به گزارش «سدید»؛ در پانزدهم تیر ۱۳۰۹، خبری منتشر شد با این مضمون که: «سرتیپ کریم آقا بوذرجمهری وزیر سابق فوائد عامه، مجدداً رئیس بلدیه تهران شد. فرماندهی تیپ اول مستقل گارد پیاده ساخلوی مرکز نیز با او خواهد بود!» این مناسبت، اما فرصتی است برای بازخوانی اینکه کریم آقا که بود و از چه روی، به چنین جایگاهی دست یافت؟ مقال پی آمده بر آن است که با مرور روایات و تحلیلهایی در این باب، به این خوانش دست زند. امید آنکه مقبول آید.
کریم آقا بوذرجمهری، از خشتمالی تا ریاست بلدیه تهران
در آغاز مقال، مناسب است از فراز و فرودهای حیات سیاسی کریم آقا بوذرجمهری مطلع شویم. واقعیت آن است که وی، در زمره فرومایگان جامعه بود که به مرور و مانند اربابش رضاخان، پلههای ترقی را طی کرد. مجید کفایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بخشی از تک نگاشتهای که برای بوذرجمهری به رشته تحریر در آورده است، مینویسد:
«کریم آقابوذرجمهری در سال ۱۲۶۵ شمسی، در نطنز - که یکی از روستاهای کاشان بود- متولد شد. در جوانی کار خود را با پادویی و کارگری آغاز کرد و در موطن خود و بعد از آن در کاشان، به حرفه خشتمالی و ناوهکشی و سپس به عنوان بنّا مشغول کار شد. همزمان با مشروطیت، کار خود را رها کرد و رهسپار تهران شد تا اینکه به عنوان سربازی ساده، به استخدام قزاقخانه درآمد. پس از گذراندن دوره نظامی، به تیپ تهران - که فرماندهی آن با رضاخان سوادکوهی بود- معرفی شد. کریمآقا مردی پرکار بود و توانست مورد توجه رضاخان قرار گیرد، به طوری که بوذرجمهری از افسرانی بود که همراه با رضاخان، در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شرکت داشت. وی در همان روز، به درجه سروانی ارتقا یافت. او با حمایتهای رضاخان، یکی از پس از دیگری، درجات نظامی را طی کرد و با نشاندادن توان خود در جنگهای لشکر غرب، موفق به دریافت عالیترین نشان جنگی ایران، یعنی ذوالفقار شد. کریمآقا در ۱۳۱۲، به درجه سرلشکری نائل آمد و تا شهریور ۱۳۲۰، در همین سمت باقی ماند. در ۱۳۰۲ زمانی که درجه سرهنگ دومی گرفت، با حفظ تمام مشاغل، کفیل بلدیه تهران شد. او به مدت ۱۰ سال شهردار تهران بود. رضاخان اعتماد فوقالعادهای به او داشت، به همین منظور وزارت فوائد عامه و وزارت طرق و شوارع را هم به او سپرد. البته وی قبل از احراز این پستها، عهدهدار امور شخصی شاه بود و دارایی و املاک شاه را اداره میکرد. بوذرجمهری مردی بود که سواد و اطلاعات کافی برای احراز ریاست بلدیه تهران نداشت تا جایی که حتی از درستنوشتن نام خود نیز ناتوان بود. گذشته از آنکه فرد تحصیلکردهای نبود، در واقع هوش و زیرکی او هم در حدی نبود که شایسته چنین جایگاهی باشد، ولی، چون قزاق بود و پس از پشت سرگذاشتن مشاغل نظامی به عنوان شهردار انتخاب شده بود، بلدیه را نیز به شکل نظامی اداره میکرد و همه کارها را به زور و بدون مطالعه انجام میداد! به همین منظور برای عریض کردن خیابانها و نوسازی مغازه های کهنه و قدیمی شهر، با مالکان رو در رو میشد و با قدرت، همه دشواریها را از پیش میبرداشت و خیابانها را عریض میکرد. بدیهی است این کار او بر پایه رعایت حقوق فردی نبود، برای همین ناخرسندیهای شدیدی پدید آورد و مالکان بزرگ را از دولت رنجاند، ولی به هر روی سیمای پایتخت را تغییر داد. بوذرجمهری با این کارها، توانست سهم عمدهای در مدرنیزهکردن تهران بین سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۱۲ داشته باشد. در زمان رضاشاه نظام بلدیه تغییر و تحولات زیادی پیدا کرد که آن را به شکل امروزی نزدیک میکرد. یکی از دلمشغولیهای رضاخان، خرابکردن گذشته و تغییر شکل ظاهری شهر بود و در این راه کریمآقا بوذرجمهری، بیشترین کمک را به او کرد تا نقش عمدهای در امر قاجارزدایی و ایجاد تهرانی نوین داشته باشد.»
اخراج وحشیانه محمدحسنمیرزا قاجار از ایران
جمله تاریخنگاران بر آنند که کریم آقا بوذرجمهری، بس مورد وثوق رضاخان بود. بیتردید این اعتماد فراوان، معلول خوش خدمتی وی به قزاق قلمداد میشود، اما پرسش این است این خدمات چیست که اینگونه رضاخان را قدردان او ساخته است؟ زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران سعی دارد تا در سطور پی آمده به این پرسش پاسخ گوید:
«بوذرجمهری یکی از همراهان مهم رضاخان در انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی بود. بر این اساس در سال ۱۳۰۴ش، پس از تصویب لایحه تغییر سلطنت، بوذرجمهری مأمور اخراج محمدحسنمیرزا ولیعهد از ایران بود که این مأموریت را بسیار توهینآمیز و وحشیانه اجرا کرد! وی همچنین در همان روز، مأمور تحویل کاخهای سلطنتی شد و خزائن را بهدست گرفت و مهر و موم کرد. بعد از آن بوذرجمهری به درجه سرتیپی رسید و در عین حال شهردار تهران و فرمانده تیپ نیز بود. او علاوه بر مناصب نظامی، در امور سیاسی نیز به درجه وزیری رسید و در ١٣٠٨ و در کابینه هدایت، توانست پست وزارت فوائد عامه را از آن خود کند. این انتصاب که به دستور شاه انجام شده بود، یکی از دستپروردگان رضاشاه را در منصبی کلیدی در دولت قرار داد. تا پیش از آن تیمورتاش خط مشی این وزارتخانه را تعیین و دوست هممسلکش جم آن را اجرا میکرد، ازاینرو انتصاب کریمآقا به مسند وزارت فوائد عامه، تیمورتاش را حتی از کنترل دورادور این وزارتخانه نیز محروم کرد. الطاف رضاشاه نسبت به بوذرجمهری تنها به این موارد ختم نشد، بلکه او در فروردین ١٣١٢ به درجه سرلشکری منصوب و عهدهدار فرماندهی لشکر مرکز شد و در همان سال از شهرداری تهران معاف گردید. بوذرجمهری برخلاف بسیاری از رجال سیاسی و نظامی پهلوی اول که مغضوب رضاشاه واقع شدند، از جمله کسانی بود که تا پایان حکومت پهلوی اول در کنار رضاشاه ماند و همواره یکی از مهرههای مورد اعتماد وی قلمداد میشد.»
هر حرفی را که از دهان شاه بیرون میآید، تمجید و تحسین میکند
با تمام آنچه در بخش پیشین بدان اشارت رفت، نباید از یاد برد که تعلق خاطر پهلوی اول به بوذرجمهری، صرفاً به دلیل وفاداری و خدمات وی نبود، بلکه کریم آقا عادت داشت تا برای رضاخان، از تمجید و تملق فروگذار نکند. امری که در ادامه تحلیل زهرا سعیدی، انعکاس یافته است:
«رضاشاه اعتماد بسیار زیادی به کریم بوذرجمهری داشت تا جایی که هرگونه انتقاد نسبت به بوذرجمهری، واکنش تند او را در پی داشت. حسین فردوست دراینباره در خاطرات خود آورده است: یکبار شخصی از کریم بوذرجمهری نزد مادر محمدرضا شکایت کرد و او نیز شکایت را به رضاخان داد و تقاضای رسیدگی کرد، رضاخان عصبانی شد و با خشونت از اتاق بیرون رفت و گفت به هیچ فردی اجازه نمیدهم تا از افسران من، نزد من شکایتی بیاورد، آنها اشتباه نمیکنند!... البته به نظر میرسد بخشی از علل اعتماد بیش از حد رضاشاه به بوذرجمهری، سیاست تملق و چاپلوسی او نسبت به رضاشاه بوده باشد، سیاستی که تا آخر حکومت پهلوی اول ادامه یافت. این نوع کنش سیاسی به حدی آشکار بود که حتی برخی از مسئولان سیاسی کشورهای دیگر نیز بهخوبی به آن پی برده بودند، چنانکه ممدوح شوکت بیسفیر ترکیه - که در دوره رضاشاه در ایران حضور داشت- آورده است: ژنرال کریمآقا [بوذرجمهری]وزیر سابق فوائد عامه که هماینک شهردار تهران است، هر حرفی را که از دهان شاه بیرون میآید، تمجید و تحسین میکند و به همین خاطر نفوذ خطرناکی روی شاه دارد... گذشته از این، اعتماد رضاشاه به بوذرجمهری آمیزهای از وثوق و بهرهگیری از سیاست اختلافاندازی میان سران نظامی بود تا با ایجاد رقابت و دشمنی در میان آنها مانع از هرگونه سوءاستفاده سران نظامی از حکومت شود. فردوست در همین باره آورده است: رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود، تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود، پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملاً هم قوه تقسیم کرده بود: لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذرجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب، یک فرمانده بیسواد (بوذرجمهری)، در مقابل یک فرمانده باسواد (نقدی) قرار داشت. رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف میانداخت، بهطوری که عملاً دشمن و رقیب یکدیگر بودند... بااینحال رضاشاه، همواره توجه زیادی نسبت به بوذرجمهری داشت و او را منشأ خدمات متعدد به تهران میدانست تا جایی که طی فرمانی به آیرم عنوان کرد کریمآقا به تهران خدمت کرده و از تهران حقی دارد و به شهرداری تهران آبرویی داده، بهتر است مقابل زحماتی که کشیده، این خیابان را به نام بوذرجمهری بگذارید که تلافی خدماتش شود...، اما این به اصطلاح خدمات، با انتقادات زیادی هم همراه بود، چنانکه بسیاری او را عامل خراب کردن دروازههای کاشیکاری تهران میدانستند. برخی هم معتقد بودند او فردی بیسواد و خشن است که بسیاری از آثار تاریخی تهران را ویران کرده است. علاوه بر این انتقادات، بسیاری هم معتقد بودند او منشأ فساد و اختلاسهای فراوان بوده و به دستور رضاشاه، بارها مأمور مداخله در امور اقتصادی شده است.»
ویران ساختن آثار تاریخی تهران
بازخوانی اقدامات کریم آقا بوذرجمهری در دوره تصدی بلدیه تهران، فصلی مهم در کارنامه اوست. وی به عادت نظامی گری، تنها با نوک چکمه دستور میداد و در مقام شهردار نیز ابزاری جز زورمداری نداشت. مهمترین اتهام او در این دوره، ویران ساختن آثار تاریخی و دروازههای آن است که برخی بر آن نوسازی شهر نام گذاردهاند! چنانکه در تحلیلی در این فقره میخوانیم:
«در نگاه رضاشاه، تهران باید تغییرات زیادی میکرد. در آن دوره شاه بهدنبال بیرون آمدن از نظم غیر رسمی تهران، یعنی مثلث بازار، مسجد و کاخ بود. در کنار این مثلث، او دایره خود را به دور این زمین بازی کشید. ابتدا در سالهای آغازین سلطنت، دروازههای دوازدهگانه تهران - که یادگار عصر صفوی و شاه طهماسب بود و در زمان شاهان قاجار، از فتحعلیشاه گرفته تا محمدشاه و ناصرالدینشاه وسعت یافته بود- تخریب شد. در واقع تخریب دروازههای تهران به این معنی بود که تهران دیگر حصار ندارد و شهر میتواند در زوایای مختلف وسعت پیدا کند. رضاشاه و کریمآقا دست به طراحی گستردهای زدند که از محوطه باغشاه تا بهارستان از غرب به شرق تهران و از شمال از میدان فردوسی تا میدان امروز پانزدهخرداد را بهنوعی شکل میداد. خیابان سپه که میدان مشق نظام بود و ساختمانهای اطرافش یعنی ساختمان اداره پست، وزارت خارجه، شرکت نفت ایران، زندان شهربانی و...، در محوطهای به نام باغ ملی ساختند که امروز حدفاصل خیابان سیتیر، فردوسی و میدان امام خمینی کنونی است. شاید یکی از جنجالیترین ساختمانهایی که کریمآقا در تهران ساخت، میدان حسنآباد باشد، همان محلهای که رضاشاه ابتدای حضورش در تهران، ساکن آنجا بود و فرزندانش نیز در آن محله به دنیا آمدند. طرح میدان، منسوب به قلیچ باقلیان است که چهار بنای مشابه و قرینه، هر کدام دارای دو گنبد با پنجرههای نیمقوس، ستونها و نیمستونها و نردههای صراحی شکل را تحت نظارت لئون تادوسیان معمار و مهندس ارمنی، به سبک معماری غربی و برگرفته از معماری رنسانس و نئوکلاسیک ساخته است. میدان حسنآباد از املاک میرزایوسف آشتیانی، از رجال قدرتمند عصر قاجار بود که توسط ورثه و برای فروش، تکهتکه شده بود. در دهههای۲۰ و ۳۰، مجسمه ملکالمتکلمین از خطبای معروف مشروطیت- که توسط محمدعلی شاه به قتل رسید- در میدان بود که در سالهای دهه۵۰ برداشته شد. کریمآقا بوذرجمهری در تاریخ معاصر ایران، مردی سادهلوح عنوان شده که کمی هم کندذهن است. او در سال۱۳۱۲ بهدلیل کار سخت، بیمار شد و به اروپا رفت و در بازگشت هم از بلدیه تهران رفت. روزی که او شهردار تهران شد و روزی که رفت، تهران دیگر تهران قدیم نبود، تهرانی که دروازه نداشت و محلههایش گسترش یافته بود و از همه مهمتر، ساختمانهای جدید و میادین جدید که نشان از عصر جدیدی را میداد، در تهرانی که ساختمان بلند و چندطبقه نداشت، بهوجود آمده بود. تهران در حال تغییر بود!...»
انتهای پیام/