گفت‌وگویی با مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو پیرامون فرهنگ ایران؛
مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو و رادیو نمایش گفت: فرهنگ ایرانی در طول تاریخ هر عنصر مهاجمی را در خود هضم کرده و ققنوس‌وار بازآفرین شده اما امروزه نسبت میان فرهنگ و توسعه در ایران باید به یک منظومه‌ تبدیل شود.

به گزارش «سدید»؛ محسن سوهانی مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو و رادیونمایش و دانش‌آموخته دکتری مدیریت رسانه معتقد است: باید به تفاوت‌های بنیادین انسان شرقی و غربی توجه ویژه داشت. بنیان‌های انسان شرقی بر الهی و قدسی بودن استوار است اما در جهان غرب نگاهی برآمده از اومانیسم وجود دارد که تعاریف متفاوت و بعضا متضادی از مفهوم «خرد» را شامل می‌شود. اگر نسبت میان فرهنگ و توسعه را در ایران جست‌وجو کنیم، ضمن در نظر داشتن آن در یک منظومه که باید تبدیل به یک گفتمان شده و در نهایت یک تمدن را ساخته و محصول و خروجی ایدئولوژی را در قالب یک مکتب یا سبک دربربگیرد، متوجه خواهیم شد عمده نظریه‌هایی در غرب موفق بوده اند که دامنه‌شان تبدیل به هنر شده و ریشه‌هایشان نیز از علوم انسانی بوده است.

حکیمان ایرانی از قوم مهاجم بربر، تمدن جدیدی را از نو خلق کردند

سوهانی می‌گوید: هویت در جهان شرق، به ویژه ایران محل بحث و مساله بسیاری از اندیشمندان بوده است. به عنوان مثال داریوش شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب از این مهم سخن می گوید و یا در کتاب هویت چهل تکه و تفکر سیار از نوعی افسون‌زدگی صحبت می‌کند؛ سوال مهم این است که وضعیت ملت‌های کهنی نظیر ایران در این میان چیست؟ آیا این هویت مردمان کهن باید در معادلات عصر جدید تکه تکه شده یا به همان شکل به حیات خود ادامه دهد؟

وقتی گسست‌هایی ایجاد می‌شود، در نهایت کار برای فرهنگ‌های دارای اصالت سخت است. نگاه دکتر شایگان یا فخرالدین شادمان یا دیگر متفکرانی که دغدغه فرهنگ و اصالت را در عین ضرورت روزآمدی آن داشته‌اند، نیز بر این امر ناظر بوده است. ایران یکی از تمدن‌های کهن بشری را داراست و این نکته قابل کتمان نیست اما حتی ویژگی‌های دوران هخامنشیان، در دوران پهلوی اول بود که آن هم با ترجمه متون غربی به ایرانیان بازشناسانده شد! این دیرکرد نشان از گسستی جدی می‌دهد. فرهنگ ایرانی هر عنصر مهاجمی را در طول تاریخ همواره در خود هضم کرده و ققنوس‌وار بازآفرین شده است؛ مصداق آن را در حمله مغول شاهد بوده‌ایم که حکما و سیاستمداران ما نظیر خواجه نصیر توانسته‌اند از یک قوم مهاجم بربر، تمدن جدیدی را از نو خلق کنند.

در زمینه دین مبین اسلام نیز باید گفت علت پذیرش سریع آن توسط ایرانیان وجوه مثبت این دین بود که همانا خرد ایرانی آن را دریافت کرد و اسلام به سادگی پذیرفته شد. اگرچه بسیاری از کشورهای دیگر نظیر مصر نیز تمدن قدرتمند دینی با مظاهر عجیبی نظیر اهرام ثلاثه را داشته‌اند اما به تدریج به جزوی از جهان عرب تبدیل شدند. بنابراین فرهنگ ما در قیاس با آنها برایمان همچنان کیمیاست. در دوران صفوی گسستی فرهنگی ایجاد که ارتباط ما با جهان بیرون به دنبال آن قطع شد. در این دوران عثمانی‌ها از فرهنگ ما بهره بردند و سخت‌افزاری شدند تا فرهنگ ما را حتی تا دروازه ارپا و منطقه راهبردی بالکان نیز گسترش دهند اما سنت ترجمه و ارتباط ما با بیرون قطع شده بود و نه اندیشه ما به غرب ترجمه شد و نه از غرب، اندیشه‌ای به واسطه ترجمه به ما رسید.

بدون سرمایه‌ انسانی کارآمد نمی‌توانیم به تمدن ساز شویم

اما چه اتفاقی می‌افتد که از قرن ۸ تا ۱۰ و حدود ۱۸۰ سال در دوران زندیه و افشار در رکود کامل به سر بردیم؟

پیر آمدی ژوبر سفیر ناپلئون بناپارت در دربار فتحعلی شاه قاجار آن طور که در کتاب مسافرت به ارمنستان و ایران نوشته است: خود را به اردوگاه عباس میرزا نایب السلطنه رسانده و این نوجوان سلحشور و باهوش حدودا ۱۳ ساله او را به چالش کشیده و به او نهیب می‌زند که به نظرت مشکل ایران از کجاست؟ در واقع این زبان جمعی بخشی از ایرانیان بوده که از یک‌سو میراث‌دار تاریخ و فرهنگ و اصالت هستند و از سویی دیگر درمانده و نسبت به سرعت پیشرفت در دنیا عقب مانده‌اند. این پرسش بعدها سرآمد نوعی از نوشتار به نام خلقیات نویسی شد؛ درباره اینکه چرا از قافله تمدن و توسعه دور افتادیم و هرکس از زاویه‌ای به این موضوع نگاه کرد و البته نقد تک‌ساحتی بودن به این نوشتارها وارد است. مثلا قبل از مشروطه فردی به نام میرزا محمدشفیع کلاه‌دوز قزوینی که یک نفر کاسب کلاهدوز بوده، رساله‌ای به نام قانون قزوینی: انتقاد اوضاع اجتماعی ایران دوره ناصری نوشته که نام دیگر آن تنظیمات دولت است و از زاویه نگاه خود به این ماجرا نگاه کرده و گیر کار را در تنظیم قوانین دولتی دانسته است.

کتاب «قانون قزوینی» گذشته از ارزشی که در زمینه انتقاد اجتماعی دارد از لحاظ اقتصادی و شرح مسائل و مباحث مربوط به جریان پول رایج، گمرکات، صنایع، فقر عمومی نیز حائز اهمیت است. «قانون قزوینی» پیشتر در دهه ۷۰ با تصحیح و مقدمه مرحوم ایرج افشار به توسط انتشارات طلایه منتشر شده بود. اساس مشروطه مطالبه قانون بود. اما بسیاری به همین انقلاب مشروطه نیز نقد دارند که چرا شرایط بعد از آن بدتر از قبل از آن شد و یا چرا مشروطه به گمراهی رفت؟

به هر حال در پاسخ به چرایی پریشانی مملکت ایران خیلی‌ها جواب را در قانون و دیگرانی در فرهنگ دیده‌اند؛ نظیر محمد علی جمال زاده که خلقیات فرهنگی ایرانیان را در آثار خود به نقد کشیده است اما نقد عمده به «خلقیات نویسی»ها تک ساحتی بودن آن هاست و این که فرهنگ گاهی به غلط در تعریف مصادیق محدود به «هنر» می‌شود. در حالی که فرهنگ جنبه‌های مختلف زیادی دارد.

درباره خلقیات نویسی نامه‌هایی از میرزا آقاخان تبریزی و میرزا آقا خان کرمانی و سایر اهل قلم وجود داشته که در آن گفته شده دیگر دوران رمان و درام و آثار کوتاه رسیده است. بنابراین سبک زندگی نیز در دوران قاجار تغییر می‌کند. بعدها زنده یاد علی حاتمی در بسیاری از آثارش به طور غیرمستقیم و بسیار ظریف این تغییر سبک زندگی را به ویژه در اثر شاخص هزار دستان نشان داده است اما در همه این تغییرات یک نکته ثابت مانده و آن ایرانی بودن ماست. من همچنان امیدوارم این هویت ایرانی با همه آسیب‌هایی که دیده است، قدرت خود را حفظ کند. این قدرت ریشه‌های اسطوره ای، جغرافیایی، دینی و ... دارد و زنده یاد مهرداد بهار در جایی اشاره‌ای مرتبط با زیست جغرافیایی ایران دارد و می‌گوید در هیچ روستایی هیچ وقت مردی سرچشمه نمی‌رود که البته فمینیست‌ها به آن نقد دارند. درحالی که چشمه در میان مردمان کویر مقدس است و ایزد بانو دارد. بنابراین هیچ مردی حق رفتن به آن را ندارد. زیرا در باور مردمان مناطق کویری چشمه دارای حرمت است و در واقع این امری دراماتیک و زیبایی شناسانه در باورهای کهن ایرانی است و می‌تواند در سینما و هنر نیز مورد استفاده قرار بگیرد.

به هر روی در مسیر توسعه ما به چالش‌های زیادی دچار شده‌ایم و بخشی از آن به فناوری‌های نامحدود ارتباطات و رشد روزافزون آن برمی‌گردد. یک روز بعد از سفری که به خارج از کشور داشتم، در دفتر خود نوشتم آدمی که در پاساژی در فلان کشور می‌بینی، چه تفاوتی با همان فرد در همان موقعیت در ایران دارد؟ در حالی که همان ادبیات و گفتار و همان برندهای تجاری را سکه رایج می‌بینی. پاسخ به این سوال درباره تفاوت‌ها نیاز به کار فرهنگی دارد و جامع‌نگری مهمترین مشخصه آن است. دهه ۷۰ برای ما دهه سازندگی بوده و قرار است بعد از جنگ آبادانی رخ دهد. در این دوران فن‌سالاری یا تکنوکراسی باب می شود و چقدر عوارض مخرب وارد حوزه فرهنگ می‌کند! زیرا در اینجا فرهنگ و توازنی برای توسعه در مسیر فن‌سالاری دیده نشده است. این توازن با صرف ایدئولوژی یا صرف تکنوکراسی حاصل نمی‌شود. بلکه با آمیختن تکنوکراسی با آرمان‌های دینی، اعتقادی و انقلابی رخ می‌دهد و نیاز به پرورش سرمایه‌هایی انسانی دارد که در همه موضوعات بتوانند توامان کارآمد باشند. مادامی که این سرمایه‌ها را نداشته باشیم، نمی‌توانیم به تمدن سازی نائل شویم.

توسعه زمانی ارزشمند است که متوازن باشد. ما زمانی مجموعه آثار محمدباقر میرزا خسروی دولت‌شاه را در ادبیات داستانی مشروطه بررسی کردیم و متوجه شدیم بسیاری از ادیبان این دوره مترجمانی بودند که آثار غربی را ترجمه می کردند و به تدریج سبک نگارش داستان نویسی جدیدی را به دست آوردند و ما نیز بر اساس آن ها نمایش هایی رادیویی تولید کردیم. آنها هم سبک داستان‌نویسی نوین را ایفا کردند و هم مولفه‌های متون قدیمی را تا حدی حفظ می کنند. من عنوان کاروان معرفت را که برای کسانی استفاده می‌شد که به غرب رفتند تا فنون و دانش‌های غربی را بیاموزند قبول ندارم و اتفاقا نامش را کاروان بی‌معرفتی می گذارم زیرا کسانی نظیر میرزا صالح شیرازی و...بیشتر مرعوب فرهنگ وتمدن غربی در جریان سفرهای خود شدند و جریانی روشنفکری را در کشورمان ایجاد کردند که جریان ناقصی است و باید به جای واژه روشنفکر از حکیم استفاده می‌کردیم زیرا روشنفکری نوعی تقلیدگرایی ظاهری نزد ما ایجاد کرد و زنده یادان احمد فردید، جلال آل احمد، سیدفخرالدین شادمان سید مرتضی آوینی و بسیاری از متفکران دیگر نیز به این غرب‌زدگی نقد داشتند. متاسفانه این جریان توازن فرهنگی ما را نیز برهم زد و از بطنش، این برآمد که امثال سیدحسن تقی زاده که از رجال سیاسی تصمیم‌ساز ما در دوران پهلوی بوده است، می‌گوید که باید از« فرق سر تا نوک پا» غربی شویم.

کشور ما در دوران مختلف در برابر فرهنگ مهاجم مقاومت کرده است. انقلاب اسلامی سال ۵۷ که میشل فوکو از آن به عنوان بزرگترین رویداد قرن و «پست مدرن ترین انقلاب جهان» یاد می‌کند، صرفا ماحصل یک روز تاریخی و ۲۲ بهمن ۵۷ نیست؛ بلکه تجربه یک زیست تاریخی مبتنی بر هویت ملی است اما چه می‌شود که این فرهنگ رفته رفته کمرنگ می‌شود؟ به هر حال فرهنگ، امری سیال است و هرچه ما نتوانیم اصالتش را حفظ کنیم، بیشتر آسیب می‌بیند. در فضای رشد روزافزون اینترنت و شبکه‌های اجتماعی تحولی رخ داد که زمین و قواعد بازی را هر دو تغییر داد. مک لوهان از «دهکده جهانی» یاد می کند و «جهانی شدن» را تهدیدی برای همه کشورها می داند. زیرا همه تعاریف فرهنگی، حریمی را برای یک کشور ایجاد کرده و به مثابه یک دژ همه چیز را حفظ می‌کند اما بستر فضای مجازی متاسفانه برای ما تبدیل به یک تهدید شد و نه فرصت. سواد رسانه اما می تواند این امکان بالقوه فرهنگ خودی را به نفع استفاده درست از تکنولوژی به خدمت بگیرد.

جبهه مقابل انقلاب اسلامی به دنبال برهم زدن همگرایی است

چطور می‌توان این دژ فرهنگی را محکم کرد تا در برابر اشعه ها مقاومت کند؟

دفاع از هر ارزشی بدون هزینه دادن قطعا ممکن نیست؛ عنصر مهم در اینجا همگرایی است و در توسعه متوازن این کلید واژه اهمیت زیادی دارد. هر آنچه موجب همگرایی شود، قطعا به پیشرفت صحیح و توسعه متوازن منجر می‌شود و هرچه ضد آن باشد، ضد تحول است. این در روش شناسی موضوع مهمی است. زمانی در کشور ما پدیده بسیج عمومی اهمیت زیادی داشت. اگر دقت کنیم، روی کاغذ پیروزی ما برابر عراق امری محال بود، اما برآیندش این شد که دیدیم روح همگرایی جمعی باعث پیروزی‌مان شد. باید قدر این روحیه را در روند توسعه خود بدانیم که متاسفانه از آن عمدتا غافل هستیم.

این همگرایی موضوع تازه ای هم نیست برای مثال متفکرانی نظیر ابن خلدون اولین مساله را تعصب به معنای عصبیت بر فرهنگ و هویت خود باعث پیشرفت جامعه می‌دانند. یکی از اتفاقات درخشان در دوران جنگ تحمیلی که باعث سرپا ماندن ایران شد و با هیچ دوره ای قابل قیاس نیست، این بود که عوامل بیرونی که هویت را تهدید می‌کرد، ناخودآگاه مردم را متحد ساخت، اما امروز جبهه ای که رو به روی گفتمان انقلاب اسلامی می ایستد، به دنبال روزنه‌ای برای برهم زدن همین همگرایی است.

در واقع جبهه دشمن از زمانی به این جمع‌بندی رسید که راهکار مبارزه با ایران، نه تقابل نظامی بلکه نزاع فرهنگی است؛ این که چطور بتوان در قالب جنگ هوشمند و ترکیبی با ایجاد گسست و نفرت در بین طبقات مختلف اجتماعی به این هدف دست یابد برایش اهمیت یافت. این نفرت پراکنی آفتی است که مثل موریانه پایه‌های هویت ملی و حس همگرایی را می‌جود و از بین می‌برد و جامعه را به وضعیت آنومیک (بی‌هنجاری) مبتلا می کند. وضعیت آنومیک مثل سرطان استخوان مفاصل و پیکره بنده جامعه را از هم می‌پاشد. در اینجا رسانه نقش مهمی در جلوگیری از این وضعیت دارد. منظومه فرهنگی همه ابعاد را از آموزش و پرورش که بسیار مهم است تا هنرهای هفتگانه و نوظهور، رسانه، قوانین و اجرای آن، باید شامل شود.

فرهنگ گاهی فراموش می‌شود و نیاز به یک نظم و هارمونی دارد. هارمونی همان چیزی است که نظم جالب توجهی را به یک ارکستر می دهد و اگر این هماهنگی به فرهنگ نسبت داده شود، اتفاق درستی است. باید ضعف هایمان را که مانع از پیشرفت ما بوده‌اند، شناسایی کنیم. من معتقدم حتی می‌توان ژن‌ها را نیز تغییر داد و حوزه‌های وراثتی نیز متاثر از محیط هستند. اساسا علوم شناختی نیز بر این امر کار می کند. بخش قابل توجهی از روح حاکم بر دنیای امروز ما جهان بازنمایی شده توسط رسانه‌هاست. ما با یک جنگ جهانی هویت مواجهیم که در این آوردگاه هرکس تلاش می‌کند هژمونی خود را القا کند.

منبع: ایرنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها