به گزارش «سدید»؛ فرهنگ نقد و نقدپذیری از مؤلفهها و پیشرانهای اصلی یک جامعه پیشرفته است، ولی جای خالی این اصل مهم در کشور ما حس میشود. برای بررسی هرچه بیشتر این موضوع باید پای صحبت کارشناسان علوم انسانی نشست و درباره راهکارهای پایهریزی این فرهنگ گفتوگو کرد. بنابراین، هرکدام از کارشناسان و پژوهشگران حوزه جامعهشناسی و ارتباطات برای ایجاد فرهنگ نقد و نقدپذیری راههای متفاوت را معرفی میکنند، اما همه آنها بر ایجاد فرهنگ نقد و نقدپذیری از دوره دانشآموزی در مدارس متفقالقول هستند.
به همین منظور مورد به سراغ بیژن عبدالکریمی رفته ایم و با او در این باره گفتوگو کرده ایم. عبدالکریمی دانشآموخته فلسفه است که در رابطه با جامعه نیز مواضع خود را دارد. همچنین، وی عضو هیئت علمی فلسفه دانشگاه آزاد است. این استاد فلسفه تألیفات بسیاری در زمینه علوم انسانی دارد که میتوان به کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
اهمیت ترویج فرهنگ نقد و نقدپذیری در جامعه از کجا نشئت میگیرد؟
وقتی با پرسشی در رابطه با نقد و نقدپذیری مواجه میشویم، با شبکهای از مفاهیم و مؤلفههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مواجه هستیم. نقد مفهومی معرفتشناسانه دارد. بر این اساس که ما چه نسبتی با جهان و حقیقت داریم. آیا جهان خیلی سهل و صادق خود را همانطور که هست به ما نشان میدهد یا خیر؟ همواره یک فاصله هستیشناسی بین ذهنیت ما و جهان وجود دارد. آیا حقیقت به سهولت به فراچنگ ما میآید یا همچون عنقایی است که هیچگاه به دام ما نمیافتد؟
مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی ما تعیینکننده نقدپذیری یا نقدناپذیر بودن ماست. علاوه بر این مؤلفههای جامعهشناختی و تاریخی نیز دارد؛ یعنی نقد وقتی در میان افراد به صورت سلسله مراتب وجود دارد؛ بخشی از جامعه دارای قدرت و بخشی از آن فاقد قدرت است. بخش صاحب قدرت معمولاً احساس نیاز نمیکند که صدایی را از جانب بیقدرتان بشنود، زیرا توازن قوا سبب میشود تا افراد حرف یکدیگر را بشنوند.
در جوامع شبهمدرنی مثل ایران که دولت و ملت مدرن به نحو کامل تحقق پیدا نکرده، قدرت اصلی به دست حکومت است و باقی لایههای جامعه چندان قدرتی ندارند. یکی از علتهای این امر مربوط به ساختار نظام نفتی ماست. علت دیگر عدم تکوین پدیده دولت-ملت مدرن است، زیرا جامعه مدنی به معنای اصیل هگلی و مارکسی نداریم و نظام بازار وجود ندارد که قدرت را بر اساس مناسبات بازار تقسیم کند.
به این دلایل تاریخی و نیز فقدان جامعه مدنی و طبقه متوسطِ قدرتمند، که استقلال اقتصادی از دولت داشته باشد، نهاد قدرت سیاسی قابل کنترل نیست. از همین رو قدرت سیاسی نیازی به شنیدن سخن جامعه احساس نمیکند، چون نیازی ندارد و منبع درآمد دولت از مردم نیست و تا زمانی که این ساختارها دگرگون نشود، بحثهای نظری نمیتواند جامعه و قدرت سیاسی را به سوی نقدپذیری ببرد.
این نقدپذیری را در رابطه با تمام مناسبات میتوان دید؛ برای مثال در رابطه زن و مرد هنگامی که مرد یگانه نانآور خانه است، زن باید دست خود را به سوی مرد دراز کند تا خرجی خود را بگیرد. پس مرد به سخن زن گوش نخواهد کرد. وقتی رابطه مستأجر و صاحبخانه بر اساس قدرت است، صاحبخانه هیچگاه به انتقادات مستأجر گوش نخواهد کرد. وقتی رابطه کارفرما و کارگر توازن ندارد و قدرت در دست سرمایهدار، کارخانهداران و صاحبان تولید است، کارگر نمیتواند صدای خود را به گوش صاحب کارخانه برساند. به قولی «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه به جایی نرسد فریاد است.» این وضعیت اجتماعی ماست.
پس نتیجه میگیریم که نقدناپذیر بودن منحصر به حلقه قدرت نیست، بلکه لایههای پایینی جامعه نیز اینگونه هستند.
این رابطه دوطرفه است؛ یعنی فرهنگ اجتماعی، فرهنگ سیاسی را شکل میدهد و فرهنگ سیاسی هم فرهنگ اجتماعی را میسازد و این دو مرتب یکدیگر را بازتولید میکنند. استبداد فرهنگی در سطح اجتماعی، استبداد سیاسی را تولید میکند و استبداد سیاسی مولد روابط اجتماعی خشونتآمیز است.
وقتی ما وارد ادارهای میشویم، کارمند به دلیل جایگاه بوروکراتیک و قدرتی که دارد با اربابرجوع خیلی خشن برخورد میکند. این یک مسئله اجتماعی محسوب میشود و سیاسی نیست، اما در مقابل وقتی قدرت سیاسی ما اصل ۲۷ قانون اساسی را ۴۳ سال معطل نگاه میدارد، تأثیر ساختار سیاسی بر خشونتآمیز شدن مناسبات جامعه را میبینیم.
نقدپذیری و نقد ناپذیری یک امر اخلاقی نیست و ارتباطی به جریانهای سیاسی ندارد که فکر کنیم اگر قدرت دست یک جریان سیاسی باشد، نقدپذیر و دست دیگر جریان سیاسی باشد نقدناپذیر است. وقتی با دولت شبهمدرن روبرو هستیم، هر دولتی که بیاید شاهد چنین روابطی خواهیم بود. ساختارهای سیاسی شبهمدرن مناسبات یکطرفهای دارد و برای اینکه تغییر کند صرفاً نباید نصیحت و بحثهای معرفتی یکطرفه کرد. البته این بحثها در حد خود اثرگذار است، ولی ما مشکلات ساختاری داریم. باید به فکر این باشیم که چگونه میتوانیم ساختار سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی را دگرگون کنیم.
با این توضیحات میتوان چه کرد تا ساختار سیاسی و اجتماعی پذیرای نقدها و تحولات باشد؟
باید راه حلی پیدا کرد که جامعه قدرتمند شود. اکثر روشنفکران به تحریک تودهها میپردازند در صورتی که باید به تحرک تودهها و جامعه پرداخت. قدرتمند بودن طبقه متوسط از نظر اقتصادی و سیاسی بسیار مهم است، زیرا وقتی طبقه متوسط قدرتمند باشد، قدرت سیاسی به سهولت نمیتواند هر سیاستی را بر او تحمیل کند.
آیا قدرت اقتصادی منجر به قدرت فرهنگی خواهد شد و در این صورت فرهنگ نقدپذیری رواج پیدا میکند؟
قدرت اقتصادی منجر به قدرت سیاسی خواهد شد و مردم در صحنه حیات سیاسی حضور نمایشی نخواهند داشت، بلکه حضور حقیقی خواهند داشت.
مشخصههای نقد سازنده چیست؟
جامعهای که نقد ندارد، مُرده است. البته در جامعه همواره هم نقد وجود دارد و جامعه ما همیشه سرشار از نقد بوده است؛ منتها مسئله اینجاست که این انتقادات به گوش قدرت سیاسی نمیرسد. البته چنین نیست که همیشه جامعه یا قدرت سیاسی محق باشد. قدرت سیاسی هم در مواردی محق است، اما توان اقناع ندارد. این موضوع در رابطه با گفتمان انقلاب هم قابل مشاهده است. به این معنا که گفتمان انقلاب در مواردی که محق است، توان اقناع جامعه و فرهنگ گفتوگو نداشته است. جامعه نیز حقوقی دارد که نتوانسته با زبانی بیان کند تا به قدرت سیاسی عرضه شود. نیازمند واسطههایی هستیم تا زبان قدرت سیاسی را برای جامعه و زبان جامعه را برای قدرت سیاسی قابل فهم کند. متأسفانه این واسطهها را نداریم.
متأسفانه قدرت سیاسی به علت عدم بلوغ خود، هرچیزی را که میتوانست نقش واسطه را بازی کند از بین برد و تمام نیروهای واسطه را از میان برداشت. اگر در همین شرایط اخیر واسطههایی وجود داشت، امکان گفتوگو راحتتر فراهم میشد. با این شرایط اگر واسطههایی پیدا نشود، بحرانهای متعددی را پیش رو خواهیم داشت.
همیشه در چنین زمانهایی از مناظره و کرسیهای آزاداندیشی صحبت میشود. نظر شما در این باره چیست؟
متأسفانه این موضوعات نمایشی است و حقیقی نیست، زیرا شبیه به فضاهای گلخانهای خواهد بود. البته برای شروع خوب است، اما کافی نیست و بیشتر نقش تزئینی دارد. بسیاری از وعدههایی که داده میشود موقت است و صرفاً برای دلخوش کردن گفته میشود و هنگامی که التهاب فروکش کرد، این موضوعات تا زمان بحرانهای بعدی فراموش میشود.
آیا فرهنگ گفتوگو در جامعه وجود دارد؟
تا حدودی این فرهنگ شکل گرفته، اما بسیار ضعیف است. متأسفانه صدای کسانی که میخواهند جامعه دوقطبی باشد بیش از اندازه بلند است و بیشتر این افراد هم جزء نخبگان نیستند. اگر نخبگان امروز علاقه و اعتقادی به گفتوگو ندارند، به دلیل ناامیدی است. اگر قدرت سیاسی میخواهد گفتوگو در جامعه شکل بگیرد، باید امیدواری را ایجاد کند و روزنههایی را نشان دهد که گفتوگو اثرگذار است؛ نه اینکه دیگران صرفاً حرف خود را بزنند و نهاد قدرت کار خود را انجام دهد.
برای ایجاد امیدواری باید چه کرد؟
هرکدام از گفتمانهای موجود بخشی از بحران است و هیچکدام از این گفتمانها نمیتوانند ما را از بحران خارج کنند. باید گفتمان جدیدی مبتنی بر وفاق شکل بگیرد و کوشید تا وفاق حداکثری ایجاد شود. گفتمان انقلاب تاکنون بسیار انحصارطلبانه رفتار کرده است و در مقابل، اپوزیسیون نیز میکوشد تا جامعه را بسیار رادیکالیزه کند. ما باید بر هر دو منطق غلبه کنیم و فرهنگ وفاق را شکل دهیم. یعنی هم با سوبژه مدرن و هم با سوبژه سنتی بتوانیم نوعی همگرایی ایجاد کنیم. بنابراین نیازمند افرادی هستیم که با هر دو زبان سنتی و مدرن آشنا باشند.
متأسفانه قدرت سیاسی و جریانهای سنتگرا سوبژه مدرن را نمیشناسند و سوبژههای مدرن با دید سنتی آشنا نیست. کشور ما مانند ماشینی است که دو موتور دارد و هرکدام میخواهند در دو جهت مختلف حرکت کنند و این موضوع میتواند برای جامعه، امنیت ملی و توسعهیافته شدن بسیار خطرناک باشد. باید یک ساختار وحدت در کثرت و کثرت در وحدت داشته باشیم. نمیتوان یکی از این موتورها را حذف کرد؛ مرگ هرکدام به بهای مرگ دیگری است. همچنین نمیتوان بخشی از جامعه را جلوی گلوله گذاشت یا به دریا ریخت.
سخن پایانی.
همه چیز بر اساس ارادههای ما نیست. مناسبات عملی ما را به سمت و سویی میکشد که باورهای دینی هم قربانی میشود. شرایط کنونی بحرانی و نگرانکننده است و اگر نتوانیم فرهنگ گفتوگو را شکل دهیم، با مصائب بزرگتری مواجه خواهیم شد. ما راهی جز گفتوگوی صادقانه و اقناع یکدیگر نداریم.
امروز تغییر خواست همگانی است. گفتمان انقلاب و قدرت سیاسی زمینههای تغییر را فراهم میکند یا به سمتی میرود که تمام دستاوردهای انقلاب از جمله عزت و استقلال از بین خواهد رفت. قدرت سیاسی باور دارد که اگر یک قدم به عقب برود، باید قدمهای دیگری را هم به سمت عقب بردارد. این منطق در برابر قدرت سلطه کاملاً درست است، اما در برابر فرزندانمان نباید با این منطق مواجه شویم. آیه «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» بر همین مبناست؛ نسل جدید فرزندان ما هستند و از جای دیگر نیامدهاند و باید با فرزندانمان بسیار مهربانتر باشیم.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا