شاهکار خانم معلم که به گوش وزارت آموزش و پرورش رسید
بعد از به دنیا آمدن فرزند دومم. وزنم بالا رفته بود. دنبال راهکاری بودم که به وزن مطلوب برسم. فکرم درگیر بود و در این مدت توجهام به دانشآموزانی که اضافه وزن داشتند، بیشتر شده بود. تصمیم گرفتم بچهها را هم در این مسیر با خودم همراه کنم. قد و وزن تمام دانشآموزان را گرفتم و MBI آنها را محاسبه کردم. کلاس ها را دسته بندی کردم و گزارش مربوط به هر کلاس را یادداشت کردم. مثلا نوشتم در کلاس الف 6 نفر اضافه وزن دارند. در کلاس ب سه نفر دچار چاقی خطرناک هستند. طرح و گزارش ها را با مدیر مدرسه در میان گذاشتم. چون بچه ها در سنین نوجوانی بودند فکر کردم بهترین راهکار انگیزشی کردن این طرح است تا بچه ها در محیط مدرسه رقابت سالمی را باهم داشته باشند و به وزن مناسب برسند. با موافقت مدیر مدرسه قرار شد طرح اجرایی شود. حالا فقط مانده بود صحبت کردن با دانشآموزان.گفتم:« من میخواهم وزن کم کنم. اما دلم میخواهد در این مسیر شما هم همراه من باشید. 40 نفر از شما اضافه وزن دارید و تعدادی هم در معرض خطر هستند. هرماه وزن گیری میکنیم و هرکس که طبق اصول در یک ماه وزن کم کند. به برنده طرح جایزه داده میشود و بعد از 6 ماه به کسانی که به وزن مناسب رسیده باشند. هدیه ای ویژه ای داده میشود.»
از چند متخصص تغذیه کمک گرفتم و میثاق نامهای را طراحی کردم که در آن اصول و باید و نباید های شرکت در این طرح بود. بچه هایی که میخواستند در این طرح شرکت کنند باید میثاقنامه را امضا میکردند و مواردی که در آن نوشته شده بود را رعایت میکردند. بیشتر بچه ها مشتاق شدند و آنهایی هم که تمایلی به شرکت در این طرح نداشتند. بعد از یک ماه که نتایج دوستان شان را دیدند به بقیه اضافه شدند. جلسه ای هم با مادرها گذاشتم و بعضی از نکات را به آنها گوشزد کردم مثل اینکه چه چیزهایی را نخرند و یا در آشپزیشان از چه مواد غذاییای استفاده نکنند. استقبال مادران بیش از دانشآموزان بود. برای آینده بچه هایشان نگران بودند و امیداور بودند این طرح تاثیری داشته باشد.
از روزی که قرار شد طرح اجرایی شود تا شش ماه پیگیر رژیم بچه ها بودم. مدام زنگ میزدم و از مادرانشان سوال میکردم که بچه ها رژیمشان را رعایت کردند یا نه؟! زنگ تفریح ها هم حواسم بود که نکند چیزی بخورند که نباید! بعد از 6 ماه نتیجه برای خود من هم جالب بود. بیشتر بچه ها به وزن ایدهآل رسیده بودند. این طرح به گوش وزارتخانه رسید و پس اصلاحاتی که روی آن انجام شد تایید شد. در حال حاضر طرح «کوچ» مخفف کنترل وزن و چاقی در مدارس کشور اجرا میشود.
روایتهایی که مسیر زندگی دانشآموزان را تغییر میدهد
فعالیت من در مدرسه صرفا کارهای مربوط به یک دبیر تربیتبدنی نیست. به همراه آن من به صورت داوطلبانه کارهای فرهنگی هم انجام میدهم. مثلا هر هفته داستان کوتاهی از زندگی شهدا روی تابلو اعلانات مدرسه میگذارم و مسابقه فرهنگی بین دانشآموزان برگزار میکنم. مسابقه اینطور است که بچه ها باید داستان را بخوانند و بگویند مربوط به زندگی کدام شهید است. اینطوری به بهانه مسابقه هم که شده بچهها روایتی از زندگی شهدا میخوانند و گاهی این روایتها مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. یکبار بخشی از زندگی شهید ابراهیم هادی را برای مسابقه گذاشته بودم.چند روزی گذشت و از میان 229 نفرکسی نتوانست بگوید این داستان درباره کدام شهید است. واقعا برایم جای تاسف داشت. ناراحت بودم که چرا نسل جوان ما حتی شهیدی که شناخته شده و مطرح است را هم نمیشناسند. تصمیم گرفتم شرایط را آسانتر کنم. در مراسم صبحگاه به دانشآموزان گفتم:« به خانه که برگشتید در اینترنت جستجو کنید. هر کس فردا زودتر نام این شهید بزرگوار را حدس زد. برنده مسابقه است.» یکی از دانشآموزان کاراته کار بود. در سطح کشوری مقام داشت اما اصلا در قید و بند حجاب و مسائل دینی نبود. وقتی داستان این شهید را در اینترنت جستجو میکند جذب اخلاق ورزشی شهید ابراهیم هادی میشود انقدر که ساعت ها مینشیند و داستان زندگی او را میخواند. به عنوان یک الگوی ورزشی، اخلاق و رفتار ابراهیم هادی را با خودش مقایسه میکند. مثلا ابراهیم زمانی که وارد میدان مسابقه میشده وضو میگرفته. رفاقت این دانشآموز با ابراهیم هادی تا جایی پیش رفت که با او عهد بست و محجبه شود و ابراهیم را الگوی خودش قرار داد.
مراسم تولدی پر برکت که دل سیلزدگان خوزستانی را شاد کرد
من هر سال برای تولد شهید ابراهیم هادی در مدرسه مراسم میگرفتم. بچه ها خیلی دوست داشتند و استقبال میکردند. سال سوم به بچه ها گفتم تولد که بدون کادو نمیشود. هر کس میتواند برای شهید کادو کوچیک بیاورد. اولش تعجب کردند و گفتند مگر میشود؟! توضیح دادم که قرار نیست به دست خود شهید برسد.کادو را به نیابت از شهید به محرومان و نیازمندان هدیه میکنیم. در شبکه مجازی هم این موضوع را مطرح کردم و در کمتر از دو روز مبلغ قابل توجهی جمع شد. هدیه های آن سال را فرستادیم برای سیلزدگان خوزستان. این اتفاق تلنگری بود برایم! به خودم نهیب زدم و گفتم فهیمه تو همیشه آرزو داشتی کار خیر انجام بدهی. اگر پول و ثروت نداری. اعتبار و آبرو که داری! توکل کردم به خدا و خیریه ای به نام شهید ابراهیم هادی ثبت کردم.
خداروشکر خیریه ما با اینکه تازه تاسیس است و کمتر از دو سال است که کارش را آغاز کرده. در زمینههای مختلفی مثل درمان، جهیزیه، مشاغل خانگی، معیشت، کاشت حلزون برای کودکان ناشنوا، زنان بیسرپرست و کنکوری ها فعالیت داشته. و من همهی اینها را از عنایت شهید هادی است.
قصه ارادت خانم معلم به یک شهید!
شهید ابراهیم هادی را نمیشناختم. 7 سال پیش که برای اولین بار کتاب سلام بر ابراهیم را خواندم. ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم. این که ایشان هم معلم ورزش بودند و دغدغه های مشترکی با شهید داشتم برایم جالب بود. هر بار که در کلاس از شهید ابراهیم هادی میگویم اثرگذاری شخصیت او را در بچهها میبینم. خیلی از دانشآموزانم مسیرشان را به واسطه شهید هادی پیدا کردند.
من بچه پولدار نیستم که به دیگران کمک کنم!
از معلمهایی میپرسم که در انتخاب مسیر خانم محمدی نقش داشتند. کمی مکث میکند و میگوید:« خب هر کدام به نحوی تاثیرگذار بودند اما دبیر انگلیسی مان بیش از همه مرا به آینده و اهدافم امیدوار میکرد. سال آخر دبیرستان که بودم. در کتاب زبان انگلیسی درسی داشتیم به «نام ادیسون و مادر ترزا» متن درس که خوانده شد. دبیرمان گفت چشم هایتان را ببندید. چند دقیقه فکر کنید و بگویید دلتان میخواهد جای کدام از این شخصیت ها باشید. همکلاسی هایم بدون مکث گفتند دلمان میخواهد به جای ادیسون باشیم.یک مخترع بزرگ! اما من گفتم دوست دارم مثل مادر ترزا به دیگران کمک کنم و بنیاد خیریه داشته باشم. همیشه در رویاهایم دلم میخواستد به افراد نیازمند کمک کنم اما چون اوضاع مالی آنچنانی نداشتیم و شرایط خانواده خودم هم متوسط بود هیچ وقت تصور نمیکردم که روزی به این رویا دست پیدا کنم. زنگ تفریح که شد. دبیر انگلیسی صدایم زد و گفت:«دغدغههای ارزشمندی داری که کمتر کسی در این سن چنین دغدغههایی دارد. من مخصوصا امروز این سوال را از بچه ها پرسیدم. مطمئن باش روزی خودت را در جایگاهی میبینی که امروز تصور کردی.» گفتم:« خیلی وقت است این آرزو را دارم اما نمیشود آقا! من بچه پولدار نیستم که بتوانم به دیگران هم کمک کنم.» معلممان امیدوارم کرد و گفت:« تو میتوانی و توانمندی.» همیشه به حرف های دبیرمان فکر میکردم تا اینکه بلاخره رویایم محقق شد. من همیشه میگویم او در تمام ثواب کارهای خیریه شریک است.
قصه کودکان ناشنوایی که برای اولین بار صدای مادرشان را شنیدند
یک سال پیش دو نوجوان ناشنوا که پدرشان را از دست داده بودند به خیریه ما معرفی شدند. معرف میگفت:« خانواده آبرومندی هستند و نمیخواهند از مشکل مالیشان کسی چیزی بفهمد. اما اگر میتوانید برای درمان بچه هایشان کاری انجام بدهید.» هزینه کاشت حلزون برای خیریه تازه تاسیس ما واقعا زیاد بود و نمیتوانستیم از عهدهاش بربیاییم. مثل همیشه فراخوان دادیم و از مردم کمک گرفتیم. مبلغی جمع شده بود که خیری تماس گرفت و گفت علاوه بر هزینه درمان این دو نوجوان هزینه تحصیل و زندگی آنها را به عهده میگیرد و شغل خوبی برایشان فراهم میکند. موضوع را با مردم در میان گذاشتیم و تصمیم گرفتیم مبلغی را که جمع شده صرف کاشت حلزون برای کودکان ناشنوا کنیم. من تا قبل از این ماجرا اطلاعات زیادی نداشتم. اما در این مسیر با مادرانی برخورد داشتم که در نوبت کاشت حلزون برای فرزندشان بودند و از غم نداشتن هزینهاش مثل شمعی آب میشدند. در مجموع با کمک خیرین هزینه کاشت حلزون و خرید سمعک برای 14 کودک نیازمند را پرداخت کردیم.
زنان بیسرپرست در این خیریه مستقل میشوند!
اشتغال زنان بیسرپرست از جمله اولویت های ما در خیریه است. ما برای زنان بیسرپرست بستههای معیشتی در نظر گرفتیم اما چون نمیخواهیم خانواده ها وابسته باشند و هدف ما اینکه استقلال مالی داشته باشند. کمکشان میکنیم تا کسبوکار خانگی خودشان را راه بیاندازند. اگر هنری داشته باشند تجهیزاتی که لازم دارند را برایشان فراهم میکنیم. در غیر این صورت هزینه کلاس های آموزشی را پرداخت میکنیم که برای درآمدزایی مهارت هایی مثل شیرینیپزی،گلدوزی و... داشته باشند.
کتابخانه تخصصی کنکور برای دانشآموزان بیبضاعت
یکی از خیرین خانه ای را خرید و در اختیار موسسه نیکوکاری ما قرار داد. فعالیت های خیریه در حال حاضر در این خانه انجام میشود. یکی از اتاق های این خانه را تبدیل به کتابخانه تخصصی کنکور کرده ایم. 1200 جلد کتاب کنکوری که برای دانشآموزانی است که توان خرید ندارند. البته دیگر دانشآموزان هم میتوانند استفاده کنند. اما اولویت با دانشآموزان بیبضاعت است.
در کنار این کتابخانه خیریه ما فعالیت ویژه تری برای دانشآموزان کنکوری انجام میدهد. ما در خیریه گروهی به نام کنکوریهای هادی داریم که مخصوص دانشآموزانی است که با استعداد هستند و با سختکوشی درس میخوانند. اما توان خرید کتاب و شرکت در کلاس های کنکور را ندارند. این دانشآموزان را از رفسنجان و روستاهای آن شناسایی میکنیم. آنها را با هزینه خیریه درکلاس های کنکور ثبت نام میکنیم. کتاب هایی که نیاز دارند را در کتابخانه در اختیارشان قرار میدهیم. حتی در این مدت تغذیه و خوراکی هایی که باعث بهبود عملکرد مغزشان میشود برایشان تهیه میکنیم.
بیشتر دانشآموزانی که در گروه کنکوری های هادی بودند رتبه های خوبی کسب کردند اما یکی از آنها که همیشه مثال میزنم. دختری بود که اسم رشته و دانشگاه مورد علاقه اش را روی کاغذ نوشته بود و در همان رشته و دانشگاه هم پذیرفته شد. حتی حالا که دانشجو شده هم از طرف خیریه حمایت میشود. دانش آموزانی که رتبه برتر میشوند. در گروه کنکوری های هادی به عنوان پشتیبان فعالیت میکنند. هر سه یا چهار نفر از دانشآموز تحت حمایت یک پشتیبان قرار میگیرد و این پشتیبان به صورت روزانه پیگیر وضعیت تست زدن و درسخواندن آنها میشود و گزارش را به ما اعلام میکند.
خیریه ای که قرار است کارهای بزرگتری انجام دهد
برای خیریه برنامه های بزرگ تری دارم دلم میخواهد تا جایی که میتوانم در همه زمینه ها فعالیت موثر داشته باشم. مثلا یکی از اهدافم برای آینده خیریه تاسیس کمپ ترک اعتیاد تخصصی است. حتی برنامه ریزی و طراحی اولیه آن را هم انجام دادم. اما خب نیاز به حمایت بیشتر از توسط خیرین داریم. خیلی زمان میبرد تا خیریه ما بین مردم شناخته بشود و اعتماد سازی بشود. تا بتوانیم برنامه های که داریم را اجرایی کنیم. یکی دیگر از طرح هایی که برای آینده داریم. ایجاد یک خوابگاه برای دانشآموزان بیبضاعت است. که مجهز به یک پانسیون مطالعاتی باشد. دانشآموزانی هستند که علاقه زیادی به درسخواندن دارند اما شرایط و محیط خانهشان انقدر ناآرام است که امکان درسخواندن را از آنها میگیرد. امیدوارم روزی بتوانیم به کمک خیرین کارهای بزرگتری انجام دهیم.
/انتهای پیام/