به گزارش «سدید»؛ ما! منظور نه اکثریت جامعه ایرانی که آن دسته معدودی که همچنان هویت خودشان را در گرو تأیید گروهی میبینند که اسمش «جهان دیگری» است. برای این دسته همچنان مرغ همسایه غاز است و خود تحقیری و انکار هر آنچه دارند، شبیه عادتی شده که هرچقدر هم تلاش کنند چون از درون باورش نداشته و ندارند، نمیتوانند ترکش کنند! خیلیها تلاش میکنند تا علتهای زمینهای را حذف کنند، غربزدگی عدهای را به ضعف درونیشان ربط میدهند و در مقابل برخیها تلاش میکنند تا یادآوری کنند این مشکلات ساختاری کشور است که مجالی برای پرداختن به هویت و باور ارزشهای درونی نمیدهد! واقعیت، اما ترکیبی از هر دو عامل است. خود تحقیری نه بدون علت ظاهر میشود و نه بدون ابزارهای بیرونی. حالا غربزدگی شکل جدیدی به خود گرفته است. خودش را در قالب ابزارهای رسانهای جدید نشان میدهد که با دستکاری واقعیت، هر آنچه را در باور و ذهن ایرانی جا خوش کرده دروغ و بیریشه جلوه میدهد و در نهایت با سلطه فکری و ذهنی، شکل نویی از بردگی مدرن رسانهای را در قالب «خوددلسوز پنداری» عرضه میکند. نتیجه، اما هرچه باشد به نفع جامعه ایرانی نیست، چراکه در نهایت به برخوردها و حرکتهایی منجر میشود که فرد حتی وطن و ریشه و هویت خود را انکار میکند.
مسأله از دست دادن خویشتن فرهنگی جدید نیست
سجاد صفار هرندی، پژوهشگر اجتماعی معتقد است که مسأله خودباختگی و از دست دادن خویشتن فرهنگی و تمدنی نه مسأله جدیدی است و نه مسألهای که فقط مبتلا به جامعه ایرانی باشد. او به «ایران» میگوید: «همه اقوام و ملل و تمدنهایی که در شعاع تأثیر تمدن و پیکره مدرن غربی قرار گرفتهاند، مسأله خودباختگی را تجربه کردهاند. موجی که در دهه 1960 (1340) در کشور به راه افتاد و شاخصه آن هم روشنفکرانی مثل آل احمد، مطهری و شریعتی بودند و به نوعی میتوان گفت آنها نرمافزار انقلاب فرهنگی را فراهم کردند و همینطور در بسیاری از کشورهای دیگر هم مبارزان، متفکران و روشنفکرانی در جهت این مسأله قلم زدند. همه اینها نشان میدهد، خودباختگی یک زخم کهنه است. این مسأله دارای پیشینه و ریشه تاریخی است و البته فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشته است.»
او ادامه میدهد: «در دورهای با پیروزی انقلاب اسلامی این احساس را پیدا کردیم که به شکل تاریخی این مسأله حل و فصل شده است، اما گذشت زمان و فعل و انفعالات و پیروزی و شکستها در ادامه نشان داد که اینطور نیست. مسأله غرب زدگی و خودباختگی فرهنگی در برابر غرب بعد از انقلاب هم بازتولید شده و نیروها و فضای جدیدی خلق کرده است، به طوری که در تحولات سه دهه اخیر هم یک بازیگر جدی بوده است. البته این جریان عمومی و با غلبه اکثریت نیست، در مقابل اکثریت و بخش غالب جامعه که اتکا به نیروی درونی دارند، موافق تداوم این جریان نیستند. بنابراین یک نگاه اقلیتی است، اما از آنجا که تحت سیطره تبلیغاتی، سازماندهی و حمایت غربیها هستند، قدرت این را دارند تا فضای جامعه را متأثر کنند.»
صفار هرندی با بیان اینکه «قدرت» خودش را در وجوه و عرصههای مختلف بازتولید و بازآفرینی میکند، میگوید: «یعنی بصیرتی وجود دارد که البته بخش وسیعی از بزرگان علوم اجتماعی معاصر هم به آن دست پیدا کردهاند و آن اینکه قدرت مادی خود را در قدرت ایدئولوژیک بازسازی کرده و بسط پیدا میکند. تعامل و رابطه با غرب هم به نوعی رابطه فرادستی و فرودستی است، رابطه قدرت و مقاومت است، بویژه در جنبههای مادی. در این مسأله بخشهایی از جامعه که تماس و پیوند بیشتری از نظر منافع با سلطه غرب دارند، بواسطه ضعفهای درونی و ناکامیها، در مواجهه با غرب در معادلات به نوعی احساس یگانگی با دیگری (غربی ها) میکنند. همانطور که میدانیم ویژگی هر نوع رابطهای کم و بیش مبتنی بر شیفتگی و دلدادگی است. بخشهایی از جامعه ما در تمدن غربی به سطوحی دست پیدا کردهاند که بهواسطه آن، غرب با چشم آنها میبیند و با دست آنها عمل میکند... و این به نوعی یگانه شدن و یکی شدن است. البته بخشهایی به ضعفهای درون ساختاری بر میگردد و نمیتوان منکر آن شد، اگر ما قدرتمند و توانمند شویم در پاسخگویی به نیازهایمان از نظر تولید ثروت، قدرت و علم و دانش طبیعتاً شرایط و موقعیت فرودستی از بین رفته و به دنبال آن این نوع شیفتگی هم از بین میرود. رهبری هم به همین علت تأکید ویژه بر تولید قدرت ملی و ایجاد یک ایران قوی داشته و دارند، چراکه این مسأله همان چشم اسفندیار و به نوعی پاشنه آشیل ما است.»
اربابهای جدید رسانهای
گفتمان پسا استعماری اگرچه سالها تلاش کرد تا آنچه را که زمانی به گفتمان شرقشناسی معروف بود (و مردمان و سرزمین شرق در نگاه ناظر غربی را حقیر و بیمایه نشان میداد) از فضای استعمارزده به استعمار زدوده ببرد، اما هنوز هم ادبیات فرادست و فرودست در شکل و شمایل جدید دیده شده و تلاش میکند تا این احساس ضعف و از خودباختگی تداوم یابد.
سید مهدی ناظمی قرهباغ، مدرس دانشگاه و عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی با بیان اینکه برخی افراد همیشه نسبت به قدرت هژمونی (سلطه) احساس بردگی دارند، به «ایران» میگوید: «هماکنون این قدرت برتر خودش را در چشم رسانه نشان میدهد. در واقع رسانه عدهای را در وضع بردگی قرار میدهد که فرد در این حالت از گفتوگو معاف است. اتفاقی که در این مدت افتاده هم همین است. بهخاطر کمکاری و برخی مسائل تاریخی، هماکنون بردگی رسانهای رخ داده است. تا یک جایی بستر این بردگی رسانهای، مسائل واقعی و ساختاری است، اما از جایی به بعد تفسیری روی آن واقعیت اجتماعی اتفاق میافتد و آن تفسیر، حس بردگی کامل و یا پذیرش بیچون و چراست که ما شکلی از آن را در شبکههای مجازی میبینیم. متأسفانه هماکنون این شبکهها ابزار این بردگی شدهاند تا عدهای را به این نقطه برسانند که تنها راه نجات شما، تبعیت بیچون و چرا از ابرقدرتهاست. در این شرایط صحبت از احترام و عزت و هویت برای این افراد فایدهمند نیست، چراکه از نظر هویتی در تقابل با یکدیگر قرار دارند. ممکن است فرد شناسنامه ایرانی داشته و فارسی حرف بزند، اما هویت واژگون دارد.»
او ادامه میدهد: «براین اساس هویت انسان از این فرد سلب شده و به موجود بردهای تبدیل شده که ارباب هرچه بگوید، تأیید میکند. البته زمینههای واقعی زیادی در کشور وجود دارد، اگرچه این مسأله محدود به کشور ما نیست، اما در کشورهای دیگر منجر به از خودباختگی و بیهویتی نمیشود. نمیتوان فقط به زمینهها اشاره کرد، چون رابطه علت و معلولی نیست و اتفاقی که در جریان است راهاندازی یک پروژه رسانهای علیه کشور ماست که شما در کشورهای دیگر نمیبینید و این طبیعی است. شما هرکجا خلاف مناسبات سرمایهداری اقدام کنید، سریع علیه شما موضع گرفته و برنامهریزی میکنند. اما در بعضی کشورها که در منافع همسو و همفکر هستند این جریان به راه نمیافتد مگر اینکه بحران شدید اقتصادی و اجتماعی یا سیاسی رخ دهد و مناسبات را برهم بزند.»
در چنین شرایطی چه باید کرد؟چگونه میتوان معادلات فرادستی و فرودستی را که در نهایت منجر به از خودباختگی و بیهویتی میشود برهم زد؟ ناظمی به این پرسش اینطور پاسخ میدهد: «راهحل اساسی که بتوان به شکل اغراقآمیز مسأله را حل کرد وجود ندارد. چون محصول انباشت سالهای متمادی است. راه تعدیل آن این است که ما رسانه را جدی بگیریم و تصمیم داشته باشیم در رسانه، اصولی و حرفهای کار کنیم، نه سلیقهای و بافشار و تسلط دیگران! در عین حال میتوانیم زمینههای پیدایش این مشکلات را پیدا کرده و تلاش کنیم تا رفع شود. باید فضا به شکل منطقی و نه احساسی مدیریت شود، تا زمانیکه فضا عقلانی نباشد، اصلاحی صورت نمیگیرد.»
منبع: روزنامه ایران