به گزارش «سدید»؛ علوم انسانی کنونی همانند دیگر علوم مدرن، محصول اندیشهای است که در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم میلادی در دوره «روشنگری» شکل گرفت. گسترش روزافزون و نقش گسترده علوم انسانی در حیات فردی و اجتماعی و فردی انسان برکسی پوشیده نیست تا آنجا که اندیشمندان این عرصه مهندسی و نبض فکری جوامع بشری را به عهده دارند دغدغههای علوم انسانی همه به گونهای هستند که انسان را از تولد تا مرگ و از آدم تا خاتم و تا آخرین بشر روی کره خاکی همراهی میکنند. بدون تردید علوم انسانی جاری نظیر روان شناسی جامعه شناسی اقتصاد و غیره که بر مراکز علمی و غیرعلمی سیطره دارند ریشه در تمدن مادی و سکولار غرب دارند و براساس جدایی عالم ماده از ماورای ماده بلکه انکار ماورا ماده تنظیم یافته است.
این علوم تا پیش از انقلاب اسلامی، با همین ویژگی و پیشینه به تدریج به ایران وارد و به دانشجویان عرضه شد. اما انقلاب اسلامی، طلیعه دار اندیشهای مبتنی بر مبانی دینی و پایبند به ارزشهای اسلامی بود. روشن است که چنین دیدگاهی علوم انسانی مدنظر خود را میطلبد.
گری کارل (محمد) لگنهازن (زاده ۳ مه ۱۹۵۳ نیویورک) استاد مقدمه منطق، مقدمه فلسفه، زیبایی شناسی، فلسفه علم، علم اخلاق، فلسفه مذهب و متافیزیک، بنیانگذار انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه تگزاس جنوبی و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی است. در سال ۱۹۷۹ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه لاس در تگزاس شد. لگنهاوزن ده سال در دانشگاه تگزاس جنوبی تدریس کرده است. وی در زمان تدریس در دانشگاه تگزاس جنوبی بر اثر آشنایی با دانشجویان مسلمان به اسلام گرایش پیدا کرد. در سال ۱۹۹۰ میلادی، به دعوت انجمن حکمت و فلسفه به ایران مسافرت کرد و به تدریس اشتغال یافت. ایشان از استادان دانشگاه باقرالعلوم و مؤسسه امام خمینی از ۱۹۹۳ تا حال حاضر است و سابقه تدریس در دانشگاه تربیت مدرس و مفید را نیز دارد. وی در سال ۱۳۸۹ بعنوان چهره ماندگار فلسفه انتخاب گردید.
با پروفسور گری کال (محمد) لگنهاوزن در خصوص جایگاه تعلیمات دینی در اسلامی سازی علوم انسانی به گفتگو نشستهایم:
جایگاه اسلامی سازی علوم و ارتباط آن با تعالیم دینی چگونه است؟
موضوع ارتباط تعلیمات اسلام و ارتباطش با علوم جدید به طور کلی و مخصوصاً علوم انسانی خیلی مورد توجه علامه مصباح یزدی بود و اگر بخواهیم دیدگاه ایشان در این زمینه را خوب درک بکنیم در یک مصاحبه کوتاه نمیتوانیم بررسی کنیم. ایشان سالیان سال در معرفت شناسی برای علوم انسانی وقت گذاشت و بعد هم بحث درباره روش شناسی پرداخت. علامه مصباح یزدی، نقد خود بر علوم جدید را درباره دادههایی که آنها جمعآوری کردند، نمیدانست. بحث درباره ارزشهایی است که پشت تنظیمات این علوم هست. یعنی هر علمی که چه فیزیک چه روان شناسی هر علمی و… که ما در نظر میگیریم، از نظریههای مختلف تشکیل میشود این نظریهها صرفاً بازخواندن آن دادهها که جمع کردند نیست سعی میکنند یک نظریه درست کنند؛ که در بافت این نظریهها ارزشها هم پیدا میشود. وقتی که ما این علم را میخوانیم گاهی اوقات صریحاً نویسندهها چیزهای خلاف اعتقادات دینی میگویند. به نظر من نقطه شروع کار علامه مصباح در زمینه علوم انسانی اسلامی اینجا بود. ایشان تأکید داشت که در علوم انسانی این اهمیت ارزشها بیشتر پیدا میشود. یک مثال برای این موضوع که میتوانم بگویم، این هست که مثلاً در اقتصاد که یک علم بسیار مهم و یکی از علوم انسانی است. مفهومی داریم به نام عقلانیت، که در اقتصاد خیلی استفاده میشود. عقلانیت مثلاً نگاه میکند رفتار مردم در بازار رفت و آمد دارند و تجارت میکنند عاقل هستند. این عقلانیتی که اینجا پیش فرض میگیرندچیست؟ عقلانیت را فقط اینکه سود ببرند میبینند.
در زمینه اینکه ارزشها حتی در علوم طبیعی هم میتوانند مؤثر باشند، امکان دارد بیشتر توضیح بفرمائید؟
بحث درباره اسلام سازی علوم به طور کلی در میان مسلمانان در جاهای مختلف شروع شد در نیمه دوم قرن بیستم، یعنی قبل از آن بحثی درباره اسلام سازی علوم نبود. ولی بعد از جنگ جهانی دوم میبینیم که هم در مالزی هم در فلسطین هم در ایران چند جایی هم در آمریکا در میان مسلمانان چند جایی گفتند که این علومهای جدید پیش فرضهایی در آن هست که با تعلیماتی که در دین هستند، همراه نیست. اما باید به این موضوع توجه داشته باشیم که بدون توجه به تعلیماتی که در دین پیدا میشود، نمیتوان اسلامی سازی را دنبال کرد. برنامه اسلامی سازی علوم میگوید، حقیقت طبیعی سازگار است با تعلیماتی که خدا در دین به ما داد. پس آن چیزی که ما معرفت داریم درباره آنچه از لحاظ علوم طبیعی و چه از لحاظ علوم دینی همه را باید قبول بکنیم.
چه تفاوتی شما بین موضوع و روش در علوم انسانی موجود و جاری میبینید با موضوع و روش علوم انسانی مطلوب یعنی علوم انسانی ای که منجر به کمال و ترقی معنوی انسان میشود تفاوتی دارد؟
ارتباط موضوع و روش این یکی از این تقسیمات که خیلی سخت است یا میتوانیم بگوییم که موضوع را مشخص بکنیم بعد روش مناسب با آن درست بکنیم ولی هم میتوانیم بگوییم که نه ما یک روشی داریم با این روش ما کشف میکنیم که چه موضوعهایی باید مورد توجه باشد. نظر خودم این است که ارتباط این دو با یکدیگر متقابل هست یعنی تا اندازه ولی با ابهامات زیاد میدانیم موضوعش چیست میدانیم هم روش چیست ولی میدانیم تنظیمش بکنیم با همدیگر که افزایش بشود بار بیشتر بشود در این زمینه.
بین علوم انسانی و فلسفه یا بین علوم انسانی و بقیه علوم چه رابطهای وجود دارد؟
من بنظرم در رابطه با این ارتباط باید به نظر علامه مصباح رجوع کنیم که، میگفتند در علوم انسانی بیشتر ارزشها نقش دارند. ارزشها در دیدگاه ایشان نیز همه برمیگردد به غایتی که ما در رسیدن به کمالات داریم. پس اگر ما میخواهیم در جامعه قانون وضع کنیم باید بگونهای باشد که بتواند شهروندان را به کمالات برساند. در واقع اینجا نقش دین و آموزههای دینی را در علوم انسانی میبینیم. مسئله غایت در این بحث مهم و جدی میشود. غایت این چیست؟ ما دنبال چه هستیم؟ هر عبادتی که ما میتوانیم با نیت قربة الی الله انجام دهیم این قربة الی الله چیست یک تفسیری که علامه مصباح از این داشت این بود که ما به کمالات برسیم و کمال ما این است که بنده کامل خدا شویم.
اهمیت علوم انسانی برای جامعه اسلامی چیست؟ و چرا علوم انسانی برای علامه مصباح اینقدر اهمیت داشت؟
ایشان میخواست یک فلسفه اسلامی کامل و نظام مند درست کند و انگیزه سیاسی اجتماعی برای اینکار نیز داشت. یعنی ایشان دید که با رایج شدن علوم انسانی در جامعه مسلمانان همراه با این پیش فرضهای غربی که معمولاً پیدا میشود؛ مردم از تعلیمات دینی دور میشوند. برای مثال ایشان در روانشناسی، نظریات فروید را میدید و شناخت داشت. البته به این باور داشت که در مقابل این روانشناسی و نظریات خوب و بد فروید در مورد دین یک روانشناسی اسلامی باید باشد تا مخاطب ببیند که بدیل آن هست و دین محکوم یک طرفه نشود. ایشان هیچ وقت نمیگفت که مردم نباید فروید را بخوانند و این علم را کنار بگذارند. ولی ایشان میخواست بگوید که ما باید چیزی مطرح بکنیم به عنوان روان شناسی اسلامی که مردم بدانند که یک بدیلی هم هست که لازم نیست که ما همه حرفهای فروید را قبول بکنیم در عین حال که به او احترام میکنیم که بگوییم که ایشان سهم مهم داشت برای پیشرفت این علم ولی در آن چند چیزهایی هست که ما قبول نمیکنیم.
به نظر شما مطالعات میان رشتهای چقدر و چگونه میتوانند در تولید علوم انسانی مؤثر باشند یعنی توجه ما به ابعاد مختلف علوم انسانی و مطالعات میان رشتهای چه نقشی در مطالعات علوم انسانی و اسلامی میتواند داشته باشد؟
به نظر من خیلی میتواند مفید باشد. بخاطر اینکه به نظاممندی علوم باز برمیگردد. وقتی ما از مبانی علوم انسانی اسلامی سخن میگوئیم و از دیدگاههای علامه مصباح صحبت میکنیم باید پشت این تلاشهای علمی که هست یک هماهنگی باشد تا بتوان راهی برای اسلامی سازی علوم باز کرد.
ما برای تولید علوم انسانی اسلامی از حیث ساختاری یا منابع انسانی چه کمبودی داریم؟
متأسفانه در ایران و به طور کلی در نظام آموزشی وقتی که دانشجو درس را شروع میکند، حتماً آن رشته را به پایان میرساند. خیلی کم هستند افرادی که وسط راه اساتید به آنها بگویند که شما نمیتوانید و باید یک رشته دیگری انتخاب کنید. در رشتههای علوم طبیعی بیشتر سخت گیر هستند، ولی در رشتههای دینی و علوم انسانی و فلسفی و این نوع چیزها یک کمی شل هست و بهترین دانشجویان در ایران معمولاً به رشتههای دیگری میروند و این خوب نیست.
/انتهای پیام/