به گزارش «سدید»؛ رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، در همایش «بازخوانی اندیشه آرمانشهری در سنت اسلامی» با موضوع «از خواجه نظامالملک تا خواجه نصیرالدین طوسی؛ وحدت و تغایر دانش و سیاست در شخصیت، اندیشمند و سیاستمدار» سخنرانی کرد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
ماکس وبر در کتاب «دانشمند و سیاستمدار»، شخصیت این دو را از هم تفکیک کرده و اولی را فرد وفادار به حقیقت و جستوجوگر و دومی را فرد متعهد به عمل میداند. سیاستمدار بدون آنکه نتایج را قطعی بداند ریسک میکند و مسئولیت ریسک را هم میپذیرد اما دانشمند در علوم مختلف به طور نسبی، خود را به پیشبینی علمی مجهز و سعی میکند با کمک دقتهای علمی، نقش عوامل غیرمعرفتی را در یافتههای خود کمتر کرده و به قانونی تکرارپذیر دست پیدا کند. برخلاف وی، سیاستمدار حتی اگر به دانشی هم مجهز شود از آن برای تجزیه و تحلیل دلایل پدید آمدن حوادث استفاده میکند هرچند که کلیت این تصمیم توام با مخاطره و نوعی ریسک است.
این منطق دوگانه، مبنایی در عصر جدید برای تفکیک نهاد دانشگاه از نهاد سیاست است چون دانشگاه مکانی برای گزارههای تکرارپذیر و معطوف به حقیقت است در مقابل نهاد سیاست یعنی دولت، مکان اتخاذ تصمیمات کارشناسی با داشتن حق مشروع اعمال خشونت است بنابراین در صوت عدم تفکیک ممکن است دانشگاه مورد غضب دولت قرار گیرد و در نتیجه نگاه دولت به دانشگاه نگاه کارمندی باشد یعنی دانشگاه را کارمند خوب ببیند.
به زعم ماکس وبر، بنیاد سیاست نوعی عملگرایی و مسئولیتپذیری است و ممکن است در این بین پا روی اخلاق و حقیقت هم بگذارد. سیاستمدار دائما دنبال پیکار است و ممکن است به خشونت متوسل شده و راه را بر اخلاقمداران و حقیقتگویان ببندد بنابراین توصیه شده کسی که دنبال سعادت اخلاقی میگردد هرگز وارد سیاست نشود چراکه سیاستمدار دنبال سهم بردن از قدرت یا تلاش برای تاثیرگذاری بر نحوه توزیع قدرت است.
تعهد دولت مدرن و سیاستمدار حقیقی، نیل به تحقق کشور خوب است. ماکس وبر در آخرین صفحات این کتاب به نقل از ماکیاول میگوید آنها عظمت شهر خود را بر رستگاری ترجیح دادند. بنده از این چهارچوب به شخصیت خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی میپردازم. سوال این است که مقام دانشمند و سیاستمدار در اندیشه این دو چگونه بوده است؟ خواجه نظام الملک، وزیر و اندیشمند بزرگ عصر آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی است که از زوایای متعددی در زمانه ما مورد بررسی قرار گرفته که از جمله نقش وی در تضعیف باطنیه، تقویت ایرانشهری و تضعیف اسماعیلیه است. وی اندیشه تأسیس نظامیه و نگارش سیاستنامه داشته است. وی مردی همه جانبه از ابعاد نظامیگری، دانشمندی و سیاستمداری بوده است و به گونهای هنرمندانه این ساحات را جمع میکرد.
عبدالحسین زرینکوب میگوید از نظر خواجه نظام الملک، دوران سامانی و آل بویه دوران زوال دین و دنیا در ایران و اسلام بوده است. وی عامل همه اینها را بیسامانی در سیاستهای سامانیان از یک سو و خلیفه عباسی از سوی دیگر میدانست و نتیجه میگیرد راه حل اولیه اجرای عدالت بازگشت به نظام سنت است. لذا باید عدالت اجرا شود تا هرچه از قاعده افتاده است به قاعده درآید. از این رو به عقیده وی باید امور اصلاح شود؛ چه با قلم دانشمند، چه با تدبیر سیاستمدار و چه شمشیر تیز حکمرانان. بر این اساس همکاری خواجه نظام الملک، چه با دربار غزنوی و چه سلجوقی به نیت تحقق حکمرانی خوب بود. اساسا حکمرانی خوب از نظر خواجه باید شاخص داوری حکمرانان و پادشاهان باشد که سه رکن شامل رعایت مصالح مردم، دین یاری و بستن فضای آشوب دارد.
بنابراین از نظر وی دین درست منجر به حکومت درست میشود و برعکس؛ لذا وضعیت مطلوب از نظر وی وضعیتی است که نه خوارج سیاسی و نه خوارج دینی داشته باشیم. به زعم وی بسیاری از خروجهای سیاسی ریشه دینی دارند بنابراین دین و سیاست در اندیشه وی چنان در هم تنیده شده که از نظر وی باید پادشاه و سیاستمدار فهم درستی از دین هم داشته باشند. از سوی دیگر پادشاه باید درک درستی از دانش هم داشته باشد. برآیند بهدینی از نظر خواجه نظام الملک، مقتضای دانش و خرد است اما کدام دانش؟ دانشی که در خدمت دین باشد. نظامیههایی که وی تأسیس کرد در همین راستا ایجاد شدهاند که عهدهدار ترویج و آموزش گرایش خاصی از فقه اسلامی یعنی فقه شافعی به سفارش دولت وقت باشند.
در این مدرسهها به طور کلی طبق وقفنامهای که خود وی تدوین کرده بود کلام، خطابه، قرآن، لغت، معانی، بیان، فقه شافعی و در برخی موارد ریاضیات تدریس میشد که در قالب نظام رسمی و دولتی بود و حقیقت را همان میدانست که تدریس میکرد بنابراین وحدت دانش و دین امری گریزناپذیر در اندیشه وی است.
از نظر خواجه نصیرالدین طوسی، نیز تقلیل یا تفکیک سعادت فردی از اجتماعی یکی از نتایج تقلیلگرایی است که در دوران سلجوقیان برای تفکر ایرانی رخ داد و وی به دنبال آن بود که این مسئله را حل کند. خواجه نصیرالدین طوسی، موضوع «کمال بحث ناطقه» را نه امری فطری بلکه امری اکتسابی و در جریان مراحل متعدد تربیتی متصور شده است و در این سیر، باید ابتدا علوم اخلاق و منطق و ریاضیات و علم الهی به جامعه و کودکان آموزش داده شده و در ادامه با سعادت اجتماعی و مدنی همراه شود.
علم سیاست از نظر خواجه نصیرالدین طوسی از حکمت و اصول کلی و ثابت و معقول الهی و همچنین علوم شریعت همانند فقه و علوم غیرشریعت همانند حساب و هندسه و سایر علوم دقیقه نشأت میگیرد و سیاستمدار باید این دانشها را مورد توجه قرار دهد. از نظر وی آدمی موجودی مدنی است یعنی برای رسیدن به کمال به یاری دیگران نیاز دارد بنابراین سیاستمدار باید هم دانشمند و هم مرد عمل باشد و سعادت اخلاقی هم غیر از مسیر تربیت اجتماعی محقق نمیشود.
منبع: ایکنا