به گزارش «سدید»؛ دومین کنگره حکمت سیاسی 17 تا 19 اسفندماه سال گذشته به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. رویکرد اصلی دومین کنگره، نظریه دولت بود. در این مجال گفتوگو با نجف لکزایی، عضو هیاتعلمی دانشگاه باقرالعلوم درباره چیستی و جایگاه امنیت در دولت متعالیه را از نظر میگذرانید.
از منظر حکمت سیاسی متعالیه چه تبیینی میتوان از امنیت متعالیه ارائه داد؟
برای تبیین مکاتب امنیتی مختلف و نیز تمایز آنها از مکتب امنیتی متعالیه و جایگاه امنیت در سیاست متعالیه لازم است به دو نکته مقدماتی اشاره کنم.
نکته اول: این است که علم سیاست، علم دولت است و مهمترین وظیفه دولت تامین امنیت است. درواقع اگر به لسان جامعهشناسان سخن بگوییم کارویژه یا فانکشن دولت و نهاد حکومت، تامین امنیت آحاد مردمی میباشد که در قلمرو یک دولت و در ظل حمایت آن دولت زندگی میکنند.
نکته دوم: برای تبیین ماهیت امنیت متعالیه میخواهم از دو مفهوم جوهر و عرض استفاده کنم. تاکنون مدل جوهر و عرض را جایی طرح نکردهام و حاصل مطالعات چند روز اخیر من در این باره بوده است. در ابتدا باید بگویم منظور من از جوهر و عرض چیست؟ آیا همان اصطلاح منطقی منظور ماست یا اینکه مقصود دیگری از اینها داریم. در منطق و فلسفه وقتی از جوهر و عرض صحبت میشود، منظور این است که جوهر اصل است و عرض فرع است. حال ما با بهرهگیری از تعابیر فلسفی و منطقی در اینجا میخواهیم بگوییم آن چیزی که عمر آن به پایان میرسد، عرض است. در قرآن کریم از دنیا و آنچه به دنیا تعلق دارد بهعنوان عرض یاد شده، مثلا من مدرک و تخصصهای مختلف میگیرم، انواعی از ثروتها و اموال دنیا جمع میکنم اما وقتی از دنیا میروم، هیچکدام از این امور همراه من نمیآید. اما اگر کاری را برای روح خود انجام داده باشیم، روح چون جوهر است، میماند. وقتی شخص از دنیا میرود، روح او باقی میماند و به حرکت خود ادامه میدهد.
بنابراین خدمتی که حکمت متعالیه به بشریت میکند این است که این مطلب را تبیین میکند که باید ببینید چه چیزی را تقویت میکنید؟ آیا از روح خود دربرابر بدن خود محافظت میکنید یا از بدن خود دربرابر روح خود محافظت میکنید. از منظر حکمت متعالیه چون ما جسمانیت الحدوث هستیم، از بدو تولد بدن ما بالفعل است و روح ما بالقوه است پس روح محتاج رسیدگی و دقت بیشتر است. برای تصور بهتر مطلب یک مثال ذکر میکنم، وقتی کسی میآید و بذر هندوانه را در زمین میکارد. به او میگوییم چه کردی؟ میگوید هندوانه کاشتم، یعنی بذر هندوانه را با فاصله مخصوص و با عمق خاصی در زمین قرار دادم و روی آن را با خاک پوشاندم و رسیدگی میکنم تا تبدیل به هندوانه شود، یعنی وقتی این بذر را در داخل زمین میکارد، هندوانه که هدف اوست، جوهر میشود و آن بوتهها عرض میشود. پس ما بهدنبال بذر سالم میگردیم، بوته را هم از خطر حفظ میکنیم و امنیت آن را هم برقرار میکنیم تا به هندوانه برسیم. لذا آنچه غایت و هدف اصلی است، جوهر محسوب میشود و عرض هر آن چیزی است که مقدمه رسیدن به جوهر است.
هنر حکمت متعالیه این است که ضمن اینکه متعالی است، متدانی هم هست ولی متدانی صرف نیست. این دنیا مانند باند پرواز و فرودگاه است. رسیدگی به این باند باید در حدی باشد که بتوانم پرواز کنم، پس دولت متعالیه در رویکرد متعالی خود اولا و بالذات از توحید و اسلام بهعنوان یک سیستم و یک مکتب کامل حمایت میکند و در رویکرد متدانیه خود ثانیا و بالعرض از دنیا و منافع مادی بهعنوان مقدمه و زمینه تعالی مراقبت میکند
دنیا دار تزاحم هست. مسالهای که «عند التزاحم» پیش میآید این است که ما باید از جوهر مراقبت کنیم یا عرض. تفاوت برداشت دولتها از جوهر و عرض زندگیها مهم است و همین امر موجب شکلگیری مکاتب مختلف در عرصه امنیت میشود. اگر تزاحمی نبود و همهچیز رو به راه بود و همهچیز عادی بود، شاید این بحثها به این گستردگی شکل نمیگرفت ولی مساله این است که علائق و خواستههای نامحدود و متفاوتی وجود دارد اما امکانات محدود است. درنتیجه تزاحم و تعارض، جنگ، خشونت و درگیری پیش میآید. بهطورکلی آن چیزی که ما میتوانیم در این مساله در یک طبقهبندی پارادایمیک بگوییم این است که بعضیها قائل به جوهر نیستند، یعنی بهگونهای بحث را پیش میبرند که ما همیشه با اعراض سروکار داریم. بعضیها اصلا عرض نمیبینند و همیشه جوهر میبینند. بعضیها دو تا را میبینند. این برمیگردد به طبقهبندی که ما از پدیدهها براساس مبانی هستیشناختی خود داریم.
دولت متعالیه چه بهرهای از سیره سیاسی امنیتی پیامبر(ص) و معصومین(ع) میبرد؟
من در کتاب «امنیت متعالیه»1 توضیح دادهام که در حوزه امنیت متعالیه بیش از یک مکتب نداریم و این همانی است که دوره حضرت رسول(ص) هم بوده است. ما موظف هستیم که الگوهای زندگی خود را از سبک زندگی رسولالله(ص) کشف کنیم. خدای متعال به ما فرمود: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رسولالله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».2 اسوه بودن پیامبر برای ما شامل الگوی پیشرفت، الگوی خانوادگی، الگوی اقتصادی و الگوی امنیتی میشود. الگوها را نه میتوان از غرب وام گرفت و نه میتوان آنها را ساخت. باید الگوها را از سبک زندگی معصومین(ع) کشف کنیم.
حضرت رسول(ص) در تامین امنیت موفقترین آدم روی کره زمین بوده، هست و خواهد بود. کس دیگری نتوانسته است چنین کاری بکند. مکهای را که مرکز دشمنان او بود بدون جنگ فتح کرد. آیا نمیتوانست شمشیر بِکشَد و آنها را برده بگیرد یا بکشد؟ میتوانست ولی نه شمشیر کشید، نه کشت و نه برده گرفت. به آنها گفت «اذهبوا فأنتم الطلقاء».3 کسانی که بحث بردهداری در اسلام را مطرح میکنند خیلی ناشی هستند. پیغمبر(ص) حتی یکنفر را در هیچ یک از جنگهای خود بهعنوان برده نگرفته است. از نظر قانونی میتوانست در جریان فتح مکه برده بگیرد اما نگرفت. در جنگ حنین چه کار کرد؟ در جنگ حنین هزاران نفر را به اسارت گرفتند و سپس بدون دریافت فدیه آزاد کردند. هریک از اسرا را به طرق مختلف آزاد کرد. در جنگ بدر چه کار کرد؟ به آنهایی که باسواد بودند گفت شما که سواد بلد هستید، سواد یاد بدهید و آزاد شوید. اگر فدیه میدهید، فدیه بدهید و آزاد شوید. کسی را تبدیل به برده نکرد. چرا؟ چون پیامبر(ص) نیامده است که آدمها را برده کند. پیامبر(ص) آمده است که آدمها را از بردگی نجات بدهد. منتها در جامعهای مبعوث شده است که یک عده برده هستند و یک عده بردهدار. چه کار باید بکند؟ دنبال بهانه برای آزادی اینها میگردد. اگر روزه نگرفتی، برده آزاد کن. اگر گناه دیگری کردی، برده آزاد کن. پس به معنای واقعی کلمه دارد امنیتسازی میکند. اصلا تئوری آن حذفی نیست. آنگاه که هیچ چارهای نباشد حذف میکنند. در بحث قصاص در قرآن آمده قصاص حق است اما بلافاصله بعد از آن چه میگوید؟ میگوید اگر عفو کنی خیلی عالی است. بعد میگوید که تازه از عفو بالاتر است که اگر احسان کنید که دیگر خیلی بالاتر است. قرآن کریم درباره حضرت موسی(ع) وقتی که از کوه طور برگشت و پیش قوم خود آمد، میگوید «وَ کتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصیلاً لِکلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ» همهچیز در تورات هست. «فَخُذْها بِقُوَّةٍ»4 جدی بگیرید. با تمام وجود ملتزم به این الواح باشید. به جناب موسی(ع) هم فرمان میدهد به قوم خود فرمان بده که به احسن این دستورات عمل کنند. این آیه خیلی جالب است. میگوید به احسن عمل کنید. یعنی چی؟ مگر غیر از احسن هم دارد؟ بله. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ».5 میگوید: قصاص مصداق عدل است اما عفو، احسان است. او مرتکب خطا و گناه شده اما الان پشیمان شده است و میخواهد به روح خود کمک کند که به فعلیت برسد. میگوید اگر میتوانی آن را عفو کن. بالاتر از عفو، صفح است یعنی اصلا از یادم میرود که این بود که چنین کاری کرده بود و اصلا دیگر به روی او نمیآورم.
بنابراین برای رسیدن به مکتب امنیتی متعالیه چارهای جز رجوع به منابع قرآنی، روایی و سیره معصومین نداریم. هم درباره تورات و هم درباره قرآن دستور وارد شده است که «فَخُذْها بِقُوَّةٍ» یعنی وحی را جدی بگیرید. همچنین میگوید: «وَ أْمُرْ قَوْمَک یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکمْ دارَ الْفاسِقینَ».6 آنها که احکام خدا و وحی را جدی نمیگیرند و به اینها عمل نمیکنند تا چه برسد که به احسن بخواهند عمل کنند، کشور و محل زندگی آنها دار الفاسقین میشود. دارالفاسقین یعنی چه؟ دارالفاسقین یعنی دولت فاسق، جامعه فاسق و کشور فاسق. شما میخواهید دارالمتقین باشید یا دارالفاسقین باشید. خانواده متقی یا خانواده فاسق باشد. کشور متقین یا کشور فاسقین. جهان متقی یا جهان فاسق؟ چطور میخواهید باشید. دارالمسرفین باشد یا دارالمتقین باشد. بنابراین اگر در حوزه امنیت ملتزم به آن چیزی باشیم که خدا فرموده است، میتوان به تشکیل دارالمتقین و دولت متعالیه برخوردار از امنیت رسید.
ضمن توضیح مفهوم «مرجع امنیت»، تمایز دولت متعالیه از دولت متدانیه در مساله مرجع امنیت را بیان کنید.
ملاصدرا در این زمینه بیان فوقالعاده دارد. او میگوید برای اینکه بدانید که مرجع امنیت چیست، ببیند چه چیزی گناه کبیره است. فرق گناه کبیره از صغیره چیست؟ گناه کبیره گناهی است که آسیب جدی به روح وارد میکند. بعد میگوید میدانید چرا علما درباره کبیره و صغیره اختلاف دارند؟ چون با تغییر شرایط فرق میکند ولی ملاک این است که هرچه باعث شود جوهر یعنی روح آسیب ببیند، گناه کبیره است. وی سه مرتبه برای گناهان کبیره برشمرده است؛ اول: آنکه سد باب توحید کند، دوم: آنکه سد باب نفس و جان انسانها کند و سوم: آنکه سد باب معیشت انسانها کند.
درباره مرتبه اول میگوید: «اکبر الکبائر» یعنی هرچه سد باب معرفت خدا شود، انسان را از خدا دور کند، عقیده توحیدی را به هم بزند و ناخالصی را وارد اعتقادات بشر کند و به این بذر توحیدی آسیب بزند، تهدید اول خواهد بود.7 به همین دلیل ابلیس تهدید اول است، لذا میگوییم مرجع امنیت در دولت متعالیه، دین و اسلام است، زیرا اگر کسی دین خود را از دست بدهد دیگر نمیتواند به روح خود برسد.
ملاصدرا درباره مرتبه دوم میگوید هرچه جان انسانها را بگیرد گناه کبیره است. چرا هر چه جان انسانها را بگیرد گناه کبیره است؟ هر اقدامی کسی کند که باعث به خطر افتادن جان انسانها شود این گناه کبیره است. چرا؟ چون نمیگذارد این روح خود را به فعلیت برساند. در مرتبه سوم هر چیزی که موجب سد باب معیشت انسان شود، گناه کبیره است. چرا؟ به این دلیل که اگر انسان بیسرپناه باشد و از تشنگی و گرسنگی محفوظ نباشد نمیتواند خدا را عبادت کند و روح خود را تعالی ببخشد. هر سیاست و اقدامی که برای مردم مشکل اقتصادی و معیشتی درست کند، گناه کبیره است، لذا ایشان درباره همین مرحله سوم به تعبیر «الدنیا مَزرَعةُ الآخِرَةِ»8 استناد میکند.
امنیت براساس مبانی حکمت متعالیه فقط و فقط از ناحیه خداوند قادر است و مکاتب امنیتی متدانیه اصلا تولیدکننده امنیت نیستند، بلکه تولیدکننده ناامنی هستند. بشری که گرفتار آنها شده است به امنیت نمیرسد. تاریخ جلوی چشم ماست. نه لیبرال دموکراسی آمریکایی و نه دیکتاتوری صدام برای مردم خود ایجاد امنیت نکردند. وقتی امکان تعالی روحی انسانها از آنها سلب شد، عقبا و آخرت آنها خراب شد، اصلا امنیتی ایجاد نشده است. بله یک امنیت کاذب ظاهری، دنیوی و چند روزه ایجاد شده است
خلاصه آنکه مرتبه اولی یعنی کمال در معرفت توحیدی، اصل است. لذا مرجع امنیت متعالیه محسوب میشود. مرتبه دوم و سوم در خدمت مرتبه اول هستند. باز تاکید میکنم که در حکمت متعالیه بر تدبیر بدن و تامین نیازهای مادی تاکید شده است. هنر حکمت متعالیه این است که ضمن اینکه متعالی است، متدانی هم هست ولی متدانی صرف نیست. این دنیا مانند باند پرواز و فرودگاه است. رسیدگی به این باند باید در حدی باشد که بتوانم پرواز کنم، پس دولت متعالیه در رویکرد متعالی خود اولا و بالذات از توحید و اسلام بهعنوان یک سیستم و یک مکتب کامل حمایت میکند و در رویکرد متدانیه خود ثانیا و بالعرض از دنیا و منافع مادی بهعنوان مقدمه و زمینه تعالی مراقبت میکند.
نتیجه بحث این میشود که امنیت براساس مبانی حکمت متعالیه فقط و فقط از ناحیه خداوند قادر است و مکاتب امنیتی متدانیه اصلا تولیدکننده امنیت نیستند، بلکه تولیدکننده ناامنی هستند. بشری که گرفتار آنها شده است به امنیت نمیرسد. تاریخ جلوی چشم ماست. نه لیبرال دموکراسی آمریکایی و نه دیکتاتوری صدام برای مردم خود ایجاد امنیت نکردند. وقتی امکان تعالی روحی انسانها از آنها سلب شد، عقبا و آخرت آنها خراب شد، اصلا امنیتی ایجاد نشده است. بله یک امنیت کاذب ظاهری، دنیوی و چند روزه ایجاد شده است.
دولت متعالیه در چه سطوح و مراتبی موظف به تامین امنیت مردم است؟
امنیت متعالیه از سطح فرد آغاز میشود. سپس به سطح خانواده و جامعه تا درنهایت به امنیت در سطح منطقه و جهان میرسد. قدما و حکمای ما براساس تقسیم حکمت عملی به سه بخش اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن این نکته را بهخوبی میفهمیدند اما الان ما گرفتار یکسری انحطاطها شدهایم. در سطح اخلاق، اول فرد باید جوهر و عرض درون خود و بهعبارتی قوای عقل، شهوت و غضب را بشناسد و سپس یاد بگیرد که خود را کنترل و مدیریت کند. اگر کسی این کار را نتواند بکند و در تدبیر فردی موفق نباشد نمیتواند در تدبیر خانواده موفق باشد. تنها کسی که در تدبیر فرد و نفس موفق بوده است، میتواند در تدبیر منزل موفق باشد. حالا بعد از موفقیت در تدبیر فرد و منزل، این شخص میتواند تدبیر مُدُن کند. گام اول و دوم از این حیث فرقی نمیکند. آن چیزی که باعث تفاوت گام اول و دوم میشود این است که ما در گام اول از گردنههایی عبور کردیم که آنها خیلی خطرناک بودند و الان به امکاناتی رسیدیم که در گام اول نبود، پس تکلیف ما سنگینتر شده است. منتها به همان میزان تهدیدات و خطرات هم فرق کرده است. چرا؟ چون انسان وقتی به رفاه میرسد امکان لغزش او بیشتر میشود، یعنی ممکن است که فراموش کند وگرنه جنس تهدیدات همینهاست.
ما سه نوع تهدید بیشتر نداریم؛ آن چیزی که سد باب معرفتالله کند و آنچیزی که سد باب نفس انسانها کند و آنچیزی که سد باب معیشت کند، یعنی تهدیدات فرهنگی، تهدیدات نظامی و تهدیدات اقتصادی. اصل آن است که مراتب را باید مراقبت کرد. منتها ممکن است در مقطعی مشکلات اقتصادی مثلا بیشتر شود. اینجا باید راهبرد و استراتژیها معطوف به حل مشکلات اقتصادی شود. مثل کاری که حضرت یوسف(ع) کرد. در زمان ایشان مردم مشکل اقتصادی پیدا کردند و ایشان طرح نجات اقتصادی را پیاده کرد. یکجایی ممکن است مشکلات نظامی بیشتر باشد مثل دهه 60 در ابتدای انقلاب اسلامی که آنجا باید طرح نظامی داد و تهدیدات مربوط این بخش را حل کرد. موقعی ممکن است مشکلات فرهنگی مطرح شود مثل تهاجمات الحادی و خصوصا الحاد مدرن که الان مطرح است، در آن صورت باید اولویت را به این بحث داد. این همان کاری است که نظام امامت و رهبری در امامت جامعه انجام میدهد.
دین در دولت متعالیه چه نقشی در تولید امنیت دارد؟
من ابتدا دین را معنا کنم. دین یعنی توسل و تمسک به یک حامی. انسان از تنهایی، مرگ و زوال میترسد. نیاز به یک حامی دارد که به او دربرابر تهدیدات کمک کند. انسان در ازای حمایت، اطاعت میکند. خدا میگوید از من اطاعت کن، چون من میتوانم از تو حمایت کنم و غیر از من هم کسی نمیتواند از تو حمایت کند. خدا «مالک یومالدین» و قادر مطلق است میتواند حامی انسان باشد. متاسفانه برخی انسانها مصداق «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»9 میشوند. خدا را فراموش میکنند و بهدنبال آن روح خود را فراموش میکنند. انسان با فراموشی خدا، جوهر خود فراموش کرده، به اعراض یعنی لذات دنیا میپردازد. درنتیجه با فراموشی خدا و کنار گذاشتن دین از نعمت داشتن حامی بیبهره میشود. در دولت متعالیه قبل از هر چیزی بهخوبی نسبت به جوهر و عرض آگاهی حاصل میشود. اگر با تدین به آموزههای دینی، روح و ایمان بهمثابه جوهر زندگی را تقویت کردیم، آنگاه مرتبه نخست و بنیادین امنیت حاصل شده است. اشاره کردم که طبق حدیث امام کاظم(ع) انسان برای خودسازی نیاز به ساختن کشتی تقوا و ورود به آن دارد. ما باید دینباوری و ایمان را تقویت کنیم. اگر اینها را از دست دادیم درواقع جای جوهر و عرض عوض میشود. اینکه شما ملاحظه میکنید ماکیاولیستها اصل را بر منفعت دنیوی، یعنی همان عرض زندگی میگذارند و لذا میگویند سیاستمداران در اتخاذ و اجرای تصمیمات باید ببینند که چه چیزی به نفع آنهاست. اگر ببینند که استفاده از دین مثلا به نفع کشورشان است، از دین استفاده میکنند. اما یکجا هم که ببینند بیدینی به نفع کشورشان است، بیدین میشوند. اسلام این را نمیگوید. اسلام میگوید ببینید چه چیزی باعث رضایت خداست و موجب ارتقای روح شما میشود.
ارتقای روح مردم و تعالی معنوی آنها بدون توجه به عمران و آبادانی دنیا ممکن نیست. متاسفانه گاهی اوقات برخی افراد که نام خود را عارف یا صوفی میگذارند، سخنانی به اسم دین، عرفان یا حکمت متعالیه مطرح میکنند که با متن و روح این حکمت ناسازگار است. این سخنان گاهی بدفهمی است، گاهی اتهام و گاهی هم تعمد است
البته ارتقای روح مردم و تعالی معنوی آنها بدون توجه به عمران و آبادانی دنیا ممکن نیست. متاسفانه گاهی اوقات برخی افراد که نام خود را عارف یا صوفی میگذارند، سخنانی به اسم دین، عرفان یا حکمت متعالیه مطرح میکنند که با متن و روح این حکمت ناسازگار است. این سخنان گاهی بدفهمی است، گاهی اتهام و گاهی هم تعمد است. مفسران و پیروان حکمت متعالیه همچون امام راحل و مقاممعظمرهبری هیچگاه این سخنان را تایید نکردهاند. در زمان پیغمبر(ص) هم اینگونه افراد بودهاند و ربطی به حکمت متعالیه ندارد. اگر ملاصدرا میخواست دنیا را رها کند و کنار برود که دیگر اینقدر فشار روی او نمیآوردند و او رنج خانهبهدوشی را تحمل نمیکرد. چه لزومی داشت که از این شهر به آن شهر برود. در همان اصفهان که خیلی هم او را تحویل میگرفتند میماند.
خدا آیتالله انصاریشیرازی را رحمت کند. ما محضر ایشان رسیده بودیم. مطالبی فرمودند که در مجموعه سیاست متعالیه هم چاپ شده است. فرمودند که در آن زمان رسم بود هر عالمی کتابی مینوشت یک مقدمه اول آن میگذاشتند به نام سلاطین زمان و بعد از آن، نویسندگان سلطنتی نسخههای متعددی از روی آن مینوشتند. اما شما کتابهای ملاصدرا را نگاه کنید که در آغاز هیچ کتابی از ایشان مدح سلاطین حتی پادشاهان صفوی را نمیتوانید پیدا کنید. لذا اسفار اربعه از این قاعده مستثنی است. اگر قرار است روح شما به فعلیت برسد و سالک طریق اولیای الهی باشید باید این چهار سفر را انجام بدهید. باید از این اَعراض کمک بگیرید ولی از آنها فاصله نیز بگیرید؛ چراکه اینها عرض است. انسانی که از عالم مُلک و هستی مادی گذر میکند و به ملکوت یعنی باطن عالم راه مییابد، انسان کامل میشود و در ادامه اسفار خود از سایرین دستگیری میکند، لذا امام کسی است که ما مأموم او هستیم و به او اقتدا میکنیم. او جلو است و ما دنبال او میرویم و همه با هم میرویم. اگر امام یعنی کسی که دیگران نباید پشت سر او حرکت کنند، دیگر امام بر او صادق نیست. دنیای عجیبی ما داریم. بعضیها میگویند که پیغمبر مطابق «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»10 صرفا ابلاغ پیام کرده و لازم نیست که ما از او تبعیت کنیم. این همان حرفی است که بعضی از حکام بنیامیه میزدند. یکی از آنها گفت که نعوذبالله مقام خلفا از پیغمبر(ص) بالاتر بوده، چراکه پیغمبر(ص) رسول و پیک خدا بوده است و خلفا خلیفهالله بودند. جانشین بالاتر است یا پیک؟ معلوم است که جانشین. انسان از این طرز حرف زدن متعجب میشود. مگر میتوان گفت که پیغمبر خدا صرفا پیغام را آورده باشد. اگر اینطور بوده، چرا ابوسفیانها و ابوجهلها دربرابر ایشان ایستادند. در ثانی مگر در قرآن فقط همین آیه «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» وجود دارد که به آن استناد میکنند. انبوهی از آیات قرآن پیامبر را امر متعدد در حوزه امور و احکام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میکند. آیات جهاد در قرآن و نیز آیه شریفه «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»11 که امر به قسط و عدل کرده، همچنین آیه «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا»12 را نمیبینند.
به بحث دین برگردم که مورد سوال بود. دین و فرهنگ در جامعه اسلامی مهم است و اولویت نخست را دارد. دین یعنی نظام آمریت و نظام اطاعت و هدایت. دینباوری یعنی این اعتقاد که خدایی داریم که از ما در دنیا و آخرت حمایت میکند. ما از او اطاعت میکنیم و روز قیامت هم که میشود او حامی ماست. برخی میروند طاغوتها را حامی خود قرار میدهند و از آنها اطاعت میکنند ولی آنها نمیتوانند از او حمایت کنند. آنگاه که روح و جوهر وجود او را از بین میبرند، چیزی برای حمایت باقی نمیماند. میخواهد چه حمایتی بکند؟ جمهوری اسلامی باید از خود و در درون خود آسیبشناسی کند. یک تجدید معرفت و تجدید سازماندهی و یک بازسازی کند.
/انتهای پیام/