به گزارش «سدید»؛ کتاب «دماوند از برجهای منهتن» در ژانر کتابهای سفرنامهای قرار میگیرد، اما موضوع این سفر، به خودی خود جذاب و خواندنی است. این کتاب، خاطرات سفر علی حسنزاده یک دانشجوی رشته رسانههای دیجیتال از ایران به کشور آمریکا را نقل میکند. نویسنده در خاطراتش هم به نقد نظام سرمایهداری و تشریح ویژگیهای سیستم آموزشی این کشور میپردازد و هم مشاهدات خواندنی و دست اول خود را از ازدواجهای نیویورکی، مهدیه یا حسینیهای در کالیفرنیا و ... شرح داده است. او دو سال بعد پس از پایان تحصیلش تصمیم گرفته به ایران برگردد و کتاب را براساس مشاهدات خود نوشته است. نویسنده برای این کتاب که سوره مهر، ناشر آن است، مقام اول پنجمین جشنواره خاطرهنویسی دانشجویان ایرانی خارج از کشور را در سال ۱۳۹۷ کسب کرده است.
چه دلیلی داشت این کتاب را بنویسید؟
من از کودکی در خانوادهای مذهبی و انقلابی بزرگ شدهام. از طرفی، در اوایل جوانی حرفه من تبلیغات بود و از روزهای ورود اینترنت به ایران ساعتهای زیادی از روز را مشغول سیر در رسانههای غربی بودم. بدون تعارف بگویم هر آنچه در منابر درباره جامعه ایدهآل مسلمانان میشنیدم، آن را در غرب میدیدم. غربی که گل سرسبدش آمریکا بود؛ البته آن آمریکایی که رسانههای غربی برای من ترسیم کرده بودند. به هر صورت، روزگار بهصورتی چرخید که من خودم را بهعنوان دانشجو در آمریکا دیدم. با توجه به سابقه نویسندگی که داشتم و واحدهای مردمنگاری که در آنجا گذراندم، سعی کردم تجربه خودم را منتقل کنم. تجربه از برخورد با آن تصویر ایدهآلی که در ذهنم ساخته شده بود.
ما آمریکا را دشمن خود میدانیم، ولی تقریبا هیچچیز دقیقی از این دشمن نمیدانیم. سه چهار کتاب درباره آمریکا توسط نویسندگان ما منتشر شده، ولی هیچکدام تجربه شهروند آمریکا بودن را منتقل نمیکند. تجربه زیستی که بتواند به ما که در ایران زندگی میکنیم، قدرت مقایسه بدهد. برخی از آن سفرنامهها دید توریستی دارد و برخی ویکیپدیایی، برخی هم مثل جلال، دستنوشته است که تمرکزی ندارد. من با خروارها سؤال از سیستم متناقضی به نام آمریکا به آنجا رفته بودم. شما وقتی برای سیاحت به جایی میروید همهچیز جذاب است و جدید. بعد از گذشت چند ماه زندگی در مقصد است که لایههای جدیدی از نظام و سیستم برای شما کشف میشودو سؤالاتتان بیشتر و دقیقتر جواب خودش را پیدا میکند. این مساله بسیار مهمی است که فقط در قالب کلمات میتوان آن را منتقل کرد چرا که تا دلتان بخواهد تصاویر و اطلاعات درباره آمریکا در دسترس است. من تلاش کردم این تجربه متفاوت را کلمه کرده و منتقل کنم. من به ایران برگشتم و بعد از چند سال ایمیلی دریافت کردم که جشنواره خاطرهنویسی دانشجویان خارج از کشور برگزار میشود.
یکی از فصول را ارسال کردم و در کمال ناباوری بهعنوان اثر برگزیده انتخاب شد. سال بعد کتاب را تمام کرده و ارسال کردم و با وجود رقبای قابل، باز هم مقام اول را کسب کرد. آنجا فهمیدم که تجربیات شخصی من ظاهرا برای مخاطبان جذاب است. چندین نفر از استادان حوزه نویسندگی، مردمشناسی وخاطرهنویسی در حوزه و دانشگاه هم کتاب را خوانده بودند و بازخوردهای بسیار خوبی به من داده بودند.
در نوشتن کتاب، چه چیزهایی را لحاظ کردید که باعث جذب مخاطب شود؟
من سفرنامههای زیادی خوانده بودم. در دهه ۷۰ که نوجوان بودم، اتفاقا کتاب «بهشت شداد» را هم خوانده بودم که سفرنامه آمریکاست. صادقانه بگویم هیچگاه به «جذاب نوشتن» از روی قواعد نویسندگی پایبند نبودم. سعی کردم خود خودم باشم. سعی کردم خودم را روایت کنم. اگر چیزی زیباست، بستایم و اگر آزارم میدهد، بگویم. نوشتن سفرنامه آن هم «آمریکا» از دید «یک جوان مسلمان شیعه» بسیار کار سختی بود، چون متاسفانه در ایران جمع «مسلمان» بودن و در «آمریکا» هم بودن کار بسیار سختی است. نه در مسجد گذارندم که مست است، نه در میخانه کین خمار خواب است. غربگرایان مثل بت آن را میپرستند و مذهبیها هم با شنیدن نام آمریکا رنگ رخسارهشان عوض میشود. خلاصه که در چنین شرایطی، این سفرنامه چاپ شد و شاید جذابیتش هم برای همین باشد.
چقدر سعی کردید نگاهتان به آمریکا، همهجانبه و دور از حساسیتهای شخصی باشد؟
ببینید دو علی در من زندگی میکرد. یک علی جوان و جستوجوگر که سالها تلاش کرده بود تا به آمریکا برسد و اگر انرژی رسیدن به آمریکا را در همین مشهد گذاشته بود به کره ماه! سفر کرده بود و یک علی که بهدنبال حقیقت بود؛ حقیقتی که شاید حکم میکرد که راه را اشتباه آمدهای. باید برگردی. من سعی کردم هردو روایت از هردو علی را صادقانه نشان دهم. امیدوارم حکم مخاطبان هم همین باشد.
ایده ناب امام خمینی (ره)
ما نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم. آمریکا سیستمی است که دارد خوب کار میکند. کاری به برآیند شر این سیستم ندارم. آقایی سالها پیش گفته بود ما برای رسیدن به ایران ایدهآل و تمدن اسلامی مجبوریم از غرب عبور کنیم. بهنظر من حرف بسیار درستی بود. ما باید عبور کنیم مثل اتفاقی که برای پهپادها افتاد. ما پهپادش را به تور انداختیم. مهندسی معکوس کردیم و در راه پیشرفت امنیت خودمان از آن استفاده کردیم. آمریکا برای ما دشمن در حال زوال است. باید جنبههای مختلف آن را شناسایی کرده و برای خودمان بهینه و از آن استفاده کنیم. سیستمی است که سالها خوب کار کرده، ولی راه خودش را گم کرده است. صادقانه بگویم قد و قواره ما تقریبا از هیچ لحاظی به اندازه آمریکا نیست، اما چه شده است که امروز ما آن غول بیشاخ و دم را داریم آزار میدهیم؟ امام خمینی (ره) برای ما یک ایده آورد. آن ایده است که به تنهایی دارد آمریکایی با آن عظمت را آزار میدهد. من سعی کردم در خلال خاطراتم از آمریکا از آن ایده ناب صحبت کنم؛ از آن قسمتهایی که آن ایده ناب دارد و در آمریکا مثالش را میبینم و قسمتهایی که ندارد یا نداریم و باید بسازیمش.
انتهای پیام/