزمایش ایزدی گذاشته بودند و یک ور گرم داشتیم که فرد باید از آتش گذر کند و به سلامت بیاد و یک ور سرد که در یک رودخانهای بیندازند و بعد خودش بتواند به ساحل نجات پیدا کند. یا مثلا قسم خوردن گوگرد که به فرد گوگرد میدادند که سوگند بخورد که آن یا یک چیز مضر و سمی را بخورد و سالم بماند. اعتقاد داشتند اگر فرد معصوم و پاک و گناهی مرتکب نشده باشد، خداوند او را نجات میدهد؛ بنابراین اینها همه جز آن تفکرات و رسوم و آداب قضایی و حقوقی زمانهای گذشته بود تا به عصر ساسانی میرسد که بسیار با نظم و ترتیب بوده و شخص پادشاه بارها در نوروز بار میداده و میگفته هرکسی که هر شکایتی دارد پیش من بیاد و اولین کس خود پادشاه زانو میزده برابر موبدان موبد و میگفته اگر کسی علیه من بر من اقامه دلیلی یا شکوایه و شکایتی دارد اعلام کند.
انتهای پیام/
منبع:ایکنا