به گزارش «سدید»؛ فوتبال در دنیای امروز به امری فراتر از ورزش و سرگرمی بدل شده است و به این اعتبار، مورد مداقه جامعهشناسان، فیلسوفان و پژوهشگران مطالعات فرهنگی و حتی عالمان علم سیاست هم قرار گرفته است. شوری که در متن این مستطیل سبز تولید و در گستره جهانی توزیع میشود، شوق زندگی را در انسان امروز ایجاد میکند از همین رو است که تحلیلگران بر این باورند که یکی از عرصههای معنابخش در دنیای امروز، در فوتبال برساخت میشود. معنایی که در فوتبال بازتولید میشود نه یک معنای فلسفی و هنری خاص که معنایی بسیط است و همه میتوانند به درکی از آن برسند و با آن هم داستان شوند و شاید راز محبوبیت فوتبال هم همین است. «راز محبوبیت و سرّ مقبولیت فوتبال» را در میزگردی با حضور حجتالاسلام دکتر مهراب صادقنیا، دکترای جامعهشناسی فرهنگی و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و دکتر علیرضا بلیغ، دکترای فلسفه علم و فناوری و عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی به بحث گذاشتیم.
راز محبوبیت و سِرّ مقبولیت فوتبال را در چه میدانید؟
دکتر علیرضا بلیغ: در دنیای جدید همه امور به نحوی در خدمت «به نمایش گذاشتن توانمندیهای انسان» است تا او را در کانون این جهان قرار دهد. ورزش بویژه فوتبال نیز یکی از جلوهگاههای مهم این توانمندیها است، از اینرو، در دنیای مدرن جایگاه ویژهای یافته است. ورزشهایی چون ژیمناستیک یا ورزشهای رزمی، تواناییهای فردی و تکنیکی انسان را خیلی بهتر از فوتبال نمایش میدهند اما فوتبال ورزشی فراتر از «نمایش تکنیک» است؛
نخست اینکه، فوتبال یک «درام» است و از این جهت همچون آینهای، جهان جدید را بازمینمایاند. در جهان قدیم، این باور حاکم بود که خدایی در کار است و در صحنه زندگی ما مداخله میکند. اما در دوره جدید هر چند هنوز خداوند به معنای «خالق» موضوعیت دارد ولی این انسان است که مسئولیت سرنوشت خود را برعهده گرفته و پذیرش این مسئولیت، برای او درامی بهوجود آورده که در آن، اتفاقات و رخدادهای غیرمنتظره با وجود آنکه نگرانکننده است اما برای آدمی جاذبه دارد. عناصری که در فوتبال در کنار هم چیده شدهاند، این ویژگی دراماتیک را تقویت میکنند؛ بهعنوان مثال «گرد بودن» توپ فوتبال، آن غیرمنتظرگی را با خود حمل میکند طبیعتاً وقتی یک شیء گرد به زمین انداخته میشود با اتفاقات غیرمنتظرهتری در مقایسه با یک مکعب مواجه خواهیم بود. تعداد حسابشدهای از بازیکنان که شاید اگر کمتر یا بیشتر از این بودند حوادث بازی آنچنان که برای خلق یک درام ضروری است به چشم نمیآمدند. حرکت پیشبینیناپذیر بازیکنان و گردش توپ میان آنان خودش ماجراهای بسیاری در این بازی پدید میآورد. حتی فاصله تماشاچیها از زمین مهم است. در برخی از لیگها مثل لیگ انگلیس تماشاچیها همیشه چسبیده به زمینبازی، فوتبال را دنبال میکنند و به نوعی بیشتر در داستان فوتبال شریک میشوند. مجموعه این اتفاقات، فوتبال را از ورزشی که صرفاً نمایشدهنده توانایی و تکنیکهای فردی است، جذابتر کرده است.
دوم اینکه، «تاکتیکها» در فوتبال، تلاش دارند این ورزش را محاسبهپذیر کنند در حالی که فوتبال نمیتواند از اتفاقات و رخدادهای غیرمنتظره تهی باشد. ترکیب این دو، تضادی درونی را در فوتبال ایجاد میکند که تماشاچی را مسحور خویش میکند.
وجه سوم اهمیت فوتبال را میشود با رجوع به مفهومی در آرای آلبرت بورگمان، فیلسوف تکنولوژی، فهمید. او معتقد است تکنولوژی با از بین بردن آداب و مناسک «ساخت وسایل در جهان» وجه اجتماعی و معنامند آنها را از بین برده است. در این شرایط، جهان از «اشیای کانونی» و از معنا تهی شده و نهیلیسم بسط پیدا میکند. اما انسان نمیتواند بدون معنا زندگی کند و در پی همین معنا اشیای کانونی تازهای را برساخت میکند. «فوتبال» یکی از آن اشیای کانونی مدرن است که با برپاکردن آیین خود معنای زندگی را برای انسان به ارمغان آورده است. وقتی در جهان جدید کلیسا، دیگر توان هویتبخشی جمعی خویش را از دست داده، این تولید معنا به شکلی در معرکههایی همچون زمین فوتبال، سینما یا کنسرت رخ میدهد. از این جهت، فوتبال با این معنابخشی در عصر مدرن، محبوبیت پیدا میکند و آنچه که بواسطه تکنولوژیک شدن و محاسبهپذیری از بشر گرفته شده در فوتبال دوباره زنده شده و به این اعتبار فوتبال بیش از هر ورزشی قابلیت تولید معنا دارد.
دکتر مهراب صادقنیا: من هم معتقدم فوتبال مجموعهای از مناسک است. تشریفات فوتبال، از آن چیزی که در زمین اتفاق میافتد، جذابتر است. در واکاوی دلیل جذابیت فوتبال و ورزش، نفس اهمیت یافتن «تن» و «بدنمندی» تأثیر قابل توجهی داشته است. جهان جدید بر بدن تأکید بیشتری دارد. اکنون دیگر ورزش به معنایی که در گذشته و در اسطورهها به کار میرفت، موضوعیت ندارد. زمانی قهرمانان و پهلوانان برای نشان دادن زور بازوی خود ورزش میکردند ولی در جهان جدید افراد برای «نمایش تن» ورزش میکنند و البته «تنانگی» به معنای اهمیت یافتن بدن لزوماً یک امر منفی نیست. اما از دلایل دیگر جذابیت فوتبال؛
نخست اینکه، مسابقه فوتبال و ورزشهای دیگری که بهصورت دستهجمعی انجام میشوند، محلی برای از بین رفتن تمایزات طبقاتی در دنیای مدرن است. وقتی برای تماشای فوتبال وارد ورزشگاه میشویم چه پزشک باشیم چه وکیل یا سیاستمدار، مدیر، معلم، کارگر و... در کنارهم مینشینیم و همه با هم از آن حظ میبریم. معنایی که در فوتبال نهفته است یک معنای فلسفی و هنری خاص نیست که تنها فیلسوفان و هنرمندان آن را فهم کنند بلکه معنایی بسیط است که همه میتوانند به درکی از آن برسند.
البته فوتبال برای همه ملتها به یک اندازه جذاب نیست؛ برای مثال، در هند آنقدر که کریکت جذاب است، فوتبال طرفدار ندارد یا مثلاً در امریکا آنقدر که فوتبال امریکایی و بسکتبال جذاب است، فوتبال اروپایی محبوبیت ندارد. ولی در یک نگاه کلی، فوتبال به لحاظ عمومی در سطح جهان، مقبولیت بیشتری دارد چون با وجود پیچیدگیهایی که دارد در عین حال، خیلی ساده است و با یک توپ و خط کشی ساده میتوان فوتبال بازی کرد.
دوم اینکه، فوتبال قابل پیشبینی نیست، رکوردی ندارد که از پیش زده شده باشد و مشخص باشد که قرار است در زمین چه اتفاقی بیفتد.
سوم اینکه، فوتبال صرفاً یک بازی نیست و ابعاد و سویههای متعددی دارد؛ از سویههای اقتصادی گرفته تا فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... همین درگیر شدن فوتبال با سویههای مختلف، برای گروههای اجتماعی مختلف، ایجاد کشش میکند. همانطور که دکتر بلیغ هم اشاره کردند، فوتبال شبیه یک «داستان» و «تراژدی» است که به قول آلن دوباتن، به جوامع یاد میدهد چطور شکستها را پشت سر بگذارند. در جهان جدید کنشهای اخلاقی یک بازیکن فوتبال بیشتر از فعالیت ورزشی او به چشم میآید؛ وقتی محمد صلاح در مصر بیمارستان میسازد یا دیوید بکام و کریستین رونالدو در فعالیتهای خیریه شرکت میکنند، اینها برای مردم از تماشای خود فوتبال جذابتر است.
چهارم اینکه، فوتبال امکان برساخت باورداشتها و امر قدسی را فراهم میکند؛ یعنی در فوتبال «امر مقدس» امکان بازنمایی دارد. وقتی فردی همچون محمد صلاح شادی بعد از گل خود را با سجده کردن نشان میدهد در واقع باور خود به خداوند را به نمایش میگذارد و امر قدسی را برساخت میکند. فوتبال بهدلیل اینکه تماشاچی بیشتری دارد امکان بازنمایی نظامهای فرهنگی و ارزشی بیشتری را محقق میکند و از اینرو جذابیت بیشتری را هم ایجاد میکند.
پنجم اینکه، فوتبال در دوران معاصر، مرزبندی بین انسانها از جمله «ملیت» را از بین برده است. برای مثال، در تیم ملی قطر چند نفر ملیت خود را رها کرده و تابعیت قطر را پذیرفتهاند. این نشان میدهد که فوتبال فوق همه مرزبندیها است.
ششم اینکه، تماشاگران از رهگذر فوتبال میتوانند خود را ابراز کنند. گمنامترین کشورها، بازیکنان، عقاید یا ایدئولوژیها میتوانند خود را در عرصه فوتبال مطرح کنند و این هم بر کشش فوتبال میافزاید و آن را به امری فراتر از ورزش و سرگرمی بدل میکند.
چرا فوتبال در برخی کشورها محبوبتر است و پیشرفت چشمگیرتری پیدا کرده است؟
صادقنیا: ابداً این برد و باختها ربطی به میزان محبوبیت فوتبال ندارد. شما میتوانید برزیل باشید و هفت گل هم از آلمان بخورید ولی فوتبال همچنان ورزش محبوب در کشورتان باشد. میزان محبوبیت فوتبال حتی ربطی به کیفیت فوتبال در یک جامعه هم ندارد مثلاً منچستر یونایتد یکی از تیمهای محبوب در لیگ باشگاههای اروپا است اما دلیل محبوبیتش ابداً تابع تعداد دفعاتی که قهرمان باشگاههای اروپا شده، نیست و اینترمیلان کارنامه موفقتری در مسابقات جام باشگاههای اروپا دارد اما با این حال، منچستر محبوبتر است. در انگلستان، لیورپول کمتر قهرمان شده ولی باز میزان محبوبیتش بالاتر است. میخواهم بگویم محبوبیت فوتبال به کیفیت و یا بُرد فوتبال چندان ارتباطی ندارد. در جامعه امروز میتوان متصور شد که فردی دیناش را عوض کند اما نمیتوانید تصور کنید که یک پرسپولیسی، استقلالی شود یا بالعکس. حتی در بدترین شرایط که تیم شکستخورده و تیم رقیب 5 سال پیاپی قهرمان شده، دست از هواداری تیم محبوب خود برنمیدارند و تقریباً محال است که فردی علاقهمندی خود را از یک تیم به تیم دیگری منتقل کند.
چرا فوتبال «ورزشی اروپایی» شناخته میشود؟ گویا فوتبال در آن آب و خاک بهتر رشد میکند. در واقع میخواهیم بدانیم آیا ربطی بین نوع فرهنگ یک سرزمین با ورزش خاص آن وجود دارد؟
صادقنیا: بله حتماً فوتبال جغرافیا دارد و بعضی سیستمهای فرهنگی ممکن است شانس بیشتر و برخی شانس کمتری به فوتبال بدهند. قطعاً فوتبال تابعی از فرهنگ و وضعیت جغرافیایی و محیطی است؛ مثلاً در یک نظام فکری- فرهنگی مثل ایرانِ 60 سال پیش که متغیرهایی مثل زور بازو اهمیت پیدا میکرد، ورزشی مثل فوتبال که آمیختهای از هنر و هارمونی و همکاری است چندان جایی نداشت. چون با فوتبال کمتر میشد فتوت و زور بازو را به نمایش گذاشت.
فوتبال همچون مدرنیته در برخی کشورها در یک فرایند طبیعی ایجاد شده است و در برخی سرزمینها هم در یک فرایند مصنوعی و تقلیدی پرورش یافته است. مثلاً فوتبال ابداً در فرهنگ امریکاییها نیست ولی میکوشند تا از یک نظمی جهانی تقلید کنند یا مثلاً ژاپنیها هیچ گاه فوتبالیستهای خوبی نبودهاند ولی از بیست سال پیش با ساخت کارتون «فوتبالیستها» تلاش کردند تا ذائقه مردم را تغییر بدهند. در عوض ورزش «جوجوتسو» ورزش بومی ژاپن است همانطور که کشتی در ایران ورزش بومی ما است. بنابراین، فوتبال در چنین جوامعی نتیجه یک وضعیت طبیعی نیست بلکه نوعی مدیریت فرهنگی باعث شده تا فوتبال در آنجا پا بگیرد و رشد کند.
بلیغ: عوامل جغرافیایی یا فرهنگی در رونق گرفتن فوتبال قطعاً تأثیرگذارند. چون عوامل محیطی ممکن است فیزیکهای خاصی را بسازند که متناسب با فوتبال باشند یا نباشند. زمینههای فرهنگی هم امکان پذیرش فوتبال را بیشتر یا کمتر کند.
با جهانی شدن سرمایه داری همان اتفاقی که در انگلستان افتاد در مستعمرات سرمایهداری نیز تکرار شد. در انگلستان، فوتبال ابتدا در جوامع کارگری گسترش مییابد و کارگران به آن بهعنوان یک فراغت از کار و یا حتی فراتر از آن بهعنوان راهی برای معنابخشی به زندگی مینگریستند. اما تبدیل فوتبال از یک تفریح یا از یک صحنه جستوجوی معنای زندگی به یک «صنعت»، همان امری است که فردریک جیمسون ذیل منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر، از آن با عنوان «کالایی شدن» یاد میکند. بنابراین، با تبدیل شدن فوتبال به «صنعت» این رشته ورزشی به امر جذابی برای سرمایهداران بدل میشود. اگر در امریکای جنوبی و آفریقا، فوتبال تا این اندازه هویتبخش است چون افراد از رهگذر فوتبال وارد یک بازی بزرگتر در منطق دنیای مدرن میشوند که بدون فوتبال ورود به آن بازی برایشان ناممکن است.
جهان جدید، قواعد و شاخصهایی دارد که برای رسیدن به آن تراز، باید مجرای آن را پیدا کرد. کسی که در طبقه فرودست و کارگر است، با فوتبال به این جهان راه می یابد و نظام سرمایه هم این امر را بخوبی میفهمد. شاهد این مدعا کاری است که انگلیسیها وقتی به خوزستان آمدند انجام دادند. آنان بخوبی میدانستند وقتی قرار است کارگر را برای استخراج نفت به کار بگیرند نیازمند این هستند تا او را به نحوی در ماجرای خود شریک کنند. به همین دلیل قبل از اینکه پالایشگاه بزنند باشگاههای فوتبال و اماکن تفریحی را ایجاد کردند. آنان از رهگذر فوتبال کوشیدند تا فرایند صنعتی شدن را اجتماعی کنند. در برزیل و دیگر نقاط جهان هم همین اتفاق افتاد؛ خصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم که نهضتهای ملی در کشورهای مختلف دنیا اتفاق میافتد، غرب در بازتعریف خود از نحوه پیوستن جهان به فرایند مدرنیزاسیون برنامههایی ارائه میکند و آن را «برنامههای توسعه» می نامد. یکی از محورهای برنامههای توسعه، ورزش و بویژه فوتبال است. این در حالی است که پیوستن به جهان مدرن برای کشورهایی که بنمایه فرهنگی آن را ندارند نوعی تقلید است. ولی به هر حال، این جهان در آمیزه ای از دعوت و اجبار، مردمان را با جذابیت هایش می فریبد و دل کندن از این جاذبه ها دشوار است.
اما فرق فوتبالی که در این شرایط ثانویه و مدیریت شده پا میگیرد با فوتبالی که در اروپا و در فرایندی طبیعی شکل میگیرد، در چیست؟
بلیغ: در اروپا زیرساختهای تبدیل فوتبال به یک صنعت از پیش موجود بوده چون سرمایهداری، فوتبال را به مثابه یک کالا شناسایی کرده است. اما در اینجا بهعنوان یک کشور خامفروش، اگر بخواهید فوتبال داشته باشید، اولین گام سرمایه گذاری شرکتهای دولتی است به گونهای که اگر یک مجموعه صنعتی مثل مس رفسنجان، فولاد خوزستان و ذوبآهن اصفهان آنها را حمایت نکند اکوسیستم فوتبال بسرعت فرومیریزد. اساساً فوتبال در ایران را نمیتوان ذیل «منطق اقتصادی» معنا کرد چون دائماً در فوتبال هزینه میکنیم و درآمدی بهدست نمیآوریم و وقتی این هزینه بدون حساب و کتاب برای فوتبال صورت میگیرد، بیش از اینکه آورده داشته باشد، هزینه دارد و همه از سیستم حکمرانی -با وجود هزینههایی که در فوتبال میکند- طلبکار هستند. از یک زاویه پول بی حساب و کتابی که در فوتبال هزینه میشود را حق کارگرانی میدانند که در کارخانهها مشغول کارند و از طرف دیگر هم اهالی فوتبال از شیوه مدیریت دولتی فوتبال ناراضی هستند و معتقدند فوتبال و امکانات آن در ایران از استاندارد و کیفیت لازم برخوردار نیست. همه اینها به این دلیل است که زیرساختی که در غرب، فوتبال را ساخته هیچگاه در ایران محملی نداشته است.
در مسابقات جامجهانی گاهی بالاترین مقامات کشورها برای تشویق تیم ملیشان در ورزشگاهها حضور پیدا میکنند یا جام قهرمانی با حضور رئیسجمهورها بین تیمهای برنده جابهجا میشود؛ امری که در دیگر ورزشها کمسابقه یا بیسابقه است. گویا «فوتبال» را از «سیاست» جدایی نیست. این تعامل، چه توقعهای بجا و نابجایی را از فوتبال و فوتبالیست ایجاد میکند؟
صادقنیا: کنش سیاسی نزد بازیکنان فوتبال امری طبیعی است و در کل جهان هم هست، ولی «سیاسی شدن فوتبال» معنای دیگری دارد. مثلاً در کشور سوئد، زلاتان ابراهیموویچ شهرت بیشتری از رئیسجمهورشان دارد و آنقدر که مردم زلاتان را میشناسند، رئیسجمهور کشورشان را نمیشناسند. بنابراین طبیعی است که سیاستمداران کشورش از زلاتان بخواهند گاهی یک کنش سیاسی داشته باشد و او هم ممکن است بپذیرد. یا مارادونا، دیوید بکام، بکن باوئر و دیگران هم گاهی کنش سیاسی داشتهاند، اما اینکه فوتبال سیاسی شود، معنای دیگری دارد.
چیزی که در جامعه ایران اتفاق افتاده این است که فوتبال سیاسی شده است. یک بازیکن فوتبال یک شهروند است و میتواند به یک اندیشه سیاسی خاص گرایش داشته یا به یک بینش سیاسی متمایل باشد. میتواند به کسی رأی دهد یا ندهد. میتواند موافق یک تصمیم سیاسی باشد یا نباشد. این جنس موضعگیریها را نباید نشانه سیاسی شدن فوتبال دانست. سیاسی شدن فوتبال یعنی ما تیمملی فوتبال را در آستانه جامجهانی درگیر برخی چالشهای سیاسی کنیم که توقعها و انتظاراتی را از فوتبال و فوتبالیستها ایجاد میکند تا آنجا که فشاری از سوی جامعه به تیمملی وارد شود و شکافهایی شکل بگیرد. سیاسی شدن فوتبال بدین معنا است که دولت تیمداری کند و یک بازیکن فوتبال نداند با یک باشگاه طرف است یا با یک وزارتخانه. یا مثلاً تیمهای دولتی مجبور باشند بر اساس سیاستهای بالادستی عمل کنند. اینها نشانههای سیاسی شدن فوتبال است.
چطور فوتبال ما چنین سویههای سیاسی پیدا کرد؟
صادقنیا: کدام امر در ایران سیاسی نیست؟ مگر اقتصاد، علم و بهداشت ما سیاسی نیست؟ در خصوص اینکه فلان رشته در دانشگاه درس داده شود یا نشود، سیاستمداران تصمیم میگیرند. فوتبال هم یکی از همین عرصهها است.
چون در کشور ما فوتبال هنوز سویههای سرگرمی و تفریح دارد و به زور به یک «صنعت» تبدیل شده است، نمیتواند خود را از سویههای سیاسی جدا نگاه دارد. در جهانی که فوتبال به یک صنعت بدل شده است، ما از یک تأخر فرهنگی و فوتبالی رنج میبریم. سرمایهگذاران در کشور ما حاضر به سرمایهگذاری در فوتبال نیستند و در این زمینه تجربههای شکستخورده زیادی داریم. تیمهای تراکتور، نساجی، ملوان، استقلالاهواز و استیلآذین مجبور بودند با تیمهایی رقابت کنند که دولت مسئولیت آنها را به عهده داشت و این یک رقابت نابرابر بود.
بلیغ: برعکس دکتر صادقنیا، معتقدم سیاسی بودن فوتبال چندان ارتباطی به ایران ندارد. فوتبال در بسیاری از کشورهای دیگر هم سیاسی است. شعار باشگاه بارسلونا «فراتر از یک باشگاه» است و اساساً برای مبارزه سیاسی با حکومت مرکزی اسپانیا شکل گرفته است. اقدامات مارادونا و تیمملی آرژانتین در زمان جنگ بر سر جزایر فالکلند یا همین حذف روسیه به واسطه جنگ اوکراین را باید در این راستا خوانش کرد. اگر سیاست در ورزش و فوتبال دخیل نیست، چرا روسیه باید از جامجهانی حذف شود؟!
مسأله تناقض در نظام سرمایهداری و ابزارها، نهادها و سازمانهای آن است و فیفا هم یکی از آنها است. در جامجهانی جاری، قطر 220 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است و اگر این جامجهانی برگزار نمیشد، نخست قطر و بعد فیفا متضرر میشدند. منطق دنیای امروز اقتصادی است. هر گاه سیاست آن منطق اقتصادی را به خطر بیندازد، اتفاقاً فوتبال سیاسی میشود.
در مورد ایران که یک شرایط انقلابی را با شعار «استقلال» پشتسر گذاشته، تا اطلاع ثانوی هر چیزی از جمله فوتبال در ایران سیاسی است. منتهی این امر به اقتصاد سیاسی ما ارتباط پیدا میکند. در اقتصاد ما به واسطه رانتیر بودنش، زمینه سهیم شدن مردم در ساخت ایران فراهم نشده است و چون دولتی یا به نحوی رانتی خصوصی است، سیاسی هم میشود.
پرسش اصلی اینجا است که آیا اقتصاد تاب شعارهای ما بویژه در مسأله «استقلال» و «عدالت» را میآورد؟ واقعیت این است که ما باید اقتصاد سیاسیمان را متناسب با شعارهایمان طراحی میکردیم. دلیل اینکه سالها است رهبر انقلاب از اقتصاد مقاومتی و تولید صحبت میکنند این است که آن اقتصاد تا نتواند از شکل خامفروشی خارج شود، اساساً نمیتواند آن شعارها را تاب آورد. میخواهم بگویم در نظام سرمایهداری اگر مانعی گردش این چرخ را مختل کند، به آن واکنش سیاسی نشان داده و آن را حذف میکند، کما اینکه با روسیه هم همین کار را کرد و حتی در این اتفاق اخیر نیز میخواست ایران را در جامجهانی حذف کند و اگر اقدامات ایران نبود، احتمالاً این اتفاق میافتاد.
بنابراین فوتبال پیش از ما هم ماهیت و شکل سیاسی داشته است. در ایران به دلایل خاص خودش از اول سیاسی بوده است، ولی ما میتوانستیم این شکل از سیاسی شدن فوتبال را با اصلاح اقتصاد سیاسی خودمان معقولتر کنیم. اگر فوتبال با ناهنجاریهایی روبهرو شده به این دلیل است که قواعدی که باید زیرساخت سالم فوتبال را بسازد، رعایت نشده است.
صادقنیا: من، چون شما، به این بدبینی به فوتبال در سطح جهان و به این خوشبینی به فوتبال در کشور خودمان نگاه نمیکنم. دکتر بلیغ معتقد هستند اقتصاد فوتبال در کشور ما ناکارآمد و فسادزا است. پرسش من از ایشان این است که اقتصاد در کجای ایران بر اساس منطقی که مطرح کردند، گرفتار این ماجرا نیست؟ بر اساس این منطق که من هم آن را قبول دارم، فساد تنها منحصر به فوتبال نیست، همهجا هست.
بلیغ: بله، همهجا همینگونه است و اتفاقاً با فوتبال آن فساد را میپوشانند.
صادقنیا: دقیقاً، اما در خصوص بدبینی به بیرون باید این نکته را هم اضافه کنم که حذف روسیه دستکم در توجیهی که ارائه میکنند یک تصمیم سیاسی نیست یعنی روسیه را به این دلیل که سیستم حکومتش از فلان مشکل رنج میبرد، از شرکت در جامجهانی ممنوع نکردهاند بلکه آنها را با این منطق محروم میکنند که شما به یک کشور دیگر تجاوز کردهاید، کودک کشتید، خانه خراب کردهاید و به وجدان عمومی در سطح جهان آسیب زدهاید.
بلیغ: با همان منطق حقوق بشریشان، چرا عربستان حذف نشد؟ عربستانیها یمنیها را نمیکشند؟ در مورد ایران چطور؟ اگر تهدید ایران نبود، ما را هم حذف میکردند.
صادقنیا: چه تهدیدی؟ آنها دیدند که نمیتوانند تفسیر غیرسیاسی از حذف ایران ارائه دهند. به همین دلیل این کار را نکردند، با وجود اینکه هیچگاه اجماع جهانی علیه کشور ما تا این اندازه نبوده است. ممکن است آنان که در فدراسیون فوتبال هستند، گرایشهای سیاسی داشته باشند یا از یک اندیشه سیاسی خوششان یا بدشان بیاید اما حداقل پوسته قضیه را رعایت میکنند ولی در کشور ما این موضعگیریها عریان است چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بیرونی و این آسیبی است که ما از آن رنج میبریم و نتوانستیم به یک تفکیک و تعریفی از آن برسیم. در کشور ما کمترین تصمیم ورزشی با ملاحظات سیاسی گرفته میشود.
منبع: روزنامه ایران