گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ عباس جهانگیریان، نویسنده، پژوهشگر و مدرس ادبیات داستانی و نمایشی سالهاست که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان قلمزده است؛ کتاب «سایه هیولا»ی او رمان برگزیده شورای کتاب کودک شده و لوح افتخار IBBY مسکو را از آن خودکرده است و قرار است سریالی با اقتباس از این کتاب ساخته شود. مسئله ادبیات کودک و نوجوان بهانهای شد تا به سراغ جهانگیریان، رئیس انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان رفته تا شرایط تولید و نشر ادبیات کودک و نوجوان را مورد ارزیابی قرار دهیم. مشروح این گفتگو در ادامه از منظر شما میگذرد:
صحبت از ادبیات کودک و نوجوان مربوط به ده سال و بیست سال گذشته نیست و پیشینه آن به سالهای بسیار دورتر برمیگردد و وقتی با نویسندگان و کارشناسان این حوزه هم کلام میشویم، آنها به اتفاق مدیریت این ماجرا را دولتی معرفی میکنند یعنی از انتشارات تا سیاست گذاری و هرآنچه که به این خانواده ارتباط پیدا میکند، زیر سایه سنگین دولت اتفاق افتاده است و نقش بخش خصوصی در این باره اندک بوده است و این قدرت در برههای از زمان گویا باعث ایجاد یک سری رانت شده که باعث محدود شدن بخشهای مستقل و خصوصی شده است. اگر موافقید با این مقدمه گفتگوی خودمان را آغاز کنیم.
جهانگیریان: ما مشکلمان فقط ادبیات کودک نیست؛ بلکه این عصای دولت زیر بغل سینمای ما به خصوص سینمای جنگ، تئاتر و در پلهای بالاتر زیر بغل فرهنگ بوده و آن را فلج کرده است. بخشی از این ماجرا به کار سفارشی مربوط میشود، ولی در نگاهی دیگر آن انگیزهای که در ناشران خصوصی ادبیات کودک و نوجوان وجود دارد، در بخش دولتی به هیچ وجه وجود ندارد. البته نمیشود از آثار خوب انتشارات مهم دولتی همچون کانون، مدرسه، منادی تربیت و علمی فرهنگی براحتی عبور کرد.
اما در مجموع اگر ما هم بخواهیم با آثارمان در کنار ادبیات کودک و نوجوان جهان قرار بگیریم و با آنها رقابت کنیم، چون چند سالی است که ما برای دو جایزه بزرگ و مهم این حوزه یعنی آسترید لیندگرن و اندرسون کاندیدا معرفی میکنیم، ولی موفق به کسب این جایزهها نشدهایم؛ چون از طرفی هم آثار خوب ما به زبانهای مختلف ترجمه نشده و هم میدان رقابت عادلانهای برگزار نشده است؛ چون نویسندگان کشورهای دیگر مرتب آثارشان به زبانهای دیگر در حال ترجمه است و همین به فروش نهایی و شناخته شدن بیشتر آنها کمک میکند، اما آثار نویسندگان ما حتی در داخل کشور خودمان نیز مهجور و در گمنامی است.
در شرایط رقابت و توازن، فکر کنید ادبیات را هم بخواهید دولتی کنید؛ این حرف به این معنا نیست که دولت از این حوزه حمایت نکند، بلکه حمایتهای او باید به شکل غیر مستقیم باشد؛ یعنی کتابخانهها را توسعه دهد و این کتابخانههایی که در اختیار نهادهای مختلف دولتی هستند، وقتی شروع به خرید کتابهای تالیفی میکنند، خود به خود باعث بالا رفتن تیراژ کتابها میشوند
حالا در این شرایط رقابت و توازن، فکر کنید ادبیات را هم بخواهید دولتی کنید؛ این حرف به این معنا نیست که دولت از این حوزه حمایت نکند، بلکه حمایتهای او باید به شکل غیر مستقیم باشد؛ یعنی کتابخانهها را توسعه دهد و این کتابخانههایی که در اختیار نهادهای مختلف دولتی هستند، وقتی شروع به خرید کتابهای تالیفی میکنند، خود به خود باعث بالا رفتن تیراژ کتابها میشوند. از طرفی دولت با بسترسازیهای مناسبی همچون در اختیار قرار دادن کاغذ به ناشران میتواند این زنجیره حمایت را تکمیل کند. دولت میتواند زیرساختهای این حوزه را تقویت و حمایت کند، اما بازار نشر را در اختیار بخش خصوصی قرار دهد؛ البته من با انتشارات دولتی مخالفتی ندارم به عنوان مثال یکی از کارهای خوب کانون پروژه انتشار ۱۰۰ رمان نوجوان بود که فکر کنم تا حالا ۹۰ تای آن منتشر شده است و به جرات میتوانم بگویم که ۳۰ کتاب از این مجموعه قابلیت اقتباس برای سینما و قابلیت ترجمه به زبانهای دیگر را دارد. اما چنین طرح خوبی متوقف شد و ادامه پیدا کردن چنین طرحهایی میتوانست به رشد ادبیات کودک و نوجوان کمک بزرگی کند.
در حال حاضر بازار ترجمه در حال خفه کردن تالیف است؛ من بارها به کتابخانههای کانون در شهرستانها مراجعه کردهام و میدیدم که تقریبا سه چهارم کتابهای قفسهها، خارجی بود و بعد از اجرای آن طرح ۱۰۰ رمان ایرانی، آرام آرام کتابهای تالیفی و خوب ایرانی جای خودشان را به ترجمهها میدادند و همان سالها من یادم هست که دو کتاب «توران تور و سایه هیولا» از من منتشر شد که ۴۵ هزار تیراژ داشتند و استقبال خوبی هم از آنها شد؛ اما عدم استمرار این طرحها بازار را دوباره به دست ترجمه داد.
«سایه هیولا» به چند زبان ترجمه شد و حتی جایزه یکی از جشنوارههای روسیه را گرفت؛ با اینکه بوسیله نشر دولتی منتشر شده بود، اما من یاد گرفته بودم که چگونه با قلم خودم و آنچه را که در ذهن دارم بر کاغذ پیاده کنم نه اینکه اسیر سفارشات و برچسب دولتی بودن بشوم. چون ادبیات محصول دل و خلاقیت نویسنده است.
خب شاید شما قبول نکنید؛ ولی در نگاه کلیتر نویسندگان جوان و جویای نامی که پول هم طبیعتا برایشان مهم است، احتمالا قبل از نوشتن، مدام درگیر این موضوع باشند که چه کسی قرار است این داستان آنها را چاپ کند؟ و یا اصلا چاپ میشود؟
جهانگیریان: بله این موارد در بین شاگردان خودم بارها اتفاق افتاده است؛ اصلا بعضی هایشان حاضراند حتی مبلغی هزینه کنند تا داستانشان چاپ شود و این باعث خواهد شد تا شما در یک بلبشویی از بازار کتاب کودک قرار بگیرید که با مراجعه به کتابفروشیها نتوانید برای کودک خودتان انتخاب مناسبی داشته باشید. برای اینکه شرایطی وجود ندارد تا شما کتاب خوب را از کتاب بد تشخیص دهید.
حالا با این شرایط گرانی کاغذ و قطع حمایتهای دولتی، ناشران خصوصی مجبور میشوند تا سراغ نویسندگان خوب حوزه کودک و نوجوان بروند تا کارهای درجه یکی چاپ کنند در غیر این صورت کتابهایشان فروش نرفته و همه در انبار میمانند و اگر به سراغ نویسندگان جوانتر بروند، قطعا به سراغ اثری میروند که این سرمایه گذاری را دوباره به آنها برگرداند و همین باعث میشود تا آن نویسنده جوان هم با خلاقیت خود زیر بار هر نوشتهای نرود. اما این اتفاق در بخش دولتی بیشتر دیده شده که با چاپ آثار درجه چندم و معمولا سفارشی، بسیاری از آنها فروش نرفته و مجبور به خمیر کردن آنها شدهاند.
شما به داستان غم انگیز ترجمه اشاره کردید؛ البته ترجمه آثار خوب باعث خواهد شد تا این کتابها در نمایشگاههای خارجی دیده شوند و سایر کشورها با انتشار این کتابها باعث رشد و دیده شدن ادبیات ما میشوند، اما برخی ناشران با رعایت نکردن حق کپی رایت و ترجمه انواع مختلف کتابهای کودک، بازار زردی از کتابهای ترجمهای ایجاد کردهاند.
جهانگیریان: اگر این توازن و تعادل بین ترجمه و تالیف برقرار نباشد، البته منظورم ترجمه آثار با ارزش است؛ از یک سو تالیف ضربه جدی میبیند و کم کم از بین میرود؛ چون ما حدود ۸۰۰ نویسنده کودک و نوجوان در کشور داریم و تا جایی که من اطلاع دارم در هیچ کجای دنیا چنین ظرفیت عظیمی وجود ندارد. به اذعان بسیاری از میهمانان خارجی که به ایران آمده بودند و میگفتند که در هیج کجا چنین تشکیلاتی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان وجود ندارد یا انجمن نویسندگان کودک؛ اینها همه وجه تمایز ما در این حوزه با سایر کشورهای جهان است.
حالا در چنین شرایطی بازار ترجمه داغ شده است؛ و فکر میکنید که چگونه آثار ترجمه میشود؟ متن انگلیسی که معمولا بوسیله گوگل ترجمه میشود و هر کسی میتواند این کار را انجام بدهد، بعد آن را به یک ویراستار میدهند و به همین راحتی ناشر آن را وارد بازار میکند. این مدل ترجمه خیلی خطرناک است؛ چون هم تالیف را نابود میکند و هم با کیفیت پایینی آثار ترجمه شدهاند.
ریشههای کودکان و نوجوانان ما باید در فرهنگ سرزمین مادریشان استوار شود و باید این بچهها در فضای بومی خودشان نفس بکشند. بدون شک نویسندگان ایرانی موضوع داستان هایشان، کاراکترهای قصه هایشان همه از جنس ایرانی است و مخاطبان این حوزه براحتی میتوانند با این داستانها ارتباط برقرار کرده و با شخصیتهای آن داستانها هم ذات پنداری کنند.
اگر واقعا دغدغه دولت بومی سازی و مقابله با تهاجم فرهنگی است، بهترین راه آن حمایت از ادبیات کودک و نوجوان و نویسندگان ایرانی این حوزه است؛ حتی جنس این حمایت میتواند از ناشران این حوزه باشد. اگر افراد موجه و با سوادی در شورای ادبیات کودک باشند، میتوانند با انتخاب و خرید آثار برتر انتشارات خصوصی و حتی دولتی، کمک کنند تا آن ناشر کمر راست کند و به حیات خود ادامه دهد که این کار قطعا به صورت غیر مستقیم، یعنی حمایت از نویسنده ایرانی و این اتفاقی است که باید بیافتد.
جریانی در بستر فرهنگی ما بوجود میآید به نام انتشارات کانون، سینمای کانون و به نحوی در این سالها کانون جریان سازی کرده است و بخش زیادی از نویسندگان کودک و نوجوان یا از دل کانون بیرون آمده اند و یا کتاب هایشان در کانون چاپ شده است؛ کانون انجمنی به نام نویسندگان نوجوان داشت که حالا از دل همین انجمن، نویسندگان بزرگی به ما معرفی شده است
شما در صحبتهایتان از کانون صحبت کردید و به واقع نمیشود درباره ادبیات کودک و نوجوان صحبت کنیم و حرفی از کانون به وسط کشیده نشود؛ چه اتفاقی افتاده که کانونی که پاتوق نویسندگان کودک بوده و در هر شهری ردپایی از آن بوده و همه ما از بچگی با آن خاطره داریم، الان به این حال و روز افتاده است؟
جهانگیریان: بله به واقع نمیشود از ادبیات کودک و نوجوان سخن بگوییم و از کانون حرفی نزنیم؛ چون یک جریانی در بستر فرهنگی ما بوجود میآید به نام انتشارات کانون، سینمای کانون و به نحوی در این سالها کانون جریان سازی کرده است و بخش زیادی از نویسندگان کودک و نوجوان یا از دل کانون بیرون آمدهاند و یا کتاب هایشان در کانون چاپ شده است؛ کانون انجمنی به نام نویسندگان نوجوان داشت که حالا از دل همین انجمن، نویسندگان بزرگی به ما معرفی شده است.
مشکل اصلی کانون به مدیرانی برمیگردد که با این نهاد بیگانهاند؛ یک زمانی در دوره آقای زرین و پس از انقلاب، کانون در مرز فروپاشی قرار داشت و با آمدن آقای چینی فروشان به مجموعه، کانون ثبات پیدا کرد و نه تنها کانون تعطیل نشد، بلکه توسعه پیدا کرد. کافی است مدیر کل کانون در یک استان به این نهاد علاقه داشته و دغدغه واقعی کودک و نوجوان را داشته باشد و آن موقع است که میتواند با ارتباطاتی که با مدیران سایر حوزهها برقرار میکند، از ظرفیتهای استان به نفع کانون استفاده کند؛ و چقدر میتواند تنها از نام و اعتبار کانون استفاده کند.
جهانگیریان: بله و من به شخصه در یک همایشی شاهد این ماجرا بودم که فردی در استان خراسان صرفا به خاطر خاطرات خوشی که در کودکی در کانون گذرانده بود، دو قطعه زمین به کانون داده بود تا به اسم این نهاد ساختمان و یا کتابخانه ساخته شود. در یک دورهای از کانون آقای رضایی میآید و، چون آقای شاه آبادی معاون او از جنس همین خانواده ادبیات است، اتفاقات خوبی در کانون میافتد و همان طرح ۱۰۰ رمان نوجوان، نمایشنامههایی برای نوجوانان، سفر نویسندگان به استانها در همین مقطع کلید میخورد. اصلا بسیاری از نویسندگان در همین سفرها با همدیگر آشنا شدند و باعث ارتباطات بیشتر آنها با یکدیگر شد.
شاید بدترین دوره کانون مربوط به حضور آقای حاجیان زاده باشد؛ پیش از حضور ایشان کتابهای نویسندگان به صورت سالانه حدود ۴۰ نسخه به کتابخانههای شهرستانها فرستاده میشد که در زمان ایشان این تعداد به ۲ نسخه رسید که یکی در مخزن کانون نگهداری میشد و تنها یک نسخه به شهرستان ارسال میشد. کانون به فاضل نظری رسید و او معاونی به نام زمردیان داشت که واقعا مرد عمل بود و به تمام حرفهایش عمل میکرد.
اتفاقات خوبی در این زمان افتاد، ولی باز به دلایلی ایشان بعد از دو سال از کانون استعفا داد. البته در زمان فاضل چاپخانه کانون فروخته شد که با اعتراض رسانهها مواجه شد. بعد از فاضل با آمدن آقای علی اکبرزاده با اینکه معاون خوبی مانند آقای کریمی در کنار ایشان بود، اتفاقات خوبی در کانون نیافتاد. چون همه سیاستها از طرف مدیرعامل دیکته میشود.
من همین حالا در حال نگارش تاریخ شفاهی کانون هستم و همه این رفت و آمدها را رصد کردهام. واقعا در این چهار سال اخیر کانون در یک سراشیبی سقوط قرار گرفته است. حالا اعلام کردهاند که کانون زیان ده است و باید در اختیار نهاد کتابخانهها قرار بگیرد؛ سوال من این است اصلا مگر کانون یک بنگاه اقتصادی است که سود داشته باشد؟ نهادهایی مثل کانون امروز یک نهالی را میکارند تا جامعه در ۲۰ سال آینده از میوه آن درخت برداشت کند و فقط کانون که به کتابخانههای آن منتهی نمیشود؛ سینما، تئاتر، انتشارات و کلی زیرمجموعه در اختیار این نهاد است. مجموعهای است که به این راحتی نمیشود آن را تعطیل کرد. اصلا بخشی از خاطرات ما ایرانیها به کانون گره خورده است.
چه اشکالی دارد آموزش و پرورش برای یک بار هم که شده و به صورت آزمایشی اجازه دهد تا نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان کتاب های درسی را بنویسند. حتی درس هایی مثل ریاضی را هم می شود با کمک ادبیات و نمایش با جذابیت بیشتری نگارش کرد
وقتی پیشینه ادبیات کودک و نوجوان را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهیم، به نظرتان تا چه اندازه در آثاری که به چاپ رسیده، نیازهای اصلی مخاطبن این حوزه به درستی برآورده شده است؟
جهانگیریان: نویسنده علاوه بر اینکه اصول داستان نویسی را بلد است، با روانشناسی کودک و نوجوان آشناست، ذائقه مخاطبش را میشناسد و از نیازهای او آگاه است، چون اگر با این نیازها آشنایی نداشته باشد، کتابی مینویسد که در نهایت جایی بهتر از انبارها پیدا نمیکند. در کانون قبلا طرحی به نام «دوپنجره» اجرا میشود که بواسطه این طرح نویسندگان به شهرستانها میرفتند و رو در رو با نوجوانان مینشستند و با آنها درباره کتاب خود و سایر آثار صحبت میکردند و این بهترین فرصت برای آن نویسنده بود که با جدیدترین دغدغههای مخاطبان خودش آشنا شود که متاسفانه این طرح خوب به دلیل مسائل مالی متوقف شد. حالا اگر همین اتفاق در آموزش و پرورش میافتاد و نویسندگان امکان ورود به مدارس را پیدا میکردند چه اتفاقات خوبی رقم میخورد. ما امروزه حتی در تدوین کتابهای کودکان از نویسندگان خود استفاده نمیکنیم. در حالی که در تمام دنیا به خصوص اروپا این کتابها با نظر مستقیم نویسندگان برتر آن کشور نوشته میشود. در کشور ما کسانی برای بچهها کتاب درسی مینویسند که تخصصی در این حوزه ندارند. به همین دلیل هیچ علاقه و انسی بین کودکان و کتابهای درسی آنها برقرار نمیشود. چه اشکالی دارد آموزش و پرورش برای یک بار هم که شده و به صورت آزمایشی اجازه دهد تا نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان کتابهای درسی را بنویسند. حتی درسهایی مثل ریاضی را هم میشود با کمک ادبیات و نمایش با جذابیت بیشتری نگارش کرد. جون خاصیت هنر این است که مفاهیم را به تصویر تبدیل کرده و آنگاه باعث میشود که این تصاویر در حافظه بلند مدت بچهها جای گیرد و به زودی فراموش نشود.
به خاطر دارم در یک دورهای انتشارات پیدایش با دعوت از نویسندگان اعلام کرد که قصد دارد متون قدیمی را بازنویسی و بازآفرینی کند؛ من در آن طرح کتابهای «چهار مقاله و هفت پیکر» را انتخاب کردم و یا انتشارات مدرسه نیز در طرحی مشابه عنوان کرد که قصد بازآفرینی زندگی بزرگان ایران زمین را دارد و آموزش و پرورش نیز این کتابهای منتشر شده از این طرح را به عنوان کتابهای کمک آموزشی معرفی کرد و بچهها در کلاس مثلا با دادن کنفرانسی با موضوع زندگی فارابی نمره کسب میکردند. خب چرا این طرحها کنار گذاشته شد؟! به مرور هم انتشار این کتابها متوقف شد و هم آنها را از گردونه کتابهای کمک درسی خارج کردند و به جای آن تا دلتان بخواهد پر شد از کتابهای گاج و قلمچی و ... که فقط از بچههای ایرانی یک ربات درس خوان میسازند. بچههایی که صرفا باید این کتابها را بخوانند تا کنکور بدهند و وقتی پایشان به دانشگاه باز میشود میبینید که هیچ مهارتی ندارند.
بسیاری از مدیران دولتی این حوزه از جنس خانواده ادبیات نیستند که همین می تواند بزرگترین ضربه را به پیکر نحیف این حوزه وارد کند
با تمام این صحبتهایی که درباره وضعیت ادبیات کودک و نوجوان شد، به نظر شما برای احیای مجدد این حوزه چه کاری باید انجام داد؟
جهانگیریان: باید در ابتدا نگاه و توجه جدی به زیرساختهای این حوزه داشته باشیم و آنها را تقویت کنیم؛ نگاه به زیرساختها یعنی توسعه کتابخانهها، ایجاد بستری برای رشد کتاب و کتابخوانی، چون در حال حاضر بسیاری از شهرهای ما از داشتن کتابخانه محروماند و در شهرهای بزرگ بسیاری از مناطق شهری فاقد کتابخانه اند و امروزه کتابخانههای دیجیتال میتوانند به کمک این ماجرا بیایند. حمایت از ناشرینی که با دغدغه، این سالها به حوزه کتاب و ادبیات کودک خدمت کردهاند گام مهم بعدی این ماجرا میتواند باشد. فعال کردن شورای خرید کتاب البته با نظارتی که کتابهای ارزشمندی خریداری شود، میتواند کارساز باشد. سوبسید دادن به کاغذ برای ناشران در این اوضاع گرانی کاغذ نیز مهم است که باید به آن توجه شود. همین مساله کاغذ به تنهایی میبینید که چه مافیایی در بازار نشر ایجاد کرده است. در مرحله بعد اقتصاد نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان باید به اندازهای باشد که آنها در رفاه باشند؛ قطعا آنها به دنبال ویلا و ماشین شاسی بلند نیستند، ولی فکر آنها مدام نباید درگیر دادن اجاره خانه و مسائل مالی باشد. بسیاری از مدیران دولتی این حوزه از جنس خانواده ادبیات نیستند که همین میتواند بزرگترین ضربه را به پیکر نحیف این حوزه وارد کند.
/انتهای پیام/