به گزارش «سدید»؛شاید امروز صحبت کردن از نسبت «سینما» و «سیاست» دیگر نخنما و بلاوجه شده باشد. امروز همه فهمیدهایم سینما بسیار سیاسی بوده و هست و به سختی بتوان جدایی از سیاست برای آن تصور کرد. سینمای انقلابی شوروی بهعنوان یکی از الهامبخشترین مکاتب سینمایی، به تعبیری میتوان گفت که جز سیاست، مآل و مقصدی ندارد. سینمای هالیوود با آثاری مانند «تعصب» و «تولد یک ملت» و سپس اوجگیری با جان فورد و حتی با برخی آثار هیچکاک، هیچ گاه پیوند آشکار خود را با سیاست، در برجستهترین نمونههایش، قطع و پنهان نکرده است.
۱ نباید از یاد برد که جریان بزرگی از فیلمسازی متوسط با محوریت هالیوود که تحت تابعیت ایدئولوژی «رفاه» و «مصرفگرایی» لیبرالیستی است، اصرار بر «سیاستِ سیاستزدایی» داشته و دارد. اینگونه از فیلمسازی سرخوشانه و عمدتاً مبتذل، از دلالتهای سیاسی صریح نسبتاً کمتری برخوردار است و با همین روش است که موفق شد در قلوب میلیونها بیننده غیرامریکایی وارد شود و برای آنان فرهنگسازی کند، فرهنگی امریکایی که به غلط فرهنگ جهانی هم خوانده میشود.
منظور از این فرهنگ لیبرالیستی امریکایی، این نیست که برآیند کلی فرهنگ و آداب و اخلاق ساکنان ایالات متحده امریکا باشد. در امریکا میلیونها انسان مذهبی زندگی میکنند که همواره و هنوز هم تلاش داشتهاند الگوهای زندگی خود را مستقل از فضاسازیهای رسانهای- تجاری امریکا تنظیم کنند. بماند که اقلیتهای بزرگ آسیایی و آفریقایی با گرایشهای مذهبی مختلف در امریکا ساکن هستند که اگرچه بتدریج و از نسلی به نسل بعد، بیشتر رسانهای شدهاند، اما تلاش برای حفظ استقلال فرهنگی خود را نیز از دست ندادهاند؛ بنابراین باید دانست که وقتی صحبت از فرهنگ جهانی-امریکایی میکنیم، منظورمان فرهنگ مردمان ساکن در امریکا نیست. امریکا، چنانچه «بودریار» به دقت توضیح داده است، خود سینما است. فرهنگ امریکایی، به این تعبیر، یعنی فرهنگ انتزاعی امریکایی که در رسانههای تصویری تحقق مییابد. این فرهنگ، ذاتاً تصویری است و تصویری بودن آن نحوهای از بسط و تداوم فلسفه غربی است (که مؤلف قبلاً در مقالاتی به آن پرداخته است). پس فرهنگ جهانی امریکایی که اصلیترین دلالتهای آن مبتنی بر لیبرالیسم متأخر است، فرهنگی است ایدهآلکننده زندگی انتزاعی امریکایی و این ایده آلیسم بر مبنای رسانههای تصویری میتواند که محقق شود و محقق شده است.
۲ در فضای رسانهای جدید، این سیاست یا فرهنگ و... نیست که در تصویر منعکس میشود، بلکه سیاست یا فرهنگ و مانند آن، پیشاپیش تصویری شده است و با تصویر است که محقق میشود. این معنای متفاوت جنگ رسانهای در گذشته و اکنون است. در گذشته جنگ رسانهای، وجهی از تداوم جنگ یا مقدمه آن بود، اما اکنون، جنگ اصلاً با رسانه است که هست و معنا مییابد. شکست و پیروزی انسانها نه در میدان عمل که در رسانه تعریف میشود. البته وجهی از این گفتار، خودش را در پیچیدهتر شدن ابعاد سنتی جنگ رسانهای نشان میدهد. تقریباً همه میدانند که برخی در پوشش خبرنگار جاسوسی میکنند. برخی بنگاههای خبری به شکل تعریف شده و دقیقی به سازمانهای نظامی و جاسوسی متصل هستند. هالیوود در جنگ سرد و جنگ خاورمیانه، بشدت ابزار سیاستهای گلوبالیستهای امریکایی قرار گرفت و قبل از حمله نظامی به عراق و افغانستان و تلاش برای تغییر نقشه خاورمیانه، سالها «فیلمسازی» کرد تا ابتدا تصویر مدنظر خود را از دوست و دشمن در جهان خلق کند. قبلاً این کار را در دوره جنگ سرد انجام داده بود و امروز هم این روند همچنان ادامه دارد.
اما مسأله امروز رسانههای تصویری و از جمله سینما، فراتر از این وظایف سنتی است. امروز رسانههای تصویری، مانند فیلمهای سینمایی مستند و داستانی و سریالها و... خودشان واقعیت را خلق میکنند و وابستگی آنها به واقعیت عینی بسیار کمتر از گذشته شده است و به همین خاطر توانایی آنان برای انتزاعیسازی و مهندسی فرهنگ و سیاست، به یک معنا - در حد ظرفیت موجود جهان- افزایش پیدا کرده است.
۳ دوستی تعریف میکرد که شبی را در منزلی در ترکیه سپری کرده بود و صاحبخانه بسیار از او میترسید و ادعا میکرد که ایرانیها حامی داعش و بنابراین خطرناک و غیرقابل اعتماد هستند. مسأله فقط این نیست که دستگاه تبلیغات رسانهای غرب از چه قوتی برخوردار است، مسأله این است که اصلاً داعش هم خود یک موجودیت رسانهای قوی داشت و با آن موجودیت خود را یکپارچه معرفی میکرد و برای مثال با گردن گرفتن جنایتهای تروریستی مختلف در جهان، همچنان خود را دارای موجودیت معرفی میکند.
این رویداد، یعنی «سیاست تصویری» یا «سیاست سینمایی» برای ما مردمان کشورهای غیر غربی اهمیت مضاعفی دارد. زیرا در منازعات سیاسی جهان، غرب از تفوق در رسانههای تصویری برخوردار است و بسیار روان و مسلط، به خلق تصویر از شرق و غرب میپردازد و میداند که این تصویر را چطور باید باز با رسانههای دیگری بسط دهد و تثبیت کند.
فیلم مستند داستانی «کودتای ۵۳» نمونه ناموفقی از سیاست سینمایی غرب علیه ایران بود که بهدلیل مهیا نشدن برخی شرایط آن، به پیروزی مهمی نینجامید. ماجرای جوایز جشنواره سینمایی کن، نمونه دیگری از سیاست ذاتاً سینمایی غرب است. حمایت از دگرباشیهای جنسی، حمایت از لیبرالیسم فرهنگی، حمایت از فمینیسم، تلاش برای بسط سند ۲۰۳۰ و مانند آن برخی از سیاستهای فرهنگی غرب است که معمولاً با محوریت فرانسه انجام میپذیرد. فرانسه در بسط تصویر- پایه این سیاستهای فرهنگی توان و حمیتی کمتر از امریکا ندارد. نمونه نسبتاً موفقی قبلاً با برجستهسازی و جهتدهی یکی از بازیگران زن ایرانی انجام شده بود. در این پروژه، تلاش اروپا این بود که زن ایرانی را به شکل همه جانبهای بهعنوان نمونهای از زن سرکوب شدهای معرفی کند که از نظر جنسی تحقیر شده است و در آرزوی نوعی خوداظهاری انفجاری قرار دارد. این کار با رفع تمایز از زندگی و آرای شخصی و نقشآفرینی سینمایی انجام میشود. نمونه نامحسوستر این مسأله در بازیگر زن نقش اول سریال «شهرزاد» است که بویژه بعد از اجرای نقش در سریال شهرزاد، همان نقش را به شکل امروزی شده در دنیای واقعی بازی میکند. کانونهای سیاستگذاری فرهنگی احساس کردند نقش اول زن «عنکبوت مقدس» میتواند پروژه جدیدتری باشد که این مرز واقعیت و نقشآفرینی را در یک اتحاد تصویری ایجاد کند. اهمیت پروژه جدید این بود که میتوانست هنجارشکنی و ستیزهجویی با اخلاق سنتی را به شکل روشنتری پی بگیرد و بهدنبال فعالیتهای اخیر ضدمذهبی در فضای مجازی، به نوعی مبارزه علنی با مذهب، صحه بگذارد.
در واقع، این بازیگر زن (به دلیل سابقهای که از او در اذهان ایرانیان است) میتوانست با استفاده از حس مظلومیتطلبی که بشدت نزد ایرانیها مؤثر است به صراحت تقابل خود را با مذهب و کشور علنی کند و این همان چیزی است که مورد نیاز پروژه سیاسی ایرانستیزی است. پروژهای که بهدنبال اعاده حیثیت از فرهنگ شنیع دوره پهلوی و بازگرداندن آن به سطح رسمی کشور و مبدل کردن آن به نمادی سیاسی برای اپوزیسیون مصطلح است.
نیم نگاه
در فضای رسانهای جدید، این سیاست یا فرهنگ و... نیست که در «تصویر» منعکس میشود، بلکه سیاست یا فرهنگ و مانند آن، پیشاپیش تصویری شده است و با تصویر است که محقق میشود. این معنای متفاوت جنگ رسانهای در گذشته و اکنون است. در گذشته جنگ رسانهای، وجهی از تداوم جنگ یا مقدمه آن بود، اما اکنون، جنگ اصلاً با رسانه است که هست و معنا مییابد. شکست و پیروزی انسانها نه در میدان عمل که در «رسانه» تعریف میشود. هالیوود در جنگ سرد و جنگ خاورمیانه، بشدت ابزار سیاستهای گلوبالیستهای امریکایی قرار گرفت و قبل از حمله نظامی به عراق و افغانستان و تلاش برای تغییر نقشه خاورمیانه، سالها «فیلمسازی» کرد تا ابتدا تصویر مدنظر خود را از دوست و دشمن در جهان خلق کند. «سیاست تصویری» یا «سیاست سینمایی» برای ما مردمان کشورهای غیر غربی اهمیت مضاعفی دارد. زیرا در منازعات سیاسی جهان، غرب از تفوق در رسانههای تصویری برخوردار است و بسیار روان و مسلط، به خلق تصویر از شرق و غرب میپردازد و میداند که این تصویر را چطور باید باز با رسانههای دیگری بسط دهد و تثبیت کند. ماجرای جوایز جشنواره سینمایی کن، نمونه دیگری از سیاست ذاتاً سینمایی غرب است.
انتهای پیام/
منبع:روزنامه ایران