به گزارش «سدید»؛ اسطورهها، آن دسته از پیشینههای فرهنگی یک ملت هستند که از روزگار انسان نخستین و پیشاتاریخ، آن هنگام که هنوز دانش بشری ثبت و ضبط نمیشد و تمدن رفته رفته در حال شکلگیری بود، به یادگار ماندهاند. روایتهایی نمادین و رمزناک از زندگی که زمانی حیات داشتهاند. همان روایتهایی که گاه اغراق شده واقعیتی در دل داستانها هستند و حکیم توس دربارهشان میگوید: «تو این را دروغ و فسانه مدان» و آنچه با خردت جور نیست، «دگر بر ره رمز، معنا برد.» میرجلالالدین کزازی نیز بر آن است که «هر پدیدهای که از آشکارگی تاریخ به نهفتگی اسطوره راه جوید؛ بهناچار برای آنکه بازگردد و به نمود بیاید، میباید به نماد دیگرگون شود.» فرزانه زحلی، مدرس دانشگاه، کارگردان و فیلمنامهنویس معتقد است: «اسطورهها مانند، تاریخ، جغرافیا و ادبیات در شمار داشتهها و مواریث ما هستند و ایجاد وحدت و زبان مشترک میکنند.» گفتگو با ایشان را، که حاوی نکات قابل تأملی است، در ادامه بخوانید:
آیا ضرورتی دارد که مردم و به ویژه گروه کودک و نوجوان با اسطورهها آشنا شوند؟
اسطورهها جایگاه ویژهای در زندگی و ناخودآگاه مردم دارند و بایسته است که همه ما با اسطورههایمان مأنوس باشیم. گروه کودک و نوجوان نیز هزاران بار ضرورت دارد که با اسطورهها آشنا شوند. در واقع نمادها وقتی جنبه فرهنگی میگیرند، تازه تبدیل به اسطوره میشوند. از اینرو اسطوره، بستر هویتی فرد است که در فرهنگ هر سرزمینی، که آمیزهای از دانایی و خلاقیت و هنر است، شکل میگیرد؛ پس اگر بخواهیم کودکان ما هویت فرهنگی داشته باشند، اسطورهها، ابزار هویتساز آنها هستند و به هر دلیلی که اسطورهها نادیده انگاشته شوند، یعنی ما فرهنگ را از فرزندان میهنمان دریغ کردهایم. اسطورهها مانند، تاریخ، جغرافیا و ادبیات در شمار داشتهها و مواریث ما هستند و ایجاد وحدت و زبان مشترک میکنند؛ همانگونه که اسطوره فرهنگی بچههای یونانی، زئوس و اسطوره فرهنگ بچههای ایرلند، کوهولین است. اسطورههای تاریخی فرزندان ما هم رستم، اسفندیار و سیاوش هستند که نباید به دست فراموشی سپرده شوند.
ویژگیهای مهم اسطوره چیست؟
روایتهای اسطورهای، روایتهایی کلان، جامع و دارای آغاز، میان، پایان، هدف، قهرمان و کشمکشهایی هستند که قهرمان و شخصیت پویای خود را به هدف میرسانند. اسطوره درست مثل ساختار ارسطویی پایان مشخص دارد؛ پایان متعدد و چندگانه مانند انواع ادبی مدرن در اسطوره وجود ندارد. ما برای شناخت اسطوره، باید نمادها را که بخشی از روایت هستند و خود روایت را بشناسیم؛ چرا که نمادها با ناخودآگاه مخاطب در ارتباط هستند. نمادها یا انسان هستند یا شخصیت انسانی برایشان تعریف شده است. از دیگر ویژگیهای اجتماعی اسطورهها این است که در حوزههای دیگر تکثیر میشوند؛ برای مثال محمد جهانآرا در نقش نظامی خود نقشآفرینی میکند و بعدها سرود، ترانه و داستان برایش نوشته میشود.
آیا در پیشینه فرهنگی کشور ما به ظرفیتهای اسطورهای سرزمینمان که ریشه در مثلها، متلها و به طورکلی فرهنگ عامه (فولکلور) ما دارد، بویژه در برنامهسازی برای کودکان و نوجوانان توجه درخوری شده است؟
جریان هنر در ایران از یک سیاستگذاری کلان قدرتمند و جامعنگر برخوردار نیست؛ سینمای کودک هم که اساساً یک سینمای ورشکسته است و با اینکه هنرمندان ما کوشا و توانمندند، دستمان خالی است؛ حال آنکه اسطورهها هنوز ظرفیتهای نمایشی بسیاری برای برنامهسازی دارند.
کاربرد اسطورهها در برنامهسازی کودک و نوجوان چیست؟
اسطورهها در طول تاریخ، امتحان خود را پس دادهاند. مخاطب دوستشان داشته است و به همین سبب میتوانند ابزار مهمی برای آموزش میهندوستی باشند. نظریهپردازها میگویند که شخصیتهای اسطورهای خوب خوب و بد بد و به اصطلاح سیاه یا سفید نیستند؛ بلکه خاکستریاند. شخصیتهایی مثبت و دارای خطای انسانی و قابل درک هستند؛ از اینرو کودک و نوجوان با آن همذاتپنداری میکند، دیگر اینکه شخصیتهای اسطورهای هدفمند بوده و بسیار کوشا و پرکار و در جهت رسیدن به هدف حرکت میکنند یا خودشان به هدف میرسند یا با فداکاری مردم سرزمین خود را به هدفی بزرگ، جمعی و مقدس میرسانند. به همین سبب نیز برای آموزش نسل امروز بسیار مؤثر هستند. در واقع اسطورهها زبان مشترک نسلهای مختلف هستند.
آیا تاکنون فیلم، سریال یا محتوایی که حاوی آموزههای اسطورهای باشد برای مخاطب کودک و نوجوان ساخته شده است؟
خیر. در واقع یکی از انتقادهای من به سینماگران این است که حتی مخاطبِ موفقترین سریالهای کودک ایرانی، از کلاه قرمزی گرفته تا همین میهمانی، که این روزها بر سر زبانها است، برای مخاطب کودک ساخته نمیشود. این در حالی است که مشخصه هنر کودک، آن است که برای کودک ساخته شود؛ از اینرو به نظر میرسد که فرهنگ و هنر کودک در اولویت سیاستگذاری کلان فرهنگی کشورمان نیست و شاید این بخشی از رسالت انجمنهای تخصصی کودک و نوجوان است و باید در این باره از متصدیان فرهنگ مطالبهگری کنند.
به نظر شمــا سبب غفلت از اسطورهها در سینما و به ویژه سینمای کودک و نوجوان چیست؟
شاید یکی از علل غفلت از اسطورهها، خلطی است که میان اسوه و اسطوره صورت گرفته است. اسوهها، نمونههای دینی هستند؛ خطاناپذیرند؛ فیلم ساختن درباره اسوهها کاری بسیار عالی است؛ اما اسطورهها را هم نباید کنار گذاشت. ایران، فلاتی است که هزاران سال وجود داشته است. برای مثال اسطورهای مثل ماه پیشانی، قدمت ۱۰ هزار ساله دارد و نباید به دست فراموشی سپرده شود یا نقشآفرینی گردآفرید در قلعه مرزی ایران در اسطورههای ایرانی، در واقع همان داستان زنان قهرمانی است که در حمله عراق در نوار مرزی ایران مبارزه میکردند و از خود جنگاوری نشان میدادند. اگر این پیشینه را از فرزندانمان بگیریم و باورپذیری آنها نسبت به ارزشهای اسطورهای کم شود، بسیاری از مفاهیم و آموزههای دیرینه و کهن و حکمتآمیز را از دست میدهند.
چگونه باید به اسطورهها پرداخت که برای مخاطب امروز جذابیت داشته باشد؟
در واقع تأکید فیلمنامهنویس باید روی ایده باشد. ایدهای یک خطی و متناسب با نیاز زمانه مانند ایده جنگاوری، ایده غیرت، ایده مقاومت و... برای مثال درباره گردآفرید اینکه بگوییم دختری بهعنوان تنها سرباز ایرانی، برای کمک به پدرش وارد نبرد با سهراب میشود و او را میفریبد تا اینکه بگوییم سهراب به هنگام ورود به ایران از دختری فریب میخورد، تفاوت دارد؛ از اینرو با رویکرد خود باید اسطورهها را پرداخت و پرورش داد.
شاید برای کودکان تولید محتوا در قالب انیمیشنهایی شبیه «فوتبالیستها» که شخصیتهای آن با اینکه نقطه ضعفهایی داشتند، الگوهای مناسبی از تلاشگری و کنشگری بودند و در هر قسمت به هدفی میرسیدند، مناسب باشد. روشن است که برای کودک نمیشود اسطوره را مو به مو بازگو کرد و باید از زوایایی جدید به اسطورهها پرداخت که برایش جذابیت داشته، قابل درک و ملموس و به دور از نصیحت بوده و همراه با وجود شخصیتهای محبوب و تأثیرگذار باشد.
انتهای پیام/
منبع: روزنامه ایران